نویدنو:19/08/1390  

 

 نویدنو  19/08/1390

 

 مطلب دریافتی

آقای سیف شما هرگز توده ای بوده اید؟

مهرداد جمشیدی

 

آقای اسد سیف در شماره 107 مجله آرش زیر عنوان "توده ای همین است، همین که می بینید" جوابیه ای در نقد نوشتار خانم مرضیه توانگر نوشته اند. خانم توانگر مقاله دیگری از ایشان را (1) که در تابستان 2005 در باره یکی از شهدای فاجعه ملی وابسته به حزب توده ایران رفیق "میر وهاب افخمی"، در آرش شماه 97 ، نوشته بودند مورد نقد قرار داده بودند(2). نویسنده این سطور وارد بحث راجع به رفیق شهید "میر وهاب افخمی" نمی شود زیرا که خانم توانگر جواب مستدل و ارزنده ای در این رابطه به اقای سیف داده اند. اما آقای سیف در مقاله اخیر خود حیطه بحث را گسترده تر کرده و چهارچوب را به اتهام زنی علیه حزب توده ایران کشانده اند که این مقاله در پی ارزیابی منطق این اتهامات است.

پیش از ورود به بحث تذکر چند نکته ضروری می نماید. پس از انقلاب بهمن سال 1357 ، رهبران حزب توده ایران در پی مواجهه با تعداد پر شمار هواداران و خوشبینی نسبت به سرنوشت انقلاب دمکراتیک و مردمی ایران، درهای حزب را باز گذاشتند تا تعداد هر چه بیشتری از متقاضیان را در صفوف خود متشکل کنند. منطق این امر این بود که مردم ایران برای سالهای طولانی بدون آموزش سیاسی در زیر رژیم دیکتاتوری پهلوی بسر برده اند و آموزش سیاسی، بخصوص در شرایط بعد از انقلاب اهمیت حیاتی دارد. در این میان افراد بسیاری، با برداشتها و نیات متفاوت، به صفوف حزب توده ایران پیوستند و با توجه به کمبود کادرهای حزبی به مرور در رده های مختلف حزب جای گرفتند. اکثریت قریب به اتفاق این افراد انسانهای شریفی بودند که بعلت اینکه در ایدئولوژی، سیاست و برنامه حزب توده ایران قرابتی با ایده الهای دمکراتیک خود یافته بودند صادقانه راه این حزب را در پیش گرفتند. تعداد بسیاری از آنها نیز در سالهای بعد به همین علت مجبور به تحمل مصائب و مشکلات بسیاری، از جمله دست شستن از جان، شدند. اما در کنار این اکثریت قریب به اتفاق افراد قلیلی هم بودند که در پیوستن به حزب توده ایران تنها راه خود را گم کرده بودند، یا بطور کل انگیزه دمکراتیکی نداشتند و یا چنان در برابر سیل خروشان وقایع گیچ و گنگ شده بودند که در صفوف حزب توده ایران به دنبال ماوایی می گشتند تا در پشت آن خود را برای مدتی پنهان کنند. همانطور که امروز بعد از ضربه خوردن حزب توده ایران بدنبال پناهگاه های دیگری می گردند. بعضی از این افراد همچون اقای اسد سیف بعدها از عضویت "چند صباحی" خود در حزب توده ایران سلاحی ساختند و از آن برای حمله به این حزب استفاده کردند. باصطلاح منتقدین "درونی و آگاه!"

امیدوارم آقای سیف این قضاوت را به حساب خصومت نگارنده و یا حتی به علت مواضع ایشان علیه حزب توده ایران ندانند. بهر ترتیب حق ایشان است که هر قضاوتی را تا انجا که مستدل باشد اختیار کنند. ولی آنچه که نگارنده را به این نتیجه گیری رسانده است عدم رعایت پایه ای ترین اصول تفکر و منطق در نظریات ایشان است. آنچه که با آموزه های حزب توده ایران 180 درجه زاویه دارد. قبل از اینکه به نمونه های مشخص نظریات ایشان بپردازم لازم است چند نکته را روشن سازم.

امروز بیش از 32 سال از انقلاب بهمن می گذرد. تمامی دورانی را که حزب توده ایران از حاکمیت بر آمده از انقلاب بهمن به دفاع پرداخت از بهمن سال 1357 تا اردیبهشت 1362 که حزب برای آخرین بار  مورد هجوم قرار گرفت مجموعا به چهار سال و چند ماه نمی رسد. از زمان بعد از یورش تا کنون شعار محوری حزب توده ایران ابتدا "سرنگون باد جمهوری اسلامی" و سپس "طرد رژیم ولایت فقیه" بوده است. صحبت از کسی که حتی چند صباحی را در مکتب حزب توده ایران گذرانده باشد نیست، صحبت از فردی است که حداقل موازین عقل و منطق را در قضاوت بکار گیرد. آیا همچون کسی می تواند بیش از 28 سال مبارزه علیه رژیم فقها را نادیده بگیرد و تنها بر چهار سال اولیه این دوران تمرکز کند؟ این چهار سال در عین حال از نظر پیچیدگی و تلاطم شاید در تاریخ ایران بی نظیر بوده است. دلایل پیچیدگی این دوران از نگاه نگارنده به قرار زیر است:

1 – جنبش بنیادگرایی اسلامی به آن شکل و گستردگی که در سال 57 در ایران شکل گرفت پدیده ای از نظر تاریخی و جهانی نوین بود

2 – توطئه های بدون وقفه امپریالیسم و در همدستی با انها گروههای "ضد انقلاب" در اشکال و انواع مختلف آن از براه انداختن جنگ تا سازماندهی کودتاهای مختلف موجب بوجود آمدن شرایط ویژه ای شده بود

3 – مسئله جنگ و حمله عراق به ایران و در خطر قرار گرفتن اشغال حداقل بخشی از خاک ایران اوضاعی بس خطیرایجاد کرده بود

4 – فعالیت گروهها و سازمانهایی که کاملا بدون توجه به شرایط و اوضاع ایران، به شکل مسلحانه و یا غیر مسلحانه در پی ایجاد "جمهوری سوسیالیستی" ویا "جامعه بی طبقه توحیدی" خود بودند بسیار بر پیچیدگی اوضاع می افزود

این پیچیدگیها برای سازمانها و احزاب دمکراتیک که عملکردشان بر پایه علمی بنیان گذاری شده می توانست اینجا و انجا موجب اشتباهاتی شود. جار زدن و بزرگ نمایی این اشتباهات کار آنانی است که مقاصد سالمی را دنبال نمی کنند. بواقع سوالی که از آقای سیف باید پرسید اینست که اگر حزب توده ایران از دیدگاه ایشان در رابطه با مواضع خود در انقلاب بهمن دچار اشتباهاتی شده، نظر ایشان در مورد مواضع و عملکرد سازمانهای دیگری که ایشان به انها اشاره کرده اند چون "پیکار"، "مجاهدین خلق"، "اتحادیه کمونیستها" و دیگر سازمانهای باصطلاح طیف چپ (سلطنت طلبها را به کنار می گذاریم) چیست؟ اثر آنها بر فرایند انقلاب چگونه بود؟

نکته دیگری که بعلت تاکید اقای سیف روی آن، اشاره به آن ضروری به نظر می رسد ماهیت اتحاد شوروی است. یعنی نظامی که از دل انقلاب اکتبر برخاست و به نظر نگارنده موجب تغییرات بنیادی نه تنها در اتحاد شوروی بلکه در جهان قبل و بعد از فروپاشی خود شد. اگر به روند قدرت گیری جبهه سوسیالیستی در قرن بیستم و تغییرات دمکراتیکی که در جهان صورت گرفت بپردازیم و همینطور تغییراتی را که پس از فروپاشی جبهه کشورهای سوسیالیستی در سطح جهانی رخ داد مورد بررسی قرار دهیم نکات جالبی روشن خواهد شد. نگارنده فکر نمی کند متفکرین جدی سیاسی در اینکه در بعد از جنگ جهانی دوم، بخصوص در دهه 50 و 60 میلادی تغییرات مثبت و دمکراتیکی، بویژه در کشورهای رشد یافته سرمایه داری بوجود امد شک داشته باشند. شاید بتوان تغییر در نظام سیاسی این کشورها و قائل شدن بعضی حقوق دمکراتیک برای مردم این کشورها را در مرکز این تغییرات به حساب آورد. تسهیلاتی که در دهه های بعدی ساکنین این کشورها از آن بهره بردند و هنوز هم تا حدود زیادی می برند، چون سیستم درمان عمومی، بازنشستگی، حقوق زنان و غیره، غالبا حاصل این زمان است. و کیست که نداند این دستاوردهای دمکراتیک در اثر قدرتمندی جبهه کشورهای سوسیالیستی و بویژه اتحاد شوروی و به این علت بود که این کشورها پیشتر از کشورهای غربی این حقوق را برای مردم خود تامین کردند. کشورهای پیشرفته سرمایه داری تنها از موضعی دفاعی مجبور به تامین این خواستهای دیرینه مردم خود شدند. آنچه پذیرش این امر را ساده می کند آن است که درست بعد از فروپاشی کشورهای سوسیالستی تمامی این دستاوردها مورد تهدید قرار گرفته است و علی رغم بالا رفتن راندمان نیروی کار در این کشورها و ایجاد ثروتی بی نظیر در تاریخ، هر روز شاهد از بین رفتن بیشتر این امکانات هستیم.

البته اشاره به این امر به این معنی نیست که در روند شکل گیری و بسط کشورهای سوسیالیستی خطاها، نادانیها، بی دقتیها و حتی "جنایات"، بخصوص از طرف رهبری این کشورها، صورت نگرفت. ولی انچه که مهم است در درجه اول به آن پرداخته شود اثر عمومی است که این سیستم بر زندگی بشریت بطور عام داشته است. 

و اکنون به بخشی (و باید تاکید کنم به "بخشی" زیرا که جواب به تمامی اتهامات ایشان داستان هفتاد من کاغذ می شود) از اتهامات اقای سیف بپردازیم (پیشاپیش از آوردن نقل قولهای طولانی از آقای سیف از خوانندگان عزیز پوزش می طلبم).

آقای سیف می فرمایند:

"من به عنوان کسی که چند سالی توده ای بوده ام و یکی از مسئولین آن حزب، هنوز هم شرم رفتار خویش در این حزب، با خود دارم. ننگ خود می دانم که از خونخوارترین و بربر ترین رژیم موجود جهان طرفداری کرده ام. شرم دارم از این که در صفوف حزب توده برای اعدام نخستین گروه ار مخالفان رژیم هورا کشیدم. آنان اگر چه فاسد و از وابستگان به رژیم سابق بودند، ولی به عنوان انسان حق حیات داشتند و من این را آن زمان با آن بینش، نمی دیدم. من شرمسار تاریخم که عضو حزبی بوده ام که مخالفان این نظام را به عنوان "ضد انقلاب" به نهادهای دولتی معرفی می کرد. خانم توانگر حتما "تربچه های پوک" را به یاد دارند ولی شک دارم یک بار هم بر تعداد همین "تربچه های پوک" و "ضد انقلاب" که از طریق حزب توده لو رفتند و اعدام شدند، فکر کرده باشند. "پیکاری"ها قتل عام شدند و ما هورا کشیدیم. "مجاهدین" صد تا صد تا جلوی جوخه اعدام قرار گرفتند، ما هورا کشیدیم. "راه کارگری" ها اعدام شدند، ما هورا کشیدیم. "اقلیتی" ها را به رگبار بستند، ما هورا کشیدیم. اعضای "حزب دمکرات"، "کومله"، "اتحادیه کمونیستها" و ... را اعدام کردند، ما هورا کشیدیم. خودمان بس نبودیم، یک سازمان نظامی را نیز در این راه به خدمت گرفتیم. گروه فطب زاده را حتما به یاد دارید و داستان لو دادن آنان را توسط حزب توده می دانید. در پی هر سری از اعدام ها دبیر اول حزب ما در معیت آقای عمویی شتابان به بارگاه هاشمی رفسنجانی می شتافت تا خوشخدمتی خویش را با گزارشاتی تازه تر ثابت کند. اگر به کتاب خاطرات رفسنجانی رجوع کنید. نمونه هایی از آن را خواهید دید."

آیا کسی با نازلترین سطح از دانش و شعور سیاسی می تواند راجع به مسائل سیاسی اینگونه قضاوت کند؟! آقای سیف برای اطلاع شما باید بگویم که در ایران در سال 57 یک انقلاب عظیم مردمی اتفاق افتاده بود. در هر انقلاب دو طرف وجود دارد. سمت انقلاب و سمت ضد انقلاب. تا مدتها پس از سرنگونی رژیم قبلی هواداران و وابستگان انها در پس بازگرداندن اوضاع سابق هستند. خوشخیالی نیروهای انقلابی و "ادای بچه های خوب" را در آوردن، آنطور که اقای سیف در می آورند، می تواند برای انقلابیون فاجعه بار باشد. تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد در چند سال اولیه بعد از انقلاب سه توطئه کودتایی علیه نظام نوخاسته طراحی و به مراحل اجرایی رسید. کوتای طبس، کودتای نوژه و کودتای قطب زاده. آنچه نگارنده بعنوان حقیفت مسلم از آن اطلاع دارد این است که در کودتای نوژه قرار بر این بود که تهران بمبارن شود. و اگر نبود هوشیاری و رشادت حزب توده ایران و اعضاء آن در کشف و خنثی سازی این توطئه، تصور آن مشکل نیست که چه تعداد از مردم بی گناه باید جان به جان آفرین تسلیم می کردند. آقای سیف می دانید اگر این کودتا ها به مرحله اجرایی می رسید، با شرایط و اوضاع آن روز ایران، چه فاجعه ای اتفاق می افتاد؟ آیا می دانید که کشتار رهبران و اعضا حزب توده ایران در صدر برنامه های کودچیان در صورت پیروزی نقشه های آنان قرار داشت؟ به نظر نگارنده حزب توده ایران در خنثی سازی توطئه ها و نقشه های جنایتکارانه کودتاچیان تنها به وظایف دمکراتیک و مردمی و انقلابی خود عمل کرد. حزب توده ایران در آن زمان قدرت حکومتی در اختیار نداشت که بتواند راسا این توطئه ها را خنثی کند و به دستگیری و مجازات عاملین ان بپردازد. و در نتیجه می بایست آنها را به مقامات جمهوری اسلامی اطلاع دهد. اینکه رهبران جمهوری اسلامی در برخورد با طراحان و عوامل این توطئه ها خشونت بیش از حد بخرج دادند ربطی به حزب توده ایران ندارد. اعمال خشونت بی حد و حصر شعار همیشگی سران جمهوری اسلامی بوده است.

به نظر میرسد که آقای سیف از اینکه حزب توده ایران بعضی گروه ها و سازمانها را "تربچه پوک" خطاب کرده بر سر می کوبند و یقه می درانند. سوال من از ایشان این است که آیا ایشان هرگز به ادبیات آن گروه ها و اینکه حزب توده ایران را با چه صفاتی توصیف می کردند و حجم این ادبیات نگاه کرده اند؟ یا اینکه چون خود آقای سیف هم از همان ادبیات استفاده می کند خود را به ندیدن میزنند. استفاده از ادبیات نازل بخصوص برای نیروهای تحول طلب و مترقی جایز نیست ولی در این هم شک نیست که حزب توده ایران در این عرصه هرگز پیشقدم نبوده است.

اما در مورد "مجاهدین" و دیگر گروهها صفحات "نامه مردم" منتشره در سالهای اولیه انقلاب شاهد آن است که حزب توده ایران چه نیرویی را صرف بازداشتن انها از راه فاجعه باری که در پیش گرفته بودند کرد. آقای سیف ادعا کرده اند که حزب توده ایران اعضاء دیگر سازمانها و گروه های سیاسی را به مقامات جمهور اسلامی لو داده و انها اعدام شده اند. این بر عهده اقای سیف است که اسامی و مشخصات حد اقل تنی چند از این افراد را اعلام کنند. آنچه نگارنده می داند این است که بسیاری از اعضاء "سازمان مجاهدین" و دیگر گروه ها بعلت اینکه در خانه توده ایها پنهان شدند توانستند جان از مهلکه بدر برند و بعضی از انها توانستند به خارج از ایران بگریزند.

اما صرف نظر از تمام اینها، همانطور که قبلا هم اشاره شد، نکته اصلی  این است که اقای سیف راجع به سازمانهایی چون "مجاهدین"، "پیکار"، "اتحادیه کمونیستها" وگروه ها و سازمانهایی از این دست چه فکر می کنند؟ ارزیابی ایشان از ماهیت و عملکرد این گروه ها چیست؟

اما به دیگر ادعا های آقای سیف بپردازیم. ایشان می نویسند:

"این واقعیتی است که من در دفاع از "حقوق انسانی" رفیق اسبق خویش، میر وهاب افخمی (افخم)، ایدئولوژی او (را) به کناری نهاده ام. این رفتار را درست می دانم. در دفاع از "حقوق بشر" ایدئولوژی جایی ندارد. این را همه ی آنانی که چون خانم توانگر ایدئولوژیک فکر می کنند، نمی توانند درک کنند. اگر حقوق انسان ها را به سطح سازمان ها، احزاب و گروه هایی که جهان را از دریچه ایدئولوژی خویش می نگرند، محدود کنیم، آنگاه دگر اندیشان در آن جایی نخواهند داشت و در دنیا بیش از یک صدا نخواهد بود."

به واقع اگر رفیق افخم زنده بود در باره برخورد آقای سیف چه می اندیشید. این چگونه دفاعی است که آقای سیف از "حقوق انسانی" رفیق افخم، شهید جنبش دمکراتیک مردم ایران و حزب توده ایران می کند. آیا اگر از "حقوق انسانی " هر فردی آنطور که آقای سیف انرا می فهمد و عمل می کند دفاع کنیم نخواهد گفت "مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان؟"واقعا چگونه می توان یک فعال سیاسی و اجتماعی را "بیشتر شیفته خوردن و نوشیدن تا بحث" و یا "و این اما ظاهر زندگی افخم بود. این‌که جز ‏این، یعنی آنچه شرح آن رفت، به کارهایی دیگر ‏مشغول بود، را نمی دانم" و یا "افخم اما جز شکم هیچ چیزی را ‏مقدس نمی دانست" و "برای دستیابی به یک غذای ‏لذیذ حاضر بود، به هر خفتی تن دهد." و ... توصیف کرد و ادعای دفاع از "حقوق انسانی" او را داشت؟ اگر این دفاع از "حقوق انسانی" افراد است پس "ترور شخصیت" چه معنا می دهد؟ و جالب توجه اینکه ایشان خانم توانگر را به علت اعتراضی که به چگونگی توصیف رفیق شهیدشان کرده اند متهم به برخورد ایدئولوژیک می کنند. به این ترتیب هرگز نباید به هیچ چیز اعتراض کرد چون می توان براحتی برچسب "ایدئولوژیک" خورد.

و ایشان ادامه می دهند:

"بر جهان سنت نیز چنین بینشی حاکم است. انسان ها یا خوب هستند و یا بد. خوب ها قهرمانانند و همیشه با بدها در مبارزه اند. خوبها هیچگاه ضعف نشان نمی دهند. صفتی زشت ندارند."

آیا واقعا اقای سیف نوشته خود را خوانده و می دانند که چه نوشته اند؟ اینطور که بنظر می رسد در دیدگاه "مدرن" اقای سیف همه چیز به هم تبدیل می شود. خوب بد می شود. شاید در نمونه دیگری از نوشتار ایشان بد هم خوب شود. تا خدا چه بخواهد. اینطور که به نظر می رسد ایشان از قوانین دیالکتیک برداشت هرج و مرج طلبانه ای دارند. به واقع کدام را انتخاب کنیم؟ این بینش بی سر و ته را و یا بینش حزب توده ایران را که همیشه بر کند و کاو پر وسواس حقیقت تاکید دارد؟

در بخش دیگری ایشان خطاب به خانم توانگر چنین می نگارند:

"خانم توانگر! چنین چیزی متاسفانه در قاموس فکری شما و حزبتان جایی ندارد. شما تمامی خصوصیات فردی یک شخص را از وی می گیرید تا از او انسانی یک بعدی بسازید. برای همین فردیت در تفکر شما جایی ندارد. باید در جمع تحلیل رود. توجه به فردیت را "مرض"ی میدانید خرده بورژوایی به نام "اندیویدوآلیسم" که باید هر عضو حزب با آن مبارزه کند."

واقعا آیا چنین است؟ بواقع حتی اگر فردی با هوش و حواسی متوسط یک شب را در حزب توده ایران سر کرده باشد می تواند همچون دیدگاههای بی محتوایی را به حزب توده ایران نسبت دهد؟ رفیق احسان طبری در مقاله ای بنام "شمه ای در باره فرد و جمع – منش فردی و منش جمعی" که در مجموعه مقالات ایشان بنام "نوشته های فلسفی و اجتماعی" به چاپ رسیده است چنین می نگارند:

"مطلق کردن "جمع" و تنزل فرد به حد جزء و تابع محض و مکانیکی در داخل جمع یعنی همانند ساختن فرد انسانی با شعور به پیچ و مهره بی جان یک دستگاه بغرنج لاشعور، انحراف بزرگ و خطرناکی است که دست کم از انحراف مقابل- مطلق کردن "فرد" و محو جمع و تابع کردن جمع – ندارد و ای چه بسا جمع مطلق شده و فرد مطلق شده به هم می رسند."

مسئله روشن تر از آن است که احتیاج به توضیح داشته باشد.

و اما آنچه ایشان در رابطه با رفیق شهید امیر نیک آیین و کتاب واژه نامه سیاسی اظهار کرده اند قلب حقیقت است. بخشی از تعریف رفیق نیک آیین از معنای واژه "اندیویدوآلیسم" چنین است:

"اندیویدوالیسم پایه فلسفی سرمایه داری است و بر این پایه، سود جویی و خود پسندی توجیه می گردد. بر عکس، "اصالت جمع" یا "منش جمعی" تئوری و عملی است که طبق آن منافع جمع و جامعه بر منافع فرد مقدم است، و حفظ و تکامل شخصیت فرد و رهایی او از یوغ ستمهای اجتماعی در درجه اول به رهایی جمع و تکامل آن مربوط است، و تنها جامعه ای که در آن افراد با حقوق برابر و به شکل داوطلبانه در راه پیشرفت منافع عمومی، جمعی می کوشند می تواند یک جامعه واقعا انسانی باشد."

توجه می فرمایید آقای سیف. در بینش مارکسیستی "منافع جمع" بر "منافع فرد" "مقدم" است و این هیچ ارتباطی با برداشت شما که ادعا می کنید مارکسیست ها "فردیت" را "هیچ" می شمارند ندارد. در واقع آنچه "مرض" شما به حساب می آید "اندیویدوآلیسم مطلق" است و همین است که بر قضاوت بالا راجع به شما، که با پیوستن به حزب توده ایران راه خود را گم کرده بودید، مهر تایید می زند. به مورد بعد برسیم.

در جای دیگری ایشان می نویسند: "آیا یک سند حزبی در این سی سال از حزبتان دیده اید که به این جنایتها توجه کرده باشد؟"

آقای سیف از دید بی حساب و کتاب شما که می شود شب خوابید و صبح با انواع و اقسام نظرات بیگانه با شب قبل بیدار شد و انها را جار زد نظر دادن راجع به انقلاب بهمن و "این جنایتها" سهل به نظر می رسد. ولی در مکتب حزب توده ایران که در پس خوار و کوچک شمردن خود نیست و بدنبال درکی علمی و غنی از پدیده ها و روند هاست لازمه نظر دادن جستجوی دقیق و پر وسواس فاکتها، پدیده ها و روند هاست. در عین حال باید به این امر توجه کنید که مدارک حزبی در حزب توده ایران تنها نظرات رهبری این حزب نیست که بتواند شبانه آنرا رقم بزند و سحرگاه آنرا انتشار دهد. نظرات حزب توده ایران حداقل نظرات اکثریت اعضاء حزب توده ایران است. در شرایطی که در اثر یورش خائنانه به حزب توده ایران، حزب بخش بزرگی از اعضاء و رهبران خود را از دست داده بود و دچار ضربه سنگینی شده بود و در پی فروپاشی کشورهای سوسیالیستی، پدیده ای که جهان را دچار تکانهای عظیمی کرد، آیا ضروری نبود که حزب در اظهار نظر راجع به دورانی بس پیچیده و غامض چون دوران بس از انقلاب بهمن، و از جمله در ارتباط با آن "جنایات"، جانب احتیاط را رعایت کند و از اظهار نظرهای شتابزده که مجبور شود بعد از مدتی انرا تغییر دهد اجتناب کند؟ با این حال حزب توده ایران سند "بحثی اولیه پیرامون انقلاب بهمن 57" مصوب کنگره چهارم را انتشار داده است. این سند هر چند مختصر ولی حامل خطوط کلی نظرات حزب در رابطه با انقلاب بهمن است و همانطور که می بینید عنوان سند "بحثی اولیه" را در خود جای داده است. در عین حال نظراتی نیز در رابطه با انقلاب بهمن در "طرح پیشنهادی برنامه حزب توده ایران به کنگره ششم" منتشر شده است. آقای سیف این است منظق علمی. نظرات سیاسی کیلویی نیست.

 

به بخش دیگری از نظرات اقای سیف بپردازیم. ایشان می فرمایند:

"من رویم می شود که اعلام دارم، جاسوسی می کردند. این را با صدایی بلند هم اعلام می دارم. برایشان منافع دولت شوروی مهم تر از خلق ایران و جان توده حزبی بود. از من نخواهید اطلاعات خویش در این مورد را بیان دارم. اگر شما شهامت دارید، رویتان می شود، و این برایتان مهم است، از حزبتان بخواهید تا علت را برایتان توضیح دهد. آقای خاوری هنوز زنده اند. از ایشان بخواهید تا یک بار هم که شده در زندگی صداقت به خرج دهند، زبان به کام بچرخانند و در این سال های پایانی عمر بگویند ان چه را که به درد تاریخ می خورد."

نه تنها سبکسری و منطق غیر علمی بلکه عدم صداقت اقای سیف نیز در این نوشته نمایان است. آقای سیف شما حزب توده ایران را متهم به جاسوسی می کنید و انراهم با "صدای بلند" اعلام می دارید و بعد می گویید که "از من نخواهید اطلاعات خویش در این مورد را بیان دارم؟" خوشا به صداقت و پایبندی شما به اخلاق. برای متهم کردن دیگران "اطلاعات" لازم نیست؟ این "اطلاعات" را باید از اقای خاوری بگیریم؟ به واقع که زبان قاصر است.

آقای سیف اگر نمی دانید بدانید اتحاد شوروی اکنون بیش از 20 سال است که دیگر وجود خارجی ندارد. مدت 20 سال در هر منطقی که بکار بریم برای ارزیابی استقلال یک حزب سیاسی باید کافی باشد. براستی اگر انطور که شما تصور می کنید رهبران و کادرهای حزب توده ایران چیزی بجز جاسوسان شوروی نبودند بواقع عقل از کند وکاو اینکه این حزب چگونه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی نه تنها زنده مانده بلکه بوضوح اخیرا در حال رشد است باز می ماند. آقای سیف حواله به جای دیگر نکنید. "اطلاعات" خود را رو کنید. خودتان هم می دانید چیزی در چنته ندارید. با این کینه ای که به حزب توده ایران می ورزید اگر چیزی در چنته داشتید تا کنون سکوت نمی کردید. دلیلی که شما برای اثبات جاسوسی داده اید این است که کادرهای حزبی که از کشورهای سوسیالیستی امده بودند حقوق خود را حتی پس از رها ساختن شغلشان دریافت می کردند. این را به عهده شما می گذاریم تا حقوق انها را به ریال ایران تبدیل کنید تا ببینیم در برابر دریافت چه مبلغی به شغل جاسوسی پرداخته بوده اند. مثل اینکه شما مفهوم جاسوس را هم نمی دانید.

سخن به درازا کشید. شهدا حتی در نبودشان هم سازنده اند. کلام آخر اینکه عرصه سیاست و بطور کلی عرصه جامعه عرصه بسیار پیچیده و پر تکاپویی است. این پیچیدگی میدان را برای افراد و جریانهایی با نیتهای نا معلوم باز می گذارد تا "نیم حقیقت ها" و "حقایق وارونه شده" را در جهت اهداف خود که "کینه های کور" را هم شامل می شود بکار گیرند. شیوه انان که با نیات دمکراتیک و مردمی در مبارزات اجتماعی شرکت می کنند نه ایجاد میدان برای این اهداف و "کینه های کور" بلکه تعهد به حقیقت و جستجوی پر وسواس ان است. مباد که از این راه خارج شویم.

15 آبان 1390

 

(1) http://www.arashmag.com/content/view/602/46/

(2) http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-597-90-161-900430.htm

 


 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter