ویدنو:22/03/1391  

 

ویدنو:22/03/1391  

 

اولین جنگ اسرائیل درلبنان

جنگ دروغ ها

یوری اونری -بر گردان : هاتف رحمانی

سی سال پیش ارتش اسرائیل به لبنان حمله کردو جنگ بسیار احمقانه ای را در تاریخ اسرائیل اغاز کرد .آن جنگ 18سال ادامه یافت. در حدود 1500سرباز اسرائیلی و تعداد بی حسابی  لبنانی وفلسطینی کشته شدند .

تقریبا تمام جنگ ها بر دروغ بنا می شوند. دروغ ها ابزار مشروع جنگ ها به حساب می آیند. جنگ لبنان ( آن چنان که بعد ها خوانده شد) نمونه درخشانی از آن بود.

از آغاز تا پایان (اگر هنوز پایان یافته باشد) جنگ فریب ونیرنگ ، دروغ وساختگی بود.

دروغ ها با نام رسمی (عملیات صلح در جلیله) آغاز گشت.

اگر اکنون کسی از اسرائیلی ها (در مورد آن جنگ )بپرسد ، 99/99درصد از آن ها  در کمال صداقت خواهند گفت" ما انتخاب دیگری نداشتیم.آن ها هر روز باران کاتیوشا را از لبنان به جلیله راه می انداختند.ما باید آن ها را متوقف می کردیم." زنان ومردان گوینده  اخبار تلویزیون ، ونیز وزیرهای پیشین کابینه این گفته را در تمام طول هفته صادقانه تکرار می کردند. حتی افرادی که در آن زمان بزرگ سال  بودند.

واقعیت ساده آن است که 11ماه قبل از جنگ ؛حتی یک گلوله هم در مرزهای اسرائیل- لبنان شلیک نشد.آتش بسی در نیروها وفلسطینی ها ی آن سوی مرز حاکم  بود که با وسواس آن را حفظ می کردند. به طور شگفت انگیزی  ، یاسر عرفات در تحمیل آن به گروه های رادیکال هم موفق شده بود .  

در پایان ماه می ، اریل شارون وزیر دفاع با منشی الکساندر هگ در واشنگتن ملاقات کرد. او موافقت امریکایی ها برای حمله به لبنان را خواستارشد .هیگ گفت که امریکا اجازه نمی دهد ، مگر این که انگیزه از نظر بین المللی پذیرفته شده ای وجود داشته باشد .

انگیزه  یک باره اماده شد . ابو نزال تروریست بزرگ ضد عرفات وضد سازمان ازادی بخش فلسطین پسر عموی خود را برای ترور سفیر اسرائیل در لبنان اعزام کرد ، که به شدت زخمی شد .

در تلافی ، اسرادیل بیروت را بمباران کرد وفلسطینی ها ، همان طور که انتظار می رفت با شلیک متقابل جواب دادند. مناحیم بگین نخست وزیر اسرائیل به شارون اجازه داد تا 40 کیلومتری خاک لبنان حمله نماید " تا شهرک های جلیله را از دسترس کاتیوشا ها خارج سازد."

وقتی که یکی از سران اطلاعاتی در جلسه کابینه به بگین  گفت سازمان ابو نزال عضو سازمان آزادیبخش فلسطین نیست ، بگین به طور استثنایی  پاسخ داد "همه آن ها سازمان آآزادیبخش فلسطین هستند."

ژنرال ماتی پلد همکار سیاسی من در آن زمان ، عمیقا اعتقاد داشت که ابو نزال بعنوان مامور شارون اقدام کرده بود . همه فلسطینی هایی که من می شناسم چنین فکرمی کنند.

دروغ " انها هر روز به ما شلیک می کنند" این چنین در افکار عمومی نگهداری شده است که  امروزچون وچرا در باره آن بی فایده است . آن نمونه روشنگری است که چگونه افسانه ای می تواند افکار عمومی ، از جمله حتی افکار افرادی را که با چشمان خود شاهد بوده اند که حقیقت خلاف آن بوده است ، به تصرف خود درآورد.  

9 ماه قبل از جنگ ، شارون در باره برنامه اش برای خاورمیانه جدید با من سخن گفت .

من در حال نوشتن مقاله ای طولانی درباره زندگی او با همکاری خودش بودم.او به امانت داری روزنامه نگارانه من اعتقاد داشت،از این رو به من گفت برنامه او " محرمانه" است وبه من اجازه انتشار آن را- بدون نقل از او- داد. ومن چنین کردم.

شارون ترکیب ذهنی خطر ناکی داشت: مغزی قدیمی مسموم از هر دانشی ازتاریخ(غیر یهودی)، وهوس مهلکی برای "طرح های عالی".او تمام سیاست مدار ها - از جمله بگین- را  به عنوان افراد کوچک تهی از ایده وتخیل حقیر می شمرد.

طرح او برای منطقه ، همان طور که در آن زمان به من گفت ( وان چه من 9ماه قبل از جنگ منتشر کردم) عبارت بود از:

1-   حمله به لبنان وبر گماردن دیکتاتوری مسیحی که به اسرائیل خدمت کند

2-   بیرون کردن سوریه از لبنان

3-  راندن فلسطینی ها ازلبنان به داخل سوریه ، جایی که ممکن بود ازطرف سوری ها پس از آن برای رفتن به اردن تحت فشار قرار گیرند.

4-   مجاب کردن فلسطینی ها به انجام انقلاب در اردن، سرنگون کردن شاه حسین وتبدیل اردن به کشور فلسطینی ها

5-   تنظیم موافقت نامه عملی که دولت فلسطینی (در اردن)تحت لوای آن درساحل غربی قدرت را با اسرائیل قسمت نماید . 

بگین  یک مجری با اراده بود ، شارون ، با گفتن این که تنها هدف 40 کیلومترعقب راندن سازمان آزادیبخش فلسطین است بگین را به آغاز جنگ متقاعد کرد . او سپس بشیر جمیل را بعنوان دیکتاتور لبنان بر گمارد.سپس اجازه داد فالانژهای مسیحی قتل عام در صبرا وشتیلا را در راستای مرعوب کردن فلسطینی ها برای فرار به سوریه  انجام دهند. 

نتیجه های جنگ بر خلاف انتظار او بود.بشیر توسط سوری ها کشته شد وبرادر او ، که پس از آن با اسلحه های اسرائیلی انتخاب شد ، عنصر بی فایده ای بود . سوری ها تصرف خود بر لبنان را تقویت کردند . قتل عام وحشتناک نتوانست فلسطینی ها را به فرار وادار نماید . آن ها استوار ماندند ، حسین در تخت خود باقی ماند . اردن فلسطین نشد . عرفات ومردان مسلح او اخراج وبه  تونس رفتند ، جایی که پیروزی سیاسی چشم گیری به دست آوردند، وبه عنوان تنها نماینده خلق فلسطین" شناخته شدند وسرانجام به فلسطین بازگشتند.  

طرح نظامی  ، به همان اندازه طرح سیاسی ، درست از آغاز منحرف شد. از آن جایی که  ازجنگ در اسرائیل بعنوان پیروزی درخشان نظامی تجلیل  شده بود ، هیچ درس نظامی از آن اخذ نشد – چنان که جنگ دوم لبنان 24سال بعد ، حتی مصیبت نظامی بزرگتری بود . 

حقیقت ساده آن است که در 1982، هیچ واحدی از ارتش به تمام هدف های خود ، یا قطعا به موقع نرسید.مقاومت دلاورانه فلسطینی ها در صیدون (صیدا) ارتش را متوقف کرد، و بیروت  زمانی که آتش بس اعلام شد  هنوز دور از دسترس بود .  شارون به راحتی آن را شکست ، وتنها پس از آن سربازان او به محاصره شهر و ورود به بخش شرقی آن موفق شدند .

بر خلاف قول او به بگین (  که در آن زمان از سوی یک شریک بزرگ ائتلاف برای من تکرار شد ) ، شارون  در راستای دسترسی وقطع جاده بیروت – دمشق  به ارتش سوریه حمله کرد . واحد های اسرائیلی در آن جبهه هرگز به جاده حیاتی دست نیافتند ، ودر عوض شکست چشمگیری در سلطان یعقوب متحمل شدند .

تعجب آور نیست . رئیس ستاد رافائل ایتن معروف به رافول بود.  او از سوی سلف شارون ، اذر وایزمن منصوب شده بود. در آن زمان از وایزمن پرسیدم چرا چنین احمق کاملی را منصوب کرده است . جواب غیر قابل انتظار او : "من به اندازه کافی ای کیوی برای هر دو نفرمان دارم . او به خوبی دستور مرا اجرا می کند." بود . اما وایزمن استفا داد و رافول باقی ماند. 

یکی از نتیجه های پر معنی وپایدار جنگ لبنان را من شیعه ها ارزیابی می کنم.

از 1949 تا 1970، مرزلبنان آرامترین مرز ما بود.افراد اشتباهی از آن رد می شدند وبه کشورشان باز گردانده می شدند. عرفا گفته می شد "لبنان دومین کشور عربی خواهد بود که با اسرائیل صلح خواهد کرد ." شهامت اولین بودن را نداشت .

اساسا جمعیت شیعه در طرف دیگر مرز در آن زمان منکوب شده ترین وبی قدرت ترین گروه در جامعه متنوع قومی مذهبی لبنان بودند. وقتی که شاه حسین ، با کمک اسرائیل ، در سپتامبر سیاه 1970 نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین را از اردن اخراج کرد،فلسطینی ها خود را در جنوب لبنان مستقر کردند و به حاکمان مرز منطقه تبدیل شدند ، که خیلی زود در اسرائیل به عنوان " سرزمین فتاح" معروف شد .

جمعیت شیعه ارباب های جدید مغرور فلسطینی خود را ، که سنی بودند ،دوست نداشتند. وقتی که سربازان شارون وارد منطقه شدند ، آن ها برنج وکلوچه دریافت کردند.(من با چشم های خودم شاهد بودم). شیعه ها ، اسرائیل را نمی شناختند واعتقاد داشتند که آزاد کنندگان آنها می توانند فلسطینی ها را بیرون کنند وبه کشورشان باز می گردند.

زمان زیادی برای درک اشتباهشان طول نکشید. پس از آن جنگ چریکی را آغاز کردند ، که ارتش اسرائیل در اصل  برای آن امادگی نداشت .

موش شیعه خیلی زود  به شیر شیعه تبدیل شد . دولت اسرائیل در رو در رویی با چریک های آنها ، تصمیم گرفت با حفظ یک  " منطقه امنیتی" ، بیروت وبیشتر جنوب لبنان را ترک نماید  ، که به موقع خود تبدیل به میدان نبرد چریک ها شد . شیعه های میانه رو با حزب الله جدید بسیار رادیکال تر تعویض شدند ، که سرانجام به نیروی سیاسی ونظامی اصلی در تمام لبنان تبدیل گشت .   

برای متوقف کردن آن ها ، اسرائیل عباس موسوی رهبر آن ها را ترور کرد، که  بدون معطلی دستیار بسیار با استعداد او –حسن نصرالله – جایگزین او شد .

هم زمان هم جنس شارون در واشنگتن جنگی را آغاز کرد که عراق ، سد تاریخی عرب علیه ایران را ویران کرد . محور جدیدی از شیعه های عراق ، حزب الله و علوی های سوری به عامل مسلطی تبدیل شدند.( علوی ها ، که سوریه اسدرا اداره می کند ، نوعی از شیعه هستند .اسم آن ها از علی ، داماد پیامبر گرفته می شود که فرزندان او از سوی سنی ها رد واز سوی شیعه ها پذیرفته  شدند.)

اگر شارون از کما یی که بیشتر اوقات شش سال گذشته را در آن به سر برده است بیدار می شد، از این نتیجه – تنها  نتیجه عملی جنگ لبنان - می توانست شگفت زده شود

یکی از قربانی های جنگ مناحیم بگین بود.

افسانه های بسیاری در اطراف خاطره او خارج از تمام قرینه ها در حال وزیدن بوده است .

بگین خصوصیات عالی بسیاری داشت . او مردی اصولی ، درستکار ودارای شجاعت شخصی بود. او همچنین سخن ران بزرگی در سنت اروپایی بود  ،  می توانست احساست شنوندگانش  را به هر سو بکشاند.

اما بگین متفکر بسیار متوسطی بود، کاملا خالی از تفکر خلاق . مربی او ، ولادیمیر زئو جابتینسکی ،با او با اهانت رفتار می کرد. او به روش خود کاملا ساده لوح بود. او به خودش اجازه داد به سادگی توسط شارون گمراه شود.  او با وجود وفا داری  صادقانه به شکست فلسطینی ها وگسترش حاکمیت کشور"یهود" به تمام فلسطین تاریخی ، به صورت واقعی نگران لبنان ، سینا یا جولان نبود. 

رفتار او در طی جنگ لبنان به سر حد مسخرگی رسید. او از سربازها دیدار کرد و سوال هایی پرسید که به بشکه ای از شوخی تبدیل شد .   اوکمی بعد از قتل عام صبرا وشتیلا ، که تا مغز اورا تکان داد ، دچار افسردگی عمیقی شد ، که تا زمان مرگ او ده سال بعد ادامه داشت .

پند اخلاقی داستان ،بیش از همیشه با امروز تناسب دارد . هر احمقی می تواند جنگی را آغاز کند ، اما تنها یک فرد خیلی عاقل می تواند از یک جنگ جلوگیری نماید . 

                       

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter