نویدنو:25/07/1390  

 

 نویدنو  25/07/1390

 

 

جنبش اشغال وال استريت!
محسن ابراهيمی

ebrahimi1917@gmail.com

"
سرمايه داری جنايت سازمانيافته است، سرمايه داری را لغو کنيد"!
جنبشی که در ايران ۸۸ شروع شد، در مسير خود در تونس و مصر و ليبی سه ديکتاتور را به پايين کشيد؛ در سوريه و يمن و بحرين مشغول نبردی خونين است؛ در يونان و اسپانيا و فرانسه و انگلستان و اسرائيل به نمايش قدرتمندی دست زد؛ امروز گامهای بلندش را به آمريکا، سمبل سياسی و اقتصادی جهان سرمايه داری گذاشته است. اين جنبش جهاني، امروز در شکل جنبش "اشغال وال استريت"، پنجه های قدرتمندش را بر گلوگاه گردن کلفت ترين مرکز مالی سرمايه جهانی حلقه زده است. جوانان، کارگران، زنان، تهيدستان و تحقير شدگانی که سالهای طولانی زير پای قدر قدرتی سرمايه له ميشدند، امروز به همه جلوه های سرمايه داری جهانی تعرض کرده اند. اين درد مشترک ميلياردها گرسنه و بی خانمان و تحقير شده است که به فرياد مشترک تبديل شده است و طنين اش همه جهان نابرابر سرمايه داری را فرا گرفته است.

هنوز در اروپا و آمريکا انقلابی نشده است. اما ميتوان گفت که اين شبح همان انقلابات منطقه است که بر فراز آتن و مادريد و لندن و تل آويو چرخی زد و امروز بالای سر وال استريت در گشت و گذار است. طنز اوضاع را نگاه کنيد. اگر از شارلاتانهای هفت خط سياسی که به نام مفسرين معتبر، تلاش کردند دول غرب را حامی انقلابات منطقه معرفی کنند بگذريم، هر انسان آگاه و شريف ميداند که اين دولتها در کنار "انقلابات" قرار گرفتند تا بتوانند در مقابلش قرار گيرند. درست در لحظه سقوط ديکتاتورهای مورد حمايتشان، پشتشان را خالی کردند تا زير پای کل نظام خالی نشود. اين يک تاکتيک حسابگرانه سياسی بود در خدمت استراتژی بقا نظام سرمايه داری. ديکتاتورها رفتند اما ديکتاتورها صرفا سمبلهای فردی نظامی بودند که وجودش و ادامه حياتش منوط به پايمال کردن "نان و آزادی و حرمت انسانی" است. مگر نه اين است که ديکتاتورهای منطقه، مديران سياسی ای بودند که در راس حکومتهای سرمايه داری منطقه، نقش مديريت دوشيدن ارزش اضافی از گرده طبقه کارگر منطقه را به عهده داشتند؟ مگر نه اين است که شغل اينها سازمان دادن تحميل رياضت اقتصادی بر کارگران بود تا سود سرمايه لطمه نخورد؟ کشورها متنوع بودند، ديکتاتورها فرق ميکردند، اما نظامها همه سرمايه داری بودند و بخشی لاينفک از نظام سرمايه داری جهانی. عصيانهايی که در اين مناطق خود را در قالب خشم و نفرت از ديکتاتورها نشان داد، در اصل عصيان عليه نظامهايی بود و هست که با هزار رشته به بانک جهاني، صندوق بين المللی پول، صدها نهاد بانکی و مالی جهانی متصل هستند. آن خطی که ميدان آزادی تهران و ميدان تحرير قاهره را به ميدان خورشد مادريد و پارک آزادی در مقابل وال استريت وصل ميکند، فقط و فقط يک واقعيت است. اينکه هم سرمايه داری جهانی است و هم مبارزه عليه سرمايه داری جهانی است. سرمايه چنگالهای چرکينش را بر گلوی ميلياردها انسان در اقصی نقاط جهان فرو برده است و ميلياردها انسان هم مصممند اين چنگالها را در هم بشکنند. جنبشهای اعتراضی در مراکز دول غرب و جنبش اشغال وال استريت، جلوه های ديگری از جنبش انقلابی ۸۸ تهران و انقلابات تونس و مصر و ... است که اگر چه ويژگيهای خود را دارند اما در يک چيز مشترکند: عصيان عليه بربريتی که سرمايه داری بر زندگی مردم حاکم کرده است. عصيان عليه دنيای سراپا وارونه سرمايه داری.
در پايين، به جوانب و جلوه های متنوع جنبش "اشغال وال استريت"؛ به ترکيب جمعيتي، خواسته ها، شعارها، روشها و ... دقت ميکنيم تا به تصويری دقيق از اين حرکت شورانگير تاريخی برسيم.
حرکتی خودجوش:
يک تجمع چند صد نفره اوليه امروز به جنبشی عظيم به نام "جنبش اشغال وال استريت" منجر شده است. جنبشی که دهها هزار نفر را در نيويورک و صدها هزار نفر را در صدها شهر آمريکا به تحرک واداشته است و قرار است در ۱۵ اکتبر صدها شهر در جهان را در بر بگيرد. اين فقط يک حقيقت را نشان ميدهد. توده های لگدمال شده جان به لب رسيده زير پاهای نظام نابرابر سرمايه داری منتظر جرقه هستند. و همين توده های تحت ستم، مرکز مالی جهان سرمايه داری را به مرکز اعتراض به اين نظام تبديل کرده اند. امروز، وال استريت، اين تجسم و تبلور ثروت و رفاه و دزدی و فساد مالی سرمايه داری به اشغال قربانيانش در آمده است. قربانيان سرمايه داری آمريکا، در جنبش "اشغال وال استريت" به معترضينش تبديل شده اند. قربانيان سربلند کرده اند.
اکثريت متحد!
به ترکيب جمعيت هزاران نفره نگاه کنيد. در صف جنبش "اشغال وال استريت" چه کسانی را ميبينيم؟ زير پای آسمانخراشهای وال استريت، جايی که با يک چرخش قلم (امروز البته با يک کليک در کی بورد کامپيوتر) ثروتهای نجومی در ميان دلالان بورس جابجا ميشود، انسانهايی جمع شده اند که به نام رياضت اقتصادي، همين ديروز مالياتشان را دمکراسی آمريکا (دولت طبقه سرمايه دار) بالا کشيد و مستقيما به حلقوم بانکها و نهادهای مالی ريخت تا از ورشکستگی نجاتشان دهد. کسانی جمع شده اند که کارشان را از دست داده اند، خانه هايشان توسط بانکها بالا کشيده شده است، بيمه بازنشستگيشان در معرض خطر است، از وام دانشجويی محروم شده اند، از بيمه بهداشت و درمان محروم شده اند. و اينها کسانی هستند که درست در اوج بحران مالي، در اوج تبليغات شنيع دولت که بايد کمربندها را سفت کرد، در اخبار خوانده اند که مديران گردن گلفت همين بانکها و نهادهای مالی مزايای ميليونی به خودشان اختصاص داده اند. از امکانات اجتماعی و خوراک و سر پناه و حمل و نقل و درمان و بهداشت کارگران زده اند و درست در همان لحظه خودشان با جتهای خصوصی بازيهای گلف سازمان داده اند.
"
اشغال وال استريت"، دانشجويان و جوانان نا اميد از آينده را در کنار پيرزنان و پيرمردان بازنشسته ای که رنج و تلاش سالهای طولانيشان به يغما رفته است در کنار هم قرار داده است. اشغال وال استريت، جمعيت عظيمی که به صف ارتش زخيره بيکاران پرتاب ميشوند را با جمعيت عظيم کارگری که نگران از آينده شان هستند در کنار هم قرر داده است. (رهبران اتحاديه های کراگری به اين جنبش پيوستند و در سخنرانيهاشان اعلام کردند که شما به ما راه را نشان داديد. معلوم کرديد که بايد به خيابان آمد. فضای راديکال اعتراض به نظم موجود، اتحاديه های کارگری نهادی شده آمريکا را هم تکان داده است. اين خبر خوبی برای طبقه کارگر آمريکاست که قربانی مستقيم تعرض چند دهه گذشته سرمايه بوده است.) اشغال وال استريت، فعالين شريف عليه جنگ ويتنام، فعالين جنبش حقوق مدنی را در کنار دختران و پسرانشان قرار داده است که ديروز به ميلتاريسم سرمايه داری آمريکا در عراق معترض بودند و امروز در مقابل مرکز مالی طبقه حاکم بپا خاسته اند. جنبش اشغال وال استريت، آزاديخواهان، برابری طلبان، انساندوستان شريف جامعه آمريکا در مقابل نابرابری و فساد حاکم را متحد کرده است. برای اعتراض به نابرابری اقتصادی و تحقير اجتماعی و فساد سياسي، چه مکانی بهتر از مرکز مالی وال استريت که سمبل و تجسم مالی نظامی است که منشا همه اين جنايات و فساد و نابرابری است؟
پلاکاردهای خود جوش، شعارهای راديکال
هم شکل و هم مضمون پلاکاردها در مقابل وال استريت جای شکی باقی نميگذارد که ما اينجا با يک جنبش اصيل توده اي، کارگری و راديکال مواجه هستيم که وضع موجود را به چالش کشيده است. به هزاران پلاکارد در دستان معترضين نگاه کنيد. هر کس حرف دلش را با دستخط خود روی مقوايی نوشته و به خيابان آورده است. معلوم نيست چه تعداد از شرکت کنندگان اين اعتراض با مارکس و مانيفست آشنا هستند، اما وقتی به شعارها دقت ميکنيد انگار از مانيفست کمونيست الهام گرفته اند.
"
سرمايه داري، جنايت سازمان يافته است"
اين شعار را توده های عادی زحمتکش در کشوری به دست گرفته اند که سالهای طولانی به نام دمکراسی و آزادی فردی و فرصتهای طلايي، محصول کار و تلاششان توسط همان بانکداران و قماربازان بيرحم بورس به يغما رفته است. کشوری که به نام آزادی فردي، سالهای سال حلقه ای از ميلياردرها و بانکداران و سياستمداران شيادی مثل ريگان و بوش و نظريه پردازان شيادتری مثل ميلتون فريدمن بر آن حکمرانی کرده اند. در کشوری که در عين لگد مال کردن توده های تهيدست، همچنان خود را مظهر و تجسم فرصت های طلايی برای همه افراد بشر قالب زده است. مشهور است که مردم آمريکا، بيشتر از هر کشور سرمايه داري، تحت تاثير و تسلط افکار و تصوير طبقه حاکم هستند و بيشتر از هر کشور ديگر غرب، غرق خرافه هستند. دقيقا به همين دليل، بلند کردن اين شعار در قلب مالی سرمايه داری آمريکا، نشانه ای از يک زلزله سياسی در افکار طبقات محروم عليه نظام سرمايه داری است. معترضين به جنايت سازمانيافته کاپيتاليسم شعارهای ديگری هم در دست گرفته اند حاکی از عمق نفرت طبقاتی عليه نظم نابرابر حاکم است:
"
طمع کمپانيها مساوی است با فلاکت بشر!" اين يک دهن کجی آشکار در مقابل تبليغات ايدئولوگهای راست دون صفت سرمايه داری است که گويا کمپانيهای سرمايه داری رشد اقتصادی و شغل و رفاه به ارمغان می آورند.
"
آيا من بشر هستم يا بايد پول بيشتری بسازم؟" يک طنز تلخ عليه اين حقيقت سرمايه داری که بشر را برده پول کرده است. بشر را وسيله و پول را هدف اعلام کرده است. يک خرده دلال بورس در مصاحبه ای با بی بی سی گفت که همه ميتوانند از قبل بحران مالی پول بسازند و دلالان بورس هر شب با رويای يک بحران ديگر به خواب ميروند! چه کسی نميداند که روی ديگر اين رويای دلالان، کابوس ميليون انسان ديگر است که معمولا از درون بحرانها به عنوان توده بيکار و بی سرپناه و گرسنه به خيابانها پرتاب ميشوند. حرف اين خرده دلال بيان ساده و بی شيله پيله افکار و اعمال سلاطين مالی وال استريت است که آگاهانه و سازمانيافته بحران اعتبار سال ۲۰۰۸ را خلق کردند.
"
نيازهای انساني، نه نيازهای کمپانيها": اين اعلام صريح اين حقيقت است که در جامعه سرمايه داري، نيازهای سرمايه در يکطرف است و نيازهای انسانی در طرف ديگر. اينها نميتوانند مکمل هم باشند. نياز سرمايه منوط به پايمال کردن نيازهای انسانی است. نيازهای انسانی زمانی تحقق مييابد که نياز سرمايه زير پا گذاشته شود.
"
اين جامعه کار نميکند، بياييد جامعه ديگری بسازيم"!
آنهايی که کاپيتاليسم را جنايت سازمان يافته اعلام ميکنند، حق دارند اعلام کنند که کاپيتاليسم کار نميکند، بياييد جامعه ديگری بسازيم. حق دارند در کنار اين شعار اعلام کنند که "ميليونرها زمانشان پايان يافته است". حق دارند اعلام کنند "مردم، نه سود". حق دارند اعلام کنند که "نابرابری اجتماعی را متوقف کنيد". حق دارند اعلام کنند که "تجاوز به بشريت را پايان دهيد". و البته خودشان دست به کار شده اند تا تجاوز کاپيتاليسم به بشريت را پايان دهند.
"
سرمايه داری را لغو کنيد"  
جنبش اشغال وال استريت با اين شعار اعلام ميکند که به اين حقيقت واقف است که تجاوز کاپيتاليسم به انسانيت نميتواند در عين حضور سرمايه داری پايان يابد. جنبشی که کاپيتاليسم را جنايت سازمان يافته اعلام ميکند؛ کاپيتاليسم را مغاير با نيازهای انسانی ميداند، آنر مسبب فلاکت بشر ميداند، مجبور است استراتژی رهاييش را هم لغو کاپيتاليسم اعلام کند.
"
جنگ با کارگران را متوقف کنيد"  
اين خطاب به طبقه سرمايه دار ميلياردر است که پيش از بحرانش شيره جان کارگران را می مکيد و هنگام بحرانش، از طريق کنگره و پارلمان و کاخ سفيد و همه دم و دستگاه دولتی به معيتشت کارگران هجوم برد تا سودآوری سرمايه را حفظ کند. اين جنگی آشکار عليه کار و معيشت طبقه کارگر است. امروز کارگران و بيکاران و تهيدستان و له شدگان، اين جنگ را متقابلا به مقابل يکی از سنگرهای متعفن سرمايه داری ۔ مرکز مالی وال استريت ۔ کشانده اند. "جنبش اشعال وال استريت"، اين شعار را فقط به عنوان يک خواسته به ميان نکشيده است. با اشغال وال استريت جنگ با سرمايه داران را شروع کرده است. دست بکار شده است تا جنگ عليه کارگران را خود متوقف کند.
"
پليس ابزار ثروتمندان است"  
"
اشغال و ال استريت" با اين شعار عمق آگاهی طبقاتی اش را به رخ ميکشد. اعلام ميکند که ميداند پليس که ظاهرا ابزار حفظ امنيت جامعه است، در واقع ابزارطبقه حاکم است. ميداند که پليس اصلی ترين سازمان سرکوب طبقاتی است.
"
اشغال وال استريت" يک اعلام جنگ متقابل عليه تعرض طبقه سرمايه دار به معيشت نان و آزادی و حرمت جامعه است. جنگی که در جريان بحران مالي۔اعتباری ابعاد وحشيانه تری به خود گرفت. همان پليس که ظاهرا مسئول حفظ امنيت جامعه است، امروز با تمام نيرو مسئوليت حفظ امنيت وال استريت را به عهده گرفته است. توده های محروم، عليه کاپيتاليسم، اين "جنايت سازمانيافته" عصيان کرده اند، به مراکز سازماندهی جنايت عليه جامعه هجوم برده اند، و همچنانکه انتظار ميرفت پليس را بسراغشان فرستاده اند. پليس در همين مدت، با باتون و گاز فلفل و مشت و لگد، جانيان متمرکز در وال استريت را حفاظت کرده است. و اين البته اول کار است. صحبت از جنبش اشغال کاخ سفيد است. اين يعنی چه؟ يعنی اينکه جنبش اعتراضی ميخواهد گامهای بلندتری بر دارد. يک پايش را بر گلوگاه مالی سرمايه گذاشته است و پای ديگرش را ميخواهد بر گلوگاه سياسی سرمايه فرود آورد. و آنگاه روشن است که با تقابل تمام عيار تمام نهادهای سرکوبگر سرمايه مواجه خواهد شد.
۹۹ درصد در مقابل ۱ درصد:
"
اشغال وال استريت"، اعلام جرم اکثريت عظيم جامعه در مقابل اقليت مفتخور است. اعلام جرم توليد کنندگان انبوه عظيم ثروت اجتماعی عليه اقليتی است که اين ثروت را به تملک خود در مياورند. اعلام جرم ۹۹ درصد عليه جنايت سازمانيافته يک درصد است. شعارهای "يک درصد روی شانه های من ثروتمند شده است"، "ما ۹۹ درصدی هستيم"، "افتخار ميکنم بخشی از ۹۹ درصد هستم"، بر فراز سر انبوه جمعيت اشغال کننده وال استريت موج ميزنند. اين جنبش با اين شعارها، مضمون طبقاتی نبرد با وال استريت را اعلام ميکند. اعلام ميکند که آن يک در صدی که در برجهای وال استريت روی سرنوشت انسانها قمار ميکنند، بدون اين ۹۹ درصد هيچ هستند. اعلام ميکند که به قدرت عظيم خود واقف است. جنبش اشغال وال استريت، که قدرت عددی خود را به رخ اقليت دزد مفتخور ميکشد، با شعار ديگری اعتماد به نفس سياسی اين ۹۹ درصد را هم اعلام ميکند: "ما بزرگتر از آن هستيم که شکست بخوريم"! اين نيشخندی به رجزخوانيهای توخالی مديران فربه شرکتهای غول پيکر مالی است که روی دوش نحيف ميليونها انسان فربه شده اند و در جريان بحران مالي، همراه با سياستمداران فاسد کنگره و سنا و کاخ سفيد، چپ و راست اعلام ميکردند که اين کمپانيها بزگتر از آن هستند که شکست بخورند. به زبان آدميزاد، يعنی سرنوشت کار و خانه و معيشت ۹۹ درصد به سرنوشت اين کمپانيهای عزيز گره خورده است و نبايد گذاشت شکست بخورند. جنبش اشغال وال استريت با اين شعار جواب شارلاتنهای وال استريت و حاميان سياسی اش را ميدهد. و بالاخره جنبشی که اين چنين به قدرت ۹۹ درصدی اش واقف است حق دارد اين اعتماد به نفس سياسی را به عزم سياسی تبديل کند و اعلام کند "ما تسليم نميشويم"!
مجمع عمومی
"
جنبش اشغال وال استريت"، تصميماتش را در مجمع عمومی ميگيرد. آن سنتی که در ميدان تحرير قاهره آغاز شد و در ميدان خورشيد مادريد ادامه پيدا کرد امروز در مقابل وال استريت به يک شکل روتين تصميم گيری تبديل شده است. مجمع عمومی امکان ميدهد که روحيه و فضا و راديکاليسم حاضر در ميان توده های خشمگين و معترض در تصميمات جنبش منعکس شود. مجمع عمومی جايی برای مذاکرات پشت پرده باقی نميگذارد. مجمع عمومي، امکان ميدهد ابتکارات شگرف توده های شرکت کننده به تصميمات مبتکرانه جنبش تبديل شود. مجمع عمومی توده های معترض در خيابان، به نحوی سمبليک در مقابل مجامع مافيايی پشت پرده ميليونرها و حاميان سياسی شان در دولت و کنگره و سناست. مجمع عمومي، به عنوان محل علنی آزادی بيان، ابراز وجود سياسي، دخالت فعال و مستقمم و همه جانبه در تصميم گيری عملا دارد معنای واقعی آزادی را در مقابل کاريکاتوری از آزادی تحت نام دمکراسی قرار ميدهد. ۹۹ درصد دارند در مورد سرنوشت خود در فضای باز و علنی تصميم ميگيرند و به اين ترتيب يک تعرض سياسی به دمکراسی پارلمانی راه مياندازند که عملا حق و امکان تصميم گيری در مورد سرنوشت ۹۹ درصد را به دست معاملات سياسی احزاب مختلف يک در صدی حاکم ميسپارد.
"
بلندگوی مردم" در مقابل رسانه های حاکم!  
"
جنبش اشغال وال استريت"، تا آنجا که ممکن بود توسط رسانه های رسمی و اصلی آمريکا و جهان سرمايه داری يا تحريف شد و يا بايکوت شد. فاکس نيوز، اين بلند گوی تمام عيار رذايل سياسی و ايدئولوژيک جناح راست طبقه حاکم آمريکا و دنيای سرمايه داري، همان کاری را کرد که انتظارش ميرفت. با تحريف بيشرمانه اين جنبش راديکال و انسانی و با اين اراجيف به سراغ اين جنبش رفت: بيکاره های هايی که حوصله شان سر رفته است و دارند در مقابل وال استريت حال ميکنند! (جرالدو ريورا، مجری شبکه خبری فاکس نيوز وقتی در ميان جمعيت آفتابی شد، با خشم و نفرت معترضين روبرو شد و فرار را بر قرار ترجيح داد.) فضای رسانه ديگر هم در شروع اين جنبش، دست کمی از فاکس نيوز نداشت. يکی از مخبرين امور مالی سی ان ان، در روزهای اول چشم به دوربين سی ان ان دوخت و علنان اين جنبش را مسخره کرد. اما جهان عوض شده است. در مقابل رسانه های طبقه حاکم، رسانه هايی که معمولا دست همان ميلياردهای ول استريت هست، اشغال کنندگان وال استريت، مثل همه جنبشها و انقلابات جهان معاصر دارند با رسانه های اجتماعی ابراز وجود ميکنند. قدرت رسانه ای ۹۹ درصد مردم در تويتر و فيس بوک و پيامهای تلفنی و غيره، انحصار رسانه ای طبقه حاکم را در هم کوبيده است. آنچيزی که امکان رسانه های اجتماعی را در خدمت جنبش اعتراضی قرار ميدهد، فقط قدرت و امکانات و برد تکنولوژيک اين رسانه ها نيست. مسئله اين است که زمانيکه اقليت وال استريتی با امکانات قدرتمند و گسترده و سريع اينترنت پول جابجا ميکنند و پول بالا ميکشند؛ اشغال کنندگان وال استريت، اين اکثريت عظيم با همين امکان، اعتراض جابجا ميکنند و اعتراض سازمان ميدهند. تعداد وسيع معترضين ضربدر امکانات تکنولوژيک اينترنتي، رسانه های رسمی طبقه حاکم را به نحوی موثر خنثی کرده است.
اشغال کنندگان وال استريت، به نحوی سمبليک دو ابتکار ديگر را هم به کار انداخته اند تا به اين بايکوت رسانه ای دهن کجی کنند. روزنامه "وال استريت جورنال اشغال شده" را منتشر کرده اند که اولين شماره اش با تيراژ ۵۰ هزار دست بدست ميشود. شهردار ميلياردر نيويورک به اشغال کنندگان هشدار داده است که نميتوانند سيتسم بلندگو داشته باشند. اشغال کنندگان معترض بلند گوی مردم راه انداخته اند. در مجامع عمومی و تجمعات وسيع، صدای سخنرانان توسط مستمعين به گوش توده های وسيع حاضر ميرسد. هر جمله سخنران توسط حاضرين نزديک به سخنران و با صدای بلند تکرار ميشود و به گوش جمعيت دورتر از سخنران ميرسد و آنها هم تکرار ميکنند و به گوش جمعيت دورتر ميرسانند. ميخواهند قدرت مردم را نشان دهند. ميخواهند بگويند که جناب بلومبرگ، شهردار ميليارد نيويورک و پليس نيويورک قادر نيستند با هيچ ترفندی صدای اين جمعيت را خاموش کنند.
"
انقلاب غير قابل اجتناب است، چرا همين حالا نه"؟
"
جنبش اشغال وال استريت"، با اين شعار دارد حرف آخر را ميزند. فقط نميگويد که انقلاب گريزناپذير است. اگر فقط همين را ميگفت بايد دست روی دست ميگذاشت و در انتظار انقلاب مگس ميپراند. نه خير، اين جنبش ميگويد انقلاب همين حال لازم است وهمين حالا ممکن است. نه تنها اين، بلکه ميگويد "انقلاب جهانی بزرگتر از آن است که شکست بخورد"! باز هم يک نيشخند به سلاطين مالی که خود را بزرگتر از آن ميدانند که شکست بخورند.
"
وال استريت را به ميدان تحرير تبديل کنيد"  
اشغال کنندگان وال استريت با اين شعار پيام روشنی دارند. وصل کردن وال استريت به ميدان تحرير، سرشار از معانی سياسی راديکال است. ميدان تحرير مصر، سمبل سرنگونی مبارک، ديکتاتور دست نشانده سرمايه داری آمريکا در مصر است. ظرافت قضيه اين است که طبقه حاکم آمريکا وقتی قدرت انقلاب در ميدان تحرير را رويت کرد سريعا پشت اين ديکتاتور را خالی کرد تا بتواند زير پای انقلاب مصر را خالی کند. امروز همين طبقه حاکم در خود آمريکا با معترضينی مواجه است که مبارزه شان را جلوه ای ديگر از مبارزه در ميدان تحرير ميدانند. "جنبش اشغال شيکاگو" هم که در شکل يک تحصن اعتراضی در مقابل بانک فدرال رزرو اعلام وجود کرده است، بر پرچم خود نوشته است: "اين جا ميدان التحرير ماست"! اين يعنی چه؟ يعنی اينکه محافل حاکم آمريکا و محافل حاکم مصر تماما در صف ۱ درصد و مبارزين ميدان تحرير و اشغال کنندگان وال استريت متحدا در صف ۹۹ درصد هستند.  
"
وال استريت مالک هر دو حزب است. کارگران به حزب خود احتياج دارند"  
جناح راست بورژوازی آمريکا، اشغال کنندگان را تحقير کرد. در کنار تصويرسازی وقيحانه رسانه هايی مثل فاکس نيوز، ليدر اکثريت کنگره، اريک کانتور، آنها را توده های اوباشی که ميخواهند مملکت را تجزيه کنند ناميد. اما جناح "چپ" بووژوازی آمريکا چه کار کرد؟ به يک بازی بيشرمانه دست زد. سعی کرد وال استريت را از کاخ سفيد، دزدان مالی را از سرمايه داری آمريکا جدا کند. در حاليکه پليس کاخ سفيد با گاز فلفل چشم جنبش اعتراضی را هدف ميگرفت، اوباما گفت که معترضين صدای نگرانی وسيع در باره اين هستند که سيستم مالی ما چگونه کار ميکند؟ نانسی پلوسي، رهبر اقليت دمکرات کنگره، با معترضان وال استريت در ابراز همدردی کرد و همه اين جنبش عظيم را يک اعتراض به "بی ‌احتياطی عده‌ ای در وال استريت" تقليل داد.
"
جنبش اشغال وال استريت" در مقابل اين رياکاری جناح "چپ" بورژوازی آمريکا اعلام کرد که ميداند "وال استريت مالک هر دو حزب است." و همچنين اعلام کرد که ميداند برای رهايي، "کارگران به حزب خود احتياج دارند." حزبی که بر پرچمش اين جملات حک شده است: "کاپيتاليسم جنايت سازمانيافته است. کاپيتاليسم را لغو کنيد"! *  
۱۳ اکتبر

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter