نویدنو:09/06/1390  

 

 نویدنو  09/06/1390

 

 

در باره سوسیالیسم قرن بیست ویکمی- بخش نخست

گفتگوی هاتف رحمانی با احمد سپیداری

 

ضمن سپاس از زحمتی که برای نوشتن مقاله های سوسیالیسم قرن بیست ویکمی کشیدی واستقبال از جسارتی که در ورود به این مسئله ابراز کردی ، می خواهم به نمایندگی از نوید نو مسائلی وپرسش هایی را در میان بگذارم که شاید به رفع ابهام ها کمک کند.

اولین پرسش در باره موضع رفیق سام وب نسبت به لنینیسم است . البته این رد ونقد وانکار لنینیسم امر تازه ای نیست . از همان پیدایش مشی لنینی ، آکادمیسن ها وسازمان های سیاسی مختلفی که سر انجام وابستگی خود را به نهاد های سرمایه داری ، یا تمایلشان را به حفظ وضع موجود اثبات کرده اند ، به نقد ورد آن پرداخته اند که تا همین امروز هم ادامه دارد . اما در نظر های رفیق سام وب نکته جدیدی به چشم می خورد که قابل تامل است . ایشان می نویسند"واژه "مارکسیسم- لنینیسم"، باید به نفع واژه ی ساده ی "مارکسیسم" کنار گذاشته شود. چرا که، این واژه انعکاسی منفی در بین عموم آمریکایی ها، حتی بین چپ ها و نیروهای مترقی دارد و بسته به این که مخاطب شما کیست، به نظر یا خارجی یا دگماتیک یا غیردمکراتیک می آید و یا همه ی آن ها با هم" وادامه می دهند "مارکسیسم- لنینیسم طی دوران استالین که محققین شوروی، تحت رهنمودهای استالین، نوشته های اولیه ی مارکسیست ها را سیستماتیک و ساده کردند- لازم به ذکرنیست که آن را مطابق نیازهای کشور شوروی و حزب درآوردند- شکل رسمی به خود گرفت. "به نظر می رسد  ایشان لنینیسم را اعم از لنین می داند که تاریخ 90 ساله تئوری وپراتیک جنبش جهانی کمونیستی را هم در بر می گیرد . نقد شما از رفیق سام وب در این رابطه یک سویه ونا رسا است .آیا توضیح بیشتری لازم نمی دانید ؟

 

سپیداری - با سلام و تشکر از سایت محترم نوید نو به خاطر توجهی که به این بحث ها داشته و دارد، تلاش می کنم تا آنجا که در توان دارم نسبت به روشن تر شدن نظر خود در این باره توضیحاتی بدهم.

نوشته های سام وب و سایر نویسندگان نشریات رسمی حزب کمونیست آمریکا مدت هاست مباحثی را پیرامون «جهانی سازی»، «بحران اقتصادی جهانی»، «جنبش کارگری آمریکا»، «سوسیالیسم» و «تاکتیک های مبارزه حزب کمونیست» با توجه به تحلیل مشخص از اوضاع مشخص آن جامعه مطرح کرده اند. این مباحث در نهایت با تغییراتی به تزهای مطرح شده توسط سام وب در سند «سوسیالیسم قرن بیست و یکمی...» تبدیل شده است. به همین دلیل، برای درک دیدگاه های سام وب، با توجه به اسناد بسیاری که در اختیار داریم، چه با آن موافق باشیم و چه نباشیم، مشکل چندانی وجود ندارد.

این امر در سایر موارد بدین صورت نیست. برای مثال، در مورد لنینیسم ما شاهد چنین طرح مباحثی نبوده ایم و آنچه مطرح شده نیز بیش از چند گزارهٔ چند خطی نیست که آن هم با تناقضاتی مواجه است. خوب ما با رفقایی مواجهیم که این سند را نوشتهٔ منسجم و یکدستی می شناسند که ساخته و پرداخته شده تا یک حزب کمونیست با سابقهٔ تاریخی بسیار ارزشمند را متلاشی و منحل کند. آن ها همهٔ بخش های مختلف این نوشته را مرتبط به یکدیگر می دانند و  همه را هم مردود و ضد مارکسیست لنینیستی تشخیص  داده اند. نقد های رفقای مکزیکی، یونانی و برخی اسناد مشابه در شرف انتشار بر چنین اساسی نوشته شده است.

البته من چنین نگاهی را می فهمم، و درک می کنم، اما با آن موافق نیستم و دلایل این رفقا را برای صدور چنین حکم سنگینی ناکافی و در بخشی از بندهای کیفرخواست نادرست دیده ام. (پیش گویی در این زمینه بر اساس احساس ها و سوابق تاریخی را هم درست نمی دانم و در نوشته خود علت آن را توضیح داده ام). علاوه بر این، در نحوهٔ برخورد منتقدین به نظرات سام وب، خطرات بزرگی را می بینم که سعی کرده ام توجه خوانندگان را به آن جلب کنم.

اگر بخواهیم مباحث مختلف مطرح در این نوشته را به طور مستقل مورد بررسی دهیم (کاری که من کردم)، آنوقت گزاره های سام وب دربارهٔ لنینیسم آنقدر ناکافی، نارسا و متناقض و فی البداهه است که یک قضاوت عمیق ایدئولوژیک پیرامون آن دشوار است. من در چنین مواردی بیشتر ترجیح می دهم از گوینده بخواهم بیشتر و بیشتر توضیح دهد تا دیدگاهش کاملا روش شود و سپس به نقد روشنگرانهٔ آن نظرات در حد بضاعتم می پردازم. به همین دلیل بیش از چند خط دربارهٔ چند گزارهٔ او ننوشتم و تفاسیر خودم را مبنای قضاوت هایم قرار ندادم.

باید قبول کرد که امروز در پشت نام لنینیسم، اندیشه های گاها متفاوتی به پیش برده می شود و ما بعد از فروپاشی اتحاد شوروی بعنوان مفسر مارکسیسم لنینیسم در جنبش کمونیستی جهانی، (چه امروز آن تفاسیر را تماما بپذیریم یا به بخش هایی از آن انتقاد داشته باشیم) چنین مفسری نداریم. به نظر من، اگر مارکسیسم لنینیسم را یک ایدئولوژی علمی بدانیم، خود وجود یک مفسر واحد از آن نیز قابل بحث است. ما در هیچ علم دیگری هم توقع نداریم همهٔ دانشمندان نظر واحدی برای مسائل داشته باشند و اگر کسی مثلا مقاله ای انتشار داد و با قوانین نسبیت انیشتن مخالفت کرد، نقطه نظرات او را غیر قابل طرح تلقی نمی کنیم. بلکه به جای این کار، به نقد نظرات او می پردازیم و او را به چالش نظری می کشیم. زنده یاد احسان طبری مقالات ارزنده ای در این زمینه دارد. پیشنهاد می کنم نوشته های فلسفی اجتماعی او را یک بار دیگر بخوانیم. تاریخ علوم از جمله پر از مباحثه هایی است که هر بار ما را با اوج تازه از تفکر بشری روبرو ساخته است.

به نظر من، ما باید در همهٔ زمینه ها وارد مباحث عمیق تازه ای بشویم و درک خود را امروزین کنم. به همین دلیل، با طرد آرا و نظرات انتقادی با تکیه بر «تکراری» بودن آن ها مخالفم و این راه بستن بر مباحثات نظری را، آن هم درست در هنگامی که به شدت به این مباحثات برای تدوین استراتژی ها و تکتیک های انقلابی برای دوران خود نیازمندیم، و با جوانانی مواجهیم که سابقهٔ این بحث ها را هم نمی دانند، مخرب می دانم. ما باید به قول مارکس از تردید و شک و ارزیابی های دوباره و دوباره واهمه نداشته باشیم و مطمئن باشیم از این مباحثات آگاه تر و مصمم تر بیرون خواهیم آمد. آنچه دیگران را به درستی نظرات لنینیست ها مطمئن می سازد، نه تکراری خواندن نظرات سام وب، بلکه مباحثات و کنفرانس های علمی در این زمینه توسط احزاب کمونیست و سایر مارکسیست هاست. 

بطور خلاصه من معتقدم ما باید به جای «بازگشت به استالین»، «بازگشت به لنین»، «بازگشت به مارکس»، به «سوسیالیسم علمی» یعنی به یک نگاه روشن علمی با تاریخی پر بار از تلاش های عظیم نظری و تجربی بازگردیم.

س : پرسش دوم بر می گردد به ادامه منطقی سوال اول ، یعنی وقتی لنینیسم را که مشخصه بارز آن ترسیم سیمای انقلابی حزب کمونیست برای تغییر جهان است نفی کنیم ، بازتاب آن را در نفی سیمای حزب طراز نوین هم شاهد خواهیم بود. متاسفانه این نگاه در تزهای رفیق سام وب به روشنی آشکار است . البته شما به این نکته هم پرداخته اید اما نگاه شما ارگانیک و مبتنی بر دیالکتیک متقابل این دید گاه ها نیست .  آیا می توانید توضیح بیشتری در این رابطه بدهید؟

سپیداری - امیدوارم منظور شما را از نفی «سیمای انقلابی حزب کمونیست»، درست متوجه شده باشم. همانطور که من در نقد مباحثات سام وب و همچنین رفقای مکزیکی و یونانی گفته ام، سام وب نه بر ضرورت وجود یک حزب طبقهٔ کارگر برای راهبری جنبش کارگری و مردمی شک کرده و نه لزوم تغییر جهان از یک جهان سرمایه داری به یک جهان سوسیالیستی را منکر شده است (البته پر واضح است که او نگاه خاص خود را دارد). من از بازگویی گزاره های مشخص و روشن در این زمینه خودداری می کنم و خوانندگان را به مقالهٔ خود رجوع می دهم.

به نظر من، آنچه بسیاری از ما را، بیش از خود مسائل مورد بحث، با مشکل مواجه می سازد، نحوه ورود به مسئله است. گاه تعلق خاطر ما به شکل و فرمت طرح مباحث چپ بیش از محتوای مسائل مورد چالش آن بوده است. همچنین این نگاه هم متداول است که ما نتیجه گیری های خود را نه از روی واقعیات پیش روی مان بلکه از فرمولهایی استخراج می کنیم که بعنوان لنینیسم می شناسیم. برای مثال ما فرمولبندیٔ معینی داشته و داریم که «نفی لنینیسم، نفی خصلت انقلابی حزب طبقهٔ کارگر و نفی انترناسیونالیسم پرولتری ست». ما برای این فرمولبندی خود فاکت ها و شاهد مثال های بسیار زیادی هم داشته ایم و از مجموعهٔ بررسی های تاریخی قانونی را به شکل فوق استخراج کرده ایم. اما متاسفانه گرایش داریم که گاه آن را بدون تحلیل مشخص از اوضاع مشخص در همه جا بکار بگیریم. این قانون طبعا نمی تواند از قانونمندی های فرمولبندی شده توسط رفیق لنین باشد، چرا که همه می دانیم لنین خود چیزی به نام لنینیسم را بنیاد نگذاشته است، (فکر می کنم ریشه آن به کتاب معروف «مسائل لنینیسم» بازگردد که سام وب به آن اشکال وارد دانسته است). البته در اینجا اشکال از قانونمندی فوق نیست، بلکه اشکال از بکار نگرفتن تحلیل مشخص از اوضاع مشخص باز می گردد که یک اسلوب عمیقا لنینی ست.

بد نیست برای اینکه روشن تر صحبت کرده باشم به نقدهای مورد نظر باز گردم و بگویم اسلوب برخورد لنینی از دید من چیست. اگر ما با خواندن مجموعه تزهای عنوان شده توسط سام وب به نفی لنینیسم رسیدیم (به نظر من برخوردهای سام وب هنوز در بیشتر زمینه ها بر اساس اسلوبی لنینی ست)، و با تکیه با قانون «نفی لنینیسم، نفی خصلت انقلابی حزب طبقهٔ کارگر و نفی انترناسونالیسم پرولتری ست» حدث زدیم سند مطروحه به چنین دامی خواهد افتاد، کار ما به اینجا خاتمه نمی یابد و ما نمی توانیم این را بعنوان قضاوت نهایی بیان کنیم. ما باید به فاکت ها رجوع کنیم و ببینیم در عالم واقع، فاکت ها نتیجه پیشبینی شدهٔ ما را تایید می کنند یا نه و تازه پس از تایید شدن قضاوتمان توسط فاکت ها، آن را نتیجه بگیریم و اعلام کنیم. (زنده یاد احسان طبری در زمینهٔ بررسی فاکت ها حتی سفارش می کند که برای جلوگیری از گلچین کردن فاکت ها به نفع طرحوارهٔ مورد نظرمان، تبعیض مثبتی بکار بندیم و بر سخت گیری در برابر انتخاب فاکت های تایید کنندهٔ نظرمان به شدت بیفزاییم.) اگر فاکت ها بر خلاف نظر ماست یا با نوعی دو دستگی و دو سویه گی آشکار مواجه است، تنها نتیجه ای که می توان اعلام داشت متناقض بودن مجموعه تزهای عنوان شده یا بررسی جداگانهٔ آن هاست. اعلام هر نوع نتیجهٔ دیگری نه لنینی ست، نه علمی و نه منصفانه. اعلام احکام از روی قوانین بدون بررسی و تکیه بر فاکت های مشخص، اساسا تکیه بر قانون بعنوان یک «ایده» و در نتیجه ایده آلیسم محض است.

البته رفقای یونانی و مکزیکی این اسلوب لنینی را بهتر از من می شناسند و نفی نکرده اند. آن ها بعلاوه برای اثبات درستی نتیجه گیری هایشان در نفی کامل تزهای سام وب، فاکت های مورد نظر خود را نیز در بیانیه های بسیار کار شده شان با ما در میان گذاشته اند.

صادقانه بگویم که کار طولانی و مستمر در رابطه با ترجمه مقالات حزب کمونیست آمریکا و شخص سام وب، پذیرش احکام صادره توسط این رفقا را برایم سخت می کرد. مطالعه دقیق و مستمر نوشته های سایت حزب کمونیست آمریکا به من که هم به انقلاب سوسیالیستی اعتقاد عمیق دارم، هم به لنینیزم و همچنین هم ضرورت خدشه ناپذیر حزب طبقهٔ کارگر را درک می کنم و هم انترناسیونالیسم کمونیستی و همچنین با نوشته های سوسیال دمکرات های رادیکال در جنبش ضد جهانی شرکتی آشنا هستم، و تفاوت آن مواضع را با یک موضعگیری بر اساس سوسیالیسم علمی هم می دانم، چیز دیگری می گفت. و اساسا همین مسئله باعث شد که من پایم را از گلیمم دراز تر کنم و با زحمت بسیار زیاد احکام صادره توسط رفاقی یونانی و مکزیکی را بازبینی کنم.

بررسی شبانه روزی دو سه ماهه من بر روی این اسناد من را متقاعد ساخت که رفقای منتقد یونانی و مکزیکی ما فاکت ها را به نفع نگرانی ها و باورها و سلیقه های خاص خود نادیده گرفته اند و نتایجی را گرفته اند که نمی شود از آن مجموعه تز ها گرفت. (من به روشنی و با دقت تمام در نوشته ام نشان داده ام که چه فاکت های برجسته ای در نوشتهٔ سام وب توسط این رفقا دور ریخته شده و یا قلب شده است.) همچنین متوجه شدم که علاوه بر نگرانی از خطر جدی راست در نوشته های سام وب که این همه مورد تاکید قرار گرفته، ما با خطر جدی چپ روانهٔ دیگری نیز روبرو هستیم که در پشت «بازگشت به لنین» پنهان شده است. من این خطر را بویژه با توجه به شرایط شکوفایی مبارزات مردم جهان (هنوز غیر سوسیالیستی) و وزن و تاثیرگذاری حزب کمونیست قدرتمند یونان، کم اهمیت نمی بینم.

اینکه حزب کمونیست آمریکا بر ادامه سنت های انقلابی اما نوآورانه اش پای فشاری کند و راه و رسم سوسیال دمکراتیکی را جایگزین سوسیالیسم علمی نکند، آرزوی همهٔ ماست. در مجموع دوگانگی هایی را وجوددارد که باید به سو و جهتی درست هدایت شود. به همین دلیل هم عنوان مقالهّ خود را «سوسیالیسم قرن بیست و یکمی بحثی هنوز در میانهٔ راه»  گذاشتم. بعلاوه، امیدوارم با توجه به شرایط پیش رو، کمونیست ها بتوانند با برنامه ها و تاکتیک های هر چه مناسب تر، بخش های بزرگ تری از جنبش چپ، تشکل های مردمی دمکراتیک اما غیرسوسیالیستی یا جریان های دارای گرایش سوسیال دمکراتیک رادیکال را به همکاری جلب کنند و نیروی لازم را برای تاثیر گذاری جدی بر اوضاع سیاسی جهانی کسب کنند (تزهای سام وب در این زمینه فوق العاده است). به همین دلیل، برخوردهای تند و مخرب همراه با نفی هر جریان غیر کمونیست یا هژمونیک بیمارگونه را در این زمینه نادرست و بسیار خطرناک می دانم.

س : پرسش سوم هم باز در رابطه دیالکتیکی با دو سوال پیشین باز می گردد به سیمای انترناسیونالیسم در حزب طراز نوین که با توجه به تز های رفیق سام وب این امر هم به سود نوعی بومی گرایی وحوزه جغزافیایی زیست نفی می شود. این هم نیازمند بررسی عمیق تر است .البته شما به بیانیه همبستگی حزب کمونیست امریکا با حزب کمونیست ومردم یونان به درستی اشاره کرده اید ، اما هنوز این همانی بین دیدگاه های حزب ورفیق سام وب ادعا ویا اثبات نشده است ، آیا می شود خواهش کنم در این مورد هم توضیحاتی را بیان کنید؟

در مورد نفی انترناسیونالیسم باید گفت، مجموعه تزهای رفیق سام وب گزارهٔ چندان مشخصی در این رابطه ندارد که بتوان چنین حکمی صادر کرد. (من در مقاله خود نیز فقدان اشاره به آن را بیان کرده ام). عدم طرح مستقیم یک مبحث را نمی دانم تا چه حد می توان مخالفت با آن برداشت کرد، بخصوص که سام وب مخالفت هایش را هم به روشنی عنوان کرده است. تاکید جدی او به وحدت عمل همهٔ نیروهای مبارز در سطح امریکا و جهان برای چرخش اوضاع علیه سرمایه داری جهانی شده به نظر من بزرگ ترین تجلی انترناسیونالیسم است. آیا ما این ضد انترناسیونالیست بودن سام وب را به همان شیوهٔ بالا و به شیوه ای ایده آلیستی نتیجه نگرفته ایم؟ ما با تفسیرهای دیگری از انترناسیونالیسم مبنی بر وحدت فکری، عملی و حتی تا حدی و به نوعی تشکیلاتی هم بویژه در دوران اتحاد شوروی روبرو بوده ایم که، چه درست و چه غلط، قابل بسط به دوران ما نیست.

یکی از بحث هایی که من در سال های گذشته با آن آشنا شدم و اتفاقا خود سایت نوید نو با نشر ترجمه های مختلف، اولین مطرح کننده اش در میان چپ ها بوده است، بحث فضا و سپهر سیاسی است که بحث علمی نویی ست و ما سابقه تاریخی زیادی برای آن در میان کمونیست ها نداشته ایم. (من جدا توصیه می کنم رفقای ما بحث های استاد مارکسیست دیویدهاروی در این زمینه را مطالعه کنند.) دریافت های علمی معاصر در جغرافیای سیاسی و جغرافیای شهری حکایت از آن دارد که همهٔ پدیده های اجتماعی اساسا وابستگی مکانی زمانی دارند (بررسی شیوهٔ تولید آسیایی توسط مارکس نمونه تلاش اولیه موفقی در این راستا شناخته می شود.)

واقعیت آن است که ما به این خصلت مکانی زمانی کم تر توجه می کرده ایم  و بسیاری از بیانیه های ما و مواضع ما ضمن تاکیدی افراطی بر نقاط اشتراک، نقاط افتراق و تاثیرات مکانی را نادیده می گیرد و گاه از جهانشمولی قوانین مارکسیسم چنین برداشت می کنیم که این قوانین هیچ وابستگی خاصی به «فضای سیاسی» اجرایشان ندارند و در همه جا و در همه حال به همان شکل اولیه قابل اجرا هستند. و جالب اینکه حتی وقتی نیستند هم به احکام خود شک نمی کنیم و به دنبال چند اپورتونیست می گردیم که اشکال را به گردن آن ها بیندازیم.

بحث سام وب در مورد ضرورت درک شرایط ملی ویژهٔ آمریکا و طراحی تاکتیک ها بر اساس آن یکی از برجسته ترین فرازهای تزهای عنوان شده توسط اوست. من تقاضا دارم عزیزان به مشکلی که برخی از کمونیست ها (حتی احزاب کمونیست) در درک شرایط مبارزه در ایران داشته و دارند توجه کنند. چرا برای بخشی از کمونیست ها دفاع از مبارزات مردم ایران علیه رژیم ولایت فقیهی دشوار بود؟ چرا آن ها می توانستند چشمشان را به روی این همه جنایت ببندند و از چنین حکومتی بعنوان یک نیروی «ضد امپریالیست» دفاع کنند؟ یکی از ریشه های چنین خطای آشکاری در ندیدن فضاهای بومی خاص هر صحنهٔ مبارزه و تکیه بر برخی فرمولبندیهای انگار جاودانه نیست؟

نکتهٔ دیگری که باید بدان توجه داشت رابطهٔ دیالکتیکی ناسیونالیسم و انترناسیونالیسم است. آیا انترناسیونالیست بودن به معنی نفی منافع ملی ست؟ آیا کمونیست ها در همه حال و در همه شرایط باید منافع دیگر خلق ها را به منافع ملی خود ارجح بشمارند؟ آیا چنین کاری اساسا برای هیچ حزبی یا دولتی ممکن است؟ حزب کمونیست آمریکا می تواند دفاع از مبارزه هر روزه مردم جهان در برابر آمریکا را جایگزین پرداختن به مشکلات و مسائل و مبارزات مردم کشور خود و بردن ایده های ترقی خواهانه چپ در میان آنان کند. البته این می تواند برای ما که رودرروی جنایت های امپریالیسم هستیم، صدای آشنا تر و مطلوب تری باشد، ولی نتیجه چنین شیوهٔ برخوردی قطعا به یک انزوای سیاسی مرگبار در میان مردم آمریکا که در فضای سیاسی دیگری به سر می برند و در نتیجه زاویهٔ دید دیگری به ماجرا دارند منجر خواهد شد. جالب است که برخی از روشنفکران چپ آمریکایی ضد امپریالیست در بیرون آمریکا بسیار بسیار بیشتر از خود کشورشان شناخته شده و تاثیر گذار بوده اند و این کارساز نیست. به نظر من مبارزهٔ حزب کمونیست آمریکا با پلیدترین و ارتجاعی ترین بخش از سرمایه داری انحصاری جهانی در آمریکا و جهان وجه بارزی از یک انترناسیونالیسم جهانی ست و نمی توان به شکل مکانیکی این مبارزهٔ ملی را از آن مبارزهٔ جهانی جدا دانست.

نکتهٔ مهم دیگری که می خواهم به آن تاکید کنم و با انتشار نقطه نظرات دکتر «هانس پطر بره نر» بیشتر به آن واقف شده ام، آن است که ما نباید صورت مسئله را فراموش کنیم. هدف سام وب از ارائه آن تزها این است که : «ما حزب کوچکی با لایه ی نازکی از رهبران متعهد هستیم که امیدواریم در شرایط غیرانقلابی، در کشوری پهناور، و در عصر اینترنت حزب بسیار بزرگتری شود.» متاسفانه ما از این احزاب کوچک کمونیست کم نداریم و وجود احزاب کمونیست پر قدرتی نظیر حزب کمونیست پرتغال نیز مشکل آن ها را حل نخواهد کرد. وقتی احزاب چپ دیگری در مقابل چشمان این رفقای عزیز تشکیل می شود که نظر و آرای مردم را به خود جلب می کند و به نیرویی تاثیر گذار در همان جامعه ای که آن ها هنوز حزب بسیار کوچکی در آن باقی مانده اند، فرا  می روید، می توان این نتیجه را گرفت که تبدیل شدن به یک حزب بزرگ چپ ممکن است. البته می توان به برخی از مواضع آن احزاب گسترش یافته نقد داشت و برنامه های رادیکال تر و بهتری برای مردم ارائه داد، اما اگر در شرایط دمکراتیک صدای ما بی پاسخ باقی می ماند و نمی توانیم عمیقا و وسیعا در یک دوران پر شور مبارزه میان نیروی کار و مردم زحمتکش گسترش یابیم، بهتر است به همه چیز خود شک کنیم (مارکس چنین شک هایی را به ما توصیه کرده است) و به جای تکرار درسنامه های خشک بی روح، تغییر جهان را درست از خویش آغاز کنیم و اگر کسی در چنین راهی قدم گذاشت، به جای تشویق و گرفتن دستان لرزان پر از خطایش، قلم پاهایش را نشکنیم. و حتی بدانیم اگر او از این پرتگاه هولناک فرو افتاد، باید با دقت و مراقبت هرچه بیشتر این تلاش را دوباره تکرار کنیم.

ادامه دارد

 

 

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter