نویدنو:27/06/1390  

 

 نویدنو  27/06/1390

 

 

 

تاریخ عملکرد رژیم ولایت فقیه در میهن ما تاریخ حاکمیت جهل، استبداد، و ظلم است

 

علی خامنه ای، ولی فقیه رژیم، در دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان“، روز شنبه 19 شهریور ماه، در سخنانی که نشانگر نگرانی سران استبداد از بی اعتباری بیش از پیش حاکمیت ولایت فقیه مطلقه است تلاش کرد تا چهره کریه استبداد رژیم ضد مردمی حاکم را بزک کرده و سران رژِیم را به پایداری در مقابل موج توفان های قیام های مردمی در منطقه و نارضایتی فزاینده در میهن ما فراخواند. خامنه ای با نگرانی از این فشارها از جمله گفت: ”نبايد به خاطر فشارهاي سياسي ـ تبليغاتي دشمنان قسم خورده اسلام و ايران، در هيچ مسئله‌اي، از اصول و مباني کوتاه آمد و در چارچوب‌هاي غربي حرکت کرد، چرا که اين مسئله تجديدنظر و انحراف است نه انعطاف...“ و سپس در دفاع از شیوه حکومت مداری استبداد مطلقه که تمامی اهرم های حکومتی در دست یک نفر، یعنی ولی فقیه متمرکز است اضافه کرد: ”آنها مي‌گويند ولايت مطلقه يعني کشور بر اساس ميل فقيه عادل حرکت کند در حالي که فقيهي که عادل است نمي‌تواند به ميل خود عمل کند. .. مطلقه يعني در دستِ کليددار اصلي نظام، حالت انعطافي وجود دارد که مي‌تواند هر جا لازم شود مسير را تصحيح و تکميل کند. ..“
خامنه ای در شرایطی این سفسطه و دروغ پردازی ها را مطرح می کند که مردم میهن ما امروز در مقابلشان یک تاریخ سی و دو ساله از عملکرد رژیم ولایت فقیه موجود است و لذا نیازمند قبول ترهات سراپا دروغ رهبر ارتجاع نیستند. تاریخ معاصر میهن ما و دورانی که خامنه ای، پس از خمینی، به کرسی رهبری رژیم برگمارده شد دوران تاریکی از خشونت سیاسی، سرکوب خونین، ظلم افسار گسیخته و بی عدالتی های اجتماعی اقتصادی است که میلیون ها ایرانی با پوست و گوشت خود آن را لمس کرده اند.
البته تذکر این نکته نیز اهمیت دارد که مسئله ”ولایت مطلقه فقیه“ موضوعی است که سران رژیم پس از مرگ خمینی، یعنی در سال 1368، و با هدف تثبیت استبداد در ایران به مردم ما تحمیل کردند و با آنچه در قانون اساسی سال های نخست انقلاب آمده بود متفاوت است. آیت الله منتظری در این باره، در خاطراتش نوشته است: ”در زمان بازنگری قانون اساسی، به جهت ایراداتی که به افزایش اختیارات ولی فقیه و شمول مطلق این اختیارات داشتم، با آن مخالفت كرده ‌و باور دارم که حتی پیامبر اکرم نیز از حق ولایت مطلقه برخوردار نبوده و ولایت مطلقه‌ی فقیه را از جمله مصادیق بارز شرک می‌دانم.“
عملکرد ولی فقیه رژیم در دهه اخیر نماد روشنی از این واقعیت است که شیوه حکومت مداری کنونی سد اساسی استقرار حکومت مردمی و استقرار آزادی و دموکراسی در ایران است. از سال 1376، و در پی رفراندوم تاریخی انتخابات ریاست جمهوری و رای 20 میلیون ایرانی به تحول سیاسی، ولی فقیه و نیروهای ارتجاعی حاکم با بهره جویی از ”اصل ولایت مطلقه“، نه تنها عملکرد نهادها و قوای سه گانه را مختل کرده اند بلکه نشان داده اند که حتی برای ”قوانین حاکم و جاری در جمهوری اسلامی نیز اعتباری قایل نیستند.
کنترل کامل بر دستگاه های امنیتی -نظامی، که عامل اساسی خشونت و سرکوب خونین مردم ما است، و بر قوه قضائیه کشور، که این قوه را به ابزار اعمال ظلم گسترده و تحکیم بی قانونی و بی حقوقی اکثریت شهروندان بدل کرده است در کنار بی اعتباری ”مجلس شورای اسلامی“ که بدون اجازه ولی فقیه حتی نمی تواند لوایح قانونی را بررسی کند (اشاره به حکم حکومتی خامنه ای به مجلس ششم و منع نمایندگان مجلس از بحث درباره لایحه مطبوعات) تنها گوشه ای از اثرات مستقیم و غیر مستقیم حاکمیت ولایت مطلقه فقیه در ایران است.
منظور خامنه ای از ”انعطاف“ در شرایط حساس، لگد مال کردن میلیون ها رای شهروندان میهن ما، و تحمیل رئیس جمهوری است که تنها از طریق تقلب گسترده دستگاه های امنیتی -نظامی می تواند بر این مسند قرار گیرد. سرکوب خونین تظاهرات میلیونی توده ها با فریادهای ”منکوب و سرکوب“ کنید رهبر بخش دیگری از ”انعطافی“ است که رهبر رژیم به آن اشاره دارد.
دستگیری هزاران مبارز راه آزادی، اعمال شکنجه های وحشیانه، ترور مخالفان در داخل و خارج از کشور، سرکوب حقوق کارگران و زحمتکشان، بی حقوقی کامل زنان و اعمال قوانین قرون وسطایی و ضد انسانی بر ضد آنان در کنار تبدیل دانشگاه های کشور به پادگان های نظامی در اشغال نیروهای سرکوبگر بسیج و سپاه پاسداران از جمله عرصه های دیگری است که مردم ما به روشنی نقش ”رهبری“ ولی فقیه رژیم را دیده و تجربه کرده اند.
در عرصه اقتصادی-اجتماعی، باز بینی در اصل 44 قانون اساسی، برنامه ریزی کلان اقتصادی کشور در راه تأمین منافع سرمایه داری بوروکراتیک -تجاری، تشدید روند خصوصی سازی و تخریب توان تولید ملی، که به محرومیت فزاینده میلیون ها ایرانی، گسترش بیکاری و ناهنجاری های بی سابقه اجتماعی منجر شده است از جمله تأثیرات مدیریت ولی فقیه رژیم بر حیات میهن ما است.
واقعیت تاریخی حوادث سی و دو سال میهن ما نشان می دهد که اعمال ”ولایت فقیه“، در هر شکل (مطلقه یا غیر مطلقه آن) فاجعه ای برای کشور ما بوده است که ادامه آن تنها ادامه بی عدالتی و حاکمیت استبداد است. انقلاب بهمن 1357، با اراده میلیون ها ایرانی رژیم سلطنتی شاه، یعنی استبداد مطلقه یک فرد را سرنگون کرد که یک حاکمیت مردمی متکی بر آرای مردم را به حاکمیت برساند. برقراری استبداد مطلقه ولی فقیه، که همان استبداد سلطنتی با سیمای مذهبی“ است ناقوس مرگ انقلابی شکوهمند بود که به رغم همه فداکاری های مردم میهن ما در مرحله سیاسی اش عقیم ماند.
حزب ما سال هاست که مبارزه بر ضد رژیم ولایت فقیه را به عنوان شعار اساسی مبارزاتی خود مطرح کرده است. و معتقد بوده و هست تنها با طرد رژیم ولایت فقیه است که می توان در ایران زمینه را برای تحولات بنیادین و پایدار آماده کرد. حزب ما در اسناد سومین کنگره خود، در ارزیابی حاکمیت رژیم ولایت فقیه، از جمله اعلام کرد: ”در جمهوری اسلامی ایران، روبنای سیاسی با مضمون دیکتاتوری مذهبی حکمرواست. اصل ”ولایت فقیه“ با پی آمدهای مخرب آن محتوی این روبنا را تشکیل می دهد. تئوری روحانیون حاکم مدعی است که محور نظام ولایت فقیه“ خداست و نماینده خدا روی زمین، در حال حاضر، آقای خامنه ای است. این معنای صریحی دارد: باید تابع نماینده خدا شد و به اوامر او گردن نهاد. یک فرد به عنوان ولی فقیه می تواند قانون اساسی را که میلیون ها ایرانی به آن رای داده اند نقض کند و مجلس را که قاعدتا باید منتخب مردم باشد منحل سازد. به یک کلام ملت مطیع ”ولی فقیه“ است. این ولی فقیه است که باید حق را از باطل تمیز دهد، هر سه قوه در چنگ ”ولایت فقیه“ است و تمام قدرتها“ در دست وی متمرکز است...“ (اسناد سومین کنگره حزب توده ایران، به نقل از ”نامه مردم“، شماره 372، 11 فروردین 1371.
آنچه در بیست سال گذشته در میهن ما رخ داده است سند معتبری از صحت ارزیابی حزب ما از ماهیت عمیقا ارتجاعی رژیم ولایت فقیه و ضرورت طرد این رژیم به مثابه گام نخست در مبارزه برای دست یابی به آزادی و عدالت اجتماعی در ایران است. هرگونه توهمی درباره ”ولایت فقیه“ و عملکرد مخرب آن در حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میهن ما، خصوصا از سوی بخش هایی از نیروهای اصلاح طلب و رهبران آن، در سال های گذشته تنها به طولانی تر شدن حیات استبداد در میهن ما منجر شده است.
مبارزه مشترک و سازمان یافته همه نیروهای آزادی خواه و مترقی در راه بسیج نیروهای اجتماعی و سازماندهی مبارزه برای طرد رژیم ولایت فقیه یگانه راه رهایی ایران از بحران خطرناک کنونی و حرکت به سمت آینده ای رها از زنجیر های استبداد است.

به نقل از نامه مردم، شماره 877، 21 شهریور ماه 1390

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter