نویدنو:20/09/1390  

 

 نویدنو  20/09/1390

 

 

 

 

چپ‌ها“، و پیکار اجتماعی در آلمان واحد، درس هایی از آلمان دموکراتیک

 

جمهوری دموکراتیک آلمان در سال ۱۹۸۹ (۱۳۶۸) خود را برای برگزاری جشن چهلمین سالگرد شکل‌گیری این جمهوری در روز ۷ اکتبر (۱۵ مهر) آماده می‌کرد. اما عمر این جمهوری هرگز به ۴۱ سال نرسید. جمهوری دموکراتیک فروریخت، و ”آلمان غربی“به آرزوی دیرینه خود رسید و به ”آلمان شرقی“ دست یافت؛ در این راه، تمام ساختارهای اجتماعی ”شرق“در هم ریخت و نابود شد، اقتصاد دولتی آن فروپاشید و نیست و نابود شد، و زندگی در آن به قهقرا رفت. اکنون بیست و دو سال از پنجه انداختن و تسلط ”غرب“بر ”شرق“آلمان می‌گذرد و شرق“همچنان ویرانه و عقب نگه داشته شده است. جمعیت ”شرق“در مقایسه با زمان تسخیر آن به دست ”غرب“، که به اصطلاح از آن به عنوان ”نقطه عطف“یاد می‌کنند، اکنون دو میلیون کمتر است. بسیاری از روستاها به‌کل از سکنه خالی‌اند، و در خیلی از روستاها هیچ زن جوان، یا اصلاً به طور کلی سکنه جوان دیده نمی‌شود. دستمزدها در ”شرق“ پایین‌تر از ”غرب“، اما میزان بیکاری بیشتر است.
بیست و دو سال پیش، در سال ۱۹۸۹، زمانی که جوانان در سرتاسر جمهوری دموکراتیک آلمان در چهلمین سالگرد بنیادگذاری کشور به خیابان‌ها آمدند و خواستار تغییر و دگرگونی شدند، به‌هیچ‌وجه تصور این را هم نمی‌کردند که نتیجه این اقدام آنان چه خواهد بود. اما ”هانس مودرو”، آخرین رهبر سوسیالیست کشوری که اکنون دیگر وجود خارجی ندارد، می‌داند که آن روز جوانان چرا راه‌پیمایی کردند. در آن زمان، او یکی از رهبران حزبی در درِسدِن، سومین شهر بزرگ در شرق آلمان بود؛ شهری که در زمان جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شده بود.
هانس، در کتابخانه ”یادبود مارکس“در شهر لندن، انگلستان، محصور در انبوهی از اسناد تاریخی، با دقتی بی‌نظیر که در فرهنگنامه‌ها می‌توان یافت، هم ایجاد جمهوری دموکراتیک به دست نسل قبلی‌اش در زمان جنگ، و هم رخدادها و شکست‌هایی را که به فروپاشی این جمهوری منجر شد به یاد می‌آورد. برخلاف آنانی که پس از افتادن دوباره قدرت به دست سرمایه‌داران، خود را از صحنه کنار کشیدند، او در ۸۳ سالگی هنوز یک سوسیالیست فعال سیاسی و بسیار تیزبین است. وقتی که جمهوری دموکراتیک آلمان شکل گرفت، او ۲۱ ساله بود. می‌گوید: ”به علت آنچه در جنگ بر سرمان آمده بود، برای‌مان کاملاً روشن بود که دیگر هرگز نباید جنگ درگیرد و هرگز نباید فاشیسم درکار باشد.“او تظاهرات عظیم روز ۱۰ اکتبر ۱۹۴۹ (۱۸ مهر ۱۳۲۸) در برلین را به یاد دارد که در آن انتخاب ویلهلم پیک“در مقام رئیس جمهوری و تولد یک کشور نو را جشن می‌گرفتند: ”فقط آنانی که وضعیت پس از جنگ را در آن بخش از آلمان تجربه کرده‌اند، این حالت را درک می‌کنند... کمی پیش از آن، اُتو گروته‌وُل، نخست وزیر جدید، گفته بود که جوانان هنوز بین دو جهان سرگردانند؛ هنوز گریبان خود را از شر فاشیسم رها نکرده‌اند، و از طرفی، هنوز با آلمان نو هم ارتباط برقرار نکرده و خو نگرفته‌اند.“
هانس مودرو می‌گوید که، حاصل تجربه‌های این نسل بنیادگذار آلمان دموکراتیک، دو اصل راه‌نمایِ عمده در کشور نوبنیاد بود: ”اینکه این کشور باید ضدفاشیست و دموکراتیک باشد، و اینکه تحقق این امر فقط به وسیله سوسیالیسم امکان‌پذیر است.“اما او اضافه می‌کند: ”آنچه ما خیلی دیر به آن توجه کردیم، این بود که نسلی که بعد از تشکیل جمهوری به دنیا آمده بود، آن تجربه گذشته را نداشت- آنان در سوسیالیسم به دنیا آمده بودند... اشتباه ما در این بود که متوجه این نکته نشدیم که جوانان دهه ۱۹۸۰ نیز [مثل ما] دنبال چیز تازه‌یی بودند.“هانس از این طرز فکر یاد می‌کند که مردم خانه خوب و زندگی باثباتی داشتند، پس باید راضی می‌بودند، و اضافه می‌کند: ”ولی جوانان می‌خواهند برای رسیدن به چیزی تکاپو کنند؛ می‌خواهند برای رسیدن به چیزی تازه تلاش کنند.“
اما حزب متحد سوسیالیستی حاکم، خیلی دیر متوجه این نکته شد. به گفته هانس مودرو، تظاهرکنندگانی که به نفع آخرین رهبر شوروی شعار می‌دادند، این نکته را به‌روشنی به رهبران فهماندند. او می‌گوید: ”در پاییز سال ۱۹۸۹ [۱۳۶۸]، در تظاهرات برلین، جوانان آلمان دموکراتیک به طرفداری ”گوربی“[گورباچف] شعار می‌دادند، نه برای اریش هونکر که رئیس جمهوری کشور خودشان بود. در سال ۱۹۴۹، جوانان دست یاری و دوستی به سوی رئیس جمهوری دراز کردند، اما در سال ۱۹۸۹، جوانان کسی را نداشتند که بتوانند با او ارتباط برقرار کنند و به او متوسل شوند.“در چنین توفان سیاسی‌یی بود که به هانس مودرو مسئولیت مهمی داده شد. هانس که در آن زمان عضو کمیته مرکزی حزب بود، می‌گوید: ”در میانه سال ۱۹۸۹ بود که دیدم باید دگرگونی‌هایی صورت گیرد. دیگر در جمهوری دموکراتیک آلمان هیچ پویایی یا تحول و توسعه‌یی دیده نمی‌شد.“ به گفته هانس، در آن زمان اجازه هیچ بحث و گفتگویی راجع به اعتراض‌های فزاینده و خواست‌های معترضان داده نمی‌شد. حتی تعویض هونکر ۷۷ ساله در روز ۱۸ اکتبر موجد هیچ تغییر اساسی‌یی نشد. ”بزرگ‌ترین اشتباه آن روز این فکر بود که با رفتن هونکر، و با آمدن یک دبیرکل تازه، مسائل حل خواهد شد... من خواستار یک بحث عمومی درباره وضعیت کشور بودم، که نشد. اکثریت بزرگی از کمیته مرکزی با این درخواست من مخالفت کردند.“این تغییر و تحول از بالا، عملاً یک خلأ قدرت پنج هفته‌یی در کشور ایجاد کرد ”و این در زمانی بود که هر روز، تعیین کننده بود. هر ماه به اندازه یک سال اهمیت داشت.“در این اوضاع و احوال، و در حالی که انبوهی از مردم در پی یک اعلان اتفاقی در کنار مرزها گرد آمده بودند، بدون اینکه هیچ دستور رسمی‌یی صادر شده باشد، ناگهان مرزهای کشور با آلمان غربی گشوده شد. ”شانسی که ما در این وضع آوردیم این بود که نگهبانان مرزها [در سمت شرق] وقتی دیدند که جمعیت انبوهی می‌آید، دست‌ها را به علامت تسلیم بالا بردند و دروازه‌ها را باز کردند.“
هنوز چند روز نگذشته بود که “ایگون کرِنز”، جانشین هونکر، استعفا داد و پارلمان کشور، “هانس مودرو“را در مقام جایگزین او انتخاب کرد. چهار روز بعد، یعنی روز ۱۷ نوامبر، مودرو برنامه‌یی را پیرامون انجام اصلاحات در جمهوری دموکراتیک آلمان و برقراری یک پیمان مشارکت و همکاری با آلمان غربی تنظیم کرد. او می‌گوید: ”هدف این بود که هم از بروز کشمکش در درون کشور جلوگیری شود، و هم از مداخله خارجی در امور داخلی کشور.“
اما این امید که ”شرق“بتواند با مردم بر سر مصالح کشور به توافق برسد، خیلی زود و کیلومترها دورتر، در اتحاد شوروی، بر باد رفت. “مودرو“بی‌ثباتیِ فزاینده در شوروی دوران گورباچف را احساس می‌کرد، و وقتی نخست وزیر شوروی اعلام کرد که کشورهایی که با روبل معامله می‌کنند بهتر است اقتصاد خود را دلاری کنند، او دانست که این به معنای پایان کار جمهوری دموکراتیک آلمان است: ”من آن موقع به این نتیجه رسیدم که برای دفاع از منافع مردم آلمان دموکراتیک در صورت یکی شدن دو آلمان، باید هرچه در توان داشت انجام داد.“
مودرو“روز ۳۰ ژانویه ۱۹۹۰ با رهبر شوروی دیدار می‌کند و درباره یک فرآیند سه مرحله‌‌ایِ ادغامِ دو آلمان، به بحث و گفتگو می‌‌پردازد که به برآوردِ او، سه سال به درازا می‌کشید. ”اساس کار من بر این استوار بود که آلمان متحد باید یک منطقه بی‌طرف نظامی باقی بماند.“اما آمریکا خواهان یک آلمان ناتو“یی بود، و گورباچف هم خیلی زود به این خواست تن درداد. ”این گونه بود که گورباچف زمینه را برای ورود ناتو به شرق فراهم کرد. من آنانی را که امروز در روسیه می‌گویند گورباچف یک خائن بود، خوب درک می‌کنم.“
سرعت عقب‌نشینی سیاسی اتحاد شوروی خیره‌ کننده بود. خیلی زودتر از سه سالی که “مودرو“در نظر داشت، یعنی در کمتر از یک سال، آلمان غربی سلطه خود را بر جمهوری دموکراتیک آلمان تکمیل کرد. وقتی در انتخابات ماه مارس ۱۹۹۰ دموکرات مسیحی‌های راست‌گرا در شرق به پیروزی رسیدند، زمینه برای یک رأی‌گیری سرتاسری در آلمان در ماه دسامبر فراهم شد. در آن انتخابات هم باز دموکرات مسیحی‌های هلموت کُهل به قدرت رسیدند. دولت کُهل سازمانی را ایجاد کرد که وظیفه به حراج گذاشتن و فروش تمام دارایی‌های دولتی ”شرق“را به عهده داشت. ”غرب“تمام کارت‌های برنده را در دست داشت. خانه‌های دولتی ”شرق، به‌ویژه در برلین، به ”غربی“‌های پولدار فروخته شد، و دستمزدها و حقوق بازنشستگی بسیار پایین‌تری نسبت به ”غرب“برای اهالی ”شرق“تعیین شد. در همین دوره و در سال ۱۹۹۰ بود که ”حزب سوسیالیسم دموکراتیک“(PDS) از بقایای ”حزب متحد سوسیالیستی“سابق شکل گرفت. در همان انتخابات دسامبر ۱۹۹۰، “مودرو“جزو یکی از ۱۷ نماینده ”حزب سوسیالیسم دموکراتیک“بود که به نمایندگی مجلس انتخاب شد و راهی شهر بُن گردید تا در مقام یکی از سیاستمداران جمهوری سابق آلمان دموکراتیک، در ”غرب“در مجلس حاضر شود. حضور ”حزب سوسیالیسم دموکراتیک“، اگرچه این حزب در شرایط سختی به وجود آمده بود، از همان زمان تا کنون به زایش یک نیروی چپ نوین در سراسر آلمان کمک کرده است که از آن خیلی ساده با عنوان ”چپ‌ها“[لینکه] نام می‌برند. اما “مودرو“درباره چالش‌های این ائتلاف- که فعالان سندیکایی و حزب‌های کوچک‌تر غرب را نیز جذب خود کرده است- با صراحت و بدون رودربایستی صحبت می‌کند. میانگین سن اعضا در شرق کشور بالای ۶۵ سال است، در حالی که همین رقم در غرب، زیر ۵۰ سال است. او می‌گوید: ”گرایشی که در میان بسیاری از جوانان آلمان دیده می‌شود این است که، گرچه در سیاست فعال‌اند، اما عضو هیچ حزبی نمی‌شوند.“او می‌پذیرد که جوانان ”حزب چپ“، در حدود ۴۰۰۰ عضو، در دانشگاه‌ها و کالج‌ها فعال‌اند، ولی دامنه تماس و نفوذ آنان در میان جوانان طبقه کارگر محدود است. با همه اینها، “مودرو“معتقد است که این حزب در زنده نگاه داشتن راه حل سوسیالیستی در سطح ملی نقشی حیاتی داشته است. او می‌گوید: ”مادام که این حزب صرفاً با هدف کسب پذیرش بیشتر در میان سازمان‌های سیاسی، مرتکب اشتباه چرخش به راست نشود، می‌تواند به ایفای این نقش خود ادامه دهد... آلمان در حال حاضر یک حزب سوسیال دموکرات دارد، و دو حزب سوسیال دموکرات لازم ندارد. به محض اینکه حزب چپ به یک حزب سوسیال دموکرات تبدیل شود، همان بهتر که خودش را منحل کند.“
او می‌پذیرد که در حالی که آرای حزب نسبت به آخرین رأی‌گیری چند درصد افت کرده است، سال آینده حزب با پیکار انتخاباتی سختی روبه رو خواهد بود. اما او برای همکارانش چند توصیه دارد: ”ما در درون حزب به اتحاد بیشتری میان شرق و غرب، و به یک فرهنگ واحد، نیاز داریم. ما به یک برنامه واحد رسیده‌ایم، اما این برنامه باید در عمل پیاده شود. نمی‌شود فقط آن را در بالا تصویب کرد. اعضای حزب باید فعالانه مدافع آن باشند. پس هنوز خیلی کار مانده که باید انجام داد.“
با وجود این “مودرو“معتقد است که سیاست‌های راستگرایانه‌یی که حزب‌های سنّتی دنبال می‌کنند، و به‌خصوص سیاست‌های ”رهبر“خودبرگزیده اروپا خانم آنگلا مرکل، فرصت خوبی را برای فعالیت چپ در راه پیشرفت اجتماعی ایجاد می‌کند. ”تنش‌های اجتماعی در اروپا همین‌طوری از میان نخواهد رفت. و آلمان نیز فارغ از این تنش‌های اجتماعی نیست... سندیکاهای آلمان به‌تدریج به این نتیجه می‌رسند که مقاومت اجتماعی لازم است. این شرایط می‌تواند فرصتی باشد برای ”چپ‌ها“که خود را نشان دهند.“

به نقل از نامه مردم، شماره 883، 14 آذرماه 1390

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter