نویدنو:20/12/1391  

 

 نویدنو  14/06/1390

 

 

 

اپورتونیسم ناب!

درنگی برنوشتار آقای بزرگمهر در رابطه با طرح برنامه حزب توده ایران

هاتف رحمانی

آقای بزرگمهر نوشتار بلندی را در حجم 46صفحه A4 با نام نکته هایی برای بازنگری و بهبود « طرح برنامه نوین حزب توده ایران» قلمی کرده اند که بخشی از آن در تارنگاشت وزین نویدنو درج وادامه خواندن آن به تارنگاشت نویسنده ارجاع شده است . از این که نوید نو به عنوان رسانه به انتشار این مطلب اقدام کرده است کاری پسندیده ونیکو است .

اما در رابطه با نوشتار آقای بزرگمهر، اگر به فرض محال ( فرض محال که محال نیست ) تمام انتقاد های آقای بزرگمهر را بر طرح برنامه حزب توده ایران وارد بدانیم، بازهم با پارادوکسی رودرروییم که باید برای آن پاسخی یافت .

آقای بزرگمهر در نوشتار خود با سر عنوان "پیشنهاد ها ( جستارهای عنوان نشده )" به " تحلیلی انتقادی ازندانم کاری ها وکم کاری های گذشته " پرداخته ونوشته اند:

« ۱ ـ  تحلیلی انتقادی از ندانم کاری ها و کم کاری های گذشته

زیر عنوان «سیمای ایران در آغاز هزاره سوم» در پاراگراف پایانی صفحه ۱۱، چنین آمده است:

«روند چرخش به راست، و در فرجام، شکست انقلاب بهمن ۵۷، گذار بسیار بغرنج و پیچیده ای است که هنوز به بررسی و پژوهش بیشتر نیازمند است. ولی آن چه که اکنون، پس از تجربه های به دست آمده می توان بیان کرد این است که، ائتلاف نیروهای مذهبی شرکت کننده در انقلاب، با وجود ناهمگونی طبقاتی و داشتن نظرات متفاوت درباره انقلاب و سرنوشت آن، به طور عمده ظرفیت عملی کردن آرمان های مردمی انقلاب را نداشت ...»

در بخش «الف» این نوشتار، جنبه هایی از شیوه ی برخورد غیرعلمی و توجیه گرانه ی چنین نگرشی را بگونه ای فشرده، یادآور شده ام؛ ولی این نکته که روند چرخش به راست و شکست انقلاب بهمن ۵۷، پس از گذشت سی و اندی سال از آن، هنوز نیازمند بررسی و پژوهش بیشتر است، به نوبه ی خود جای درنگ دارد.

هنگامی که رویداد یا روندی تاریخی بهنگام، صادقانه و با منطق بُرّای علمی پژوهیده نشود، بویژه اگر آن رویداد یا روند، پیامدهایی بزرگ در تاریخ یک ملت یا جهان به بار آورده باشد، پرسش ها، چون و چراها و دودلی ها در آن باره برجای می مانند و بر پیچیدگی یا بهتر است بگویم: شاخ و برگ آن می افزایند. شوربختانه بر تاریخ «حزب توده ایران» از همان آغاز چنین رفته و دشمنان این حزب که بی گفتگو دشمنان توده های مردم ایران نیز بوده و هستند، شکاف ها و چاله چوله های واقعیت های ناگفته یا به غلّ و غش آمیخته را با "گچ" و "سیمان" خود پر نموده اند.

شیوه ی برخورد از درون «حزب» به چنین رویدادهای بیش تر ناگوار تاریخی، گاه به پنهانکاری های «فیثاغورسیان» (به زبان پارسی، پیتاگوراسیان گوشنوازتر است.) مانند بوده و هست. آنها که «شمارگان صحیح» (اعداد صحیح) و «گویا» را مقدس می شمردند، «شمارگان گُنگ» را یافتند. چنین یافته ای، تکانه ای سنگین و کشنده بر شیوه ی نگرش و فلسفه ی «پیتاگورسیان» بود که همه چیز را برپایه ی «شمارگان صحیح» تعبیر و تفسیر می کردند. از همین رو، یافته ی تازه را تا مدت ها از دید دیگران پنهان نگاه داشتند؛ زیرا می پنداشتند که سبب رسوایی شان خواهد شد. این راز سرانجام آشکار شد و یکی از شاگردان افلاتون که از پیتاگورسیان نیز بود، با برطرف نمودن محدودیت های تعریف پیشین از تناسب میان شمارگان و تعریفی نو از آن، پذیرفته شدن «شمارگان گُنگ» را به دیگر شمارگان فراهم آورد. یافته ی تازه «پیتاگورسیان» و تعریف نوین آن نشان داد که انگاره های بنیادین در پذیرش هرگونه تعریف یا صدور هرگونه حکمی تا چه اندازه مهم هستند.  

بررسی انتقادی و وارسی پیگیر و پاسخگویانه به کارها و رخدادهای گذشته، بخش مهمی از شیوه ی نگرش و کار کمونیست ها را دربر می گیرد. آماج چنین بررسی ها و وارسی هایی نیز جز بهبود کار، پایان نهادن بر ندانم کاری های انجام شده و پژوهش شیوه های بهتر در کار و رزم اجتماعی، چیز دیگری نیست و نمی تواند باشد. پنهان نگاه داشتن ندانم کاری های پیشین یا بررسی نارسا و ناپیگیر آنها به هر بهانه و انگیزه ای، تنها بر پیچیدگی هرچه بیش تر آنها می افزاید و زخمی را که گاه به سادگی بهبودیافتنی است، خون چکان تر می کند. بی چون و چرا دشمنان «حزب» و جنبش توده ای نیز هرگاه که بخت آن را یابند، بر آن نمک بیش تری پاشانده و ناسورترش می نمایند.

از سوی دیگر، هر گونه انتقاد، مخالف خوانی، کنایه یا حتا غرولندی را نمی توان به دشمن طبقاتی وابسته دانست. نکته های چندی در تاریخ «حزب توده ایران» وجود دارند که مانند نمونه ی آمده در «طرح برنامه» هنوز به بررسی و پژوهش بیشتری نیازمندند. به آنها در اینجا نمی پردازم؛ ولی پیشنهاد می کنم که زمینه ی پژوهشی علمی در این زمینه از درون «حزب» گشوده شود و به همه ی پرسش ها، پاسخ روشن و صادقانه داده شود. شاید این کار در چارچوب یک کنگره حزبی شدنی نباشد و شدنی نیز نیست؛ ولی تصویب قراری برای چنین کار ارزنده ای، هم برای حزب و چنبش کارگری و کمونیستی ایران بگونه ای ویژه و هم برای توده های کار و زحمت بگونه ای عام از اهمیت برخوردار خواهد بود. در چنان پژوهشی، راستی در اندیشه و گفتار باید بنیاد کار باشد و افزون بر آن، کسانی به این کار برگمارده شوند که بیش و پیش از هرچیز «دیالکتیک ماتریا لیستی » و «ماتریالیسم تاریخی» را نیک دریافته و سرمشق کار خود نهند.

به باور من، بسیاری از توده ای های نسل های کهنه و نو و نیز صادق ترین آدم های جنبش چپ که کم نیز نیستند، به پیشواز چنین گامی خواهند رفت.

۲ ـ بهبود مدیریت و سازمان حزب

روش های مدیریت نادرست، بیماری کهنه ای است که از همان نخستین روزهای پیدایش آن تاکنون در «حزب توده ایران» هستی داشته و دارد. بخش عمده ای از این بیماری ریشه در خاور خود کامگی دیرپای ایران دارد که تک تک ما نیز از آن بی بهره نیستیم. نبود آزادی های سیاسی و اجتماعی ، نبود آزادی رسانه ای و بسیاری کمبودهای دیگر، «حزب توده ایران» را جز دوره ای بسیار کوتاه از آغاز پیدایش آن و نیز آغاز انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به پنهانکاری ناگزیر واداشته است. در آن دوره ی کوتاه انقلابی یا شرایط ویژه «دوران جنگ جهانی دوم» نیز این حزب همواره ناچار به برخی پنهانکاری ها بوده و هیچگاه از امکان فعالیت آزادانه و قانونی برخوردار نیوده است. از همان نخستین روزهای پیدایش این حزب، برخی چپ روی ها و نمایش نیروی این حزب، از سویی سبب کشش بسیاری از روشنفکران ماجراجوی لایه های میانی جامعه به آن شد و از سوی دیگر کارگران و دهگانان جلب شده به آن و روشنفکران خلقی و زحمتکش این طبقات و لایه ها را در روندی دردناک، گام به گام از آن رَماند و دور کرد. 

شکست جنبش توده ای در کودتای ۲۸ اَمرداد ۱۳۳۲ ، سرکوب و ازهم پاشی سازمان این حزب در ایران، نه تنها توشه ای برای آموختن از ندانم کاری ها و بهبود بیماری های ریشه دار شده در سازمان و مدیریت این حزب فراهم نیاورد که با کوچ کم و بیش ناگزیر بخش عمده ی رهبران بجای مانده از آوار شکست به کشور شوراها، افزایش نیز یافت. زیر فشار بدنه ی حزب، «پلنوم چهارم» با شرکت رهبری و کادرهای آن، ناچار به پذیرش این یا آن ندانم کاری فاجعه بار شد؛ تا آنجا که روشن است، روش برخورد بی سامان (غیر سیستماتیک) به ندانم کاری های انجام یافته در آن «پلنوم» و شیوه ی نادرست و ناجوانمردانه ی از سر خود وانمودن ندانم کاری ها و انداختن آنها به گردن دیگری یا گروه دیگر، افزایش بیش از پیش باندبازی های روشنفکرانه در رهبری این حزب و واگرایی سازمانی ـ ایدئولوژیک آن را در پی داشت. افزون بر آن، در جریان این روند، بخشی از این رهبری را به ابزار دستِ سیاست هایی بیرون از چارچوب حزب دگردیسه نمود. کمبودها و نارسایی های گذشته، نه تنها از میان نرفت که همچنان برجای ماند و در تار و پود این حزب بیش تر ریشه دواند. در پی همه ی اینها، پیوند «حزب توده ها»، نخست با توده ی حزبی و در پی آن با جامعه ایران و بویژه توده های زحمتکش آن سست تر شده، هرچه بیش تر از هم گسست و زمینه ساز کژی های دیگر شد که بیش تر به آنها نمی پردازم.

لنین می گوید:

«... فقط با گسترش حزب از طریق عناصر پرولتری است که می توان، به مناسبت پرداختن به فعالیت توده ای آشکار، تمام آثار محفل گرایی ... ناساز با وظایف دوران کنونی را ریشه کن ساخت.» (پیشگفتار مجموعه مقالات دوران ١٢ ساله، لنین، مجموعه کامل آثار، جلد ١٦) و در جای دیگر:

«طبقه کارگر ... بنا به علل عینی اقتصادی بیش از هر طبقه ای در جامعه سرمایه داری برای تشکل استعداد دارد. بدون وجود این عامل، سازمان انقلابیون حرفه ای چیزی جز یک بازیچه، ماجراجویی و نمای توخالی از کار در نمی آمد و به همین جهت ... سازمانی که به دفاع از آن [منظور طبقه کارگر است.] می پردازد، فقط در صورت پیوند با طبقه واقعا انقلابی که خودانگیخته به پیکار برمی خیزد، مفهوم خواهد داشت. … نزدیکی هرچه بیشتر اتحادیه ها با حزب، یگانه اصل صحیح است. کوشش برای برقراری نزدیکی و پیوند میان اتحادیه ها و حزب باید سیاست ما باشد و ضمنا این سیاست را باید در تمام فعالیت ترویجی و تبلیغاتی و سازمانی با سخت کوشی و استواری تعقیب کرد …» (همانجا)

تاریخ، بارها و بارها درستی این سخنان ارزشمند آن انقلابی فرزانه را نشان داده است. سست بودن پیوندهای «حزب توده ایران» با طبقه کارگر میهن مان که بی هیچ گزافه گویی هرگاه پا به میدان کارزار نهاده از هیچگونه فداکاری و گذشت خودداری نکرده، سرچشمه بسیاری از بیماری های ریشه دار این حزب است.

کاربست نارسای «دمکراسی مرکزگرا» («سانترالیسم دمکراتیک») در این حزب بویژه در شرایط پنهانکاری های ناگزیر، سبب شده تا از سویی رهبری آن کم و بیش بی پاسخگو و دست نخورده برجای مانده، بهنگام جابجا و نوسازی نشود و از سوی دیگر «رفیق بازی» و مدیریت نادرست و غیرعلمی در آن گسترش یابد؛ مدیریتی که شوربختانه گاه از سطح مدیریت یک بنگاه بازرگانی کوچک نیز عقب مانده تر و پیش پا افتاده تر بوده است. این نارسایی ها، به نوبه خود تسویه حساب های گاه بسیار ناجوانمردانه درون حزبی، بیرون راندن همچشم از صحنه و تکه پاره شدن ها را در پی داشته، از پشتوانه ی توده ای حزب «روزبه»ها، «سیامک»ها، «حجری»ها و «هاتفی»ها بسی کاسته است. پیامدهای آن نیز در دوره ای که بویژه «اُپورتونیسم راست» بیش تر زمینه یافته، زیر پرسش بردن اصل «دمکراسی مرکزگرا» از سوی «تجدید نظر جویان» («رویزیونیست» ها)ی درون و برون حزب بوده است. آنها بی آنکه ریشه ی کژی ها و کاستی ها را بکاوند، بی آنکه خواسته ی خود را با منطق و استدلال همراه نمایند، با پیروی از «باشگاه بیا سوته دلان گردهم آییم» و گوشه ی چشمی برای گردآوری سیاهی لشکری بزرگ، می گویند:

راه چاره در گسترش هرچه بیش تر دمکراسی درون حزبی است؛ تا آن اندازه که حتا در روزنامه ی ارگان مرکزی حزب، گوشه ای نیز برای اظهارنظر مخالفین باز شود! از آن بدتر، سوء استفاده از سازمان حزبی برای پیشبرد گرایش ها و خواست های کسانی است که اینجا و آنجا به قدرت چنگ انداخته اند. این خواست ها و گرایش ها گوناگونند: از سوء استفاده از سازمان حزبی و امکانات اعضای حزب برای بالارفتن از نردبان قدرت در درون و برون حزب گرفته تا سوء استفاده های مالی، کارچاق کنی و ... با این همه، بدترین و زیانبارترین گونه ی سوء استفاده از سازمان حزبی را باید «آشیانه سازی درون حزب» به شمار آورد. به زبان کمی ساده تر: «حزب در حزب ساختن».

نمونه های چندی از این آشیانه سازی ها را پیش و بویژه پس از از پیدایش «حزب توده ایران»، در بالاترین سطح رهبری، می توان سراغ گرفت. در اینجا، تنها به برخی از زیان های بسیار سنگین چنین آشیانه سازی هایی اشاره می کنم:

ـ سوء استفاده از سازمان حزب به سود گرایش های فراحزبی با آماج هایی دیگر که بهای آن را یکی از فداکارترین دانشمندان مارکسیست ایرانی با جوانمردی و شرف و خون خود می پردازد؛

ـ سوء استفاده از سازمان حزب برای کارهای ماجراجویانه بدور از چشم دیگران و با زیرپا نهادن همه ی مقررات اساسنامه ای و انضباطی حزب؛ و

ـ سوء استفاده از «سازمان پنهانی حزب» برای شرکت در کارهای ماجراجویانه به سود رژیم جمهوری اسلامی با درخطر قرار دادن مجموعه ی آن سازمان و لو رفتن نام چندین رزمنده قهرمان توده ای.«

(با پوزش از طولانی بودن نقل قول)

آقای بزرگمهر که در جای جای نوشتار خود به سرزنش چپ وبر"تارک آن حزب توده ایران" برای عدم انتقاد( بخوان در خواست خود زنی) برخورد غیر علمی وغیر ماتریالیستی اشاره کرده اند ، انگار تمام 40صفحه نوشتار خودرا به عنوان پیش در آمدی برای نوشتن همین چند صفحه تدارک دیده اند .

البته این شیوه ای کپک زده ولو رفته است که با لباس دوست به طرح مثلا "نکاتی" برای " بهبود" طرحی به پردازند تا با جلب توجه خواننده پی جو وعلاقه مند ،تیر آخر خودرا برای ضربه نهایی تدارک ببینند و آن چه را که دل تنگ شان می خواهد به موضوع نسبت دهند.

آقای بزرگمهر در یک کلام تمام ادعاهای "کتاب سیاه کمونیسم" تمام "اتهام های مائوئیست ها" کلیه سیاه کاری های هفتاد ساله بورژوازی وامپریالیسم" وترهات دشمنان قسم خورده حزب را برای مخدوش کردن هویت حزب توده ایران مورد تایید قرار داده اند . از " پنهان نگاه داشتن ندانم کاری ها" تا نسبت دادن " هر گونه انتقاد، مخالف خوانی، کنایه یا حتا غرولندی به دشمن طبقاتی " از " شیوه ی نادرست و ناجوانمردانه ی از سر خود وانمودن ندانم کاری ها و انداختن آنها به گردن دیگری یا گروه دیگر" تا " سوء استفاده از سازمان حزبی و امکانات اعضای حزب برای بالارفتن از نردبان قدرت در درون و برون حزب گرفته تا سوء استفاده های مالی، کارچاق کنی و ..." از " سوء استفاده از سازمان حزب به سود گرایش های فراحزبی با آماج هایی دیگر" تا " سوء استفاده از سازمان حزب برای کارهای ماجراجویانه بدور از چشم دیگران و با زیرپا نهادن همه ی مقررات اساسنامه ای و انضباطی حزب؛" از " سوء استفاده از «سازمان پنهانی حزب» برای شرکت در کارهای ماجراجویانه به سود رژیم جمهوری اسلامی" تا دگر دیسگی " بخشی از این رهبری به ابزار دستِ سیاست هایی بیرون از چارچوب حزب"

به راستی چه کلاه گشادی بر سر پاک ترین فرزندان این آب وخاک رفته است که در طی 70سال آلت دست چنین ملغمه ای از بی هویتی ، فریبکاری ، خود پرستی وسوء استفاده ها بوده اند. روی آقای شهبازی سیاه که وقت ذی قیمت خود را برای سر هم کردن 1200صفحه کتاب " حزب توده از آغاز تا فروپاشی" ناقابل برای توضیح همین " ناگفته " ها صرف کرده ومقدار عظیمی از بودجه ی بیت المال! را در این راه صرف نموده است . کاش آقای شهبازی امکان مصاحبه با امثال آقای بزرگمهر را داشتند وتن به چنین کار طاقت فرسایی نمی سپردند.

به زعم آقای بزرگمهرهفتاد سال تاریخ ، حکایت بیش از 4 نسل این سرزمین با هزاران جان باخته با هزاران سال زندان وتبعید ، با میلیون ها صفحه نوشته وترجمه ونزدیک به 70سال کارسیاسی ، اجتماعی ،فرهنگی  وادبی ، با تاثیر دوران ساز در تاریخ معاصر ایران ، که هنوز هم که هنوز است "زیبا کلام " ها آن را مانع توسعه لیبرال دموکراسی ( بخوان آرامش سرمایه داران وابسته ونا وابسته در غارت هر چه بیشتر زحمتکشان شهر وروستا) در ایران می دانند ، اصلا "دودی" بوده است که مشتی افراد بی پرنسیب به چشم مردمان این سرزمین، به ویژه زحمتکشان کرده اند .

نوحه سرایی های آقای بزرگمهر کسی را به گریه وا نخواهد داشت . ایشان متدی را به اجرا گذاشته اند که بیش از آن چه گمان می کنند رسوا وآبرو باخته است .

تکرار اتهامات عالی ترین مقامات امنیتی شاه وشیخ ، پادوهای امپریالیسم وبورژوازی بی آبروی ایران وارائه تصویری کژ دیسه از سیمای مردمی حزب توده ایران به بهانه طرح" نکاتی" برای " بهبود" طرح برنامه حزب توده ایران ، اگر نگویم بخشی از ماموریت او، نشانه بی اخلاقی مطلق نویسنده است.

این که ایشان در طی متنی که حدس می زند مورد توجه افرادی از جمله دوستان وهواداران حزب توده ایران قرار خواهد داشت ، نوشته های بی خواننده پیشین خودرا مطرح می سازند بیانگر اپورتونیسم نابی است که مدت هاست دامان کسانی مثل ایشان را رنگین کرده است .

پارادوکسی را که در ابتدا مطرح کردم اکنون بیشتر می توان شکافت . آیا حزبی با این مختصاتی که آقای بزرگمهربه شرحی که در بالا یاد آور شد ، برشمرده اند ، وامیدی هم به پذیرش اصلاحات پیشنهادی ایشان در "مورد سازمان حزبی " در کنگره وجود ندارد :" شاید این کار در چارچوب یک کنگره حزبی شدنی نباشد و شدنی نیز نیست" چگونه می تواند برنامه ای پاسخ گوی انقلاب ملی – دموکراتیک مرحله کنونی تحولات ایران به روایت آقای بزرگمهر رابه تصویب برساند؟ بر اساس استدلال های ایشان حزب فاقد وجاهت قانونی برای انجام چنین وظیفه ای است واول باید با انتقاد از خود (به خوان خود زنی) از انقلابی های برجسته ای مثل ایشان که برای هر مشکلی پاسخی در آستین دارند ( به گواهی سیتادهای نوشتارهای خود) وحتی روزی برای آقای احمدی نژاد ( عقل کل حل مشکلات تمام جهان !) هم راه حل مشکل ارسال می کردند عذر تقصیر بخواهد تا شاید شایسته تدوین برنامه ای در خور گردد.

با این روال آیا نوشتن "نکاتی" برای "بهبود"برنامه حزبی که از " پای بست ویران " است چه توجیهی می تواند داشته باشد؟ جزخود نمایی واپورتونیسم ناب !

براستی آیا کدامین "چپ !!" است که به انکار تمامیت "چپ" می پردازد؟

10/6/1390

   

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter