نویدنو:15/10/1390  

 

 نویدنو  15/10/1390

 

«انحراف سندیکالیست ها – پدیده ای اجتماعی» ،

 رفرمیسم و اپورتونیسم در جنبش سندیکایی معاصر

 برگردان: ح - امید

 

در تاریخ 19 نوامبر 2011 ، با هماهنگی فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری (WFTU) ، سمیناری در«سانتیاگو» پایتخت شیلی ، با شرکت 120 سندیکالیست مبارز برگزار گردید . سخنران اصلی جلسه دبیرکل فدراسیون بود که گزیده ای از سخنان او بشرح ذیل میباشد :

« نفوذ نیرومند رفرمیسم (اصلاح طلبی) و اپورتونیسم (فرصت طلبی) در جنبش سندیکایی در طی سال ها ، بکارگیری توان و قابلیت جنبش طبقهُ کارگر را ، برای بررسی و درک دقیق علل اجتماعی این پدیده ، به منظور مقابلهُ موثر با آن و با نیروهایی که آنرا پرورش می دهند ، ضروری می نماید .»

پیش از این کارل مارکس در قرن نوزده ، در انتقاد از سندیکاهای انگلستان ، امکاناتی را که انحصار صنعتی انگلیس به بورژوازی آن کشور در بازار جهانی  جهت خرید و الحاق تعداد زیادی از لایه های طبقهُ کارگر  بویژه در بین کارگران واجد شرایط عرضه می کرد ، خاطر نشان کرده بود .

در سال های اولیه قرن بیستم و با رشد کامل سرمایه داری انحصارگرا ، لنین گسترش این پدیده را در دیگر دولت های بزرگ امپریالیستی مورد توجه قرار داد . سرمایه داران در سایهُ سودهای سرشاری که از طریق صادرات سرمایه ، و بطور عمومی با عملکرد گروه های بزرگ انحصارگرا تضمین می شد ، روی توانائی خود جهت خرید لایه های فوقانی طبقهُ کارگر حساب باز      می کردند . او این اشرافیت کارگری را به مثابهُ « نگهبانان بورژوازی در دل جنبش کارگری » توصیف کرد ; نگهبانان واقعی سرمایه داران ، گردانندگان رفرمیسم (اصلاح طلبی) و شوئنیسم (میهن پرستی افراطی) . لنین نفوذ و اهمیت دیدگاه طبقهُ کارگر را مترادف با  هشیاری و آگاهی طبقه از این لایه نشان داده و خاطرنشان کرد که : " تا زمانی که ریشه اقتصادی این پدیده و اهمیت سیاسی آن درک نشود ، جنبش کارگری نمی تواند در اجرای وظایف عملی خود پیشرفت بکند ."

یک نمونه مشخص ، دولت اسپانیا است که از محل مالیات هایی که از کارگران وصول می نماید ، هر سال مبالغ بزرگی را به سندیکاهای CC.OO وUGT برمیگرداند . مبلغی که این سازمان ها در سال 2010 از سهم بودجهُ عمومی دولت اسپانیا دریافت کرده اند متجاوز از 10 ملیون یورو می باشد . بخش دیگری هم به «سرمایه گذاری های سندیکایی» در آمریکای لاتین و آمریکای مرکزی اختصاص یافته است .

به این ترتیب در دوره ای که امپریالیسم این پدیده و ایجاد تفرقه را در طبقهُ کارگر یک کشور ، همانند نفوذ برداشت ها و نگرش های خرده بورژوازی در جنبش سندیکایی و سیاست آن کشور ، عمومیت می دهد ، واقعیت حتی نشانگر گسترش دادن و تعمیق  ارتباطات سرمایه داری تولیدی با اشرافیت کارگری است .

پیدایش استثنائی این پدیده ، لزوم مواجهه ای بزرگ با منافع این قشر و رودرروئی با شیوه ای را که بیانگرِ افکارِ منافع این قشر در جنبش سندیکایی کارگری است و مبارزه برای اتحاد طبقهُ کارگر در مسیر طبقاتی را در دستور روز قرار داده است .

تاًکید بر این نکته مهم است که: تلاش و اقدام برای انحراف و برهم زدن اقشار طبقهُ کارگر ، تنها محدود به خرید و تطمیع بخش اساسی  وجدانها از طریق « دستمزدهای خیلی بالا ، پرداخت خسارت اقتصادی و مالی اعلام نشده و غیره .. » نمی شود . بورژوازی برای کارکنان فرمانبردار و کارگران اصلاح طلب ، ایجاد پست های خوب را در سندیکاهای « مطیع بورژوازی »، در هیئت دولت ، در سازمانها و حتی در ILO (سازمان بین المللی کار) و پارلمان تدارک و سرپرستی کرده و می کند . این ست آن بورکراسی سندیکایی و سیاسی ، از اصل و منشاء کارگری که همانند «برج نظارتی» جهت تقویت و حفظِ  صنف گرایی و رفرمیسم در دل جنبش سندیکایی کارگری تشکیل می شود . تاریخ و نقش سندیکاهای زرد در طی صد سال اخیر ، سودمندی بیش از حد آنرا برای سرمایه داری نشان می دهد . و این دقیقا به این علت است که آنها می توانند بعنوان بخشی از طبقهُ کارگر ظاهر بشوند .

موجودیت «اشرافیت کارگری» نباید به طریق و روش استاتیک (ساکن) درک و تفهیم شود ، که تنها برخی اقتصادهای سرمایه داری پیشرفته یا برخی بخش های اقتصادی و یا شرکت های خصوصی را تحت تاًثیر قرار می دهد . زمانی که رشد سرمایه داری در سراسر جهان گسترش و تعمیق یافت ، اشرافیت کارگری در کشورهایی که قبلا در آنجا وجود نداشت ، برقرار گردید . بطور نمونه در کشور یونان ، گسترش آن هماهنگ بود با نقش رذیلانهُ موسسهُ رشوه خواری «فردریک ابرت» و سازوکارهای اتحادیهُ اروپا برای سرپرستی برنامه ها و سرمایه گذاری در یونان و در عین حال در سطح سندیکاهای رفرمیست . پست های واگذار شده در کمیته های مختلف «مشارکت اجتماعی» ، اشکال اساسی شکل گیری اشرافیت کارگری معاصر در یونان می باشد . در اطریش ، طی سالهای 1998 تا 2000 ، سندیکای مرکزی OGB به دلیل ارائهُ مدارک هزینهُ 5/1 میلیارد یوروئی «سرمایه گذاری سندیکایی» در کارائیب که ازسوی بانک BAWAG داده شده بود ، از طرف دادگاه به اتهام فساد محکوم گردید . امروز نقش اطریشی ها ، دوباره از طرف اسپانیائی ها ، بلژیکی ها ، فرانسوی ها ، هلندی ها و ... از سر گرفته شده است .

واضح است که سازوکارهای دولت سرمایه داری برای تثبیت و تقویت این لایه های فروخته شدهُ طبقهُ کارگر ، مکملِ سازوکارهای طبقهُ سرمایه دار می باشد .

باید توجه ویژه ای داشت  به این که ، همهُ کارگران شاغل در صنایع ، که به دلیل بازدهی قوی کار ، یا کاربردِ مهم ترین وظایف نظارتی در روند مدرن تولید سرمایه داری ، دارای ذستمزدهای بالا هستند ، به طرق ساده انگارانه در لایهُ اشرافیت کارگری گنجانده نشوند . این ساده سازی ها  موضوع را مبهم و پیچیده می کند و بجای متخد کردن طبقهُ کارگر ، موجب اختلاف و جدایی می گردد. برای مثال ، یک متخصص دارای دستمزد بالا ، از کارگرانی که با یک نقش کاربردی ، در شرایط و محیط ناسالم معادن ذغال سنگ یا کارخانهُ کشتی سازی ، و در مراحل افزایش شدید حجم تولید کار می کند ، نمی تواند درلایهُ اشرافیت کارگری دسته بندی شود .

امکانات و توانایی که  رشد سریع سرمایه در کشورهای متعدد ، بیش از پیش برای نیروهای سرمایه  جهت خرید بخش هایی از طبقهُ کارگر فراهم می آورد ، نباید طبقهُ کارگر را بسوی این استنباط سوق دهد ، که این پدیدهُ اجتماعی برای همیشه می تواند ادامه یابد . این قبل از هر چیز استثنائاٌ به دلیل رشد پیشین سرمایه داری به شیوهُ متضاد می باشد . از یک طرف ، تمام کشورهای سرمایه داری تمایل دارند با بکارگیری بخشی از سود و امتیازات خود برای خرید بخش هایی از طبقهُ کارگر ، موانعی را که از حرکت سرمایه به نفع انحصارات ویژه خود جلوگیری می کنند ، درهم بشکنند . ازطرف دیگر شدت رقابت در بازار جهانی ، هر بورژوازی را وادار به تقلیل قیمت نیروی کار کشورها جهت بهبود موقعیت رقابتی خود می کند . این گونه است که امروزسیاستِ مدیریت سیستم سرمایه داری ، بیش از پیش  یک تجدید ساختار استراتژیک را مطالبه می کند : « قابلیت انعطاف روابط کار ، خصوصی سازی شرکت ها و خدمات دولتی ، تقلیل دستمزدها و اخراج های کارکنان وغیره...» که بوضوح  برخی بخش های معین اشرافیت کارگری را نیز تحت تاًثیر قرار می دهد .

حوادث و رویدادهای سالهای اخیر ، همراه با بحران سرمایه داری که زندگی وحقوق صدها ملیون کارگر را در سراسر جهان  زیر ضربه گرفته است ، بطور آشکار نقش رهبران سندیکاهای رفرمیست زرد را در ترفیع و ارتقاء منافع سرمایه داری نشان می دهد .

در طی سالهای قبل از شروع دور جدید بحران اقتصادی سرمایه داری ، سندیکاهای زرد با پرورش مفهوم و تصور «شریک اجتماعی» برای طبقهُ کارگر از طبقهُ سرمایه دار ، رد شرکت در ابتکارعمل های مهم مبارزاتی (اعتصابات ، تظاهرات وغیره ) ،          از طریق تبدیل سندیکاها  به سندیکاهایی با ساختاری بورکراتیک و به «موسسات» میانجی گری بین کارگران و دولتِ  بورژوا ، و با رضایت دادن به کارفرماها جهت سرکوب تمام صداهای مبارزاتی در سطوح مقدماتی در کارخانه ها ، شرکت ها ومحل های کار ، نقش فریبنده ای را در جهت انهدام و تضعیف ماهیت توده ای جنبش سندیکایی ایفا کردند .

آنها (سندیکاهای زرد) قراردادهای دسته جمعی متعددی نه تنها پائین تر از سطح احتیاجات واقعی امروزین طبقهُ کارگر ، بلکه پائین تر از سطح میزان تورم ، امضاء کردند . و این گونه در تشدید استثمارِ کارگرانی که آنان را نمایندهُ خود تصور می کردند ، سهیم شدند . آنها همراه با تمام این روش ها ، یک فضای «تقدیرگرایی» را برای قبول اصل «کمتر بد» پرورش داده اند ، یعنی قبول کاهش دستمزدها وساعات کار اضافی ، بخاطر از دست ندادن شغل ها .

بنابراین طبیعی بود که با بروز ناگهانی بحران اقتصادی سرمایه داری ، بخش قابل توجهی از کارگران که از روی ترس یا اختیار ، برطبق عادت از رهنمودهای سندیکاهای فروخته شده پیروی می کردند ، خود را از مقابله در برابر حملهُ ویران گرانهُ طبقهُ سرمایه دار بر ضد حقوق خود بی کفایت وعاجز یافتند . سندیکاهای زرد از جانب آنها ، همان طوری که از آنها انتظار می رفت ، خط سیر استوار خود را درطی سال های بحران ، بطریق واگذاری امتیاز به سرمایه داران ادامه می دهند . آنها تفسیرهای مدافعان مختلف سرمایه داری را در مورد علل بحران و در تبرئهُ سیستم سرمایه داری ، با تاًگید بر لزوم فداکاری همگانی جهت تحقق «باید از نو بطریق صحیح شروع کرد» و با امضاء قراردادهای دسته جمعی تحقیرآمیز با عنوان «ریسک ورشکستگی اقتصاد ملی» ، پذیرفته اند .

این موضوع  بار دیگر خود را بوضوح نشان داد و از نقطه نظرِ نیروهای مختلفِ  رودررو با بحران اقتصادی سرمایه داری بثبوت رسید که « طبقهُ کارگر در هر کشور ، بدون مقابلهُ قطعی و تعیین کننده با نیروهای سازش ، با طرفداران "شریک اجتماعی" و یاًس  در جنبش سندیکایی ، نمی تواند تکامل و توسعه بیابد ».

امروز دیگر جایگاهی برای این تصور باطل « که رهبران سندیکاهای زرد می توانند تغییر مسیربدهند و زیر فشار توده های زحمتکش جهت گیری صحیحی را اتخاذ نموده و در راًس مبارزهُ طبقهُ کارگر قراربگیرند» ، وجود ندارد . تمام کارگران صادق و شرافتمند که هنوز از آنها تبعیت می کنند ، باید به  کنار گذاشتن این مدیران ، به بیرون راندن آنان از سندیکاها ، برای تجمع در کنار و در دل سندیکاهای طبقاتی  یعنی درجبههُ واحد طبقهُ کارگر ، متقاعد گردند .

 

  فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری

 19 نوامبر 2011

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter