نویدنو:19/10/1390  

 

 نویدنو  19/10/1390

 

نفی دیکتاتوری، و مشکل پیدا کردن ”دیکتاتور“ در ایران !


نشریه ضد توده ای ”راه توده“، شماره 341، 30 آبان ماه 1390، در مطلبی با عنوان ”جبهه واحد ضد دیکتاتوری واقعاً، شعار روز در جمهوری اسلامی می‌تواند باشد؟“ ضمن حمله به شعار حزب توده ایران مبتنی بر ضرورت اتحاد عمل همه نیروهای مخالف استبداد در جبهه یی واحد بر ضد دیکتاتوری حاکم بر میهن ما از جمله این نظریه را مطرح می‌کند که: ”باید به صراحت و به روشنی معلوم شود که: منشأ دیکتاتوری کیست و در مقابل با چه کسانی قرار است جبهه ضد دیکتاتوری تشکیل شود؟ دیکتاتور علی خامنه‌ای  و بیت رهبری است؟ احمدی نژاد و دولت اوست؟ قوه قضاییه یا مجلس است؟ نظامیان هستند؟ حزب موتلفه است؟ یا جبهه اصول‌گرایان یا جبهه پایداری؟ یا همه اینها با هم‌اند؟ اگر یکی از اینهاست مثلاً علی خامنه‌ای دیکتاتور یا منشأ دیکتاتوری است در آنصورت می‌خواهیم مثلا با احمدی نژاد علیه خامنه‌ای جبهه ضد دیکتاتوری تشکیل دهیم؟ و اگر همه اینها با هم اند پس با چه کسی می‌خواهیم جبهه تشکیل دهیم؟ فقط خودمان و اصلاح طلبان؟” و سپس ادامه می‌دهد: ”جبهه واحد ضد دیکتاتوری از سوی یک جریان جدی سیاسی یعنی تعیین کردن نیروهایی که می‌توانند بالفعل یا بالقوه عضو این جبهه باشند و این کار در شرایط کنونی ایران عملی نیست. زیرا حاکمیت در ایران یکپارچه نیست و ما نیز قادر به تعیین یک نیروی معین به عنوان ”دیکتاتور“ و منشأ دیکتاتوری نیستیم. ...“ (تأکید‌ از ماست)
پس از طرح این ”نظریه“، در این نشریه، به نظر می‌رسد که گردانندگان ”راه توده“ با اعتراض خوانندگان خود روبه رو شدند و از این رو لازم دانسته‌اند که با انتشار مطالب دیگری به توضیح بیشتر این نظرات خود بپردازند. این نشریه در شماره 345، خود، 28 آذرماه 1390، ضمن اشاره به ”بی باکی“ خود در باره طرح این مسئله از جمله توضیح می‌دهد که: ”بحث در باره دیکتاتوری در جمهوری اسلامی بسیار دقیق و در عین حال مهم و پیچیده است. جرئت زیادی لازم نیست و یا حداقل ما نیازمند آن نیستیم که بگوئیم: در جمهوری اسلامی هنوز دیکتاتوری نهادینه نشده است. آنچنان که در زمان رضا شاه شده بود و در زمان شاه سابق نیز در دهه 1340 تا رسیدن به انقلاب نهادینه شد. یعنی سلطه رژیمی که در آن نفس نمی‌شد کشید....“ و سپس اضافه می‌کند: ”عده ای تصور کرده‌اند جنایت هرچه بیشتر باشد، دیکتاتوری استوارتر و نهادینه تر شده است. برخی استدلال‌های احساساتی در این مورد موجب خنده می‌شود. مثلا می‌نویسند حکومتی که ندا و نداها را در خیابان کشته دیکتاتوری است! این گروه نمی‌توانند تفاوت میان جنایتکار بودن یک حکومت، به ویژه حکومتی که با تشدید جنایت می‌کوشد خود را تثبیت و دیکتاتوری‌اش را مستقر سازد، با حکومتی را که دیکتاتوری‌اش مستقر شده درک کنند...“ و سپس به این نتیجه گیری مهم می رسد که به خاطر مسایل گوناگونی از جمله تغییر اوضاع جهانی و وجود اینترنت و تلویزیون [!] و جز این‌ها دیکتاتوری در ایران نهادینه نشده است و بنابراین، بحث ما بر سر این نیست که استبداد و سرکوب – آنهم آلوده به خرافات و ارتجاع مذهبی- وجود ندارد. خیر! وجود دارد و بسیار هم نفرت انگیز وجود دارد، اما، برای تدوین شعار و تاکتیک سیاسی، بحث از اینجا آغاز می‌شود که هنوز خودکامگی به دلیل چنددستگی در حاکمیت، تغییر اوضاع جهانی، وجود وسائل ارتباط جمعی (مانند اینترنت و تلویزیون‌ها و ... که در زمان شاه نبود)، ادامه حیات شعارهای انقلاب در میان مردم، (مانند آزادی که حکومت هنوز نتوانسته خود را از چنگ آن رها کند) و... نتوانسته نهادینه شود ...“
و بالاخره در شماره 346، گردانندگان این نشریه برخی پایه های نظری خود را توضیح می دهند و ضمن پرخاش به منتقدان و کسانی که دنبال پیدا کردن ”دم خروس“ [!] اند و همچنین تأکید بر این نکته که ”راه توده روی شعور مخاطبان و خوانندگان و هواداران خود حساب می‌کند، نه روی عدم شعور و بازی با احساسات انان...“، می‌نویسند: ”مشکل بنظر ما در اینجاست که برخی نمی‌توانند میان ماهیت ”جامعه ایران“ با ماهیت ”رژیم یا حکومت ایران“ تفکیک قایل شوند. این دو پدیده یکی نیستند، ولی با هم بی‌ارتباط هم نیستند. ما می‌گوییم جامعه ایران یک جامعه دیکتاتوری نیست و بنابراین، تلاش رژیم کنونی برای ایجاد دیکتاتوری ناکام و محکوم به شکست است.... این وضع در زمان رژیم شاه وجود نداشت. در آن زمان جامعه ایران – و نه فقط رژیم ایران - یک جامعه دیکتاتوری بود. مردم در زیر بار دیکتاتوری و استبداد بودند بدون آنکه بتوانند در برابر آن مقاومت موثری انجام دهند یا ابزارها و نهادهایی برای چنین مقاومتی در اختیار آنان باشد. در آن شرایط این رژیم دیکتاتوری بود که ماهیت خود را به کل جامعه تعمیم می‌داد و از جامعه ما یک جامعه دیکتاتوری می‌ساخت....“ (راه توده شماره 346، 5 دی ماه 1390)
پیش از پرداختن به این مجموعه درهم ریخته از نظرات، تذکر این نکته نیز ضروری است که در سرتاسر این مطلب ها نه اشاره یی به ”ولایت فقیه“، به عنوان شیوه حکومت مداری حاکمان کنونی شده است و نه تحلیلی طبقاتی از حاکمیت ارائه گردیده و نه روشن شده است که مرحله کنونی تحولات میهن ما چیست که البته این خلاها نیز نمی‌تواند اتفاقی باشد.
یکی از نکته های اساسی ”نظریه“ی مطرح شده در این نشریه این موضوع است که: ”ما امروز باید مقاومت ضد دیکتاتوری را در عالی‌ترین سطح حکومتی، در سطح انتخابات عمومی، در سطح مجلس، ریاست جمهوری، شوراها، مطبوعات، نهادهای مدنی و سندیکایی و ... دنبال کنیم و بکوشیم در آنجا متبلور کنیم و نه آنکه سی سال به عقب باز گردیم و تازه بخواهیم ”هسته ضددیکتاتوری در پائین“ تشکیل دهیم. ...“ [تأکید‌ها از ماست] (راه توده، شماره 346، 5 دی ماه 1390). البته صرف نظر از این نکته که نظرهای ارائه شده در همین دو سه جمله نه تنها با هم متناقض اند بلکه نشانگر اساساً درک سطحی نویسندگان این مطالب از مبارزه اجتماعی، تفاوت میان حاکمیت و نهادهای مدنی و بی توجهی به ساختار حاکمیت سیاسی در میهن ما است و همچنین بازتاب دهنده خط قرمزی است که سال‌هاست وجود آن را در نوشته ها و آراء نشریه ”راه توده“ می‌توان دید و آن جا انداختن این نظریه است که از درون ”عالی‌ترین سطوح“ حاکمیت کنونی می‌توان نیروهای ضد دیکتاتوری را پیدا کرد و با آنها به ”اتحاد“ رسید و ایران را از خطر ”نهادینه شدن“ دیکتاتوری نجات داد. پیش کشیدن مسئله ”عقب گرد“ به ”هسته ضددیکتاتوری در پائین“ که در جمله های بالا آورده شده نه تنها سفسطه کاری آشکار در زمینه شعار جبهه واحد ضد دیکتاتوری است که از سوی حزب ما در سال 1354 ارائه شد بلکه با جمله قبلی آن درباره ضرورت دنبال کردن ”مقاومت ضد دیکتاتوری“ در ”نهاد های مدنی و سندیکایی“ نیز در تناقض است. این جمله در حالی که نشان دهنده عدم درک تشکیل”جبهه“ به مثابه یکی از ابزار موثر مبارزه سیاسی است، در عین حال بی اعتقادی دست‌اندرکاران این نشریه به توان و نقش اساسی و تعیین کننده نیروهای اجتماعی در پیش بٌرد امر مبارزه بر ضد استبداد به منظور دست یافتن به آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی در میهن ماست.
نخست در پاسخ به این دروغ ”راه توده“ که گویا نظریه حزب توده ایران، درباره تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری، پیش از پیروزی انقلاب، ”تشکیل هسته ضد دیکتاتوری از پایین“ بوده است، توجه خوانندگان را به مقاله زنده یاد رفیق منوچهر بهزادی در مجله ”دنیا“، شماره 10، آذر ماه 1355، در پاسخ به منتقدان شعار جبهه واحد ضد دیکتاتوری جلب می‌کنیم که از جمله تاکید می‌کند: ”حزب توده ایران در تحلیل خود از جبهه واحد ضد دیکتاتوری متذکر شده است که علاوه بر کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی، تمامی عناصر و قشرهای دیگر و حتی گروه‌هایی از طبقه حاکمه هم که مخالف رژیم استبدادی شاه اند، می‌توانند در این جبهه شرکت کنند...“. یعنی اینکه حزب ما در آن سال‌ها تشکیل جبهه را با توجه به مرحله انقلاب در میهن ما با گسترده‌ترین طیف نیروها و طبقات اجتماعی مطرح می‌کرد بلکه معتقد بود که اگر گروه‌هایی از طبقه حاکم نیز آماده‌اند بر ضد دیکتاتوری مبارزه می‌کنند می‌توانند در این جبهه شرکت کنند. حزب توده ایران در هفتاد سال گذشته و در مرحله های گوناگونی از تاریخ خود همواره بر اتحاد نیروهای مترقی و آزادی خواه تأکید کرده است و متناسب با مرحله رشد جامعه ما، توازن نیروهای سیاسی، ماهیت طبقاتی حاکمیت شعارهای مناسب در زمینه چگونگی این اتحادها را پیش کشیده است و توضیح داده است. انتخاب نوع جبهه و ترکیب نیروهای شرکت کننده در آن ارتباط مستقیم با مرحله انقلاب و تحولات اجتماعی در شرایط مشخص تاریخی دارد و عدم درک درست این شرایط مانع اتخاذ سیاست‌های اصولی و اتخاذ شعارهای تاکتیکی و استراتژیک صحیح خواهد شد. حزب توده ایران در سال‌های اخیر نیز با تجزیه و تحلیل شرایط کنونی کشور و با توجه به توازن نیرو بین نیروهای مترقی و حاکمیت رژیم استبدادی ولایت فقیه مرحله تحول جامعه ما را مرحله ملی و دموکراتیک و خصلت اساسی مبارزه کنونی را پیکار در راه استقرار حقوق و آزادی‌های دموکراتیک ارزیابی کرده است. در اسناد چهارمین و پنجمین کنگره حزب توده ایران نیز بر همین خصلت و همچنین گستردگی طیف طبقات و نیروهای اجتماعی-سیاسی شرکت کننده در جبهه واحد ضد دیکتاتوری تأکید شده است.
نشریه راه توده“ در توجیه نظریه ”نهادینه“ نشدن دیکتاتوری در ایران نظریه من درآوردی“ و بی سر و ته عدم درک تفاوت بین ”ماهیت جامعه ایران با ماهیت رژیم یا حکومت ایران“ و اینکه ”جامعه ایران یک جامعه دیکتاتوری نیست ” را مطرح می‌کند. اولاً روشن نیست که در این جمله ها ”ماهیت جامعه“ به چه معناست؟ و ثانیاً به نظر می‌رسد که ”راه توده“ به این ”نظریه“ بکر دست یافته است که گویا چون در دوران رژیم سلطنتی ”سلطه رژیمی که در آن نفس نمی‌شد کشید“ حاکم بود و امروز چنین وضعیتی وجود ندارد (و البته این نظر هم با آوردن جمله های بعدی در همین مقاله درباره سرکوب خونین و شدید حقوق و آزادی‌های دموکراتیک در شرایط کنونی جامعه مان متناقض است) مردم ایران دیکتاتوری را پذیرفته بودند و بدین ترتیب جامعه ایران در دوران رژیم گذشته یک ”جامعه دیکتاتوری“ [!] بود.
چنین نظریه های مغشوشی نه تنها در چارچوب اصول مارکسیستی-لنینیستی شناخت جامعه، مرحله رشد آن، و مبارزه اجتماعی که حزب ما همواره بر آن تأکید داشته و آن را ابزار کار نظری-سیاسی خود می‌دانسته است نمی‌گنجد بلکه در عین حال نشان دهنده سطح درک بسیار نازل نویسندگان این نشریه در زمینه شناخت جامعه مان در گذشته و حال ست. بررسی مبارزات قهرمانانه مردم ایران در سال‌های حکومت رژیم استبدادی پهلوی که از اواسط سال‌های 1350 به اوج تازه ای رسید نشان از تسلیم نشدن غرور آمیز مردم میهن مان و تن ندادن شان به دیکتاتوری رژیم مستبد و وابسته شاه است. مطالعه مقاله تاریخی زنده یاد داوود نوروزی، با عنوان ”یکسال حکومت دکتر امینی“ (مجله دنیا، بهار سال 1341) که در آن مسئله ”عقب نشینی برای جلوگیری از سقوط“ رژیم شاه حلاجی شده است و از اوج گیری مبارزه ”قشرها و طبقات مختلف جامعه ایران“ و تنگنای رژیم کودتا سخن می‌رود و همین طور مقاله تاریخی رفیق فقید احسان طبری با عنوان ”تثبیت ارتجاعی یا تحول انقلابی“ (مجله دنیا، تابستان 1441) به روشنی بر این نکته تأکید می‌کند که: ”رژیم کودتا نتوانست از راه ترور و ارعاب مردم ایران را به تسلیم وادارد و اراده آنان را درهم شکند“. این امر درباره شرایط کنونی جامعه ما نیز صادق است. رژیم جنایتکار ولایت فقیه نیز نتوانسته است اراده مردم میهن ما را درهم بشکند و از این روی است که مبارزه ضد استبدادی در میهن ما همچنان ادامه یافته و تا طرد این رژیم منفور و ضد مردمی نیز ادامه خواهد یافت. نکته اساسی اینست که جاری بودن این مبارزه در جامعه مان نمی‌تواند نشانه یا بهانه یی در نفی وجود رژیم استبدادی حاکم باشد.
مسئله دیگری که به نظر می‌رسد توضیح مختصر آن در اینجا مفید باشد ماهیت طبقاتی رژیم کنونی و شیوه حکومتی آن است. حزب ما در سال‌های اخیر در تحلیل‌های گوناگون خود ضمن بررسی تحول های طبقاتی جامعه و همچنین تغییرهای انجام شده در ماهیت طبقاتی حکومتی که پس از انقلاب بهمن 1357 روی کار آمد و سنجش آن با ماهیت طبقاتی رژیمی که امروز بر میهن ما حاکم است، به منظور اتخاذ شعارهای تاکتیکی و استراتژیک خود، نظرهای مشخصی را مطرح کرده است. ما رژیم استبدادی کنونی را نماینده کلان سرمایه داری تجاری و بورژوازی بوروکراتیک نوین می‌دانیم. مجموعه سیاست‌های در پیش گرفته شده از سوی این حاکمیت نیز این برداشت ما را تأیید می کند. در چارچوب برنامه اقتصادی اعمال سیاست‌های نو لیبرالی دیکته شده از سوی صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی، تلاش در گسترش خصوصی سازی، تعدیل نیروی انسانی کار، حراج منابع ملی، و رشد نقدینگی بخش خصوصی به ابعادی که در تاریخ کشور ما بی سابقه بوده است افزون بر آن حاکمیت مافیایی همین طبقات سرمایه داری بر همه امور اقتصادی کشور ما همگی نشانگر اجرای سیاست‌هایی است که در راستای منافع کلان سرمایه داری تجاری و بورژوازی بوروکراتیک نوین می‌باشد. زندگی ده‌ها میلیون ایرانی در زیر استاندارهای تعریف شده برای فقر در جمهوری اسلامی، گسترش بی سابقه دره ژرف میان فقر و ثروت به طرزی بی سابقه و رشد هرچه بیشتر ناهنجارهای اجتماعی بیانگر روشن زیربنا و نظام سرمایه داری بیمار حاکم بر میهن ماست. ما همچنین معتقدیم و مکرراً توضیح داده‌ایم که در جمهوری اسلامی، روبنای سیاسی با مضمون دیکتاتوری مذهبی حکم فرماست. اصل ولایت فقیه با پی آمد های مخرب آن محتوای این روبنا را تشکیل می‌دهد. نظریه سران رژیم کنونی و متحدان آن نیز روشن است. آنها مدعی‌اند که محور ”نظام ولایت فقیه“ است و اساس این ساختار یعنی ”ولی فقیه“ نماینده خدا در روی زمین است. بر اساس همین نظر باید تابع همین ”نماینده خدا“، که در حال حاضر علی خامنه ای است، بود و به اوامر او گردن نهاد. یک فرد به عنوان ولی فقیه می‌تواند قانون اساسی را که میلیون‌ها ایرانی به آن رای داده‌اند نقض کند، مجلس را که قاعدتاً باید برگزیده مردم باشد منحل سازد، رئیس قوه قضائیه را خود برگمارد و تمامی نیروهای نظامی و انتظامی را بدون هیچ نظارتی در کنترل خود داشته باشد. سران رژیم و نظریه‌پردازان آن در سال‌های اخیر پنهان نکرده‌اند که ابزار های پیش بینی شده در قانون اساسی میهن ما برای اعمال حاکمیت مردم، از دید آنها، تنها به منظور اندازه گیری ”مقبولیت“ رژیم است و مشروعیت آن ربطی به رای و خواست مردم ندارد.
رویدادهای سال‌های اخیر میهن ما از کشتار هزاران زندانی سیاسی، بر خلاف حتی رای دادگاه ها و حاکمان شرع رژیم و بنا به دستور ولی فقیه، منع مجلس نمایندگان مجلس (در دوران حاکمیت اصلاح طلبان بر مجلس و دولت) از بررسی طرح لایحه قانون مطبوعات تا سرکوب خشن و خونین اعتراض های دانشجویی و کارگری و بالاخره کودتای انتخاباتی خرداد 1388، که میلیون‌های رای مردم به دستور ولی فقیه پایمال شد و در پی آن اعتراض های گسترده مردمی به شدیدترین شکلی سرکوب گردید نشان دهنده ماهیت عمیقاً ضد مردمی دیکتاتوری حاکم بر میهن ماست. بنابراین مردم میهن ما، نیروهای سیاسی مترقی و آزادی خواه آن و حتی طیف گسترده یی از دولتمردان گذشته آن با شناخت دیکتاتوری و دیکتاتور در ایران مشکلی ندارند و آن را در عرصه های گوناگون حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میهن ما تجربه کرده‌اند.
البته این نخستین باری نیست که دست‌اندرکاران این نشریه ضد توده ای با پیدا کردن دیکتاتور و مبارزه ضد دیکتاتوری در ایران مسئله پیدا می‌کنند. همین نشریه در گذشته نه چندان دوری توده ای ها را به قیام و شورش بر ضد ”شعار خانمان‌سوز طرد رژیم ولایت فقیه“ فرا می‌خواند و معتقد بود که در ایران دیکتاتوری وجود ندارد. (نگاه کنید به راه توده شماره 24، و نیز نگاه کنید به پاسخ ما با عنوان ”راه توده“ در راه جمهوری اسلامی، ”نامه مردم“ شماره 436، 22 شهریور ماه 1373).
در پایان لازم است به این نکته نیز اشاره شود که دست‌اندرکاران نشریه ”راه توده“ به جای نگرانی درباره ”عدم شعور و بازی با احساسات...“ خوانندگان این نشریه باید نگران حافظه تاریخی آنها و به یاد آوردن ”تحلیل“ ها و ”نصیحت های این نشریه در چند سال گذشته درباره ضرورت ”ارتقاء“ مبارزه بر ضد رژیم دیکتاتوری! در ایران باشند. چند نمونه را برای یادآوری در زیر می آوریم [تأکیدها همه جا از ماست].
مطلبی با عنوان ”نه بازگشت به سلطنت پهلوی و نه قبول حاکمیت فاشیستی ج. ا
در شرایط به غایت بغرنج ایران، کشوری که از داخل – حاکمیت و سیاست‌های آن- و خارج- امریکا و متحدان آن- در محاصره انواع بحران‌ها قرار گرفته، با دو اندیشه و تصور خام قاطعانه باید مقابله کرده و آن را رسوا ساخت.
1.
آن اندیشه ای که دولت احمدی نژاد و سیاست‌های آن را ضد امپریالیستی- و فاجعه‌بارتر از آن ”انقلابی“ - تصور کرده و دست‌های آشکار و پنهان حاکمیت و رسانه های تبلیغی امریکا و غرب نیز سرگرم دامن زدن به آن هستند.
2.
اندیشه مخرب دیگری که می‌کوشد آب تربت بر سر نظام پهلوی- پدر و پسر- ریخته و با نشان دادن جنایات و دیکتاتوری حاکم در جمهوری اسلامی جاده را برای بازگشت آن دیگری که با انقلاب سقوط کرده هموار کند...“ (”راه توده شماره 145، دوشنبه 29 مرداد 1386 )
مطلبی با عنوان ”مدافعان حاکمیت جمهوری اسلامی تا کدام مرز در آن جبهه می‌مانند
در مجموع، چه آنها که به لحاظ عقیدتی در صف حکومتی ایستاده‌اند و چه آنها که به جهت وابستگی‌های مالی سرسپرده حکومت شده‌اند، آنچنان در محاصره افکار عمومی جنبش سبز قرار گرفته‌اند که تحت هیچ شرایطی در زندگی روزمره، توان و جسارت دفاع از حکومت را پیدا نمی‌کنند، مگر در تجمع‌های فرمایشی و در سایه نیروهای امنیتی و نظامی بتوانند خودی نشان دهند.
جبهه جنبش سبز که در فقدان احزاب سیاسی و نهادهای مدنی شکل گرفته است، به لحاظ اقتصادی- اجتماعی، بسیار متکثر می‌باشد. امر مشترک این طیف، خلاصی و گذر از سد عظیم استبدادی و دیکتاتوری لجام گسیخته می‌باشد. ...“ (”راه توده“ شماره 310، 22 فروردین ماه 1390)
و بالاخره مطلبی با عنوان ”جنبش علیه دیکتاتوری است (!!!) حاکمیت دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی (در توضیح نادرست بودن شعار سرنگونی جمهوری اسلامی به جای سرنگونی دیکتاتوری!!!)
نبردی كه میان حكومت و جنبش سبز مردم ما جریان دارد بر سر آنست که كدامیك نماد جمهوری اسلامی و وارث انقلاب 57 هستند. نتیجه این نبرد سرنوشت حكومت و جنبش سبز را مشخص خواهد كرد. جنبش سبز مردم در حال حاضر دست بالا را نسبت به حكومت پیدا كرده و جامعه بیش از آنكه علی خامنه ای و احمدی نژاد و امثال جنتی و احمد خاتمی و روح الله حسینیان را نماینده جمهوری اسلامی بداند، رهبران و همراهان جنبش سبز را نماینده جمهوری اسلامی می‌داند. به همین دلیل شعار سرنگونی جمهوری اسلامی به جای سرنگونی دیکتاتوری، یعنی کمک به حاکمیت برای فرار از بن بست و ادامه حیات حاکمیتی که خود یعنی انحلال جمهوری اسلامی بیرون آمده از انقلاب 57... شعار سرنگونی جمهوری اسلامی در عین حال یعنی پایان بن بست طبقه حاكم. زیرا تغییر خواست و شعار مردم از سرنگونی دیكتاتوری حاکم به سرنگونی جمهوری اسلامی یعنی اجازه دادن به طبقه حاكم كه خود، کار سرنگونی جمهوری اسلامی اولیه را تام کند و حاكمیت خویش را از چنگال جنبش انقلابی و سبز مردم ایران نجات دهد...“ (”راه توده“، شماره 251، دوشنبه 21 دی ماه 1388)
 
مردم و نیروهای سیاسی مترقی و آزادی خواه ایران، درباره وجود دیکتاتوری در ایران و شناخت ساختار و عنصرهای اساسی و تعیین کننده آن هیچ گونه توهمی ندارند. تجربه های سال‌های اخیر، خصوصاً کودتای ننگین و خشن ولی فقیه رژیم در خرداد ماه 1388و پایمال کردن رای میلیون‌ها ایرانی، در جریان برگماری احمدی نژاد به منصب ریاست جمهوری، با استفاده از نهادهای انتظامی-امنیتی و سپاه پاسداران، نه تنها ماهیت عنان استبداد لجام گسیخته و ماهیت عمیقاً دیکتاتوری رژیم کنونی را به نمایش گذاشت بلکه مسئله ضرورت مبارزه در راه طرد رژیم ولایت فقیه را به مثابه سد اساسی استبداد در برابر تحول های بنیادی در میهن ما بیش از پیش در دستور کار نیروهای سیاسی قرار داد. مبارزه پیش رو، پیکار وسیع نیروهای اجتماعی از کارگران و زحمتکشان تا زنان، جوانان و دانشجویان و طیف وسیع همه نیروهای ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری است. جنبش بزرگی که پس از کودتای 22 خرداد ماه برای ماه‌ها در خیابان‌های کشور بر ضد نیروهای سرکوبگر ولی فقیه و متحدانش، با وجود خشونت و کشتار، ایستادگی کرد و تا به امروز به مبارزه خود ادامه داده است جنبش افراد و یا نیروهای بی اطلاع و بی شناخت از وجود دیکتاتوری و یا دیکتاتور در ایران نیست این جنبش پیکار ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری توده های محروم و ستم کشیده میهن ماست که تا پیروزی نهایی و استقرار حکومتی ملی و دموکراتیک ادامه خواهد یافت.
 
 
به نقل از نامه مردم، شماره 885، 12 دی ماه 1390

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter