نویدنو:19/07/1390  

 

 نویدنو  19/07/1390

 

 

آیا ولادیمیر لنین فیلسوف بود؟
توم ایپلداور - برگردان میم حجری

 

آیا پراتیک سیاسی ولادیمیر لنین بر شالوده ای فلسفی استوار شده بود؟
در حال حاضر ـ در دوره هژمونی پسا مدرن در گفتمان فلسفی ـ چنین پرسشی محلی از اعراب ندارد و پاسخ آن پیشاپیش روشن است:

 لنین دیگر کیست؟
 
لنین چطور می تواند فیلسوف باشد؟
این عمله!
 
این هپیلی هپو!

 
اما اگر پیش داوری ها را کنار نهیم و نظری بر آثار لنین بیافکنیم، درمی یابیم که قضیه از قراری بکلی دیگر است:
 
نه یک بار، بلکه دوبار باید هشدار داد:  کلیه آثار ولادیمیر لنین عمیقا فلسفی اند!
 
امروز صد و سی و پنجمین زاد روز لنین است!  به همین مناسبت، همین سؤال را تکرار می کنیم:

 آیا ولادیمیر لنین یک فیلسوف بود؟
 
پاسخ به این پرسش را به عهده کسی می گذاریم که به عنوان شاعر، نویسنده و نمایشنامه نویس از ارج و احترام همه گیر برخوردار است، ولی تا دیرباز کمتر کسی حاضر بود، او را به عنوان فیلسوف به رسمیت بشناسد، منظور ما برتولت برشت است.
 
برتولت برشت در اثر خود، «کتاب چرخش ها» رشته کلام را به دست مه ـ تی می دهد:
 
مه ـ تی می گوید:
 «
در باره می ـ ان ـ له خیلی ها بر آنند که او سیاست مدار بزرگی بوده است، ولی له ـ په را فیلسوف بزرگی می نامند.
 
مه ـ اوتی گفت:
 «
پراتیک له ـ په ثابت کرده که او فیلسوف بزرگی نبوده است.
 
پراتیک می ـ ان ـ له اما ثابت کرده که او فیلسوف بزرگی بوده است!
 
می ـ ان ـ له در فلسفه پراتیسین بود و در پراتیک فیلسوف
 
برتولت برشت در اینجا با دقتی خارق العاده تکخال خود را بر روی میز می زند:
 
تکخال موسوم به دیالک تیک پراتیک و تئوری را!
 
تئوری فلسفی برای ولادیمیر لنین، «نگرشی» منفعل و تماشاگر صرف نیست که به خاطر خودش وجود داشته باشد، خودش هدف خودش باشد.  فلسفه باید تبیین عملی خود خود را در کنش جنبش انقلابی پیدا کند و از تجارب جنبش انقلابی تغذیه کند.
 
اما هرکس که بخواهد از این درک لنینی تئوری ـ پراتیک نتیجه بگیرد که لنین «در واقع»، مسئله گذاری های فلسفی، مسئله اونتولوژیکی مربوط به وجود و موجود و یا مسئله مربوط به شرایط امکان شناخت انسانی را به طور به اصطلاح پوزیتیویستی پرده پوشی می کند و یا آن را به «مسئله واره ای» بدل می سازد، اشتباه می کند.
 
هانس هاینتس هولتس در اثر سه جلدی خود تحت عنوان «تاریخ مسائل دیالک تیک» این مسئله را به شرح زیر فرمول بندی می کند:
 «
لنین با ادامه دادن سخت گیرانه به آموزش های فلسفی، تاریخی ـ نظری و اقتصادی مارکس و انگلس، میدان عمل مارکسیسم را وسعت بخشید.  آن سان که می توان از «فلسفه سیاست» سخن گفت.  لنین ضمنا تئوری سیاسی را با پی افکندن شالوده فلسفی عام در تئوری شناخت و اونتولوژی دیالک تیکی تعمیق بخشید و با آن دو پیوند داد
 
هسته اونتولوژی و تئوری شناخت لنینی را «تئوری انعکاس» تشکیل می دهد که اغلب مورد سوء تفاهم قرار گرفته است.  لنین فرصت تکمیل تئوری انعکاس را پیدا نمی کند و به آخر نمی رساند.
 
ما در «طرح» لنین و در تذکرات او در انتقاد از امپیریوکریتیسیسم، با اشارات و نطفه های آغازین این تئوری مواجه می شویم که به نیت ادامه یافتن و سیستماتیک گشتن طرح شده اند.
 
لنین «انعکاس» را خاصیتی تلقی می کند که خاص ماده است و با احساس خویشاوند است.  لنین در طرح خود خاطر نشان  می شود که همه چیزها را باید در پیوند با یکدیگر در نظر گرفت.
 
بدین طریق، می توان تفکر را به مثابه رابطه بازتابی ئی در مناسبات متقابل یونیورسال و دوجانبه تلقی کرد.
 
این اشارات لنین ، هانس هاینتس هولتس را بر آن داشته  است که او در بسیاری از آثار خود، وبه ویژه درکتاب خود «دیالک تیک و انعکاس» ، از «انعکاس» به مثابه استعاره دقیق برای تقارن ساختاری (ایزومری ساختاری) وجود و تفکر سخن گوید و مونادئولوژی لایب نیتس (موناد به مثابه آئینه زنده)، سیستم دیالک تیکی هگل و تئوری «مناسبات مادی» مارکس را در رابطه با آن ببیند.
 
هانس هاینتس هولتس با به خدمت گرفتن اشارات لنین و با ادامه دادن به آنها، تئوری انعکاس را به مثابه هسته اونتو لوژیکی دیالک تیک ماتریالیستی توسعه و تکامل می بخشد.
 
علاوه بر این «هسته» فلسفه اندیشی لنینی، امروزه می توان گشتاورهای دیگری را نیز برای سمتگیری انقلابی و مبارزاتی، ثمربخش و حاصلخیز ساخت.
 
از آن جمله است ـ به عنوان مثال ـ تئوری لنینی نقش «فاکتور سوبژکتیف» ( عامل ذهنی).   این تئوری لنینی می تواند بد فهمیده شود و به لحاظ نظری «ولونتاریستی» (اراده گرایانه) تفسیر شود.
 
لنین در چارچوب تئوری «فاکتور سوبژکتیف»، یعنی تئوری سوبژکت سیاسی و انقلابی، تعریفی مبتنی بر آموزش های هگل و مارکس را از دیالک تیک جبر و اختیار استخراج می کند.
برای کسانی که به پرسش «آیا ولادیمیر لنین فیلسوف بود؟» به دیده تحقیر می نگرند و آن را دمده و کهنه می نامند، ذکر نقل قول دیگری از برتولت برشت بی ضرر و ضروری است:
 «
یکی از شاگردان مه ـ تی گفت:
 «
آنچه که شما تدریس می کنید، چیز تازه ای نیست!
 
همین چیزها را کا ـ مه و می ـ ین ـ له و نیز چه بسا افراد بی شمار دیگر تدریس می کردند
 
مه ـ تی جواب داد:
 «
می دانم.
 
من این چیزها را تدریس می کنم، برای این که تازه نیستند.
 
هراس من این است که فراموش شوند و مردم خیال کنند که آنها فقط در ایام گذشته اعتبار داشته اند.
 
آیا چیزهای بی شماری وجود ندارند که آموزش من در مورد آنها کاملا تازه است؟»

کلام واپسین

برای سمت گیری ضد امپریالیستی کنونی، پرداختن به فلسفه ولادیمیر لنین ـ حتی در عرصه های خشک ـ ضروری است!

زیرا تنها به برکت آن می توان به بنیان و شالوده لازم برای درک درست آزادی تاریخی و مبارزه انقلابی دست یافت!

سرچشمه : http://www.kominform.at

انتشار اول : دائره المعارف روشنگری


 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter