ننویدنو:29/01/1391  

 

نویدنو:29/01/1391  

 

از تک قطبی به چند قطبی :وعده عدالت، تهدید جنگ

 مصاحبه با دانیل سالی[1]- برگردان :هاتف رحمانی

 

در چارچوب کنفرانس بین المللی " نظریه جهان چند قطبی" که قرار است در روزهای 25 و 26 آوریل در دانشگاه دولتی مسکو برگزار شود ، ناتللا اسپرانسکایا والکساندربودونوف با تحلیل گر ایتالیایی دانیل سالی  سردبیر نشریه "ژئوپولوتیکا"مصاحبه کرده اند.

 

1-نظر شما در باره نظم مدرن جهان /سامانه جهانی چیست؟ آیا شما نظم جاری جهان را "عادلانه" می بینید؟ آگر آری، چرا؟ اگر نه ، فکر می کنید چگونه ممکن است تغییر یابد؟ آیا قبلا تغییر کرده است ؟

سامانه جهانی کنونی با برخی خصلت های مهم مشخص شده است :

- یک مسیر بسته جهان: از قرن 15کشف ها وبهبود در فن آوری های حمل ونقل وارتباط ها عملایک " جهان واحد " را تحقق بخشید. آن چه درهر کشور جهان رخ می دهد در سراسر جهان طنین می اندازد . کسی که یه اندازه کافی برتری قدرت به دست می اورد می تواند آرزومند امپراطوری جهان باشد.

- تک قطبی قدرت : روند های جهانی سازی که در قرن15 آغاز شد ، تا زمان حال ، با یک تمرکز تصاعدی قدرت به سوی غرب و سرانجام ، به سوی تسلط جهانی یک ملت توسط امریکا ، همراه بوده است .

- یک گرایش جدید تر ومخالف با چند قطبی: سلطه امریکا اخیرا وخیم شدن را آغاز کرده است و به نظر می رسد نظم تک قطبی در حال لنگیدن است .پس از چندین قرن تک قطبی شدن به سوی غرب ، و به ویژه به سوی امریکای شمالی ، قدرت های جدید پراکنده در سراسر جهان اکنون در حال پدیداری هستند.

 بنا براین نظم جهانی جاری اکنون در حال تغییر کردن است . ما ، همان گونه که  تبریوگرازیانی جغرافی سیاسی شناس (ژئوپولوتیشن) ایتالیایی مطرح می کند، " در یک مرحله  گذار تک – چند قطبی " قرار داریم که یک لحظه میانی بین سقوط تک قطبی و پدیداری چند قطبی است. نظم تک قطبی قطعا با ثبات است اما تا حد زیادی غیر عادلانه است : یک ابر قدرت تنها در باره آینده همه ما تصمیم می گیرد. نظم چند قطبی بسیار بی ثبات ، اما  در عوض منصفانه تر خواهد بود، چون جلو شدت عمل یک قدرت یزرگ با کنش های سایر قدرت های بزرگ گرفته خواهد شد. 

2- آیا تغییر برای مردم سیاره ما موهبت است یا نفرین ؟ آیا به نظر شما مشخصه اصلی این سرکردگی /تسلط چیست : نظامی ، فرهنگی ، اقتصادی یا عامل دیگر یا ترکیبی از عامل ها؟

امریکا سر کردگی خود را از طریق تسلط اقتصادی مستقر کرد. پس از جنگ دوم جهانی سلطه اقتصادی امریکا تحلیل رفته است ، اما امریکا توانست آن را با سرکردگی مالی ( بر پایه دلارهای نفتی) عوض کند: این امر دقیقا شبیه به آن چیزی است که بریتانیای کبیر در نیمه دوم قرن 18 دربرابرکاهش نسبی صنعتش انجام داد. علاوه بر این ، امریکا یک "صنعت فرهنگی" به طور فزاینده قدرتمندی را بنا کرد که توسعه یافته است واکنون نیز در حال گسترش قدرت نرم خود است . در برخی از رابطه ها این قدرت نرم بسیار کمتر "نرم" وبسیار بیشتر "سخت" است که کاملا شبیه "استعمار فرهنگی" است . با این حال ، سرکردگی کنونی امریکا اساسا نظامی است . امریکا بیش از تمام رقبای خود روی هم رفته صرف "بودجه دفاعی، مانند جنگ ها وحضور نظامی در یک تعدادی از کشورها می کند. به ویژه ، در این روزها ، امریکا قدرت نظامی برجسته اساسا بی رقیبی دارد.

3- چه کشورها ،چه گروهی از کشورها ، یا کدام نیروهای سیاسی واجتماعی می توانند سلطه امریکایی را به مبارزه به طلبند وچگونه؟

ما می توانیم دو طبقه از ستیزه گران با سرکردگی امریکا را توضیح دهیم. طبقه اول به اصطلاح "محور شرارت " یا "محور مقاومت" است : کشورهایی مثل ایران ، کره شمالی ، ونزوئلا، سوریه ، بلاروس وغیره. این کشورها اساسا به دلیل ایدئولوژیکی با امریکا مخالف هستند ، وبه همین دلیل "ناسازگاری" آنها شفاف، قوی وآشکار است . اما به همین خاطر نیز تغییر رژیم در این کشورها می تواند یک "تغییر دهنده واقعی بازی" باشد . دگرگون کردن آنها از یک مخالف آشکار به هم ردیف رام شده به سلطه. پس از آن ها طبقه دومی از ستیزه گران وجود دارند ، که در حال توسعه و توسعه دوباره یا بازگشت هستند ، قدرت هایی مانند روسیه، چین،برزیل وغیره. این کشورها از نظر ایدئولوژیکی خیلی شدید مخالف امریکا نیستند ، اما سر بر اوردن انها به طور طبیعی با سلطه امریکا بر خورد پیدا می کند. تغییر رژیم در این کشورها می تواند سبب اختلال وبی ثباتی گردد اما نمی تواند به هم محوری برسد ، چون "آشتی ناپذیری " آنها تقدیر است ونه انتخاب . در موارد زیادی نیز یک تقدیر جغرافیا سیاسی است . چین وروسیه دو بزرگترین کشور اوراسیا ، قدرت زمینی رقیب به قدرت دریایی ارائه شده از سوی امریکا هستند. برزیل هم از سمت جنوب هم ارز امریکا در امریکای شمالی است ، در صورتی که برزیل نتوانست به ساحل اقیانوس آرام دست یابد و کشوری تک اقیانوسی باقی ماند ، اما امریکا قدرتی چند اقیانوسی است .       

 برای آنچه که نیروهای اجتماعی وسیاسی را نگران می کند من می توانم با دانش کامل از واقعیت های وضعیت ایتالیا صحبت کنم . من ملاحظه می کنم که ، دهه ها پس از " محافظه کاری آتلانتیستی"[2] در همان نخبگان کشور آگاهی فزاینده ای ازاختلاف منافع بین امریکا وایتالیا در حال ظهور است .  تا دوران اخیر تنها گروه های کوچک راست ها و چپ های افراطی در ایتالیا جرات می کردند محافظه کاری آتلانتیستی را به چالش بکشند. اکنون موضوع هایی مثل ضرورت تطبیق خودمان با چند قطبی پدیدار شونده ، یا منافعی که می توان از اتحاد راهبردی با روسیه به ایتالیا کشاند ، و به خاطر کاری که در عرض ده سال گذشته از سوی مدرسه ژئوپلیتیک تبریو گرازینی ( که من با افتخار عضو آن هستم) انجام گرفته  به " گفتمان رسمی" پذیرفته شده در بین نخبگان ایتالیا تبدیل شده است. به صورت ناسازواری ، امروزه بدترین دشمنان این گرایش "چند قطب گرا"ی جدید در ایتالیا ،تنها افراطی های ذکر شده در بالا هستند ، که آن موضوع ها را بعنوان شعارهای سیاسی برجسته می کنند و ان ها را با لحن های نفرت انگیز سامی ستیزی وسایر دستور کارهای بسیار ریشه ای مخلوط می کنند. با انجام این کار ، آنها موضوع هایی چون فرصت اتحاد روسی – ایتالیایی را بی اعتبار می سازند .در حقیقت آن ها ابزاری برای طرح اتلانتیست ها هستند که دیو آسا کردن کسانی را در غرب که با احساس های دوستانه به مسکو نگاه می کنند هدف گرفته اند . من در صورتی که کشف شود  آنها ماموران تحریک کننده هستند تعجب نخواهم کرد .   

4- شما در باره نظریه جهانی سازی ( مثل "جهان واحد "دولت جهانی) چه فکر می کنید ؟ آیا چنین چیزی امکان پذیر یا مطلوب است؟

یک دولت جهانی در عصر جهانی شده ی ما از نظر نظری امکان پذیر اما به خاطر مسئله اغراق بیش از اندازه ، به ویژه  بسیار دشوار است . قطعا به نظر من مطلوب هم نیست چون:

الف- اگر تنها یک نفرحاکم باشد ، افراد وملت ها آزادی کمتری خواهند داشت .

ب- اگر تنها یک قدرت در جهان حاکم باشد ، آن قدرت، قدرتی است بی مانع ولجام گسیخته ، وهیچ چیز نمی تواند زمانی که به بدی می گراید آن را متوقف نماید.

 ج- اگر تنها یک کشور در دنیا باشد ، هر ستیزه ای به جنگ داخلی تبدیل می شود ، که معمولا بسیار تلخ تر از جنگ بین ملت ها است .

به این دلیل ها ، من فکر می کنم که "دولت جهانی" آینده بیشتر شبیه کابوس است تا رویا.

5- آیا نظم  چند قطبی امکان پذیر است ؟ یک نظم چند قطبی در عصر مدرن ممکن است چه شکلی باشد ؟ آیا نظم جهانی چند قطبی می تواند نسبت به نظم جهانی تک قطبی یا دو قطبی بهتر باشد ؟ چرا آری یا چرا نه؟ 

قطعا یک جهان چند قطبی درحال ظهور است . قبل از 1945 نیزچند قطبی حاکم بود. چند قطبی یک نظم پویا است: هر قدرت بزرگی سایرین را سبک وسنگین می کند. نظم چند قطبی در این معنی عمیقا دموکراتیک است ، در حالی که نظم دو قطبی الیگارشیک  ونظم تک قطبی استبدادی است . (وتناقضی است که امریکا ، که ارزش های دموکراتیک را بعنوان مرام ملی خود مورد استفاده قرار می دهد، در روابط بین المللی اساسا ضد دموکراتیک است ) . یک نظم چند قطبی آشکارا بی ثبات تر ، اما در عوض عادلانه تر نیز هست

 چند قطب گرایی که ما می گوییم ، در گذشته قاعده بود. همان گونه که ما امروز در ابتدای جهانی سازی ، جوامع پیشرفته و ساختارهای درهم تنیده هستیم، یک نظم چند قطبی جدید با به رسمیت شناختن آن که : هر قطب ظهور کننده از قبل در تلاش ساختن "دایره نفوذ" خود در همسایگان خویش است ، دایره ای که سیمای یک امپراطوری یا سلطه وحشیانه را ندارد ، اما ازترکیب چند جانبه متقابلا سودمند بر خوردار است ، مشخص خواهد شد . این امر در جمع شدن اوراسیا گرد روسیه ، یا امریکای جنوبی گرد برزیل در حال وقوع است . این وظیفه برای پکن دشوارتر به نظر می رسد ، چون گرد چین نه کشورهای کوچکتر بلکه قدرت های بزرگ دیگر : روسیه در شمال ، ژاپن در شرق، هند در جنوب ودر شرق  حضور دارند.آسیای مرکزی منطقه ای به شدت مورد منازعه است . امریکا بنا به راهبرد قدیمی تفرقه بیانداز وحکومت کن ، در حال استفاده از تنش های جغرافیا سیاسی برای حفظ سلطه خویش است . مشارکت قطب های ظهور کننده ، به ویژه در اوراسیا در میان آنها حیاتی است .

6-در نظریه روابط جهانی چه چیزی "یک قطب" را تعریف می کند؟شما مفهوم "قطب" را باسایر مفهوم های تحلیل ساختاری روابط بین المللی مانند "حق حاکمیت ملی" امپراطوری " و"تمدن" ها چگونه مرتبط می کنید؟ آیا حاکمیت ملی بعنوان یک مفهوم، از سوی جهانی سازی و دولت جهانی به چالش کشیده می شود؟ آیا "نظریه تمدن " به عنوان ابزار مفهومی در مطالعه روابط بین المللی معتبر است ؟  

قطب مرکز قدرتی است که سایر کشورها ، به ویژه کشورهای نزدیک به مرز خودرا را جذب می کند. همه کشورهای دارای حاکمیت ملی قطب نیستند، اما هر قطبی باید دارای حق حاکمیت ملی باشد . "امپراطوری" دقیقا کشوری است که در آن گروهی از ملت های مختلف ، تحت حاکمیت قدرت مشترکی با یک دیگر زندگی می کنند. در این معنی ، مفهوم امپراطوری به مفهوم فضای بزرگ نزدیک می شود ، که در آن اصطلاحات اشمیتی[3] می تواند نتیجه تجمع پیرامون یک قطب را تعریف نماید . تازگی در جهان چند قطبی در شرف ظهور شاید آن باشد که ،به جای گرد آمدن اجباری ، ما شاهد تجمعی بر اساس میل آزاد و مشارکت مسالمت آمیز خواهیم بود .

طبیعی است که کشورها وملت ها برای اتحاد نه تنها بر پایه عامل های جغرافیا یی بلکه عامل های فرهنگی نیز تلاش می کنند. آنها با کشورهای نزدیک از نظرجغرافیایی و با کشورهای نزدیک از نظر فرهنگی ، مثلا کشورهای هم "تمدن" بهتر گرد هم می آیند. پس "نظریه تمدنی" به نظر من ، کاملا معتبر است ، ولی من تفسیر مثبت را به یک تعبیر منفی ترجیح می دهم ، که عبارت از آن است که خلق ها به اتحاد با دیگرانی که بسترهای فرهنگی خودرا به اشتراک می گذارند تمایل دارند ونه به آن هایی که مستعد جنگ علیه تمدن های دیگر هستند. چون من عضوی از ملتی مدیترانه ای  هستم ، خیلی خوب می دانم چگونه ملت های دارای تمدن های مختلف می توانند وباید همکاری کنند. 

7- آیا شما نقش کشورتان را در سامانه چند قطبی احتمالی چگونه ارزیابی می کنید؟

 ایتالیا دیگر قدرت بزرگی نیست ، چون در دوران ما شما باید بزرگ باشید تا کبیرشوید. با این حال ایتالیا هنوز یکی از اقتصاد های بزرگ تررا دارد ،و عضو جی 20وجی 8است و ایتالیا در برخی از  آن ها، در میانه مدیترانه و در میانه اروپا جایگاه راهبردی عالی دارد.اگر ما قادرشویم  بر بحران خود ، که نه تنها اقتصادی ، بلکه سیاسی واخلاقی نیز هست غالب شویم، ایتالیا می تواند محور مهمی برای یک پارچگی در اروپا ویا در مدیترانه باشد .

8- شما فکر می کنید کدام گرایش های توسعه مدرن جهان مثبت وکدام منفی باشند؟ به نظر شما ، برای کم کردن نکات منفی وارتقا نکات مثبت چه می توان کرد؟

جهان مدرن از نقطه نظر فن آوری غنی تررشد می کند ، اما اگر به فرهنگ ومعنویت نگاه کنیم فقیر تررشد می کند.فرهنگ ها در واقع بیشتر وبیشتر با گرایش به یکسان سازی ، که سبب آن برتری قدرت نرم امریکا است ، از بین می روند. صنعت فرهنگی امریکا که به اصطلاح "شیوه زندگی امریکایی" خوانده می شود به سراسر جهان گسترده است .ما باید درک کنیم که تفاوت فرهنگی سعادتی برای بشریت است . بدتر از همه ، این شیوه زندگی امریکایی ، در واقعیت ، یک شیوه پست مدرنیستی وجدید ، وتا حد زیادی بی مرام است . نسبت گرایی ورهایی تسلط عظیمی بر ذهن انسان داشته اند ، اما جهان پست مدرن به سمت نیهلیسم پیش می رود ، و این خوب نیست .  نباید دفاع از اخلاق در جامعه همچون گناه یا بزه تلقی شود، حتی اگر اندکی ایمان فردگرایانه را بپوساند.

9- آیا تهدید واقعی جنگ جهانی سوم وجود دارد ؟ چه (عاملی) می تواند این تهدید را فراهم آورد؟

 هربحران سامانه مند اقتصادی گذشته سبب زلزله ای در سیاست های جهانی، وبی ثباتی در وضع موجود شد: بحران 1973به جنگ اول جهانی ختم شد ،و بحران 1929به جنگ جهانی دوم انجامید. این به ما نشان می دهد که جنگ جهانی سوم یک بر آمد احتمالی بحران های اقتصادی 2008 است.این بحران زوال نسبی امریکا را شتاب بخشیده است . امریکا وسوسه استفاده از زور برای حفظ برتری خود را دارد.آیا این همان چیزی نیست که در دهه های گذشته ، حتی قبل از بحران اقتصادی سامانه مند روی داد ؟ از آن جایی که امریکا در حال از دست دادن موقعیت اقتصادی وسایر جنبه های برتری است ، واشنگتن برای گسترش عرصه هایی که در آن از برتری اشکارتری بر خورداراست تلاش می کند، یعنی ارتش . از سال 2001 ما می توانیم نظامی کردن روابط بین المللی از سوی امریکا را ملاحظه کنیم. تا کنون ، واشنگتن به افغانستان، عراق ولیبی حمله کرده است . اکنون امریکا در حال تنظیم هدف خود بر سوریه وایران است . اگرامریکا به سمت "ماهی بزرگی" چون چین وروسیه چرخش کند چه ؟ امریکا دهه ها روی سپرضد موشک های قاره پیمای خود کارکرده است که به آن امکان برتری هسته ای مثل ظرفیت برنده شدن در جنگ هسته ای علیه یک قدرت بزرگ را بدون آن که در معرض ویرانی قطعی دو جانبه باشد می دهد.


 

[1] - دانیل سالی سردبیر نشریه ایتالیایی ژئوپلیتیکال ودبیر علمی نهاد مطالعات پیش رفته در جغرافیا سیاسی وعلوم امدادی روم است . او عضو شورای فرهنگستان ماهنامه آرژانتینی " کنتکستو موندیال" و پژوهشگر هم پیوند مرکز مطالعه هادر دخالتگری است.  اوخالق  دو کتاب : چالش نهایی : تعادل وراهبردها در بازی بزرگ بین قدرت های غربی، سال 2010 و کتاب : درک شورش های عربی : ریشه یابی پدیده انقلابی  ، سال 2011 همراه با پیترو لونگواست ، و در حال حاضر در حال تکمیل کتابی در باره اثار واندیشه اچ .جی.مکیندر است .  

 

[2]  آتلانتیک گرایان افراطی که هر گونه تمایل به شرق را به شدت مخالف منافع خود می دانستند. المان ،فرانسه وایتالیا سر رشته دار محافظه کاری آتلانتیستی بودند . -

 [3] - کارل اشمیت (11جولای 1888- 7آوریل 1985)  کارشناس ، فیلسوف ، نظریه پرداز سیاسی و استاد حقوق


 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter