ویدنو:15/04/1391  

 

ویدنو:15/04/1391  

 

جنون جنگ طلبی را باید مهار کرد.

احمد سپیداری

خلیج فارس آبستن حوادث مرگباری است. دور تازه ای از تحرکات سیاسی جناح های حاکم با هدف تحریک آمیز بستن تنگهٔ هرمز می رود که کار را وارد مرحله کیفیتا متفاوتی کند.

تحلیلگران تیز بینی از همان آغاز این دور از گفتگوهای ۵+۱ با نمایندگان رژیم جمهوری اسلامی، دولبه بودن شمشیر مذاکرات و خطر ورود به فازهای بالاتری از رویارویی های سیاسی نظامی بین اسرائیل و آمریکا و اروپا با جمهوری اسلامی را گوشزد می کردند. البته این در حالی است که خوشبینی های زیادی هم دامن زده شد و امید به اینکه عقل سلیم بر جنون جنگ و جنگ طلبی چیره شود کم نبود.

باید دانست، در جنبش های ضد جنگ، بیش از هر چیز باید به افزایش تنش ها حساس بود و جلوی واقعه را درست در زمانی که هنوز از یک امکان بالقوه به یک واقعیت بالفعل درنیامده گرفت. توقف گرداب های به چرخش درآمده معمولا کاری بسیار دشوار تر و در بسیاری از موارد غیر ممکن است.

در اینکه راه هر نوع مذاکره به معنای واقعی کلمه از طرف غربی ها بسته شد، تردیدی نیست. مذاکره کنندگان گروه موسوم به۱ ۵+  از تاکتیک افزایش مرحله ای سطح خواست ها برای به بن بست رساندن مذاکرات استفاده کرده اند. این همان تاکتیکی است که در حمله ناتو به صربستان و عراق عینا به کار گرفته شد. سخنان خانوم کاترین اشتون مبنی بر اینکه حتی تحریم های مصوب هنوز اجرا نشدهٔ اتحادیهٔ اروپا نیز توقف بردار نیست و در هر حال اجرا خواهد شد ، آن هم یک شب قبل از رفتن به بغداد، هر نوع امتیاز طرف مقابل به جمهوری اسلامی در صورت توقف بخش هایی از فعالیت اتمی اش را از دستور مذاکرات خارج کرد و باعث شد چیزی برای مذاکره کردن باقی نماند.

جمهوری اسلامی چنان از موضع ضعف و آنقدر حقیرانه پا به این مذاکرات گذاشت، که صدای سایت های حکومتی مدافع همین سیاست ها را نیز بر هوا بلند کرد. این بار انگار این عقب ماندن از بازی مرگ بیش از هر زمان دیگری خود را به روشنی نشان داد. استبدادگران همیشه کور عمل کرده اند. این نه اولین بار در تاریخ و نه آخرین بار است که این درس گرانبها تکرار می شود. آن ها مغرور قدرقدرتی هایی می شوند که دخمه ها و جوخه های مرگ برایشان به ارمغان آورده و آمادهٔ چنان توهمی می شوند که حاجتی به بیان ندارد. آن ها بودند که نداهای صلح را در گلو خفه کردند و با سرکوبی هولناک از منتقدینشان، به جای هر کارگزار حکومتی یک سپاهی گوش بفرمان نشاندند، اما امروز که خود را در تار مرگ گرفتار می بینند، آنقدر زبون و ناتوانند که حتی نمی توانند به علت فساد اقتصادی در دولت و بازار، سیاست های اقتصادی خود را، با آماج هایی که مقدسش عنوان می دارند، تطبیق دهند و در شرایط تحمیل یک اقتصاد جنگی، حداقل مایحتاج ضروری مردم را تحت کنترل بگیرند.

گسترش تحریم ها رژیم را با خطر تلاطم های پنهان در زیر پوست شهر و از دست رفتن کنترل اوضاع اجتماعی روبرو کرده است. فضاهای امنیتی حاکم بر شهرها بی سابقه است. آن ها که مرگ خود را در چشم انداز دارند، یگانه راه برای نجات خود را به گروگان گرفتن تمامی مردم در یک جنگ نا برابر و نافرجام می بینند و ناقوس آن را پس از مدتی تردید و درنگ به صدا درآورده اند.

اینکه تحریم های ضد بشری و خودسرانهٔ آمریکا می تواند به چنین نتیجه ای بینجامد و یا به عبارت دیگر اینکه تحریم ها بخشی از پروژه جنگ سوم خلیج فارس بوده است و برای بستر سازی آن به کار گرفته شده، در تحلیل های مدافعان صلح بازتاب های متعددی داشت و مورد تاکید قرار گرفت، گو اینکه قلم به مزد هم بوده اند که آن را به دروغ راهی برای جلوگیری از جنگ قلمداد کرده اند.

مردم زحمتکش ما را دارند قدم به قدم به طرف یک فاجعه انسانی پیش می برند. در اینکه جنایتکار اصلی شرکت های امنیتی نظامی جهانی اند که هزاران میلیارد گردش مالی را هدف قرار داده اند، شکی نیست، اما در این جنایت و نسل کشی برنامه ریزی شده، جنایتکاران جنگی دیگری نیز شریک جرم اند و نباید نقش آن ها را از نظر دور داشت. رهبران جمهوری اسلامی در بوجود آوردن چنین وضعی مسئولند. آن ها نه تنها هیچگاه گوشش شنوایی برای نقدهای موجود نسبت به خطر افتادن به چالهٔ نظامی گری را جدی نگرفتند، بلکه با سرکوب ددمنشانهٔ مردم، نیروهای ترقیخواه و حتی اصلاح طلبانی که به نظر آن ها ساز دیگری می زدند، راه را بر هر تدبیر و درایتی بستند.

رهبران جمهوری اسلامی که حاضر بودند به هر سازشی برای بقا تن بدهند، راه را بسته می بینند. آن ها این بار آگاهانه پا در راهی می گذارند که هیچ بازگشتی ندارد. تلاش برای بستن تنگهٔ هرمز می تواند زمینه ساز پذیرش جنگ توسط افکار عمومی جهان شود و شرایطی را آماده کند که یورش های وحشیانه نیروهای نظامی ناتو توجیه شود. روشن است که چنین جنایتی با هیچکدام از جنایت ها و خیانت های قبلی این رهبران قابل قیاس نیست، چون ابعادی وحشتناک خواهد داشت و به نابودی تمامیت ارضی کشور و زیرساخت های اقتصادی و از هم پاشیدگی اجتماعی و روانی مردم کشور ما و چه بسا دیگر کشورهایی در منطقه منجر می شود.

آن ها قطعا پایان خوشی نخواهند داشت، سرنوشت قذافی پیش چشم همهٔ ماست، اما درست مثل جنایتکاری به مخمصه افتاده شده اند که با بسته دیدن راه فرار خود، انسان های بیگناه را به گروگان می گیرد تا به خیالی خام با گسترش سرنوشت مرگبار خود، کار را بر طرف مقابل دشوار کند. حال آنکه طرف مقابل سال هاست چنین لحظه ای را انتظار می کشد.

خطری مرگبار در کمین است. لحظه به لحظه به نقاط برگشت ناپذیر در این سناریوی هولناک نزدیک می شویم. باید با همهٔ توان به پا برخیزیم و خواهان توقف این روند بسیار خطرناک شویم.

نباید بهت زده منتظر ایستاد و نظاره گر بود. تظاهرات ضد جنگ نیویورک با شعار دقیق و درست : «دمکراسی آری، جنگ نه» نمونهٔ بسیار ارزنده ایست که باید در ابعاد بسیار گسترده تکرار شود.

                       

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter