مطلب
دریافتی :
دخالت امپریالیستها در امور کشورها و ملتها با استفاده از «جنگ اینترنتی»
نویسنده:
دومه نیکو لوسوردو
-
برگردان: احمد مزارعی
آقای اوباما سعی میکند از طریق اینترنت، فیسبوک و توئیتر، از هر فرصتی
جهت نشر «حقیقت» و «صلح» به طور غیرمستقیم استفاده کند. واشنگتن تاکنون
بودجه زیادی را در جهت مبارزه با «زورگویان» از طریق اینترنت به مصرف
رسانیده است. اصل بر این است که از این امکانات حداکثر استفاده در جهت
پیشبرد منافع برده شود. میتوان از این ابزارها در جهت دامن زدن به
کینهورزی و دشمنی و راه انداختن جنگ نیز استفاده برد. بر همین اساس بود که
گوبلز و سیستم نازیها از رسانههای جمعی به ویژه رادیو به نحو احسن بهره
بردند.
«کارگاه
جنگ روانی»
در
سالهای جنگ سرد برنامههای رادیویی به مثابه اسلحه قدرتمندی بود که طرفین
علیه یکدیگر به کار میگرفتند. در سالهای پس از فروپاشی اتحاد شوروی این
بار وظیفه ساختن مرکزی مؤثر تحت نام «کارگاه جنگ روانی» به عهده سازمان
«سیا» گذارده شد. در سال ١۹۸۹
«انقلاب
مخملی» در پراگ پایتخت چکسلواکی پیروز گشت. کلمه رمزی که در این «انقلاب»
به کار گرفته شد، برگرفته از فلسفه گاندی به نام «حقیقت و عشق» بود. این
کلمه ورد زبان همگان گردیده بود که به وسیله رسانههای غربی در میان مردم
اشاعه داده میشد. اما در کنار این کلمه زیبا، اخبار دروغ فراوانی نیز
اشاعه داده میشد. یکی از این دروغها خبری بود که آن روزها در میان مردم
پراگ انتشار داده شد، مبنی بر اینکه یک دانشجو به طرز فجیعی به دست پلیس
به قتل رسیده است. این شایعه دروغ در آن روزها نقش بزرگی در تحریک مردم
علیه دولت بازی کرد. پس از بیست سال این دروغ به وسیله روزنامهنگاری که در
آن روزها قهرمان انقلاب به حساب میآمد، افشا گردید. «یان اوربان» اعتراف
کرد که دروغ او موجب آنچنان خشم و غضبی در میان مردم نسبت به دولت گردید
که موجب متلاشی شدن دولت شد، البته دولتی که ضربات زیادی از درون و بیرون
بر آن وارد شده بود.
در سال ١۹۸۹،
علیرغم شایعات زیادی که در مورد وضعیت چاوشسکو، رییسجمهور رومانی وجود
داشت، اما او با قدرت تمام بر حکومت باقی بود. اما وی چگونه سقوط کرد؟
مطبوعات جهان در میان مردم رومانی شایع کردند که پلیس چاوشسکو در منطقه
تیموشوار دست به کشتار جمعی اهالی زده است، اما حقیقت ماجرا چه بود؟ از
زبان فیلسوف محترم و برجسته اهل رومانی «گیرگیو آگامبین» بشنویم: «برای
اولین بار در تاریخ انسان قبرهایی را نبش کرده و و اجسادی که گویا به تازگی
شسته و کفن شده و به خاک سپرده شده بودند، درآوردند تا حقیقت روشن گردد.
همگان با کمال تعجب مشاهده کردند که تابوتها خالی است و حادثه مذکور دروغی
بیش نبوده است. اما رسانههای غربی با کمال وقاحت بر درستی این خبر دروغ
تأکید کرده و با تمام توانشان در رسانهها دمیدند که در رومانی پلیس دست به
کشتار جمعی مردم زده است. آنان «لحظه حقیقت» را آشکارا انکار کرده و بر
دروغ و فتنه اصرار ورزیدند.
ده سال پس از آن دروغ ساختگی در رومانی این بار تصمیم گرفته شد همان تاکتیک
را به شیوه دیگری در یوگسلاوی به کار ببرند و کشوری را تجزیه و جنگی
جنایتکارانه و ضدانسانی علیه مردم یوگسلاوی به راه اندازند. این تاکتیک
چگونه به کار گرفته شد: قتلعام وحشتآور منطقه راچاک که در آن با کمال
قساوت و بیرحمی اجساد انسانها را لت و پار کرده، دستها و پاها و سایر
اعضای بدن را جدا کرده و با تبلیغات رسانههای غربی این جنایات هولناک را
به صربها نسبت دادند. اما حقیقت این بود که جنایتکاران بربری که به این
اعمال ضدانسانی دست زده بودند، باندهای تبهکار آلبانی بودند که امروز در
مجالس رسمی اروپا حضور مییابند و از آنان به عنوان «رزمندگان آزادی» نام
میبرند. یکی از اینان که به عنوان «پدر وطن» از آن نام برده میشود هاشم
تاسی است که از رهبران همین باندهای جنایتکار بوده و از ابتدای شروع
جنگهای بالکان در تمام جنایتها شرکت داشته. هماکنون این موضوع نیز آشکار
شده که وی نه تنها جزو باندهای خرید و فروش هروئین بوده است، بلکه در قاچاق
اعضای بدن نیز دخالت دارد. او این جنایات را با شروع جنگ آغاز کرد.
وی با استفاده از سایر «مبارزان آزادی» مزرعهای را در منطقه «تریب» در وسط
آلبانی تبدیل به سالنی برای جدا کردن اعضای بدن انسانها نمود. او با کمک
پزشکان غربی زندانیان صرب را که مریض بودند به آنجا میآورد و با ضربهای
به قتل میرساند و از اعضای بدنشان برای فروش استفاده میکرد. دیری نگذشت
که «جنگ انساندوستانه» سال ١۹۹۹
آشکار شد. کشور تجزیه و هماکنون در کوسوو یک پایگاه بزرگ نظامی آمریکا
تأسیس یافته است.
انقلابها … و فریبکاری
با
خیزشی دیگر به عقب، چند سالی به پشت سر خود نگاه کنیم. مجله فرانسوی
«هیرودت» که ویژه مسایل ژئوپولتیک است، به نقش مهمی اشاره میکند که
تلویزیونها در جریان «انقلاب گلها» در گرجستان بازی کردند، تلویزیونهایی
که در دست نیروهای مخالف دولت و غربیها بود. این رسانهها به طور مرتب
اخبار و گزارشهای دروغ و غیرواقعی از زندگی شوادنادزه انتشار میدادند.
آنان اینگونه وانمود میکردند که منزل وی مرکز فساد است و بدین وسیله
میخواستند که او در انتخابات پیروز نشود. اما با وجود همه این تبلیغات او
انتخاب شد. اما این بار نیروهای مخالف نتایج انتخابات را نپذیرفتند و قرار
را بر یک راهپیمایی اعتراضی از سراسر کشور به سوی تفلیس گذاشتند. علیرغم
همه تبلیغات رسانههای مخالفان و غرب و صرف پولهای فراوان تنها توانستند
۵
تا ١٠ هزار نفر را بسیج کنند و این تعداد برای گرجستان بسیار بیاهمیت بود.
اما رسانههای غربی همین راهپیمایی را بسیار بزرگتر از آنچه بود مونتاژ
کرده و این طور وانمود کردند که همه ملت گرجستان در پشت سر رهبر خود
ساآکاشویلی در حرکت است و بدین شکل مشروعیت را از شوارنادزه بازپس گرفتند.
«انقلاب»
موفق شد و رییس تازه که فارغ التحصیل آمریکا و فرد حرفشنو و مطیعی برای
آمریکاییها بود، بر سر کار آمد.
نگاهی به اوضاع لیبی
با
توجه به مطالب فوق، اکنون وضعیت لیبی را در نظر بگیریم. مجلهای که در
ایتالیا به مسایل ژئوپولیتیک میپردازد، در مورد لیبی میگوید: «رسانههای
غربی در اینجا «استراتژی تحریف» را به کار میگیرند. این استراتژی تحریف
ابتدا مبارزه در لیبی را تحت عنوان «درگیری میان ضعیفان و قدرتمندان» تبلیغ
میکند، در ادامه آن را به مبارزه میان
«خیر
مطلق و شر مطلق» ارتقا دادند. رسانهها بدون انجام وظیفه خود، که باید
ابزاری در خدمت آزادی و حقیقت باشند، همه چیز را برعکس جلوه میدادند.
اکنون ما با تکنیک بازی با کلمات و اخبار روبهرو هستیم، به طوری که فضای
تحلیل و تعقل را بسیار محدود میسازد. وانگهی شرایط انفعالی که به وسیله
سیر سریع حوادث به وجود میآید و وسایل مدرن رادیو تلویزیون نیز به خدمت
گرفته میشود، باعث میگردد که آزادی فرهنگی و سیاسی درست در جهت ضد خود به
کار گرفته شود. مشکل نیست، توقع اینکه درگیریهای لیبی میان دو جناح به
زودی پایان یابد، اما اوباما و همپیمانانش امیدوارند که با بیشتر طولانی
شدن درگیریها بتوانند به اهداف خود در لیبی جامه عمل بپوشانند و مسلماً
این اهداف انسانی و برحق نیست، حتا اگر از کلمات «انسانی» و «حق» در
مذاکرات استفاه شود، زیرا اهدافی که در ورای این جنگ دنبال میشود، درست
عکس آن است.
نقش اینترنت
ما
در فصل تازهای از جنگ روانی به سر میبریم. ایالات متحده آمریکا در نتجه
چند دهه تحقیق و تجربهاندوزی پیشرفتهای عظیمی به دست آورده است. چند سال
پیش خانم «ربکا لیموف» استاد انتروپولوژیست دانشگاه دولتی واشنگتن کتابی
انتشار داد که در آن کوششهای ضدانسانی سازمان جاسوسی آمریکا
CIA
توضیح داده میشد. در سالهای
۵٠
عدهای از تحلیلگران بیماریهای روانی به خاطر «تخریب و دوبارهسازی» بر
روی بیماران روانی تحقیقاتی به عمل آوردند. با در نظر گرفتن این تحقیقات
میتوان حوادث آن سالها را کشف کرد.
در شانزدهم اوت سال ١۹۶١
حوادثی در شهرک «بون سنت سیری» که شهرک بسیار زیبا و آرام در جنوب فرانسه
است، روی داد که فرانسه را به لرزه درآورد. بسیاری در فرانسه دچار جنون
جمعی شدند. حداقل ده نفر جان خود را از دست داده و دهها نفر دیگر
سروکارشان به تیمارستان کشیده شد. صدها نفر دیگر حالتهای هذیانگویی و
رفتارهای غیرارادی از خود نشان دادند. بساری از بیماران با لباسهاس
دیوانگان در بیمارستانها به تختها بسته شدند. اکنون این راز برملا شده
است. این دیوانگی جمعی و سایر عوارض دیگر در نتیجه آزمایشاتی اتفاق افتاده
بود که سازمان جاسوسی آمریکا
CIA
با کمک واحدهای عملیاتی ویژه ارتش آمریکا «فورت دیتریک» مریلند انجام داده
بودند. در آن سال سازمان جاسوسی آمریکا
CIA
مبادرت به آلوده کردن نان فروشگاههای شهرک مزبور با ماده
LSD
مینماید که نتایج آن به اختصار شرح داده شد. زمان اتفاق حادثه مذکور، شروع
جنگ سرد است. آمریکا همپیمان فرانسه است، اما مسلماً فرانسه از آمریکا
تبعیت میکرد و به سادگی به برنامه روانی جنگ سرد آمریکا تن در میداد و
البته هدف نهایی از این آزمایشات اردوگاه سوسیالیسم و نیروهای ضداستعماری
در آن برهه تاریخی بود. انجام چنین آزمایشهایی در پشت دیوارهای آهنین
بسیار مشکل بود.
اجازه دهید این سؤال را را در برابر خود قرار دهیم: آیا امکان ندارد تا
تودههای مردم را از طریق داروهای ویژهای تحریک کرد؟ با ظهور اینترنت و
فیسبوک و عمومیت یافتن آنها در جهان، سلاح قدرتمند تازهای پیدا شده که
میتوان در تعادل میان قدرتهای بینالمللی به طور عمیقی تأثیر گذاشت. این
امر امروزه بر کسی پوشیده نیست. در آمریکا یکی از امپراتوران برنامههای
فکاهی تلویزیون به نام «جان استوارت» چنین میگوید: «چرا ما باید برای
سرنگونی دولتها از اسلحه استفاده کنیم، در حالی که میتوانیم آنها را به
وسیله برنامههای تبلیغاتی اینترنتی ساقط کنیم. امروز ساقط کردن دولتها از
خریدن یک جفت کفش آسانتر شده است.
…»
جنگ ار طریق اینترنت
آیا
اینترنت عکسالعمل ناگهانی فرد را باعث نمیشود؟ آیا نمیتوان از این پدیده
برای اهداف سیاسی استفاده برد؟ مسؤولان آمریکایی به این پدیده این گونه
مینگرند. آقای «داگلاس بال»، معاون سابق ریگان و بوش پدر این چنین اعتراف
میکند: «در حال حاضر اینترنت توسط سازمانی غیردولتی اداره میشود که در
حقیقت وابسته به وزارت بازرگانی آمریکا است.»
آیا این امر تنها در تجارت خلاصه میشود؟ روزنامهای در پکن حادثهای را
نقل میکند که تا حد زیادی به دست فراموشی سپرده شده است:
«در
سال ١۹۹٢
دولت چین برای اولین بار از آمریکا درخواست نمود تا به شبکه جهانی اینترنت
وصل شود. این درخواست پذیرفته نشد. توضیح آمریکا در آن زمان این بود که که
ممکن است یک کشور آسیایی اطلاعاتی را از غرب به دست آورد، اما اکنون خانم
کلینتون خواستار آنست که اینترنت به عنوان یک ارزش مطلق جهانی در اختیار
همگان قرار گیرد. اما همان روزنامه چینی در تحلیل گفتۀ خانم کلینتون
مینویسد: «خودپرستی ایالات متحده آمریکا نسبت به گذشته هیچ تغییری نکرده
است.» این امر ممکن است تنها در عرصه تجارت باشد. یکی از بزرگترین
صاحبنظران امور اینترنت و الکترونیک به نام «جیمز بامفورد» در مجله «دی
تسایت» آلمان چنین مینویسد: «چینیها از این بیم دارند که گوگل ابزاری
برای جاسوسی آمریکاییها در چین باشد.» خود سپس چنین جواب میدهد: «بله،
همینطور است. بسیاری سازمانها و مؤسسههای بینالمللی توسط سازمان جاسوسی
آمریکا
CIA
کنترل میشوند، به ویژه از طریق جاسوسی شرکتهای تلفن این امر کاملاً
امکانپذیر است. میتوان گفت که این شرکتها بزرگترین راهزنان بینالمللی
هستند و در این زمینه اصلاً نباید دچار تردید شد.»
اکنون مجموعههای بزرگ اینترنتی به یکی از ابزارهای قدرتمند ژئوپولیتیکی
آمریکا تبدیل شده است. در گذشته ارتباطگیری با گروههای سیاسی مخالف و کمک
به آنها بسیار مشکل و عمل شاقی به حساب میآمد. اما امروز با تکنولوژی
پیشرفته میتوان به راحتی از غرب با آنها رابطه برقرار کرد. هماکنون
دستگاههای تکنولوژی محرمانه آمریکا به همراهی مرکز امنیت ملی این کشور در
صدد ایجاد سازمان تازهای هستند که تنها هدف آنها راه انداختن جنگهای
اینترنتی خواهد بود.
بیمناسبت نیست در این جامعه اروپا بعضی از حوادثی که در گذشته در این
زمینهها رخ داده آورده شود تا کمک به روشن شدن هدف گردد. در ماه ژوئیۀ سال
٢٠٠۹
حوادث خونباری در منطقه «ارومکی» و «سنکیانگ» چین اتفاق افتاد که عده
زیادی به قتل رسیدند. در این منطقه ملت «ایغور» که غالباً مسلمان هستند،
زندگی میکنند. آیا حوادث مذکور را باید به حساب مسایل نژادی، مذهبی و یا
سرکوب اقلیتهای ملی گذاشت؟
حال به دینامیسم حوادث مذکور بیندیشیم که چگونه بوده است؟ در یک شهر ساحلی
چین اقوام «ایغور» و «هان» از سالها در کنار یکدیگر کار و زندگی میکنند و
علیرغم اختلافات فرهنگی و مذهبی، مشلکی در بین آنها وجود نداشته است. به
طور ناگهانی در شهر شایع میشود که یک دختر جوان از ملیت «هان» به دست
جوانی «ایغور» مورد تجاوز جنسی قرار گرفته. در نتیجه اشاعه این خبر دو نفر
آیغور در شهر جان خود را از دست میدهند. خبر شایع شده اساساً دروغ بوده
است، اما همین خبر دروغ و حادثه غمانگیز بعدی به سرعت در همه جامعه اروپا
انتشار یافت و موجب حوادثی بسیار قویتر و بدتر گردید: اینترنت در مورد
حوادث مذکور گزارشی را انتشار داد که صدها نفر از ایغورها در هان شهر ساحلی
به دست هانها در مقابل چشم پلیس به قتل رسیدند و پلیس تنها نظارهگر بوده
و به طور ضمنی کشتار ایغورها را تأیید کرده است. نتیجه: زدوخوردهای قومی در
استان سنکیانگ گسترش یافت و موجب قتل بیش از ٢٠٠ نفر گردید که اکثر آنها
از ملیت هان بودند.
دستکاری همهجانبه … ضدحمله
مشاهده
میشود که ما در برابر یک آشفتگی نگونبختانه و ناگهانی قرار گرفته ایم که
موجب بروز شرایطی میشود که شایعات دروغ و یکجانبه و هدفمند نتیجه دلخواه
را برای نیروهایی که در پس حوادث قرار دارند، به وجود میآورد. ما در
وضعیتی قرار داریم که تشخیص و تمیز دادن حقیقت از بازیهای سیاسی ناممکن
شده است. یک شرکت آمریکایی برنامهای برای کمپیوتر آماده کرده که امکان و
اجازه میدهد تا یک نفر که در برنامههای گمراه کننده تبلیغاتی کار میکند،
به طور همزمان تا هفتاد هویت برای خود بسازد و همزمان همه آنان را به کار
گیرد و همه این برنامه در حالی ادامه پیدا میکند که نمیتوان فرد گرداننده
و مسؤول را شناسایی کرد. چه کسانی از این برنامهها استفاده میکنند؟ تخمین
زدن آن بسیار آسان است. مجلهای، که به محافل آمریکایی و سیاستهای
تفرقهافکنانه نزدیک است در این زمینه مینویسد: «این شرکت خدمات خود را در
اختیار نمایندگیهای مختلف دولت آمریکا همچون سازمان جاسوسی آمریکا
CIA
و وزارت دفاع آمریکا قرار میدهد.» در نتیجه این بازیهای سیاسی،
پیروزیهایی برای امپریالیسم آمریکا به وجود میآید که موجب خوشحالی آقای
اوباما میشود و این پیروزیها را در سخنرانیهایش بیان میکند.
با این حساب، حافظه تاریخی ما را به تجربه تابستان سال ١۹۶١
میبرد که موجب وزیدن «توفانی نامفهوم و پیچیده در شهرک زیبا و آرام بون
سنت سیری» گردیده و یک جنون جنون جمعی را در مردم به وجود آورد.» امروز ما
مجبوریم تا این سؤال را مجدداً مطرح کنیم: آیا ممکن است دوباره «جنون جمعی»
را به وسیله دارو در جامعه ایجاد کرد و یا ممکن است که در نتیجه استفاده از
«تکنیکهای تازه» و ارتباط جمعی، این جنون را به شکل تازهای خلق نمود؟
همه ما از بودجههایی که هیلاری کلینتون و اوباما برای رسانههای جمعی به
مصرف میرسانند، با خبریم. امروز روشن شده که «جنگ اینترنتی»، به اعتراف
بسیاری از رسانههای غربی، مؤثر بوده و در حقیقت اینان زبان امپریالیسم
آمریکا بوده اند. اما این گونه ترویج و تبلیغ میشود که این جنگهای
اینترنتی، در کمک برقراری آزادی، دمکراسی و صلح میباشند… نامهای از تری
میسان دریافت داشته ام که در آن چنین مینویسد: «فیسبوک در سوریه: از
ابتدای حوادث شهر “درعا” صفحهای در فیسبوک با عنوان “انقلاب سوریه سال
٢٠١١”
گشایش یافته است. شعار فوق به نظر من تبلیغاتی است و نمیتوان آن را به
انقلابیون واقعی سوریه نسبت داد. آیا آنان اگر در سال ٢٠١١ موفق نشدند، از
انقلاب دست خواهند کشید؟ تنها در یک روز تعداد امضاکنندگان شرکتکننده در
صفحۀ تازه به
۸٠٠٠٠
نفر رسید و اغلب اینان در همان روز که صفحه انقلاب سوریه گشایش یافت، عضو
شدند. این امر امکان ندارد حقیقت داشته باشد، مگر اینکه حسابهای فرضی و
ساختگی توسط برنامهریزهایی که مخصوص این برنامه بوده و برای سازمان جاسوسی
آمریکا
CIA
و پنتاگون کار میکنند، این کار را امکانپذیر کرده باشند.
منبع: قاسیون، سایت حزب کمونیست سوریه
مطلب
را به بالاترین بفرستید: