ویدنو:22/03/1391  

 

ویدنو:22/03/1391  

 

از«اوروکمونیسم» تا اپورتونیسم امروز

 رائول مارتینس توریرو- برگردان: ر.ح . بازیار

تجدید سازمان تئوریک و ایدئولوژیک جنبش بین المللی کمونیستی بر بنیان های مستحکم مارکسیستی ـ لنینیستی، نیازمند بررسی و مطالعه عمیق ساختمان سوسیالیسم در طول قرن بیستم و بررسی علمی دلایل پیروزی ضد انقلاب سرمایه داری در اتحاد شوروی سوسیالیستی، و دیگر کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی است.

احیاء سرمایه داری دلایل خارجی و داخلی خود را دارد. اما به هنگام بررسی این دلایل معمولا حملات قدرت های امپریالیستی در عرصه های سیاسی، نظامی، اقتصادی، ایدئولوژیک و روانشناسی در مرکز بررسی ها قرار می گیرد. فاکتورهای خارجی تعیین کننده بودند، و تایید گردید، که تقابل میان کشورهای امپریالیستی و کشورهای سوسیالیستی بازتاب واقعی مبارزات طبقاتی در مقیاس بین المللی بود. اما ضروریست که هر چه عمیق تر جریان هایی مثل  اوروکمونیسم، که با نفوذ و فعالیت در درون جنبش جهانی کارگری و کمونیستی و اغلب در همسویی با سیاست های اپورتونیستی احزاب کمونیستی و کارگری حاکم، موجب تضعیف توان نیرومند سوسیالیسم شد، بررسی گردد.

مراکز ایدئولوژیک امپریالیستی فعالانه در تقابل با آن گرایشی که «اورتدوکس» یا «طرفدار شوروی» نامیده می شد، مواضع اوروکمونیسم را حمایت و تبلیغ می کرد. اوروکمونیسم، که نمایندگان اصلی آن احزاب کمونیست ایتالیا، فرانسه و اسپانیا بودند، به بیانی، موجودیت  خود را مدیون دستگاه های تبلیغاتی امپریالیستی است. مبنای وحدت این احزاب تحت این نام دفاع از نقطه نظرات ذیل بود:

ــ اپوزیسیون جنبش جهانی کمونیستی برای دفاع از تز به اصطلاح «مراکز متعدد» در مقابل موجودیت انترناسیونال کمونیستی و مرکز اطلاع رسانی احزاب کمونیستی و کارگری.

ــ نفی دیکتاتوری پرولتاریا و دفاع از به اصطلاح «راه های مختلف رسیدن به سوسیالیسم» و مخصوصا شیوه پارلمانی گذار به سوسیالیسم در همکاری با سوسیال دمکرات ها و احزاب مسیحی، قبول سیستم چند حزبی و چارچوب دمکراسی بورژوازی.

ــ تعویض انترناسیونالیسم پرولتری، که آن را با دفاع از اتحاد شوروی سوسیالیستی و خط مشی حزب کمونیست شوروی یکی می دانستند، با «همبستگی انترناسیونالیستی» یا «انترناسیونالیسم نوین».

ــ انتقاد آشکار و همیشگی از اتحاد شوروی سوسیالیستی و دیگر کشورهای سوسیالیستی تحت عنوان حقوق بشر و آزادی های فردی با درک بورژوازی آن.

ــ تجدید نظر طلبی و تخریب «حزب طراز نوین» لنینی، که با نفی آن در این یا آن سطح، وظایف انقلابی در حزب کمونیستی و پرنسیپ های انقلابی آن در رابطه با سازمان و عملکرد آن نفی می گردد.

ــ پذیرش چارچوب آن زمان جامعه اقتصادی اروپا، همراه با درخواست حفظ حقوق اجتماعی زحمتکشان در چارچوب آن و شرکت زحمتکشان در ساختمان آن.

اوروکمونیسم بر احزاب کشورهای مختلف جهان، از جمله احزاب حاکم، تاثیر نهاد. این جریان هم چون دیگر جریانات اپورتونیستی در طول تاریخ،  با آن  که شعار اصلی آن در نظر گرفتن شرایط و ویژگی های ملی بود، اما دارای سمت گیری روشن بین المللی بود. دبیرکل حزب کمونیست ایتالیا در این رابطه می گوید: «ما جزء کسانی نیستیم که این اصطلاح را اختراع کرده اند. اما خود این فاکت که تا این حد معروف شده، نشان می دهد که تا چه اندازه کشورهای اروپای غربی تلاش دارند که بازسازی جامعه در چارچوب سوسیالیسم نوع نوین شکل گیرد». و دبیر کل حزب کمونیست اسپانیا سانتیاگو کاریلو اضافه می کند: «... اوروکمونیسم وجود ندارد. چون که برخی احزاب کمونیست غیراروپایی که این مواضع را دارند، مثلا حزب کمونیست ژاپن را نمی توان با این بر چسب مشخص کرد.

صرف نظر از عدم قاطعیت و مغلطه کاری که ویژگی زندگی سانتیاکو کاریلو بود، او پس از چند ماه که وجود «اوروکمونیسم» را نفی کرد، کتابی تحت عنوان «اوروکمونیسم و دولت» انتشار داد. و البته در یک مورد حق داشت؛ این پدیده حقیقتا تنها به اروپای غربی محدود نمی شد.

زمینه «اوروکمونیسم» و کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی

زمینه این جریان رویزیونیستی مدت ها قبل از اینکه اوروکمونیسم از طرف کاریلو، برلینگوئر و جرج مارشه به جامعه ارائه گردد، شکل گرفته بود. پس از جنگ جهانی دوم، مرحله سختی در مقابل جنبش انقلابی جهانی شکل گرفت. گذشته از ویرانی اتحاد جماهیر شوروی پس از هجوم آلمان نازی و شرایط بعدی دوران بازسازی آن، باید به وضعیت سیاسی حزب کمونیست شوروی، و از دست رفتن صدها هزار کادر کمونیست در جریان جنگ با فاشیسم، اشاره کرد، که به شکل تعیین کننده ای بر حزب کمونیست اتحاد شوروی و دیگر احزاب کمونیست اروپایی تاثیر گذاشت.

ایالات متحده آمریکا در راس قدرت های امپریالیستی، که جنگ را در سرزمین خود تجربه نکرده بود و به نیرومندترین قدرت امپریالیستی جهان تبدیل گشته بود، بی درنگ «جنگ سرد»، مسابقه تسلیحاتی و تدابیری دیگر را در جهت تخریب کشورهای سوسیالیستی به راه انداخت.

ضد انقلاب داخلی که هیچ وقت ازسرنگونی حاکمیت کارگران باز نایستاده  بود، با کمک امپریالیسم دست به اقدامات ضدانقلابی در جمهوری فدرال یوگسلاوی ( 1948 ـ 1947)، جمهوری دمکراتیک آلمان (1953)، لهستان و مجارستان (پائیز 1956) زدند.

مبارزه طبقاتی در شرایط نوین ادامه و تعمیق می یافت. سیستم امپریالیستی از خود علائم و استعداد نیرومند رفرم و بازسازی را نشان می داد. با ایجاد سازمان های بین المللی (ناتو، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و ...)تلاش داشت تضادهای اجتماعی را تخفیف داده و فشار بر کشورهای سوسیالیستی را افزایش دهد.

در صفوف حزب کمونیست شوروی بحث های مهم و جدی در مورد ساختمان سوسیالیسم ، به ویژه در رابطه با قوانین اقتصادی سوسیالیسم و ویژگی های آن در شرایط پس از جنگ،  آغاز شده بود. رهبران حزب کمونیست فعالانه در این مباحث شرکت می کردند و استالین آشکارا مواضع اپورتونیستی در رابطه با طرح کتب درسی اقتصاد سیاسی را رد کرد. پس از مرگ او در 5 مارس 1953، مبارزه درون حزب کمونیست ، هم در جریان مقدمات برگزاری کنگره بیستم ، و هم در جریان بر گزاری خود کنگره در فوریه 1956، ادامه پیدا کرد و شدت یافت.

بلوک اپورتونیستی به رهبری ن . س . خروشچفف راه تز «اشکال گوناگون گذار به سوسیالیسم» را هموار ساخت. در تئوری مارکسیستی ویژگی طبقاتی دولت و تئوری لنینی انقلاب ، تجدید نظر صورت گرفت. در گزارش خروشچف به کنگره از جمله آمده است: «مسئله در مورد احتمال استفاده از مبارزه پارلمانی برای گذار به سوسیالیسم»، «طبقه کارگر، دهقانان ، زحمتکشان ، روشنفکران و تمامی نیروهای میهن پرست و ... را دور خود متحد ساخته است ... امکان شکست دادن ارتجاع، نیروهای ضد مردمی و کسب اکثریت در پارلمان و تبدیل آن از ارگان دمکراسی بورژوازی به سلاح واقعی اراده خلق، ممکن است. در چنین حالتی، این نهاد سنتی برای بسیاری از کشورهای پیشرفته می تواند به ارگان دمکراسی واقعی، دمکراسی برای زحمتکشان تبدیل گردد».

در سخنرانی م . آ . سوسلف در 16 فوریه گفته می شود: «شرایط نوینی در خود کشورهای سرمایه داری بوجود آمده است ... طبقه کارگر و حزب سیاسی آن امکان لازم و کافی برای متحد ساختن اکثریت مطلق ملت بر اساس پلاتفرم واحد دمکراتیک را دارد ـ دهقانان، خرده بورژوازی، روشنفکران و حتی سرمایه داران میهن پرست. و این، بدون شک شرایط پیروزی طبقه کارگر را آسانتر می سازد».

گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم در هیچ نقطه ای از جهان روی نداده بود. اما ذهنی بودن این تز و تاثیر آن بر استراتژی برخی از احزاب کمونیست فوری بود.

آ . ی . میگویان در سخنرانی خود در کنگره بیستم بروشنی بیان کرد، که تز گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم بصورتی خطرناک به مواضع سوسیال دمکراتها نزدیک می شود. او در ادامه چنین توضیح می دهد: «از جمله فاکت های مشخص اینکه ـ زمانی که برخی احزاب سوسیالیستی اکثریت را در پارلمان بدست آوردند و در برخی کشورها حتی دولت های سوسیالیستی وجود داشتند و دارند، تغییر قابل توجهی صورت نگرفت. کار فقط به برخی امتیازات جزیی به نفع طبقه کارگر پایان یافت و هیچگونه سوسیالیسمی ساخته نشد. در اینجا ضروریست که رهبری جامعه بدست کارگران سپرده شود، تا طبقه کارگر نه فقط از لحاظ سازمانی، بلکه به لحاظ سیاسی و تئوریک برای مبارزه در راه سوسیالیسم آماده شود. نه این که او مقهور بورژوازی گردد. بلکه با کسب اکثریت، حاکمیت را در دست خود متمرکز کند و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را بر اندازد».

بدین ترتیب، مارکسیسم ـ لنینیسم و تفاوت آن با سوسیال ـ دمکراسی در مسئلۀ سادۀ اراده: «سوسیالیست ها نمی خواهند از رفرم تا رفرم بسوی سوسیالیسم گام بردارند. اما ما حقیقتا می خواهیم»، خلاصه شد. مارکسیسم پودر گردید، تئوری لنینی دولت دفن شد و بی بند و بارترین رفرمیسم و جعل مارکسیسم جای آن را گرفت.

این مواضع همراه بود با ارائه طرح هایی در عرصه اقتصادی، ساختار دولتی و سیاست خارجی. چرخش اپورتونیستی با «گزارش سرّی خروشچف» که بطور ناگهانی و با نقض تمامی پرنسیپ های کار جمعی، به اطلاع کنگره رسید، تکمیل شد.

پس از کنگره بیستم، به محض اینکه «گزارش سرّی» منتشر گردید، فورا پروسه معروف به «استالین زدایی» آغاز گردید، که به راحتی و بدون مخالفت مورد پذیرش برخی احزاب اروپای غربی ( به سرکردگی حزب کمونیست ایتالیا) قرار گرفت. در تاریخ 14 ـ 8 دسامبر 1956، پس از گذشت ده ماه از کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی، در رم هشتمین کنگره حزب کمونیست ایتالیا تشکیل گردید، که در آن پیشنهاد "پالمیرو تولیاتی" در مورد «راه ایتالیا به طرف سوسیالیسم» را تصویب کرد. قبل از این در کنگره حزب کمونیست بریتانیا در 1951 «راه بریتانیا به طرف سوسیالیسم» تصویب گردیده بود. در اینجا «راه ملی» در مقابل تئوری مارکسیست ـ لنینیستی انقلاب قرار می گیرد. در اینجا بویژه برتعمیق آزادی برای دستیابی به دمکراسی اقتصادی و اجتماعی تاکید می شود. بدین ترتیب نظریه «دمکراسی پیشتاز» یا «دمکراسی ضد انحصاری» شکل می گیرد، که گویا در نقطه اوج خود امکان گذار به سوسیالیسم را فراهم می کند. تولیاتی تا آن جا پیش رفت که در اثر معروف خود، به نام «خاطرات یالتینسک» ادعا می کند: «در کل ما معتقدیم که باید در طراحی مواضع خود، کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی را مبنا قرار دهیم. و این مواضع امروز باید تعمیق و گسترش داده شود. مثلا، بررسی عمیق در مورد مسئله احتمال گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم، ما را به دقیق ساختن این مسائل ـ درک ما از دمکراسی در دولت بورژوازی چیست؛ چگونه ما می توانیم ابعاد آزادی و نهادهای دمکراتیک را گسترش دهیم، و بهترین فرم شرکت کارگران و توده های زحمتکش در حیات اقتصادی و سیاسی کدام است ـ راهنمایی می کند. بدین ترتیب، مسئله در مورد احتمال کسب قدرت از طرف توده های زحمتکش در داخل نظام بروز می کند، بدون این که نظام بورژوازی ماهیت خود را تغییر دهد، و همین جا نیز ـ مسئله در مورد، آیا امکان مبارزه برای بازسازی مترقیانه این ماهیت از درون امکان دارد؟ ـ مطرح می شود».

هم زمان با اتخاذ این مواضع از طرف احزاب مختلف، هجوم و تبلیغات علیه کشورهای سوسیالیستی به خصوص اتحاد شوروی تشدید گردید. اولین شکاف بزرگ و آشکار در جنبش کمونیستی اروپا پس از دخالت کشورهای عضو پیمان ورشو در چکسلواکی در سال 1968 (در تطابق کامل با انترناسیونالیسم پرولتری) روی داد. حزب کمونیست ایتالیا، حزب کمونیست اسپانیا و حزب کمونیست رومانی، علنا این دخالت را محکوم کردند.

از این به بعد ضدیت با شوروی در خط مشی احزابی که «اوروکمونیسم» را قبول کرده اند، وارد می شود و به یکی از خطوط مشخصه آنها تبدیل می گردد. هر نوع عنوانی خوب بود، فقط به شرطی که با اتحاد شوروی در تضاد باشد، فقط به شرطی که خود را در مقابل افکار عمومی، متفاوت با دژ بین المللی طبقه کارگر، نشان دهد. هر چند که انتقادات ضد شوروی آشکارا با تبلیغات امپریالیستی همسو و بطور عینی در خدمت تضعیف جبهه سوسیالیستی بود. «راه ایتالیا» با نظریه «سازش تاریخی» که از طرف انریکو برلینگوئر طراحی شده بود، وارد مرحله نوینی شد. گذار به سوسیالیسم بر پایه اتحاد وسیع احزاب گوناگون صورت می گیرد، که عملا به معنای امتناع حزب کمونیست از نقش رهبری و پیشتازی خود است. واین چنین به اصطلاح «سوسیالیسم دمکراتیک» یا «سوسیالیسم در شرایط آزادی» شکل نهایی خود را در تضاد با دیکتاتوری پرولتاریا می یابد. احزاب اوروکمونیستی « با امتناع از انقلاب اجتماعی و حاکمیت طبقه کارگر، آزادی های رسمی بورژوازی را به عنوان موضع خود می پذیرند و بر احتمال  زرفش دمکراسی بورژوازی تا رسیدن به سوسیالیسم اصرار می ورزند.

کنفرانس برلین شرقی و رویزیونیسم اوروکمونیسم

با این چشم انداز در 1975 حزب کمونیست ایتالیا و حزب کمونیست اسپانیا در یک بیانیه مشترک مدل خود برای گذار به سوسیالیسم در شرایط «صلح و آزادی» را اعلام کردند. این بیانیه در رابطه با کنفرانس احزاب کمونیستی و کارگری اروپا، که در برلین شرقی 30 ـ 29 ژوئن 1976 بر گذارمی  گردید، تهیه شده بود، که نتایج آن بازتاب وسیع بین المللی یافت. احزاب کمونیست ایتالیا، فرانسه و اسپانیا که در ابعاد مشخصی بیانات برخی احزاب کمونیستی حاکم، از جمله یوگسلاوی را حمایت می کردند، برمبنای پلاتفرم اوروکمونیسم در یک جبهه واحد قرار داشتند. حزب کمونیست ایتالیا که آشکارا خواهان پراکندگی جنبش کمونیستی جهانی بود در رابطه با کنفرانس برلین می گوید: «در کنفرانس قاطعانه اصل خود مختاری، که امروز مناسبات همکاری مابین احزاب کمونیستی را تعیین می کند، تصویب شد. ... موفقیت سیاست صلح و همزیستی در اروپا، شرط حرکت دمکراتیک و آزاد خلق ایتالیا به طرف بازسازی عمیق نوع سوسیالیستی در کشور است». انریکو برلینگوئر اعلام می کند: «کنفرانس ما ـ کنفرانس ارگان کمونیستی بین المللی نیست، که وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد، درهیچ شکلی از اشکال، نه در عرصه بین المللی و نه در عرصه اروپا. ...».

نمایندگان حزب کمونیست فرانسه بر به اصطلاح راه های دمکراتیک و ویژگی های ملی اصرا داشتند: «... حزب ما در کنفرانس برلین ایده مرکزی کنگره بیست و دوم خود و ویژگی های گذار دمکراتیک به سوسیالیسم را، که ویژگی های ملی فرانسه را در نظر دارد، ارائه داد».

حزب کمونیست اسپانیا، پس از پلنوم کمیته مرکزی که در 29 ـ 28 ژوئیه 1976 در رم تشکیل گردید، در یک کنفرانس مطبوعاتی مواضع رویزیونیستی خود را چنین بیان کرد: «شرایطی که احزاب کمونیست مختلف در آن وجود دارند، خطوط مشخصه آنها، خود تاریخ هرکدام از آنها و خلق های آنها، به اندازه کافی متفاوت است. این گوناگونی شرایط بطور منطقی زاینده نظریه های متفاوت است. قبل از هر چیز بر اساس مجموعه موضوع ها، در رابطه با نظریه سوسیالیسم، در رابطه با مسائل گوناگون دوران معاصر، در رابطه با مسائل ایدئولوژیک، در رابطه با دمکراسی سیاسی و ... مجموعا در کنفرانس برلین روشن شد که در اروپا گروهی از احزاب کمونیست وجود دارند، که خط مشی سیاسی آنها، تحلیل ها، نظریه سوسیالیسم آنها، تا مقیاس قابل توجهی یکی است. ... این احزاب، خواهان گذار دمکراتیک به سوسیالیسم، سوسیالیسم در شرایط دمکراتیک، رعایت کامل حقوق فرد، تعدد احزاب سیاسی، احترام به تغییر حاکمیت بر اساس اراده آزاد مردم در انتخابات و سوسیالیسمی که دولت آن فاقد ایدئولوژی رسمی باشد، هستند».

«اوروکمونیسم» خود را کاملا هم چون یک جریان رویزیونیستی راست نشان داد و لیبرالیسم را در ابعاد مختلف سیاسی: دمکراسی، آزادی، مذهب و ... کاملا پذیرفت.

آنها با دفاع از آزادی های سیاسی و دمکراسی بورژوازی، به خصوص تعدد احزاب و رأی انتخاباتی، مبارزات طبقاتی را تحت شعاع قرار دادند و نقش اهرم تسلط طبقاتی دولت را نفی کردند. آنها عملا و فعالانه تبلیغات علیه کشورهای سوسیالیستی را گسترش دادند و با تمامی امکانات تلاش کردند تا مانع هماهنگی و پیشرفت جنبش کمونیستی بین المللی گردند. و به نام ویژگی های ملی و سوسیالیسم دمکراتیک در خدمت استراتژی ضد کمونیستی قدرت های امپریالیستی قرار گرفتند.

آنها در مبارزه علیه مارکسیسم ـ لنینیسم بر تز کائوتسکی که گویا «اپوزیسیون دو جریان سوسیالیستی ( یعنی بلشویکها و غیربلشویکها) همان اپوزیسیون دو متد رادیکال مختلف است: دمکراتیک و دیکتاتوری» صحه گذاشتند. آن ها هم چنین تلاش کردند که دوباره مارکس را به لیبرال دو جینی تبدیل کنند. آنها دائما این حکم لنین را که مارکسیست فقط آن کسی ا ست که مبارزه طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا را قبول دارد، و این که مسئله دیکتاتوری پرولتاریا ـ مسئله مناسبات دولت پرولتری با دولت بورژوازی، و دمکراسی پرولتری با دمکراسی بورژوازی است، مورد حمله قرار می دادند.

جریان روزیونیستی «اوروکمونیسم» ادامه مبارزه ایدئولوژیک بورژوازی علیه ایده انقلابی بر بنیان قبول رسمی مارکسیسم است. آنها برنشتاین را به صفوف خود فراخواندند، که شعار «هدف نهایی ـ هیچی، جنبش ـ همه چیز» یا هم معنا با این «انقلاب سوسیالیستی ـ هیچی، رفرم ـ همه چیز» را بنویسد. بدین ترتیب آنها بخاطر اتحاد وسیع با سوسیال دمکرات ها و مسیحیان در مقابل هر گونه تلاش انقلابی ایستادند. تا با شعار کسب اکثریت پارلمان، و گذار از رفرم به رفرم، یک زمانی به سوسیالیسم برسند.

«اورو کمونیسم» در اسپانیا و تخریب حزب کمونیست اسپانیا

پس از شکست در جنگ ملی ـ انقلابی علیه فاشیسم (1939 ـ 1936)، رهبری سیاسی حزب کمونیست اسپانیا نتوانست بررسی دقیقی از دلایل شکست و نقش حزب در مراحل پایانی جنگ ارائه دهد. هیئت رهبری حزب به ریاست رفیق "خوزه دیاسوم" که به سختی بیمار بود، و بقیه که در کشورهای مختلف پراکنده بودند، نتوانستند آن استراتژی لازم را که امکان می داد حزب مبارزات ضد فاشیستی خود را تا آغاز جنگ دوم جهانی ادامه دهد، طراحی کنند. حزب هم چنین طرح از پیش آماده ای برای عقب نشینی سازمان یافته، که می توانست به ادامه مبارزه در شرایط مخفی کمک کند، نداشت. از سال 1932 تا 1945 کنگره حزب برگذار نگردید. که موجب تضعیف پرنسیب لنینی رهبری جمعی گردید.

همگام با شکل گیری «راه ایتالیایی گذار به سوسیالیسم» حزب کمونیست اسپانیا خط مشی معروف «سیاست آشتی ملی» را پیش کشید و هم زمان سیاست فاجعه بار مختل ساختن مبارزات پارتیزانی را در پیش گرفت. در پی این اوضاع، مبارزه شدید در رهبری حزب کمونیست آغاز گردید.

پس از انتخاب کاریلو به دبیر کلی حزب در کنگره ششم ( پراگ دسامبر 1959 ـ ژانویه 1960) رهبری حزب «راه حل دمکراتیک» را برای به اصطلاح «اتحاد نیروی کار و فرهنگ» طراحی می کند و هرچه بیشتر به طرف خط مشی ضد شوروی و رویزیونیستی گام بر می دارد. آنها رهبران برجسته و کادرهای توانا و معتقد به مارکسیسم ـ لنینیسم را بر کنار می کنند. همزمان هزاران کمونیست صادق که قهرمانانه در داخل کشور مبارزه کرده بودند، تصفیه می شوند.

فراکسیون ضدکمونیستی همیشه بر مصوبات کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی تکیه می کرد. بویژه بر تزی که اشکال گوناگون گذار به سوسیالیسم را تائید می کرد. و هم چنین انتقاد از استالین در «گزارش سرّی» خروشچف، که زمینه ای برای فاصله گرفتن از درس های انقلاب اکتبر و گذار انقلابی به ساختمان سوسیالیسم بود. آنها هم چنین بر روی حوادث ضد انقلابی اکتبر ـ نوامبر 1956 در جمهوری خلق مجارستان و بویژه بر دخالت انترناسیونالیستی کشورهای عضو پیمان ورشو در چکسلواکی، تکیه می کردند و تلاش داشتند، که اعتماد اعضای حزب و طبقه کارگر به سوسیالیسم را تضعیف کرده و اعتبار عظیم اتحاد شوروی سوسیالیستی را زیر سئوال ببرند.

اپورتونیسم رهبری اوروکمونیست اسپانیا حد و مرزی نمی شناخت. در سال 1970 آقای "سانتیاگو کاریلو" در مصاحبه با روزنامه فرانسوی «موند» اعلام کرد: «ما خواهان چنان سوسیالیسمی در اسپانیا هستیم که سنگ زیر بنای دولت آن کاتولیک باشد و حزب کمونیست رسما در اقلیت قرار گیرد. ... سوسیالیسم اسپانیایی با داس و چکش در یک دست و صلیب در دست دیگر به پیش خواهد رفت».

همزمان با آغاز پلنوم کمیته مرکزی در رم (1976) حمله به نظریه لنینی حزب، نقش آن در جامعه، عملکرد آن، وظایف و پرنسیپ های تشکیلاتی آن، آغاز شد. در حزبی که هزاران کمونیست معتقد از آن پاک سازی شده بودند، بدون کنترل، درها برای هزاران نفر که فاقد هرگونه آگاهی انقلابی بودند، گشوده شد. در آستانه کنگره نهم حزب در مادرید (1978) تمامی شرایط برای جدایی رسمی از مارکسیسم ـ لنینیسم و تصویب سیاست رویزیونیستی در حزب کمونیست اسپانیا فراهم شد.

حزب جنگ های انقلابی ـ ملی، جنگ های پارتیزانی، حزب مبارزانی که در نبرد علیه فاشیسم در سراسر اروپا حضور داشتند و قهرمانانه همراه خلق های شوروی در نبردهای لنینگراد و استالینگراد شرکت داشتند، دیگر به طور نهایی از بین رفت. حزب کمونیست اسپانیا به یک سازمان بی هویت تبدیل شد. این حزب تا امروز نیز علیه ضرورت تاریخی انقلاب سوسیالیستی و حاکمیت انقلابی طبقه کارگر ـ دیکتاتوری پرولتاریا ـ در دوران گذار و دوره ساختمان سوسیالیسم، ایستاده است. این حزب هم چنین با پرنسیپ های حزب لنینی، بویژه سانترالیسم دمکراتیک مخالف است. در حزب کمونیست اسپانیا هژمونی در اختیار مشی روزیونیستی است که مورد حمایت رهبری حزب کمونیست اسپانیا است. در جریان این پروسه ها، دو جبهه اصلی شکل گرفت: آنهایی که در مقابل هجوم اوروکمونیسم مقاومت کردند و پرچم مارکسیسم ـ لنینیسم را در اهتزاز نگه داشتند. آنها در 1984 در حزب کمونیست خلق اسپانیا متحد شدند. و جبهه دوم، همان هایی هستند که خط مشی روزیونیستی را دنبال می کنند.

در صفحات ارگان حزب کمونیست اسپانیا در آوریل 2010 بیانیه ای زیر عنوان «گام سیاسی در جهت برگذاری کنفرانس سراسری حزب کمونیست اسپانیا» به چاپ رسیده بود و از طرف دبیرخانه جنبش سراسری حزب کمونیست اسپانیا تاکید می شود که: «ما در حزب کمونیست اسپانیا درک می کنیم، که طرح جمهوری نمی تواند در قالب اصطلاحاتی که فضای طیف سیاسی را در بر گیرد، طبقه بندی گردد. ما باید به کلمه «جمهوری» ویژگی ادامه کاری ـ که آن را بیشتر قابل دسترسی و مقبول سازد، بدهیم. جمهوری ـ یعنی رفرم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، ایدئولوژیک و ارزش های نوین در شرایط واقعی». «ما هر نوع جمهوری را نمی خواهیم، بلکه جمهوری فدراتیو و دمکراتیک با ارزش های جمهوری های1 و 11، که با شرایط کنونی تطبیق گردد... قانون اساسی جمهوری آینده باید در بر گیرنده محتوای بیانیه حقوق بشر مصوبه سازمان ملل در 1948 باشد و گذشته از این باید در بر گیرنده سه معاهده ای که در 1866 از طرف اسپانیا امضاء گردید، باشد و محتوای آن را گسترش دهد. ... دمکراسی هم چون توافق دائمی مابین انسان های آزاد و برابر به خاطر ادامه زندگی با هم ...».بدین ترتیب باید گفت، که محتوای رویزیونیستی قدیمی در شرایط نوین، در اسپانیا و دیگر کشورهای «اوروکمونیسم» قبول گردیده است. زبان نوین برای خط مشی کهنه ـ و بدون هیچ اثری از مارکسیسم. در تزهای کنگره هیجدهم حزب کمونیست اسپانیا تاکید می شود: « در این کنگره یک بار دیگر دفاع از سوسیالیسم هم چون رشد پیگیر و تطبیق کامل دمکراسی مورد تایید قرار گرفت. این در بر گیرنده ارزش های آزادی فرد و تضمین آن، پرنسیبپ های دولت سکولار و پیوند آن با دمکراسی، تعدد احزاب، خودمختاری سندیکاها، آزادی مذهب و آیین و همچنین آزادی کامل فعالیت های فرهنگی و هنری».

این کاملا همان چیزی است که حزب اوروکمونیست اسپانیای پس از پلنوم کمیته مرکزی در سال 1976 در رُم تصویب کرده بود.

به اصطلاح سوسیالیسم قرن بیست و یکم ـ پرچم تازه جمهوری خواهان امروز و اوروکمونیست های دیروز است. این ادامه همان خط مشی است که وارد تاریخ شد ـ از برنشتاین تا اوروکمونیسم در تقابل با سوسیالیسم علمی و در موضع بورژوازی لیبرال.

استقبال گرم احزاب اوروکمونیستی از پیشنهاد تشکیل انترناسیونال پنجم تعجب آور نیست. چون مشی رویزیونیستی آنها می تواند در همکاری با نیروهایی که بطور کامل از مبارزه طبقاتی امتناع کرده اند، با انواع سوسیال دمکرات ها، تروتسکیست ها و اپورتونیست های معاصر گوناگون چه راست، چه چپ، به تصویب خط مشی مورد قبول آنها بیانجامد.

نهایتا:

ــ اوروکمونیسم یک جریان رویزیونیستی راست در تقابل با سوسیالیسم علمی و دشمنی با مارکسیسم ـ لنینیسم بود. و در طول تاریخ مبارزات طبقاتی هم چون سلاح نفوذی ایدئولوژی بورژوازی در صفوف طبقه کارگر و جنبش کمونیستی عمل کرد.

ــ اوروکمونیسم همکار سیاستهای اپورتونیستی برخی از احزاب کمونیستی حاکم گردید که پس از کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی مواضع اپورتونیستی اتخاذ کرده بودند. اوروکمونیسم فعالیت های خود را بر نواقص بنا نهاد و بر این اساس مواضع اپورتونیستی را شکل بخشید. و هم زمان به پرنسیپ های انترناسیونالیستی پرولتاریا خیانت کرد. و با تبلیغات خشن ضد شوروی در تخریب اعتماد طبقه کارگر به سوسیالیسم نقش ایفا نمود.

ــ مواضع اپورتونیستی ـ هم در احزاب کمونیست حاکم، هم میان احزاب کمونیستی که در حاکمیت نبودند، با مقابله کافی از موضع مارکسیسم ـ لنینیسم مواجه نشدند. متفاوت از آن چه  در دوران لنین و استالین روی داد، در صفوف جنبش کمونیستی بین المللی مباحث ایدئولوژیک صورت نگرفت.

ــ واقعیت ها هیچ یک از نظرات و پیش بینی های اوروکمونیسم را تایید نکردند. اوروکمونیسم طبقه کارگر کشورهای خود را به بن بست غیر قابل بازگشت کشاند، مواضع انقلابی آن را بشدت تضعیف کرد و به نابودی حزب مدل لنینی انجامید.

ــ گسترش مبارزات طبقاتی در عرصه بین المللی، مبارزات طبقه کارگر، دهقانان و مواضع ضدامپریالیستی در کشورهای مختلف، بخصوص کشورهای آمریکای لاتین، اشکال جدید اپورتونیسم را به میدان آورده است. یعنی به اصطلاح سوسیالیسم قرن بیست و یکم بر مبنای رد مقولات و پرنسیپ های سوسیالیسم علمی.

نیروهای مارکسیستی ـ لنینیستی باید فعالانه در مبارزات ایدئولوزیکی که امروز در جنبش انقلابی و ضد امپریالیستی جهان درگیر است، حضور یابند تا بتوانند نقش تعیین کننده ای در بازسازی جنبش کمونیستی بین المللی ایفا کنند و پیروزی انقلاب سوسیالیستی پیش رو را تامین نمایند.

                       

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter