نویدنو:12/05/1391  

 

نویدنو:12/05/1391  

 

 

توضیح نوید نو : متاسفانه در بخش اول این نوشتار نام نویسنده اشتباه نوشته شده بود که به این وسیله از برگرداننده وخوانندگان پوزش می طلبیم .

 

"موشک های کروز سوسیالیست ": وقتی که توجیه دخالت امپریالیستی کار نمی کند -2

مزدا مجیدی – برگردان : هاتف رحمانی

چپ گرا های امریکا شعارهای سر در گم مطرح می کنند

چه گونه انقلابی هایی ، در حالی که به سرعت به خاطر خشونت  نژادی  معروفیت پیدا می کنند ، می توانند منابع کشور خود را تسلیم قدرت های امپریالیستی کنند واز آن ها درخواست کنند کشور آن ها را بمباران نمایند؟ در برابر این واقعیت بی چون وچرا ، برخی از چپ ها ، مشتاق هستند همبستگی خود با " انقلاب" را ، که به صورت ساختگی شورای ملی انتقالی را بعنوان تنها  یک " گروهک" در بین جنبش مخالف  متنوع وسرگردان مورد توجه قرار داد ، ثابت کنند. آن ها با تیرگی ناشی از نفرت کور از قذافی  ، و با تعظیم به  تبلیغات امپریالیستی ،به توصیف شورش  بعنوان " انقلاب مردم " یا " انقلاب دموکراتیک" ادامه دادند .  

در حالی که بین می نویسد که چپ با احترام به لیبی واکنون سوریه به وسیله " ضد امپریالیسم  خود انگیخته" زمین گیر شده بود ، ما شاهد عکس آن هستیم . با استثنا های اندک ، چپ در بسیج علیه حمله امپریالیستی و تغییر رژیم در لیبی شکست خورد ، وبه نظر می رسد در مورد سوریه هم به همان جهت می رود . با پذیرش کور کورانه  بر چسب  "بهار عربی"  وداستان های فاجعه بشر دوستانه قریب الوقوع ، حتی آن هایی که ادعای می کردند با دخالت مخالفت هستند  در عمل خیلی کم کار کردند. 

گروه هایی مثل سازمان جهانی سوسیالیست شعار متناقض و نظری " آری به انقلاب ، نه به دخالت" را،  که تنها سر در گمی را در جنبش ضد جنگ  گسترش داد ترویج  می کردند . سر انجام ، "انقلاب" لیبی مشهورترین قهرمان دخالت بود . سر نوشت آن ، خواه پیروز می شد یا شکست می خورد ، بر موفقیت نسبی دخالت بستگی داشت . تمام بازیگران ستیزه لیبی ( دولت ، توده هایی که علیه دخالت گرد هم آمدند ، شورشی ها ، وامپریالیست ها ) به سرعت دریافتند که " انقلاب" و دخالت به طور جدایی ناپذیری به یک دیگر وابسته شده اند. تنها کسانی که این واقعیت را انکار می کردند  گروه هایی مثل  سازمان جهانی سوسیالیست بودند که اعتقاد داشتند می توانند به صورت سحر آمیزی این دو را با تدبیر های نظری از هم جدا نمایند .

همچنان که بمباران امپریالیست ها ادامه می یافت ، سازمان جهانی سوسیالیست توده های لیبیایی را که در دفاع از حق حاکمیت ملی علیه امپریالیسم گردهم می آمدند انکار می کرد ، چون آن ها برازنده  الگوی به درد بخور" مردم در برابر دیکتاتور" ، جعل شده از سوی خروجی رسانه های امپریالیستی نبودند .  آن ها ، در عمل ، به جای پیوستن به یک جبهه متحد با تمام آن هایی که در برابر دخالت ایستادگی می کردند ، جبهه متحدی با لیبیایی های تبعیدی علیه قذافی تشکیل دادند که از دخالت پشتیبانی می کردند .

سازمان سوسیالیست  جهانی به تازگی در مقاله ای ، موضع خود را ازاستدلال های طرف دار دخالت بین متمایز کرد . اما مرکز گرایی آن ها راه را برای چنین سوسیال امپریالیست ( سوسیالیست در اسم ، امپریالیست در عمل ) هایی فرش کرد . آن ها تمام مقدمه های هم سان  : که دولت لیبی پایگاه حمایتی قابل توجهی نداشت و قیام یک " انقلاب" مردمی با تمایل " قابل درکی" به کمک خارجی بود،  را پذیرفتند.

علاوه بر آن ، سازمان جهانی سوسیالیست پیشگام حمله به " ضد امپریالیست های  خود انگیخته"  ای مانند حزب یرای سوسیالیسم وآزادی شد که  اتهام علیه ما را به محض به صدا در آمدن طبل های جنگ در فوریه گذشته  با صراحت هدایت می کرد ند . در عین حال که خوانندگان خود رابا بیان آن که امریکا وبریتانیا " واقعا خواستار سر نگونی قذافی نیستند" ( 24فوریه 2011) گمراه می کردند و  به شاهد های رشد یابنده لینچ نژادی انجام شده از سوی شورشی هااهمیتی نمی دادند ، آن ها متقلبانه  حمله علیه ضد امپریالیست هایی نظیر حزب برای سوسیالیسم وآزادی را به ناگهان آغاز کردند .

حتی وقتی که بمباران آغاز شد ه بود ، آن ها به تکرار به نیروهای اندک ضد جنگ در گیر اقدام  پیرامون لیبی حمله کردند –  چون سبب  " شکاف " بین  " اتحاد فعال های" لیبیایی شده بودند  که بر جنگ اصرار داشتند. یک جنبش ضد جنگ ، اگر سبب " شکاف هایی"   در بین چنین نیروهای هوادار صریح  جنگ نشود چه معنایی دارد ؟

سازمان جهانی سوسیالیست اکنون تلاش می کنند  تا خود را بعنوان سازمان گر های  ثابت قدم علیه دخالت  ، پیشگام در ارائه انتقاد از خود  یا نگران  سر درگمی ها و انفعال خود در دوران تجاوز به لیبی به تصویر بکشد. ( حتی اکنون ، که ماهیت دست راستی جنبش شورشی آشکار شده است ، آن ها هنوز به خاطر عدم حمایت از " انقلاب" به حزب سوسیالیسم وآزادی حمله می کنند.)

سوسیال امپریالیست هایی مثل بین موضع مرکز گرای بی معنی  سازمان جهانی سوسیالیست را گام بزرگی  به راست ، با  فراخوانی گلوگیر به ایستادن پشت شورای ملی انتقالی وامپریالیسم تفسیر می کنند. او به ما می آموزد که بعنوان موضوعی اعتقادی بپذیریم که  چون شورشی های لیبی انقلابی بودند ، بمباران ناتو رفتاری انقلابی بود ومخالفت با آن "ضد انقلابی" است . بین بعنوان " چپ گرا" در حمایت از دخالت امپریالیستی تنها نیست ، سولیداریتی ( همبستگی) سازمانی غیر لنینیستی که از یک سنت سیاسی مشابه سازمان جهانی سوسیالیست بر خوردار است ، دو موضع متقابل هواداری از دخالت وضدیت با دخالت در لیبی را منتشر کرد .  

انقلابی به سرقت رفته ؟

بین می نویسد :" وقتی که عزم استوار شد و هواپیماهای اف 16حرکت بر فراز لیبی را آغاز کردند ، دوستان نیمه راه انقلاب در غرب، با ادعای آن که انقلاب از سوی ناتو به سرقت رفته است آن را رد کردند ."  برخی از نیروهای ترقی خواه در ابتدا از روی اشتباه طرف شورشی ها را گرفتند ، اما آن را بهتر از حمایت کردن از بمباران ناتو می دانستند . نظریه " سرقت از سوی ناتو" برای چنین نیروهایی راهی بود تا با ظرافت اشتباه خود را اصلاح کنند و به صورت لفظی با دخالت امپریالیستی مخالفت  ، یا حداقل از آن حمایت نکنند .    

البته همه نیروهای سیاسی غرب با دفاع از شورشی های بن غازی آغاز نکردند . از همان آغاز ، حزب برای سوسیالیسم وآزادی در بین اقلیت کوچکی قرار داشت  که  با خاطرنشان کردن عنصر های ملی گرا ومتناقض کشور لیبی ، و افشا کردن انگیزه های امپریالیستی برای دخالت ، بر تحلیل ماهیت سیاسی اپوزیسیون اصرار داشتند . اندکی پس از آن، به محض آن که واقعیت های بیشتری از لیبی نمودار شد ، حزب برای سوسیالیسم وآزادی و حزب های اندک دیگری ماهیت راستگرایانه جنبش مخالفین را افشاکردند . 

شورشی های لیبیایی  یک نیروی انقلابی نبود که " از سوی ناتو به سرقت رفت ." صرف نظر از انگیزه های فردی اعتراض کننده /شورشی ، به عنوان یک جنبش سیاسی ،مشخص  شده  با کردار، سیاست ها ومتحد های راهبردی خود ، فشار ضد انقلابی جنبش اپوزیسیون به سرعت ظاهر شد .شورای ملی انتقالی ، حتی قبل از آن که بعنوان نیروی زمینی حمله کننده های ناتو به کار گرفته شود نیرویی راست گرا بود. شورا  نارضایی بخشی از مردم ، بیشتر از پایگاه های منطقه ای را ، برای شکست دادن عنصر های باقی مانده از روند های ملی گرایانه آغاز شده با کودتای مترقی 1969، که انقلاب الفتح به رهبری قذافی نیز نامیده می شد مورد استفاد قرار داد . 

آن هایی که ادعا می کنند شورای ملی انتقالی یک گروهک مستقلی (از ناتو) بود باید با این حقیقت که نه رهبر مترقی  هر گز از آن (ناتو) گسست ( که احتمالا در صورتی که  جنبش ترقی خواهی آشکارا از سوی ضد انقلاب " به سرقت" می رفت می توانست رخ دهد !) ،نه  هیچ اعتراض شورشی به بمباران کشورشان نکرد رو در رو شود . حتی با غرغر کردن های ناگزیر عدم  رضایت  یا مشاجره در داخل صف وستاد اپوزیسیون  در برابر شورای ملی انتقالی ، خط سیر کلی جنبش نسبت به ضد انقلاب  ذره ای تغییر نکرد  . 

حمایت مردمی از شورشی های لیبی ؟

بین می نویسد :" عملیات هوایی ناتو از حمایت توده ای در بین انقلابی های لیبی بر خوردار بود ." حمایت تقریبا همگانی از ایوزیسیون فرض اثبات نشده دیگری از مدافع های دخالت امپریالیستی در لیبی ونیز در سوریه است . شورای موقت انتقالی از حمایت کامل مردم لیبی بر خوردار نبود - شورای ملی انتقالی سوریه هم از حمایت کامل مردم سوریه بر خوردار نیست . شاهد های مقاومت ناپذیری  برای رد چنین ادعا هایی وجود دارد . در 1جولای 2011 در میانه بمباران گسترده ناتو ، صد ها هزار نفر- شاید هم یک میلیون نفر -  در طرابلس علیه ناتو راهپیمایی کردند . رسانه های شرکتی پوشش اندکی به اعتراض مردم  دادند . اعتراض هایی در این اندازه در کشوری شش میلیونی این افسانه  را که اپوزیسیون از حمایت همه مردم بر خوردار بود درهم می شکند. 

واقعیت غیر قابل تردید آن است که لیبی ، تحت رهبری قذافی، ارتشی بسیار کوچک ، تقریبا ناچیز داشت . پس از آغاز بمباران ناتو، رهبری لیبی انبار های مهمات را به روی مردم باز کرد، واز همه  درخواست کرد که از کشور در برابر حمله کننده های خارجی دفاع نمایند . این دلیل روشنی است که  ، حداقل در طرابلس ، دولت از محبوبیت قابل توجهی بر خوردار بود .  در غیر این صورت ، چرا باید یک " دیکتاتور منفور" توده ها یی ر اکه احتمالا می توانند اسلحه ها را برای مبارزه علیه دولت مورد استفاده قرار دهند مسلح نماید ؟

بینه اظهار می کند که شورشی ها بازیگران کلیدی در سرنگونی قذافی بودند . اما زمانی که ، شورای امنیت سازمان ملل ، با اصرار نیروهای امپریالیستی  قطعنامه 1973را در 17مارس2011تصویب کرد، شورشی های لیبی در آستانه شکست بودند . نیروهای وفادار به قذافی کنترل را به دست گرفته بودند  و به سرعت  به سوی بن غازی حرکت می کردند ، کاری که پیش از آن دربرگا انجام داده بودند. تمام این ها، حتی از سوی رسانه های هوادار جنگ امپریالیستی، واقعیت های اثبات شده ای هستند. 

در حقیقت ، سرنگونی حتمی شورشی ها دلیلی بود که امریکا وشریک های عمده آن دیوانه وار برای تصویب قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل عجله کردند. اگر ناتو عملیات بمباران بیرحمانه خود راآغاز نکرده بود ، شورشی ها  تمام قلم رو باقی مانده خود را از دست می دادند .

ناتو ، برای پیروزی ، با انتقال موج های بسیار شدیدی به کشور لیبی ، در طی دوره 7ماهه ، هزاران بمباران وعملیات پرواز انجام داد  . ناتو رهبری خود را از گروه اوباش شورشی های شورای ملی انتقالی که خود ناتو آن ها را از نابودی  نجات داد نمی گیرد . بر عکس ، در طی ماه های عملیات بمباران ، شورشی های لیبیایی نه تنها آموزش و مشاوره  دریافت می کردند بلکه تحت فرمان عملیاتی ناتو کارمی کردند . به شکلی هماهنگ ، ناتو حمایت هوایی را امکان  پذیر ساخت ،- از جمله کشتار نیروهای  هوادار قذافی با بمباران – تا راه را برای حرکت شورشی ها در زمین هموار کند . آخرین محاصره طرابلس از سوی واحد های نیروهای امریکا یی و اروپایی طراحی واجرا شد . آیا این گواه آن نیست که نیروهای امپریالیستی ، و نه شورشی های شورای ملی انتقالی، بر اوضاع مسلط بودند ؟ 

بین حتی "ایستادن شورای ملی انتقالی در برابر تهاجم و حمله های هوایی خارجی " را ستایش می کند. این که  ناتو  سرباز های زمینی را در عملیات نظامی خود در لیبی وارد میدان نکرد به خاطر احترام ناتو به خواسته های شورشی های لیبیایی نبود . در حد امکان ، امپریالیست ها همیشه برای کم کردن تلفات خود با استفاده از بخشی از مردم  کشوری که در حال تهاجم /اشغال/بمباران آن هستند  برای جنگیدن از طرف آن ها تلاش می کنند. این همان چیزی است که "سیاست ویتنامی کردن" نیکسون برای انجام  آن  طراحی شده بود . 

نویسنده به درستی به اشغال افغانستان وعراق بعنوان " تمرین های ابتکاری درخشان "اشاره می کند.ولی ، ایالات متحده تا زمانی که نیروهای طالبان با ترکیبی از بمباران سنگین امریکا ونیروهای افغانی "اتحاد شمالی" تحت حمایت امریکا در روی زمین شکست نخورده بودند نیروهایش را در خاک افغانستان پیاده نکرد .   اولویت های شورای ملی انتقالی در مورد لیبی یا اتحاد شمالی در مورد افغانستان برای نقشه های امپریالیستی ناچیز بود. امپریالیست ها  ، نه چون نگران از دست رفتن جان افراد نظامی خود هستند بلکه برای به حداقل رساندن  احتمال رشد جنبش ضد جنگ در کشور خواهان به حداقل رساندن  تلفات هستند.

بین ، در هیجان حمله به ضد امپریالیست ها ، عذر دیگری را برای عملیات بمباران ناتو مطرح می کند:" شیوه های ناتو وپی آمد های جنگ کاملا با آن چه ضد دخالتی ها تصور می کردند تناقض داشت : هیچ بمباران گسترده هدف های غیر نظامی از سوی ناتو وجود نداشت ، نه بزرگ راه مرگ لیبیایی وجود داشت  ، نه فرو ریختن موشک های هاوک ، نه  خشونت هلی کوپترهای توپ داربه شیوه ویکی لیکس." در حالی که اطلاعات دقیق به سختی به دست می آید ، اما تصور آن که 10.000بمباران در کشوری که شش میلیون جمعیت دارد سبب تلفات گسترده غیر نظامی ها نشده باشد دشوار است . تصویر های شهر ویران شده سیرته هزار کلمه  بیش تر از تضمین های بین سخن می گویند .

معنی تعیین حق سرنوشت

برخی تصور می کنند که تلفات غیر نظامی ها، که در تمام چنین بمباران هایی گریز نا پذیراست ، تنها یا دلیل اصلی مخالفت ضد امپریالیست ها با دخالت است . دخالت حتی اگر یک نفر شهروند عادی هم در عملیات بمباران امپریالیستی معینی کشته نشود (احتمال غیر ممکن) باز هم غیر عادلانه است .

انقلابی ها وترقی خواه ها نه تنها باید در کنارشهروند های عادی بمانند  ، بلکه نهایت عادلانه بودن جنگ آن ها برای استقلال کشورشان در برابر حمله های امپریالیستی را به رسمیت می شناسند. ازدحام ها  در حمایت از دولت لیبی ، زمانی که بمباران امپریالیستی آغاز شد ، اراده ای را  برای حس عزت ملی آن ها، برجسته کرد . آن ها سزاوار مرگ نبودند . اما در تفکر بین ، لیبیایی هایی که خطر کردند وجان خود را در دفاع از استقلال کشور خودشان در برابر ناتو و شورشی های تحت فرمان آن ها  از دست دادند قابل مسخره کردن بودند .

بین می نویسد :" لحظه ای که انقلابی های سوری ولیبیایی حمله های هوایی و سلاح برای خنثی کردن برتری نظامی دولت ها در برابر افراد انقلابی را در خواست می کنند ، هواداران ضد دخالت به ضد انقلابی تبدیل می شوند چون معنی آن (هواداری از عدم دخالت) مخالفت با کمک به انقلاب است ."  طبق این منطق خیالی ، حق تعیین سرنوشت ، حقی که تمام ترقی خواه ها حداقل در کلام از آن حمایت می کنند ، چیزی کمتر از حمایت از دخالت نظامی امپریالیستی معنی نمی دهد .

در دوران امپریالیسم ، همراهی حق تعیین سرنوشت  با " مسئله ملی – مستعمراتی" که تقسیم جهانی خاص قدرت بین امپریالیست های ستمگر و ملت های ستم دیده است ، قطعی شده است .این امر  مدت درازی مسئله اصلی انقلابی های داخل کشور های امپریالیستی بوده است که آن ها نسبت به طبقه حاکم خود ، طرح های امپریالیستی ، ونسبت به جنبش های استقلال طلبانه در بین ملت های ستم دیده چه موضعی باید اتخاذ کنند . لنین ، انقلاب روسیه وکمونیسم جهانی سابق این را که جنبش های استقلال طلب امپریالیسم را ضعیف می کنند و می توانند سقوط آن را سرعت ببخشند به رسمیت شناختند. آن ها یک جبهه متحد ، گرچه نه لزوما حمایت سیاسی  ، با جنبش های استقلال طلب در مبارزه علیه امپریالیسم را مطرح کردند . این معنی خاص حق تعیین سرنوشت در عصر امپریالیسم است .

صرف نظر از تفاوت های سیاسی یک نفر با دولت لیبی یا مخالفت با آن ، آن هایی که پرچم سبز را حمل می کردند وقتی که امپریالیست ها تدارک حمایت مادی برای شورشی ها را آغاز کردند و سرانجام حمله نمودند ، به جنبش استقلال طلب تبدیل شدند.

امپریالیسم یک سامانه است

بین برای توضیح آن که چرا، در مورد لیبی وسوریه ، قدرت های امپریالیستی اتفاقا در "سمت خوب" قرار دارند هیچ تلاشی نمی کند.چرا امپریالیست ها می خواهند به اتفاق آرا نه تنها از نظر دیپلماتیک بلکه به صورت نظامی ،  ازجنبش های اصیل انقلابی حمایت نمایند؟

ظاهرا ، برای کسانی مثل بین ، امپریالیسم تنها یک گزینه  سیاسی بد است که می تواند با گزینه خوب وارونه گردد. در واقعیت ، امپریالیسم سامانه ای است که در راستای تامین کنترل بر بازارها وتصرف منبع ها ، استقرارسلطه جهانی را پیگیری می نماید . امپریالیسم سرنگون کردن کشورهای مستقل ، حتی کشورهایی را که تنها تا حدی نفوذ و تحقق  سود غول های نفتی وسایر شرکت های سود جو را مسدود می کنند تحت تعقیب قرار می دهد. این پیگیری بازار ها و منبع ها انگیزه  مجموعه ای از سیاست های عقلانی وجنایت آمیز است ،نه موضوع  تغییر بنیادی از سوی این یا آن سیاست مدار ، این یا آن  مجموعه وضعیت ها . 

ضد امپریالیست واقعی با تما راهکارهایی که امپریالیسم برای منکوب کردن ملت های ستم دیده مورد استفاده قرار می دهد ، خواه تاخت وتاز آشکار ، اشغال وبمباران ،  یا تحریم ها ، کودتا ها ، ترور ها ، تامین مالی و سازمان دادن نیروهای هوادار امپریالیست مخالف حاکمیت ، کارزار های تبلیغاتی ، وغیره ، مخالف است .

برای یک کشور امپریالیستی ویا گروهی از کشورهای امپریالیست امکان دارد در جهان ستم دیده در راستای تضعیف پایه های رقیب های امپریالیست خود در کشور مختلف به جنبش های مستقل کمک نمایند . این امر در وضعیت  قبل از جنگ جهانی دوم، زمانی که قدرت های امپریالیستی مختلف در مبارزه ای شدید برای گسترش دایره نفوذ خود به هزینه دیگران درگیر بودند رخ داد . در پایان جنگ جهانی دوم امپریالیسم ایالات متحده به نیروی امپریالیست مسلط تبدیل شد . دیگر کشورهای امپریالیستی ، هم پیروز شده ها وهم شکست خورده ها ، به ایفای نقش شریک های  کوچک برای  امپریالیسم امریکا تسلیم شده بودند.  درجهان امروز تحت سلطه امپریالیسم امریکا، بسیار بعید است که یک قدرت امپریالیستی به خواهد از یک جنبش انقلابی اصیل حمایت نماید .برای تمام قدرت های امپریالیستی حمایت و تامین مالی یک جنبش انقلابی اصیل می تواند غیر ممکن باشد . انجام چنین کاری می تواند منطق سامانه امپریالیستی را به مبارزه به طلبد .

مورد لیبی به خاطر رقابت داخل امپریالیستی ، همراه با حمایت یک قدرت از جنبش رهایی بخش به امید کسب سود در برابر رقیب هایشان نبود. تمام قدرت های امپریالیستی از شورشی ها حمایت کردند و پیش از ظهور دولتی دست نشانده از آن بهره مند شدند . قرار داد های نفتی سود آور عظیمی که پیشاپیش امضا شده بودند ، با سخاوت دولت جدید لیبی نسبت به غول های  نفتی به صورت تضمین شده ادامه دارند.  شرکت های نفتی کنکوفیلیپس، انرژی ماراتون وهس امریکا ، توتال فرانسه، انی ایتالیا ، بریتیش پترولیوم و سایر غول های نفتی ، هر کدام بخشی ازغنیمت ها را به سرقت می برند . نو لیبرال های لیبیایی ، که مجبور به رقابت با نیروهای ملی گرا در داخل دولت سابق لیبی بودند ، به صورت استواری حاکم هستند. 

بین آن چه  را که در لیبی رخ داد " گامی به پیش" برای تحقیق کردن از لینچ کردن( کشتار بی محاکمه) نژادی و خیانت یک جای ملت لیبی به امپریالیسم ارزیابی می کند. 

ایستادگی در برابر سلطه امپریالیسم آسان نیست

درذات خود، این یک مسئله نظری نیست .بین وسایر طرف دارهای " دخالت بشر دوستانه" اشکارا از فقدان توانایی تحلیلی رنج نمی برند . آن چه ان ها فاقد ان هستند اراده انقلابی برای مقاومت در برابر کارزار سلطه امپریالیستی است که تمام بخش های طبقه حاکم از ان حمایت می کنند. در مقایسه ، طرف داری از دخالت امپریالیستی چیز آسانی برای انجام دادن ، مسیر کمترین مقاومت در ایجاد یک " جنبش" دیگر وچپ "قابل احترام" است .   

بین به درستی دخالت های امریکا در سومالی ، هائیتی وبالکان ، ونیز اشغال افغانستان وعراق را محکوم می کند. اما هر کسی می تواند با دخالت های گذشته امپریالیستی بعنوان مسئله های دانشگاهی و بحث تاریخی مخالفت نماید . وقتی که آن دخالت ها به خوبی پیش نمی روند ، حتی برخی سیاست پیشگان طبقه حاکم از آن انتقاد می کنند.

بین های آینده بدون شک به گذشته نگاه خواهند کرد و دخالت در لیبی را به عنوان جنایتی تاریخی ، تنها برای توجیه دخالت های امپریالیستی بعدی محکوم خواهند کرد . انقلابی ها ، ضد امپریالیست ها طبق تعریف ، علیه دخالت امپریالیستی، نه فقط در چشم انداز تاریخی ، بلکه به صورت اننتقادی تر ، در اینجا واکنون  مبارزه می کنند .

 پانوشت بر گرداننده :

هدف اصلی از بر گردان این نوشتار نشان دادن بخشی از فضای حاکم در چپ غرب بود که در چپ ایران هم هم تاهایی دارد . نویسنده محترم در جایی جنبش دموکراتیک خرداد 88را "انقلاب محملی" قلمداد کرده است .به نظر می رسد ایشان از این منظر که اگر غوغای رسانه ای نوری زاده ها وسازگارا ها را مبنای داوری قرار دهد محق است ، والبته این با "تحلیل مشخص از پدیده ها " که نویسنده بر ان می کوشد در تضاد است . ولی اگر از منظر واقعیت جنبش دموکراتیک خرداد 88 به موضوع بنگرد ، انتساب "انقلاب مخملی" به آن محلی از اعراب ندارد . ( در ضمن این که متاسفانه بخشی از مدعیان چپ ایرانی هم بر همین نمط می رانند ) نویسنده در موارد دیگر هم دچار کلیشه های رایجی است که متاسفانه هنوز وبه نظر می رسد تا تاریخی دور دامن گیر بخشی از چپ خواهد بود . از جمله عدم توان تفکیک نیروی ارتجاع از ضد امپریالیسم واقعی .عدم درک باروهای حقیقی ضد امپریالیسم با مخالفت های مختلف با برخی کشورهای امپریالیستی ، عدم درک رابطه درون کشوری وخارجی یک نیوی ضد امپریالیست و...

هاتف رحمانی

 

                       

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter