رَه پویانِ
رویینتنِ زندگی به یادِ افسران قهرمان تودهای
رفقای شهید ما در بازجویی و دادرسی و به ویژه در بازپسین مرحله حیات و در
آستانه اعدام قهرمانی شگرفی از خود بروز دادند. ایران از این قهرمانی تکان
خورد. جهان از این قهرمانی آگاه شد. فرزندان مزدک و بابک، حیدرعمواوغلی و
ارانی، نشان دادند که روح مقاومت و عنادِ انقلابی در ایران نمرده است،
کماکان در پرتویی نیرومند در تجلی است... و مایه پرورشِ نسلهای تازهای از
جانبازان حقیقت و عدالت شد [ اسناد و دیدگاهها، ”اعدام افسران
آزادیخواه“، احسان طبری، ص۳۴۷].
مهر
و آبان هر سال یادآور خاطره دلاورانی است که با ایثار جان خود شعلههای
ایمان و امید را فروزان نگه داشته و نامی درخشان از خود در دل تاریخ باقی
گذاشتند.
از ماههای مهر و آبان۱۳۳۳
اعدام سه گروه از افسران عضو سازمان نظامی حزب توده ایران، و به همراه آنان
مرتضی کیوان شاعر تودهای، آغاز گردید، و به فاصله چند ماه بعد گروه چهارم
افسران تودهای شامل شش تن در
۲۶
مرداد
۱۳۳۴
نیز تیرباران شدند. درمجموع
۲۶
افسر و یک تن شاعر جوان به دستور شاه خائن و به دلخواه ارتجاع و امپریالیسم
به جرم میهن پرستی، آرمان گرایی، و عدالت جویی جان گرامی خود را از دست
دادند.
افسران تودهای همگی از زمره برجستهترین، نخبهترین، پاکترین، و میهن
پرستترین افسران وقت ارتش ایران بودند و دوست و دشمن بر این امر گواهی
داده است.
افسران تودهای به دنبال کودتای
۲۸
مرداد و کشف سازمان نظامی حزب بازداشت شدند و مورد شکنجه قرار گرفتند.
دربار و اربابان آن میکوشیدند رژیم کودتا را تثبیت کنند، و ضمن برقراری
آرامش گورستانی در جامعه از مردم انتقام بگیرند. اعدام افسران عضو سازمان
نظامی حزب در حقیقت برای درهم کوبیدن جنبش مردمی صورت گرفت. بیدلیل نبود
که همزمان با اعدام این رادمردان دلاور قراردادِ نفت میان “رژیم سلطنتی
کودتایی” با “کنسرسیوم“ غارتگر نفت امضا شد. مقاومت و پایداری افسران
تودهای و شجاعت بینظیر آنان در برابر جوخه اعدام از درخشانترین برگهای
دفتر پیکار رهایی بخش تودههای زحمتکش ایران در تاریخ میهن ماست. دراین
زمینه اسناد و گزارشهای بسیاری وجود دارد. به عنوان مثال، در کتاب ایران
بین دو انقلاب، در باره لحظه اعدام رفقای قهرمان ما، چنین نوشته شده است:
”خبرنگاران غربی که شاهد مراسم اعدام بودند، به سازمان سیا گفتند که افسران
جسورانه با سردادن شعارهای حزب توده (ایران) به سوی مرگ رفتند و فرمانده
جوخه آتش مجبور شد کار را با تیرخلاص تمام کند، زیرا جوخه چهل نفره به سبب
ناراحتی عصبی یا همدردی با قربانیان حضور نداشت.
سیا گزارش داد که گروههای زیادی از مردم به دلیل جسارت و شهامتی که
محکومان (افسران تودهای) از خود نشان دادند، به شدت متاثرند“ [ ایران بین
دو انقلاب، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، یرواند آبراهامیان، چاپ پنجم، نشر
مرکز، صفحه
۳۰۷].
همچنین خبرنگار روزنامه “اطلاعات“ چاپ همان سال (۱۳۳۳)،
درپای عکس رفیق شهید سروان محققزاده نوشته بود: ”این سروان محققزاده است،
در همین لحظه او را از اتاق شکنجه به سلول زندان آوردهاند، خنده او اعجاب
برانگیز است.“
سرهنگ سیامک نیز رودرروی شکنجه گران خود با استواری گفته بود: ”آدم وقتی
قرار است بمیرد، چرا خوب و با شکوه نمیرد.“ او در آستانه اعدام بانگ
برآورده بود: ”اگر بهشتی در دنیا وجود داشته باشد، راه همان است که ما
میخواستیم طی کنیم.“ سرهنگ مبشری نیز در لحظه میعاد با مرگ، اعلام داشت:
”من
جز سعادت و خوشبختی مردم عزیز ایران هیچ سودا و آرزویی در سر نداشتم و در
این راه کشته میشوم. این مرگ، مرگی شرافتمندانه است.“ و سرگرد بهزاد در
آستانه مرگ، روی یک برگ کاغذ سیگار نوشت: ”یک ساعت دیگر من، مختاری، نصیری،
مرزوان، محققزاده و سروشیان تیرباران خواهیم شد. پیروز باد ملت...
افتخار دارم که به خاطر ملت ایران و در راه پرافتخار حزب توده ایران و دفاع
از حزب محبوبم، محکوم و تیرباران شوم.“
این قهرمانان با نثار جان خویش بذرهای امید و ایمان را بر میهن ما افشاندند
و نسلهای نو مبارزان راه سعادت مردم ایران از آنان الهام گرفته و
میگیرند. همرزمان و یاران این رفقای قهرمان، مبارزان شکست ناپذیری چون
حجری، ذوالقدر، باقرزاده، کی منش، شلتوکی، قرباننژاد نیز در جنایت های
گسترده فاجعه ملی کشتار دستجمعی زندانیان سیاسی در سال
۱۳۶۷
، به پیمان خود وفادار ماندند و راه سیامکها، مبشریها، و وکیلیها را
ادامه دادند.
نام و خاطره افسران دلاور تودهای برای همیشه در تاریخ مبارزات خلقهای
ایران و جهان زنده است.
به نقل از نامه مردم، شماره 881، 16 آبان ماه 1390
مطلب
را به بالاترین بفرستید: