نویدنو:01/08/1390  

 

 نویدنو  01/08/1390

 

 

از اشغال وال استریت تا اشغال همه جا

برگردان : مهرگان

 

تمام جنبش با یک ای میل آغاز شد. در 13جولای مجله ادبوسترز فراخوانی را با اعلان یک کد تویتری ( اشغال وال استریت) وتعیین تاریخ ، 17 سپتامبر به لیست 90000نفره قدرتمند خود ارسال کرد . پیام به سرعت ، با ترکیب کامپیوتری زیرکانه ریشه نگر، همراه بایک پوستر به ویژه جذابی که مجله در کنار بالرینی ( رقصنده ای) در بالای مجسمه چارگینگ بول ( مجسمه گاو مهاجم ،اشاره به وال استریت ، که مجسمه ای است به وزن 3200کیلو گرم ساخته آرترو دی مودیکا که در پارک سبز مانهاتان نزدیک وال استریت نصب شده است. مترجم ) مظهر بخش مالی برای هورمون مردانگی قرار داد، در بین اکثر جوان ها منتشر شد .

ایده تبدیل به نشانه شد، وفرشته تاریخ ( یا حداقل فرشته تاریخ اینترنت) به طریقی آماده بود. نیمه راهی در داخل سالی انقلابی – پس از بهار عرب وتابستان پر آشوب اروپا- فعال های اینترنتی در ایالات متحده برای نوشتن نمایشنامه عمل آماده بودند. منتشرکنندگان ادبوسترز تنها سازمان دهندگان نبودند، اشغال کنندگان همسانی از قبل در حال کار بودند، ازجمله طرحی بسیار خوب هدایت شده برای اشغال فریدوم پلازا( میدان آزادی) درواشنگتن، که در 6 اکتبر آغاز به کار کرد .

وب سایت ها به جمع آوری وانتشاراخبار واطلاعیه ها اقدام کردند. روز خشم امریکا ، توییتر- وطرح اینترنتی یک متخصص آی تی مصمم ، از اقدام حمایت نمود ، آن را توسعه داد وتعلیم های مسالمت آمیز وطرح های تاکتیکی را به صورت آنلاین برای مجهز کردن پشتیبانان آغاز کرد . سپس در اواخر اگوست ، هکر های نا شناس با پست کردن ویدئو های تهدید آمیز وآشفتن شبکه رسانه های اجتماعی  وارد فهرست شدند . 

اما یک نشانه به تنهایی قادر به ساختن اشغال نیست . یک اشغال در پایه نیازمند مردم است. تا اوایل اگوست ، دسته ای از فعال ها در نیویورک همایش در پارک های عمومی را برای برنامه ریزی  آغاز کردند. بسیاری به تازگی از خیابان های بلومبرگ ویل ، قرار گاه سه هفته ای نزدیک شهرداری در اعتراض به بیکاری وقطع هزینه های خدمات اجتماعی ، رها شده بودند . دیگران ، به ویژه هنرمندان، دانشجویان وآنارشیست ها – دانشگاهی وغیر دانشگاهی به آنها پیوستند. ( بنیان گذار روز خشم امریکا نیز در آنجا بود ) . این "مجمع عمومی شهر نیویورک " برای اولین بار در چارجینگ بال وسپس در یادبود گرسنه ایرلندی در کنار رودخانه هودسون وبعد در انتهای جنوبی پارک میدان تامپکینز گرد آمدند. جمعیت معمولا بین 60تا صد نفر بودند. 

مجمع عمومی ، که سرانجام از یک کمیته طراحی به بدنه واقعی تصمیم گیرنده اشغال تبدیل شد ، ملغمه ای ازهواداران روش ها وعلامت های رمز با خاستگاه های متفاوتی مانند کویکریسم ( فرقه ای از پروتستان ها) ، اتن باستان ، اشغال گران میدان خورشید مادرید اسپانیا ( برخی از آنها در جمع حضور داشتند) وشورای سخن گویان جنبش ضد جهانی سازی 1999بود. این امر اساسا ، تلاشی برای خلق روندهای غیر سلسله مراتبی ، برابر نگر ، مبتنی بر اتفاق آرا – خالص ترین نوع دموکراسی است. 

آنچه از اهمیت زیادی بر خوردار بود آن بود که این اقدام در تضاد مستقیم با آنچه که وال استریت به نماد آن تبدیل شده است عملی می شد : خفه کردن سیاست واجتماع امریکا به واسطه منافع تعداد اندکی ثروتمند ، دولتی توسط شرکت ها وظاهرا برای آنها .

اد بوسترز در فراخوان ابتکاری خود پرسش " اولین خواسته ما چیست ؟" را مطرح کرده بود . پژواک تصمیم حسنی مبارک بر کنار شده، که به طور موقت اخوان المسلمین را با مسیحیان و فمنیست ها در میدان تحریر قاهره متحد کرد ، ایده ای بود که اشغالی نظیر آن در ایالات متحده هم  می تواند به همان اندازه برای تصویب یک طرح انتقادی و سیاست تغییر بازی ، فشار لازم را وارد نماید . ادبوسترز ، ونیز افراد مجمع عمومی در پیشنهاد هایشان پابر جا بودند: یک " مالیات توبین"[1] بر تمام معاملات مالی ، برقراری دوباره قانون گلاس- استیگال یا لغو کسب وکار فردی .( نیکلاس کریستف بعدا بعضی از این خواسته ها را در نیویورک تایمز تکرار کرد ). اما به نظر می رسید گفتگو ها هر گز به جایی نخواهد رسید . هیچ در خواست واحدی به نظر نمی رسید به اندازه کافی مشکلات سیستم را بیان کند واندکی از این تازه به دوران رسیده ها به فکر گدایی چیزی از قدرت حاکم رغبت نشان می دادند . 

پس از فهرست کردن آن گفتگو ها ، هفته به هفته ، مجمع عمومی بر موضوع های عملی تر متمرکز شد . بحث هایی در باره راهکارها ، جمع آوری پول ، غدا وجنب وجوشی در باره چگونگی ایجاد وب سایت مجمع عمومی وجود داشت . سرانجام این بینش پدیدار شد که مطالبه ها چیزی نیستند که به تاخیر افتند. در گام اول ، امکان پذیر به نظر نمی رسید که 20.000 نفری که ادبوسترز آرزومند آن بود به زودی ظاهر شود.( حتی اگر آنها شرکت می کردند ، وقتی که 20.000نفر در ماه می در یک روز راهپیمایی کرده بودند ، به سختی اثری ایجاد کرد). به نظر می رسید هدف واقعی تر وراهبردی تر ،ایجاد جنبش باشد. همان گونه که مجمع آن جنبش هایی را که در تابستان سال جاری در سراسر اسپانیا ، و در سال 2001 پس از بحران اقتصادی، درسراسر آرژانتین  گسترده شده بود، دوست داشتند، آنها نیز مایل به تلاش برای بذر افشانی در مجموعه ها بودند تا گرداگرد شهر وسراسر کشور رشد نماید . این امر ، به نوبه خود، می توانست  در یک جنبش مهم وحتی موثر شکوفه نماید . خواسته های معین باید بعدا مطرح شوند ، پس از رشد جنبش.    

برای دادن ایده ای به شما که این جنبش از کجا آغاز شد می توان گفت : جنبش اشغال تنها با چند هزار دلار در دست وبدون هیچ ایده قابل مشاهده ای اغاز شد .

* * *

وقتی سرانجام 17 سپتامبر فرا رسیدٰ مردم از سراسر کشور آمدند. بسیاری از آنها حتی هیچ ایده ای در باره چه بود مجمع عمومی ، وایده بسیار اندکی از آنچه تاکنون انجام شده بود داشتند. آنها با دلایل خودشان آمدند، با درخواست ظریف تیم صراف ها در معبد خودشان متحد شدند. اما تعداد آنها نزدیک به 2000نفراز بیست هزارنفر بود.   

مرکز گردهمایی ابتکاری چارجینگ بول در بولینگ گرین ، در چند ساختمان جنوبی وال استریت بود. مردم به دور مانع هایی که از مجسمه محافظت می کند جمع شدند. جناب کشیش بیلی ، یک هنرمند برجسته ضد مصرف گرایی ، موعظه کرد در حالی که تیمی از خدمت گذاران اعتراض درجامه های سفید با یک نشان نازک مقوایی به حاضرین سرویس می دادند. تعداد خیره کننده ای پیشنهاد برای سرمایه گذاری در نقره وجود داشت . لاروش پک (کمیته اقدام سیاسی لاروش) یک سرود جمعی عالی را پایان داد.هیچ کس نمی دانست پس از آن چه رخ خواهد داد.

برنامه – حداقل به صورت عمومی – آن بود که همایش مجمع عمومی در تراس چیس منهاتن پلازا برگزار شود وسپس برنامه قدم بعدی در آنجا تصمیم گیری شود . اما تراس از شب قبل بسته شده بود. بروشور ها که در بین جمعیت منتشر شد یک نقشه ومحل های بدیل را نشان می داد . و پس از آن که کمیته تاکتیک ها با عجله بر گزار شد ، نجواها در اثنای یک تنفس- به خاطر باز بودن  تمام میکروفون ها، جلسه را انباشت . تصمیم برای گزینه دوم گرفته شد : پارک زاکتی ، تنها چند ساختمان بالاتر از برادوی ، درست بین وال استریت کاملا سنگر بندی شده وساختمان مرکز تجارت جهانی.

و جنبش این گونه بدون هیچ گیری متولد شد. پس از راه پیمایی چند دقیقه ای ، جمعیت زیر سایبان های درختان لالیک برای اولین گردهم آیی مجمع عمومی اشغال به هم پیوستند. 

به موازات ادامه روز ،برخی از افراد در محل ماندند وبرخی دیگر آنجا را ترک کردند ، تعداد اندکی  با تلفن های هوشمندشان برای درک آن که کجا هستند جستجو می کردند. نوشته رقیق ویکی پدیا در باره پارک زاکتی بسنده بود . پارک در مالکیت خصوصی اداره املاک بروکفیلد است ، در سال 2006پس از درگذشت جان زاکتی رئیس بروکفیلد تغییر نام داده شد . اسمی که قبلا داشت هنوز هم در ساختمان های سراسر خیابان آشکار است : لیبرتی پلازا ( میدان آزادی). مثل میدان تحریر "آزادی" در قاهره . یا فریدوم پلازا(میدان آزادی) در واشنگتن دی سی . بسیار عالی.  

آن شب جمعیت به کاهش ادامه داد، شاید زیر 200نفر. به محض فرا رسیدن شب ، پلیس انباشته شد . بیش از 20ون خالی به آرامی در یک خط با چراغ خطر های روشن رانده می شدند .دو صف از افسران، با دست بندهای پلاستیکی آویزان از کمر بندها یشان ، در طول برادلی راه می رفتند. احتمال پراکندگی جمعیت به نظر می رسید. کماندوهای پیراهن سفید و سایرمقامات بلند پایه پچ پچ می کردند. اشغال گران دورهم جمع می شدند ، بحث می کردند وبعد به گروه های کوچکتر تقسیم می شدند .  یک محفل اندیشه  وپیام برای کمک به آسودگی افراد تشکیل شد .

دستور تسلیمی تا ساعت 11 شب داده شده بود . صف دوم سربازان طوفان نا پدید شد ، وباقی افسران به نظر می رسید تنها به عنوان شنونده در آنجا حضور دارند . اعتراض کننده ها ، اکنون تسخیر کنندگان ، کیسه های خواب را باز کردند ، یا مقوای نازکی پیدا کردند ، وسعی کردند  روی گرانیت بخوابند .

* * *

هفته بعد سلسله ای از فراز ونشیب ها برای کسانی که در میدان بودند بود روی داد ، آنها " 99در صد " خواندن خود را در مصاحبه ها وسرودها آغاز کردند. هر گز بیش از چند صد نفر از آنها درآن جا حضور نداشتند ، وپلیس دست به تاخت وحمله می زد وتقریبا هر روز تعدادی را دستگیر می کرد، که این دستگیری ها هر کسی را تحریک می کرد .  پس از اهدا چادرها از سوی لوپه فیاسکو، در 19 سپتامبر به خاطر ترس از باران چادرها بر افراشته شدند، پلیس با هفت دستگیری خشن در سه بازدید در صبح بعد واکنش نشان داد . اما تا 21 سپتامبر فیلم های اشغال کنندگان منتشر وپیام های اینترنتی گسترده شد ، وداستان به صفحه اول روزنامه رایگان مترو نیویورک کشیده شد .

هر بار که حادثه ای با پلیس وجود داشت ، رسانه ها توجه را افزایش می دادند ، بعضی وقت ها به نظر می رسید پلیس سعی می کند در حق اشغال کنندگان لطفی انجام دهد . زنان جوان بدون هیچ رفتارتحریک کننده ای مورد حمله اسپری فلفل قرار گرفتند، نوجوان ها را در پیاده روها مورد حمله قرار دادند ونزدیک به 700نفر روی پل بروکلین دستگیر شدند – هر نمایشی سبب دوربین های بیشتر ، همدردی بیشتر ، افراد بیشتر وشتاب بیشتر شد .

در ابتدا گزارشگران مایل بودند تنها با کتک خورده ها وخون آلودگان صحبت کنند. سپس مصاحبه با هرکسی که در میدان بود ، از جمله هم گروه ها راآغاز کردند که" شما چرا اینجایید؟"   .  مجموعه وسیعی از جواب ها ، همراه با شعارهایی که بر مقواهای نازکی نقش بسته بود ، تبدیل به بهانه مشترک برای گزارشگران شد تا اظهار کنند همه چیز متناقض است . بسیاری ازپرورش یافتگان برای کار در کنفرانس های مطبوعاتی و انتشارخلاصه گزارش ها ، در روند های ویژه مجمع عمومی سر در گم شده بودند و پیام به روشنی توسط یک اردوی آرمانی در میانه بخش مالی به کار بسته شد . با انتظاربرای پیدا کردن فورمولی متداول از یک اعتراض چپ گرای بی اثر ، آنها مسلسل  وار به واسطه ناتوانی شان در یافتن اندکی روشنایی ، شعار های جذاب و پوشش دهنده ای مخابره می کردند. در عوض ، از زنان اعتراض کننده بدون بالا پوش چشم چرانی می نمودند .

بسیاری از پوشش های خبری بر دستگیری ها متمرکز بود ، آن چه منجر به خون ریزی می شد و آن چه قابل فراموشی نبود. اعتراض کننده ها مایل بودند به عنوان قربانیان منفعل در برابربد رفتاری پلیس به تصویر کشیده شوند. اما در بسیاری از موارد آنها قربانی نبودند .

گزارش های اندکی ذکر کردند که 700 اعتراض کننده در پل بروکلین منتظردستگیری بودند، آنها نشستند، آوار خواندند، سرود های موزون سر دادند ودر باره برطرف کردن ترس بحث کردند . وقتی که ویدیو های اولین دستگیری منتشر شد ، به ندرت مورد توجه قرار گرفت که اعتراض کنندگان به اتهام اقدام آگاهانه برای نافرمانی مدنی دستگیر می شدند که موارد اتهام شان عبارت بود از : حفظ یک چادر غیر قانونی که وسیله محافظت از باران بود ، نوشتن کلمه " عشق" با گچ در پیاده رو .( اندکی بعد حادثه های دستگیری جمعی کمتر شد ودرشرایط اعتراض کننده ها نیز کاهش یافت ). خیلی کم در یاد ها مانده است که این جنبش های اخیر در برابرچه نوعی ازپشت پرده مقاومت کردند: سرگردانی فرماندهان پلیس در داخل میدان و بیدار کردن افراد در سپیده دم ، وحشت همیشه حاضر پراکنده کردن اجباری ، واحساس جدایی وقتی که کامیون های تلویزیون رفته بودند . 

کارکردن فعال با خوی عصبی ، نیازمند مشاهده شکست اعتراض پس از اعتراض برای ایجاد عنوان در رسانه ها بود، سازمان گران برنامه های زیادی برای ایجاد رسانه برای خود تا خدمت به رسانه های دیگران طراحی کردند . از روز اول ، آنها ( به لحاظ فرض علمی جریان زندگی 24ساعته ای داشتند ، که به هزاران نفر در سراسر جهان اجازه می داد آن چه را در میدان جریان داشت وراه  پیمایی ها را در زمان واقعی مشاهده کنند. مرکز رسانه ای ژنراتوری میدان به انتشار اخبار آغاز کرد. ویدئو های یوتیوب ، پست های وبلاگی وسایر رسانه ها حامیان هوشمند را مطلع کردند وبه  صورت ناشناس مقداری از اسناد را منتشر کردند.اما سطح تدارک ها برای بسیاری از رسانه های سنتی ، با برد بیشتر وپتانسیل توسعه جنبش محدود بود . در ابتدا ی امر این تنها شجاعت یک دانش آموز دبیرستانی سیاه پوش بدون هیچ تجربه قبلی رسانه ای بود که مصاحبه ها را انتقال می داد ، اعلامیه ها را بر خط منتشر می کرد، گزارش گران را مطلع می ساخت و البته ، ندانسته شایعه های دروغ را نیزپراکنده می ساخت. امرنایابی است ، که بیان کوچکترین رخ داد ها ، پیدا کردن جایی این چنین مملو ازافراد زیر 30سال برای دست اندرکاران تلویزیون ملی به این سرعت پیش پا افتاده شده است . 

مردم با این حال گرفتن پیام را آغاز کردند. پس از دو هفته ، و2 شنبه دستگیری جمعی ، بخشی از گروه هایی که قبلا نمی خواستند نزدیک رادیکال های کثیف در میدان آزادی ( لیبرتی پلازا) گرفتار شوند پیوستن به جنبش ، برای نشان دادن خود بعنوان اشغال کننده را آغاز کردند: اتحادیه های کارگری، باشگاه های دانش جویی ، فرماندار پیشین نیویورک ، والدین وپدر بزرگ ها ومادربزرگ ها. دیدار های غافلگیر کننده اشخاص معروف تبدیل به امری عادی شد .تنها در عرض دو هفته ، بیش از 10.000نفر از مرکز برادوی به میدان ازادی راه پیمایی کردند.  با این حال کمیته غذا یک منطقه ظرفشویی ایجاد کرد، دسترسی به اعلامیه ها از یک جعبه  آگهی به  میزی به خوبی انباشته تبدیل شد و به امور بهداشت با افزودن فرچه ها وجاروها توجه ویژه ای مبذول گشت .  

جنبش های اشغال برادر در سراسر کشور وجهان ، در شهر های بزرگ وکوچک، اغلب با استفاده از الگوی مشابه مجمع پدیدار شدند ، فضای عمومی را پس گرفتند وآن را به یک میدان ، به جایی که سیاست ها قوی بود تبدیل کردند. سرانجام ، جنبش  "وال استریت را اشغال کنید" –  از نظر کنش ، ایده ، وآفرینش- به " اشغال همه جا " تبدیل شده است . جنبشی فرا گیر را اغاز کرده است .


 

-       - توبین اقتصاد دان امریکایی که عقیده داشت باید از هر معامله ای مالیات اخذ شود.[1]

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter