چند کلمه درمورد
«ارثیه مارکسیسم مانع توسعه سیاسی لیبرال در ایران» آقای دکتر زیبا کلام
نامی شاکری
مواضع آنتی کمونیستی و «شبه لیبرال» آقای دکتر زیبا کلام بر کمتر کسی
پوشیده است. من قصد ندارم که ایشان را به آمریکا و اسرائیل و بنیاد سوروس
«متصل»
کنم. قصد پرداختن به این جنبههای متن ایشان را هم ندارم. تعجم از گزارة
اصلی متن ایشان است. به عنوان یک جامعهشناس توسعه و استاد دانشگاه که
بهرهای هم از علم اقتصاد دارند، متعجم از اینکه
«ارثیه
مارکسیسم» را
«مانع
توسعه سیاسی لیبرال در ایران» دانستهاند! به چند ملاحظه:
اول: آقای دکتر زیبا کلام فراموش میکنند یا خود را به فراموشی میزنند که
در این کشور هر حرکت دمکراتیک و آزدای خواهی در هفتاد سال اخیر از سوی قدرت
حاکم و نظریه پردازان رسمی و غیر رسمیاش به کمونیستها و جاسوسان اتحاد
شوروی منتسب و سرکوب شده است. ازامثال مظفر بقایی و احسان نراقی درپیش از
انقلاب تا همین آقای دکتر زیبا کلام پس از انقلاب در سرکوب نظری و عملی
«چپ»ها،
همدست قدرت حاکم بودهاند! لابد به این گمان که مانع توسعة سیاسی لیبرال را
از پیش روی مردم ایران بردارند!
دوم: نه حزب تودهٔ ایران (و نه آن جریانهای سیاسی منازع قدرت حاکم پیش و
پس از انقلاب) هرگز از چنان جایگاه و پایگاهی که دکتر زیبا کلام بهشان
نسبت میدهد برخوردار نبودهاند که مانع توسعة سیاسی لیبرال در ایران
باشند. اصلا یک حزب سیاسی که قریب به تمام عمرش را غیرقانونی و مخفی بوده
چگونه میتوانسته چنین اثری در تاریخ معاصر ایران داشته باشد! وانگهی! اگر
مساعی صرفا «نظری» حزب تودة ایران (وهم دستانش) توانسته چنین کارستانی
درجامعة ایران کند، چرا مساعی «عملی» سمپاتیزانهای ریز و درشت «بازار» که
سکان دار دولت و اقتصاد ایران ازفردای انقلاب
۵۷
بودهاند، قادر به معجزة حذف مانع توسعه سیاسی لیبرال نشده است؟
سوم: توسعة سیاسی لیبرال در جامعهای توسعه نیافته و فاقد سازوکارهای
اقتصاد لیبرال اصلا تحقق پذیر است؟ حزب تودة ایران درفردای سقوط دیکتاتوری
رضاشاه با میراثی اندک از اسلاف ترقی خواه و مساوات طلبش، به عرصه میآید
تا مروج «گفتمان ترقی خواهی» باشد! ترقی خواهی در شهریور بیست و در جامعة
عقب ماندهای مثل ایران با سیاست ورزان و صاحب منصبان عمدتا مرتجع یا
فاشیست، مثل امروز «مد روز» نیست و جگر شیر میخواهد! بدا به حال
لیبرالهای غایب آتی که گفمتان محبوب و مطلوب آن روزگار به علل مختلف (از
جمله مقاومت جانانة کمونیستها در مقابل فاشیسم هیتلری)، «گفتمان چپ» است!
بعید است که آقای دکتر ندانند در نظام اقتصادی «زمین، خان، نفت، شاه»
سالار، اصولا توسعه سیاسی لیبرال موضوعیتی ندارد! حتی همین امروز هم به
همین دلایل عینی، شانسی برای پیروزی گفتمان لیبرال محبوب آقای دکتر در
ایران وجود ندارد. حتی با تاراج منابع ملی برای خصوصی سازی و جعل بازار
آزاد برای فراهم آوردن شرایط عینی توسعة سیاسی لیبرال ایران!
چهارم: آقای دکتر در عین حال دچار یک «سوء تفاهم» یا مغالطة بزرگ است.
اینجا که مینویسد: فیالواقع تحول مهمی که از
۱۳۲۰
تا
۱۳۹۰
به وقوع پیوسته آن است که اساساً نه طرفدار غرب و امریکا بودن ننگ و عار
است و...
نمیدانم مراد آقای دکتر از واژة «طرفدار» چیست اما عارضم به اینکه،
«طرفدار
آمریکا» بودن از
۱۳۲۰
تا
۱۳۹۰حتی
نزد «تودهای»های مغضوب آقای دکتر هم ننگ وعار نبوده است! اصلا «طرفداری»
از یک نظام سیاسی، ولو نظام سیاسی توتالیتری مثل آمریکا هم ننگ و عار نیست.
آنچه که از
۱۳۲۰
تا همین امروز در سال
۱۳۹۰
ننگ و عار بوده و هست، نوکری امپریالیسم، توجیه غارتگری و تجاوز به نام
آزادی، وطن فروشی، غفلت از منافع ملی و تقدم منافع اجنبی و امثالهم است.
آخر: آقای دکتر در پایان، فرصت را غنیمت میشمرد به مغلطهای دیگرو دوغ و
دوشاب را در هم میآمیزد تا مرتجعان، محافظه کاران، اصول گرایان و
انقلابیون را چیزی «واحد» و آمریکا، صهیونیسم، جورج سوروس و انگلستان را
چیز «واحد»ی دیگر بنماید. اینجا که مینویسد: «... اصولگرایان بالاخص
جریانات تندروتر و به اصطلاح انقلابیتر آنان هم
۶۰
سال بعد از حزب توده، مخالفان و منتقدان خود را به همان سهولت و سادگی
متصل امریکا، صهیونیسم، جورج سوروس و انگلستان میکنند...» از میان این
همه، حساسیت آقای دکتر به آمریکا و انگلیس و اسرائیل شاید قابل فهم باشد
اما حساسیت ایشان به بنیاد سوروس را من نمیفهمم!
نامی شاکری
۴/مرداد/۹۰
منبع :
ایران امروز
مطلب
را به بالاترین بفرستید: