نویدنو:06/09/1390  

 

 نویدنو  06/09/1390

 

 

 

در پرتوی بررسی مصاحبه روزنامه اعتماد با علی اکبر جوانفکر

 احمد نوین 

 

یک روز پس از مصاحبه‍ی علی اکبر جوانفکر، مشاور مطبوعاتی احمدی نژاد و نماینده دولت با روزنامه‍ی اعتماد، علی اکبر جوانفکر جمعاً به یک سال زندان محکوم و روزنامه‍ی اعتماد هم بمدت سه ماه تعطیل شد. البته مقامات قضائی، علت صدور احکام زندان را "انتشار مطالب خلاف موازین اسلامی در ویژه ‌نامه ای با عنوان خاتون" و "انتشار مطالب و تصاویر خلاف عفت عمومی در این ویژه‌نامه" اعلام نموده اند. ضمناً مدیر مسئول روزنامه‍ی اعتماد نیز اعلام کرده است که : تیتر مربوط به موسوی و کروبی، از علت‌های توقیف روزنامه بوده است. 
زمانی که ماموران مسلح قوه‍ی قضائیه قصد داشتند علی اکبر جوانفکر را در محل "موسسه ایران" دستگیر نمایند، مابین طرفداران جوانفکر و ماموران مسلح، درگیری ایجاد شد. دهها نفر از کارکنان "موسسه ایران" دستگیر شدند. گفته میشود فک یکی از آنان هم شکسته شده است. به خود علی اکبر جوانفکر هم در دفتر موسسه بمدت یک ساعت دستبد زدند. 
البته تصویه حساب های خشونت آمیز و گاهاً خونین در زمان بروز اختلافات مابین جناح های رنگارنگ رژیم در تمام مدت حاکمیت نظام اسلامی در کشور ما، امری ناشناخته نیست. اما، آنچه این مورد را برجسته مینماید این است که این بار قربانی سرکوب و اعمال خفقان، یکی از مشاور مطبوعاتی و نماینده دولت احمدی نژاد است. 
البته بر کسی پوشیده نیست که از مدتها قبل، رهبر جمهوری اسلامی ایران مرتباً تکرار نموده است که اینگونه اختلافات را نباید علنی کرد و ضمناً هشدار داده است که جناح های رژیم اختلافات را " کش " ندهند! 
اما علاوه بر حوادث متعدد دیگر، اینبار تکرار مجدد علنی شدن اختلافات، همراه با استفاده از اسلحه و گاز اشک آور، و ناکامی مامورین قوه‍ی قضائیه در انتقال علی اکبر جوانفکر به زندان، نیز قابل توجه است. البته اگر این بار زور مامورین مسلح قوه‍ی قضائیه به خود علی اکبر جوانفکر نرسید، اما، روش های سرکوب جمهوری اسلامی، کارکنان موسسه را بی نصیب نگذاشت. 
با توجه به تعدد موارد علنی شدن اختلافات و "کش" دادن اختلافات توسط جناحهای گوناگون رژیم، بنظر میرسد که هیچکس توجهی به اخطارها و هشدارهای سیدعلی خامنه ای ندارد. هر بار، پس از بیانات "رهبر معظم" ، این و یا آن صاحب منصب، خر خودش را میراند. انگار که نه انگار، رهبر معظمی در کار است. 
قبل از بررسی مصاحبه "اعتماد" با "جوانفکر" ضروریست که به چند مورد مهم اشاره شود. 
الف – برای حراست از کرامت انسانی و جهت تعمیق مفهوم آزادی در جامعه؛ باید به آزادی بیان و قلم و از آنجا آزادی مطبوعات، و بقیه آزادی های سیاسی از جمله آزادی اعتصاب، آزادی ایجاد تشکل های مردمی و.. عمیقاً باور داشت. 
ب - اعتقاد به آزادی بیان و قلم، تنها به معنای آزادی برای "خودی"ها نیست. معنای عمیق اعتقاد به آزادی، باور و احترام به آزادی مخالفان جدی خود ما هم هست. 
ج - برای دفاع از کرامت انسانی، در زمان وقوع اختلافات، باید خواستار تشکیل دادگاههای انسانی و حق متهم برای انتخاب مستقیم وکیل مدافع شد. امری که هیچگاه از طرف جمهوری اسلامی عملا، پذیرفته نشده است. 

نباید فراموش کنیم که پس از انقلاب
۲۲ بهمن ۱٣۵۷ و با دستگیری صاحب منصبان لشگری و کشوری رژیم ستم شاهی، خمینی و همه‍ی جناح های رژیم، با برپا کردن بیدادگاههای اسلامی چند دقیقه ای، متهمان را بدون امکان دستیابی به وکیل مدافع و دیگر حقوق انسانی شان، بقتل رساندند. امری که در زمان خود، حساسیت انسانی اکثریت مردم کشور ما را بر نیانگیخت. بر همین روال، در تداوم سمتگری های نظام اسلامی، آنجا که جلادان رژیم، بهترین فرزندان مبارز و مترقی کشور را بخاک خون کشیدند، متاًسفانه شاهد اعتراضات میلیونی توده های مردم نبودیم. 
قصد من مقایسه ماهیت روزنامه آیندگان با روزنامه اعتماد و یا موسسه‍ی مطبوعاتی جوانفکر نیست. اگر سرکوب روزنامه آیندگان و کارکنان آن سر آغاز رسمیت دادن به سرکوب مطبوعات، روزنامه نگاران، خبرنگاران توسط رژیم بنیادگرای اسلامی بود و سکوت اکثریت مردم نسبت به آن در خدمت گسترش تحکیم موقعیت روح الله خمینی شد، اکنون نیز بی اعتنائی در مقابل تعطیل موقت روزنامه‍ی اعتماد و سرکوب کارکنان موسسه مطبوعاتی ایران، میتواند در خدمت تحکیم موقعیت "رهبر معظم نظام" سید علی خامنه ای قرار گیرد. 
لذا، با آگاهی از اینکه علی اکبر جوانفکر، مشاور مطبوعاتی و نماینده دولت احمدی نژاد و لذا یکی از افراد باند فوق ارتجاعی محمود احمدی نژاد است، میبایست علاوه بر افشای محتوای واقعی مصاحبه اخیراش با روزنامه‍ی اعتماد ، یک بار دیگر نَفسِ سرکوب مطبوعات و نقض حقوق انسانی، از جمله اعمال خفقان نظام اسلامی بر جوانفکر را محکوم کنیم. زیرا رژیم جمهوری اسلامی را مرجعی عادل و انسانی برای قضاوت نمیشناسیم. 
نکته دیگر این که مردم آزادیخواه و برابری طلب ایران، از اینکه جناحهای رنگارنگ رژیم که در مقاطع مختلف در سرکوب مردم شرکت داشته اند، این چنین بجان همدیگر افتاده اند و لذا اراده‍ی نظام در سرکوب مردم را تضعیف خواهند کرد، احساس رضایت میکنند. 
در اینجا مایلم توجه خوانندگان را به زمینه های ایجاد این وقایع جلب نمایم : اگر در کشوری حکومت استبدادی برقرار باشد و فرمانروا هم مسلط بر اوضاع باشد، بقیه چپاولگران، زیر سایه‍ی دیکتاتور به چپاول و سرکوب مردم مشغول خواهند بود. اما، زمانی که فرمانروا نتواند بشیوه‍ی گذشته حکومت نماید، بتدریج کنترل اوضاع از دستش خارج خواهد شود. 
صاحب منصبان رژیم، اعم از افراد و جناح های رنگارنگ رژیم ، نگران فردایشان و آینده‍ی خودشان خواهند شد. نگران میشوند که در زمان از هم پاشیدن نظام، مردم حق طلب، نه فقط فرمانروا، که همه‍ی نظام را به زیر خواهند کشید. لذا، آنان تلاش میکنند با طرح نظرات خودشان، چگونگی راه خروج از بحران سرنگونی رژیم را نشان بدهند. 
طبعاً در چنین وضعیتی، از یک طرف بین خودجناح ها و صاحب منصبان و از طرف دیگر بین اینها و رهبر نظام، اختلافاتی علنی امکان بروز پیدا میکنند. همه بر سر همدیگر میزنند. به این امید که اقبال عمومی را بطرف خودشان جلب بکنند. باین امید که بتوانند بقدرت فائقه در اداره‍ی کشور مبدل شوند. به این امید که در آینده از موقعیت بهتری برخوردار بشوند. 
در گذشته، اختلافات بنی صدر با دیگر جناح های رژیم بودیم که عاقبت با ورود روح الله خمینی بر صحنه‍ی نزاع، شاهد قد علم کردن ابوالحسن بنی صدر در مقابل خود روح الله خمینی هم بودیم. آقای بنی صدر تا مدتها، امید داشت که خمینی بر سر عقل بیاید و او را بر رقبایش ترجیح بدهد. اما چون موفقیتی در این مورد بدست نیاورد، عاقبت "عطایش را به لقایش بخشید" و بخارج از کشور مهاجرت کرد. 
در مورد محمد خاتمی هم دیدیم. خاتمی به هر ساز رهبر رقصید، به یک "تدارکاتچی" تبدیل شد، تا بتواند سیدعلی خامنه ای را به حمایت از جناح اصلاح طلبان رژیم جلب نماید. خاتمی از مردم ترسان و از رهبر نگران بود. چشم به "بالا" داشت و با "پائین" بازی میکرد. هم خود و هم پروژه‍ی اصلاح طلبی رژیم اسلامی، با شکست مواجه شد. 
در مورد محمود احمدی نژاد هم دیدیم. با همه‍ی چاپلوسی های احمدی نژاد از سیدعلی خامنه ای و حمایت های رهبر از او، "رهبر معظم" از فرمانروائی بدون چون و چرای خودش کوتاه نیامد. بقیمت
۱۱ روز خانه نشین کردن احمدی نژاد، و علنی شدن منازعات بین رهبر نظام و رئیس جمهور نظام، عاقبت ولی فقیه، صالحی( مصلحی - نویدنو) را مجدداً به وزارت اطلاعات منتصب کرد. 
در شرایط فعلی، واقعیت اینست که، اوضاع جمهوری اسلامی ایران، چه در رابطه با اکثریت قریب باتفاق مردم ایران و چه در رابطه با امپریالیست ها، خراب است. به مقاومت و مبارزه مردم ، به نفرتشان باین رژیم جهل و جنایت که جامعه را همانند انبار باروت آماده‍ی انفجار نموده است، باضافه‍ی محاصره اقتصادی ایران توجه کنید. 
بویژه که دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در دوران محمود احمدی نژاد، به کارگردانی سیدعلی خامنه ای، بیش از گذشته چهره‍ی جنگ طلبانه رژیم را بمعرض نمایش گذارده و خوراک تبلیغاتی جناح های جنگ طلب کشورهای صنعتی پیشرفته را تدارک دیده است. سیاست های جمهوری اسلامی ایران عملاً در ائتلافی اعلام نشده با دولت بنیادگرای اسرائیل و محافل قدرت جنگ طلب آمریکا عمل می کنند. امری که میتواند خسارت های کشنده ای به اقتصاد و استقلال کشور وارد آورد. 
همینجا باید به نکته مهم دیگری هم توجه کرد. رهبران جمهوری اسلامی ایران به تجربه نشان داده اند که در صورتی که سیاست هایشان درهم شکسته شود، این قابلیت را دارند که با زیر پا گذاردن منافع کشور، در مقابل امریکا و متحدانش کوتاه بیآیند. 
موضوع "جام زهر"ی که خمینی سر کشید و کوتاه آمدن رژیم در رابطه با شلیک موشک رزم ناو امریکائی به هواپیمای مسافربری ایران و قتل حدود
۴۰۰ مسافر ایرانی در خلیج فارس، از مصداق های بارز این امر است. این احتمال را نیز نباید از نظر دور داشت. 
در رابطه با وضعیت کنونی ایران، در صورتی که خود مردم قادر نشوند ابتکار عمل را بدست بگیرند، اوضاع بسیار بدتر و اسفناکتر نیز خواهد شد. 
در مورد قدرت های صنعتی پیشرفته نیز روشن است که آنها، فقط تامین منافعشان در لحظه، برایشان کافی نیست. آنها نظام و صاحب منصبان کاملاً گوش بفرمان میخواهند. توجه کنید : امپریالیست ها – بویژه - در رابطه با کشورهای پیرامونی ("جهان سوم") بدنبال متحده دائمی نیستند. امپریالیست ها بدنبال منافع دائمی هستند. بعنوان نمونه به سرنوشت فردینادو مارکوس در فلیپین، محمد رضا شاه پهلوی و اخیراً حسنی مبارک در مصر و معمر قذافی توجه کنید. 
همه‍ی این واقعیت ها، نظام و شخص ولی فقیه را، کلافه کرده. نه فقط خود رهبر را، بلکه همه‍ی جناح ها و صاحب منصبان رژیم را کلافه کرده است. حساسیت نظرات ابراز شده علی اکبر جوانفکر در مصاحبه با روزنامه اعتماد و حمله بدفتر روزنامه ایران را هم میبایست بر همین بستر مورد بررسی قرار داد. 
در این مصاحبه علی اکبر جوانفکر بطور غیر مستقیم میگوید مخالفین خودش (اصولگرایان و طبعاً دستگاه رهبری) را، قبول ندارد. و از آنها " منحرف " شده است. 
علی اکبر جوانفکر ضمناً در رابطه با مشروعیت دولت احمدی نژاد میگوید؛" این دولت منتج از راًی مردم است و بعنوان نماینده مردم عمل میکند.". ( هیچ حرفی در رابطه با تاًئید رهبر و از آنجا "حق" سیدعلی خامنه ای در عطای "مشروعیت" به دولت، نمیزند. امری که از نظر ذوب شدگان در ولایت فقیه، کفر محض است!). 
علی اکبر جوانفکر، میگوید ؛ "رئیس جمهور، رئیس کشور است."( در حالی که در قاموس نظام ولایت فقیه، سید علی خامنه ای رئیس و رهبر کشور است. بقیه تدارکاتچی هستند.). 
مشاور رسانه ای احمدی نژاد و نماینده دولت در این مصاحبه میگوید؛ " احمدی نژاد گفته است که از خیلی مطالب اطلاع دارم. اما حرف ها را در دلم نگه میدارم.". ( مطهری میگوید؛ "احمدی نژاد پرونده های درجه اولی در باره‍ی تخلفات در ایران ( اختلاس ها و چپاول ها ) دارد. با اتکاء به این مدارک، دیگران را مجبور به سکوت میکند.". میدانیم که بیش از همه، خامنه ای است که مایل است این سکوت ادامه یابد و دیگران اختلافات را کش ندهند. تا جائی که به نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز تحت عنوان "مسائل امنیتی" اجازه صحبت در رابطه‍ی با اختلاس ٣
۰۰۰ میلیارد تومانی را هم نمیدهند. 
یکی دیگر از"کله گنده"های رژیم هم گفته است که شب قبل از استیضاح در مجلس شورای اسلامی، احمدی نژاد پیش خامنه ای رفته، خامنه ای هم عقب نشینی کرده است. بواقع، این خبر میگوید که احمدی نژاد اسناد محرمانه ای از دستگاه رهبری هم دارد، که رهبر را وادار به سکوت میکند. 
مشاور رسانه ای احمدی نژاد و نماینده دولت در ادامه‍ی این مصاحبه میگوید؛ " به اسفندیار رحیم مشاعی ( رئیس دفتر احمدی نژاد) اجازه‍ی تحرک نمیدهند. مشاعی سکوت کرده است. ما هم گفتیم؛ چشم"!! 
(این حرف گنده‍ی ای است. چه کسی بغیر از خامنه ای میتواند به مشاعی اجازه‍ی صحبت ندهد؟ تازه این حرف به معنای این است که احمدی نژاد علناً اعلام میکند که سیدعلی خامنه ای، حتی به کسی مثل مشاعی هم دهند بند میزند. و بواقع بطور غیر مستقیم، سیدعلی خامنه ای را عامل اصلی سانسور در کشور معرفی مینماید.). 
ضمناً در این مصاحبه مطرح میشود که "اژه ای" وزیر سابق اطلاعات رژیم هم، احمدی نژاد را به مناظره دعوت کرده و احمدی نژاد، جا خالی داده است. معنای این حرف اینست که خامنه ای دستور تهاجم به احمدی نژاد را صادر کرده است. این هم، معنایش اینست که ولی فقیه به آخر خط رسیده است و فرمایشات و فرامین باصطلاح متناقض صادر مینماید. 
علی اکبر جوانفکر، ادامه میدهد و میگوید؛ "بخاطر مناسبات سیاسی این افراد[ اژه ای، متکی..]، اعتماد احمدی نژاد به آنها سلب شده است.".( این هم حرف گنده ای به شخص سید علی خامنه است. برای اینکه افراد مورد خطاب جوانفکر، آدمهای خامنه ای هستند.!). 

در آخر مصاحبه هم، جوانفکر، میگوید؛ کسی که برای خدمت آمده، تا آخر میماند. تا شهادت میماند. [ که منظورش محمود احمدی نژاد است.]. 
توجه کنید ؛ احمدی نژاد و باندش، در تقابل با رهبر و اعوان و انصار رهبر، ماهها است که، سرکشی کرده ند. باصطلاح تا آنجا که میتوانسته اند، خر خودشان را رانده اند. در حالی که قبلاً احمدی نژاد قبلاً میگفت؛ هر زمان که رهبر اراده بکند، من خواهم رفت. 
اما اینبار، از زبان جوانفکر از مقاومت، از ایستادگی و شهادت صحبت میکند. بواقع، مصاحبه‍ی جوانفکر نماینده دولت، یک نوع اعلام ستیزه جوئی و اعلام جنگ، به رهبر و اصولگرایان مخالف خودشان است. نوع مقاومت و ایستادگی جوانفکر در مقابل مامورین قوه‍ی قضائیه هم، از آغاز همین حال و هوا حکایت دارد. 
فاشیسم فرزندان خویش را نیز از هم می درد. نظام فاشیستی مذهبی حاکم در ایران هم، در تمام ٣
۲ سال گذشته، ولی فقیه هر از چندی با خودی و غیر خودی کردن در صفوف خیمه و خرگاه رژیم، [ مردم که مطرح نبوده اند!]، این یا آن صاحب منصب، این یا آن جناح را از حیطه‍ی قدرت به بیرون پرتاب نموده و تا آنجا که برایش امکان داشته است بر آنان خفقان اعمال نموده است. 

امری که بطور مستمر از توان رژیم جهل و جنایت کاسته است. اکنون کار انفراد و ضعف "مقام معظم رهبری" بجائی رسیده است که وزیر اطلاعات در جمع مبلغان ماه محرم اعتراف نموده است : "جریان‌های غیرهمسو با رهبری و گروه‌های فتنه، انحرافی …با وجود اینکه خواسته‌ها و نغمه‌های متفاوتی با هم دارند اما در یک‌ سری مسائل با همدیگر تشابه دارند و خطی که دنبال می‌کنند خط مقابله با رهبری است.". 
هر چقدر رژیم بیشتر نیرو از دست میدهد و هر چقدر خشم و نفرت مردم حق طلب، آزادیخواه و برابری طلب نسبت به این نظام گسترش می یابد، هر چقدر رژیم در میان مردم بیشتر به انزوا کشیده میشود و و لذا هر جناحی فرصت طلبانه بیشتر ساز خودش را مینوازد، رهبر و دستگاه رهبری و جناح غالب طبقه‍ی حاکم نیز، بیش از پیش، به نیروهای امنیتی، نیروهای سرکوب متکی میشوند. 
اکنون تنها نقطه‍ی اتکاء جمهوری اسلامی ایران، نیروهای مسلح این رژیم است. تازه اگر بتواند در آینده انسجام این نیروها را حفظ نماید. شواهد و قرائن بسیار حکایت از این دارد که رژیم ولایت فقیه سید علی خامنه ای به سراشیب سقوط نزدیکتر و نزدیکتر میشود. 
اما، رژیم جمهوری اسلامی ایران، بخودی خود، سرنگون نخواهد شد. تشدید محاصره اقتصادی ایران و یا تهاجمات احتمالی نظامی امپریالیست ها به ایران هم، اگر به سرنگونی این رژیم منجر شود، به استقرار نظامی انسانی و مردمی منجر نخواهد شد. کافیست که به آخرین تجربه ها؛ افغانستان، عراق و لیبی توجه کنیم. 
راه نجات اکثریت عظیم، تکیه به سازماندهی و مبارزات اکثریت عظیم است. این تنها راه نجات ما است. 
کوتاه سخن ؛ راه خلاصی از رژیم دیکتاتوری، پایه ریزی قدرتی است که متکی به سازماندهی اکثریت قریب به اتفاق شهروندان ستمدید و آزادی خواه و برابری طلب کشور است. 

۲۴ نوامبر ۲۰۱۱ – سوم آذر ماه ۱٣۹۰

 

 



 


 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter