نویدنو:06/04/1390  

 

 نویدنو  06/04/1390

 

 

پرولتاریای مدرن
دکتر ورنر سپمن - برگردان شین میم شین
طبقه کارگر تغییر یافته، ولی محو نشده است!
پرستاران، خدمه هواپیماها، کارگران حمل و نقل جزو «لایه های اصلی» مزدبگیران اند.

انتشار اول : دائره المعارف روشنگری
پیشگفتار

سخن گفتن از طبقه کارگر ـ چه بسا ـ حتی میان محافل چپ نیز سؤال زیر را به دنبال می آورد:مگر هنوز طبقه کارگر وجود دارد؟ این واکنش نشان می دهد که «خرابکاری» بنیادی دستگاه ایدئولوژیکی بورژوائی چقدر کارساز بوده است: هدف اصلی دستگاه ایدئولوژیکی بورژوازی به شرح زیر بوده آست:

1-   کشیدن سدی سدید در برابر درک رئالیستی مناسبات اجتماعی.

2-   پنهان کردن مکانیسم های استثمار و طبقات تحت استثمار از چشم ها.

خود طبقه کارگر نیز در موفقیت دسیسه های بورژوازی در این زمینه بی تقصیر نبوده است.
زیرا در سال های اخیر، طبقه کارگر بندرت با دفاع از منافع طبقاتی خویش، افکار عمومی را به خود جلب کرده است. طبقه کارگر چه بسا، حملات نئولیبرالی بر شرایط زندگی و کار خود را تقریبا بدون اعتراض و مقاومت تحمل کرده است.
بسیاری از تلاش های توضیحی مارکسیستی در باره طبقه کارگر نیز برای تصحیح این تصویر مخدوش نامناسب بوده اند. اکثر آنها حاوی گزارشاتی «عام» راجع به چشم انداز طبقاتی و جوانب ساختاری وجود مزدبگیران اند که هرچند مفید و ضرور، ولی خالی از خون اند و اگر به مناسبات کاری روزمره فروشندگان نیروی کار نپردازند، از توان اجتماعی ناچیزی برخوردار می شوند.

1-   همه چیز غیرمادی است؟

تحت شرایط کاپیتالیستی ـ صنعتی، علیرغم انکارهای متنوع، تا زمانی که سرمایه به تصاحب اضافه محصول می پردازد و مناسبات استثماری مبتنی بر این جریان وجود دارد، طبقه کارگر نیز وجود خواهد داشت و فرق نمی کند که خود انسان ها بدان آگاه باشند و یا نباشند:
بافت طبقاتی واقعیت امری عینی (اوبژکتیف) است.
برای افشای تشبثات هنرمندانه در زمینه انکار مناسبات طبقاتی باید واقعیات اجتماعی اصلی از نو تفسیر شوند. تشبثات بورژوائی عمدتا با بزرگ نمائی آماری سیر و گرایشی صورت می گیرند که هر چند وجود دارد، ولی دارای معنی دیگری است، دارای معنای دیگری غیر از آن، که بدان نسبت می دهند، است. آنها مثلا از «فکری گشتن» روز افزون کار به طرزی غلط نتیجه می گیرند که خصلت مادی حوادث اقتصادی به حاشیه رانده شده است. بعد ادعا می کنند که جوامع متروپول خصلت «پساصنعتی» پیدا کرده اند و مشخصه شان سیطره «اقتصاد های خدماتی» شده است. بعد بر اساس این دعاوی، نتیجه می گیرند که طبقه مولد دیگر معنی و اهمیت و ارج و ارزش ندارد.
اما نظری گذرا به مناسبات اجتماعی نیز بی ضرر نیست. زیرا تعداد کسانی که در بخش تولید مشغول کارند، حدودا یک سوم کلیه شاغلین را تشکیل می دهند و علیرغم تمایزمندی درونی همگون ترین بلوک اجتماعی را نمودار می سازند.
اما تردیدی از این بابت نیست که طبقه کارگر و شرایط اشتغال حرفه ای آن، در دهه های اخیر از نقطه نظرهای معینی تغییر یافته و فرم طبقه بندی آن عوض شده است: عرصه های صنعتی سنگین باز به میدان آمده اند و کومپیوتر به تکنولوژی هادی بدل شده است.
تأثیرات مشخص این تغییرات از گرایش تضادمندی پرده برمی دارند:  جابجائی تخصصی و افزایش فرم های خودتعیین گر برای بخشی از شاغلین و تجارب تعیین کننده بی ارزش گشتن و به حاشیه رانده شدن برای بخش روز افزون دیگر شاغلین در مقابل یکدیگر قرار دارند و چه بسا حتی یکدیگر را مشروط می سازند.
تصورات رایج در دهه های اخیر مبنی بر اینکه نفوذ تکنولوژیکی عالی (های تک)high teck به جهان کار به تخصصی گشتن عالی تر مزدبگیران منجر خواهد شد، اشتباه از آب درآمده اند.
این روند تحول ـ بر خلاف ادعای رایج ـ نه نتیجه «منطق توسعه» تکنولوژیکی، بلکه ناشی از شرایط بهره وری سرمایه بوده است.
تلاش هائی که در جهت تثبیت سودهائی که تحت فشار قرار دارند، به عمل آمده، در سه دهه اخیر به تشدید استثمار و در نتیجه، به تحولات بنیادی در چارچوب سیستم تقسیم کار کاپیتالیستی (و همچنین بین المللی کردن آن) با نتایج نهائی دوربرد برای شرایط وجودی مزدبگیران منجر شده اند: مزدبگیران متزلزل، مردد، نامطمئن و غیرقابل پیش بینی گشته اند.
در چارچوب روند تحول چندین لایه ای، اهمیت «خدمات» افزایش یافته است. زیرا بویژه تولید تمام ارضی (global) گشته تکنولوژی عالی باید چندجانبه صورت گیرد وبا صرف انرژی بیشتر تنظیم شود. البته این امر سبب محو طبقه کارگر نشده، بلکه علیرغم جار زدن ظهور جامعه پساصنعتی، کشورهای کاپیتالیستی اصلی، کماکان جوامع صنعتی اند و استثمار کار محور اصلی حوادث اقتصادی را تشکیل می دهد.
اما این واقعیات امور واقعی و نادیده ناگرفتنی با این ادعا زیر علامت سؤال قرار داده می شوند که با توجه به دامنه گسترش یافته در بخش خدمات، این چیزها دیگر اهمیت تعیین کننده ندارند:
در کتب درسی جامعه شناسی ادعا می شود که دو سوم کلیه فرم های اشتغال را خدمات غیرمادی تشکیل می دهند و کارگران (مزدبگیران) عمدتا بوسیله حقوق بگیران (کارمندان) از عرصه به در رانده شده اند. اما اگر کسی به کنه حقایق امور امپیریکی (تجربی) سر بزند، بلافاصله متوجه می شود که بخشی از «کاهش» آماری طبقه کارگر نتیجه طبقه بندی جدید بیمه اجتماعی است: بسیاری از کارگران در دهه های اخیر حتی بدون تغییر خصلت کردوکار حرفه ای شان و بدون تغییر جایگاه شان در روند تولید، «حقوق بگیر» کذائی گشته اند.
تعداد رشد یافته حقوق بگیران در دوره سرمایه داری رفاه نیز بر خلاف ادعای تئوری های جهانگیر جامعه شناسی، اولا نه نتیجه تغییرات بنیادی در ساختار طبقاتی، بلکه برعکس، بیانگر و نشانه تعمیم کار مزدوری بوده است. ثانیا نتیجه ی از حالت استثناء در آمدن و «قاعده گشتن» اشتغال زنان بوده است.
وسیع تر گشتن بخش حقوق بگیران اما حاکی از این حقیقت امر است که تعلق به طبقه کارگر از دیرباز، دیگر به معنی انجام کار ساده و جسمانی نیست.
اگر دیروز بنا بر جداسازی بیمه اجتماعی، فروشنده سوپر مارکت «حقوق بگیر» محسوب می شد، امروز کسی را که پس از بیکاری طولانی به حمل صندوق های نوشابه در فروشگاه نوشابه فروشی مشغول است، جزو شاغلین در بخش «خدمات» محسوب می دارند.

کارگران به مثابه کارکنان بخش «خدمات»؟


بررسی های اکتوئل ( میدانی) ، تصویر ماهیتا متمایزی از ساختار کارمزدوری عرضه می کنند، تمایزمندتر از آنچه که علوم اجتماعی دانشگاهی در سال های اخیر عرضه کرده اند. نظری به آمار مشخص، نسبیتی را به ادعای مبتنی بر ظفرمندی «جامعه خدمات» وارد می سازد.
این بررسی ها حقیقت امر فوق الذکر را مبنی بر این که حدودا یک سوم کل شاغلین مزدبگیر در بخش تولید مادی مشغول کارند، تأیید می کنند. بخش اعظم این روند کار با تغییر موضوع کار معینی در رابطه است که طبقه کارگر صنعتی همیشه به عهده داشته است.
علاوه بر این، یک سوم کسانی که در آمار تحت عنوان کارکنان بخش خدمات محسوب می شوند، به کردوکارهائی اشتغال دارند که جزو کردوکارهای متعلق به تولید مادی اند. از آن جمله اند کارهای زیر که امروزه در «پرانتز» قرار داده می شوند و عنوان «خدمات» دریافت می کنند:

1-   بخش عمده حمل و نقل کالا

2-   کارهای انبارداری

3-   بخش کارهای تعمیر

صرفنظر از تعریف ما از کار به اصطلاح «غیرمادی» (مفهومی که در قاموس آقای هاردت و نگری در نفی روشنفکرانه سیستم صنعتی نقش تعیین کننده به دوش می کشد) در سرمایه داری معاصر، باید گفت که آن به هیچ وجه وجود مستقل ندارد، بلکه در اصل تابع تولید مادی است، اگرچه اهمیت آن افزاش یافته است. به قول ئووه هووس، «تبدیل خدمات به فراورده های تولید مادی گرایش مسلط است
 
کار غیرمادی ـ صرف نظر از اینکه کدام فرم و کدام عنوان بدان نسبت داده شود و صرف نظر از این که به مثابه «خدمات»، «کومونیکاسیون» (مخابرات، ارتباطات) و یا «علم» نامیده شود ـ همواره در پیوند تنگاتنگ با تولید مادی قرار دارد و عامل افزایش راندمان تولید مولدان بی   واسطه است.
اصولا تمیز عناصر متعلق به تولید «مادی» و «غیرمادی»  در عرصه های اصلی سیستم صنعتی روز به روز مشکل تر می شود . زیرا نوع تکنیک بطرز روز افزونی میان کار روی اشیاء و اطلاعات پیوند برقرار می کند.
 
با جاگذاری (Installation) مستقیم برنامه ها در چیپ ـ هارد ور، ( سخت افزار) به هنگام تولید، مرزها قاطی می شوند. هیچ عنصری بدون عناصر دیگر نمی تواند وجود داشته باشد.
 «
فکری گشتن» روزافزون کار صنعتی روندی است که در قرن نوزدهم آغاز گشته است.
از همان مرحله توسعه آغازین سرمایه داری صنعتی لازم آمد که به کارکنان خواندن و حساب کردن یاد داده شود، تا بتوانند دستگاه های بغرنج تر گشته (و کارآمدتر گشته)  را بهتر به کار اندازند. این روند اما هرگز روند خطی مستقیم نبوده است، امروز هم نیست.
سادگی حتی الامکان دستگاه ها، همواره تابع میل سرمایه بوده تا پرسنل غیرمتخصص بتوانند آنها را بکار اندازند، مخارج جنبی تولید کمتر باشد و تعویض آنها سهل تر.
زنجیر متحرک (تسمه نقاله) نیز به همین نیت تشکیل شد و با کنترل مؤثرتر همراه گردید. اما برای کاراندازی این روندها و برای انجام وظایف خاص به پرسنل متخصص نیاز بوده است. به همین دلیل طولی نکشید که طبقه کارگر بنا بر سطح متفاوت آموزش به بخش های گوناگونی تقسیم شد.
حتی در سال های 60 قرن بیستم احساس می شد که در عرصه تکنولوژی عالی، گروه جدیدی از روشنفکریت فنی در جوار و یا حتی به لحاظی در مقابل کارگران فنی قد می کشد. اما طولی نکشید که گرایش در جهت مخالف صورت گرفت: در حالیکه افزایش متخصصین فنی در عرصه های تولیدی موجب وخامت وضع کارگران فنی شده بود، بعد گذار میان گروه های مختلف اشتغال تا حدودی سیال گشت. گشتاورهای تمایز و تشابه تقاطع پیدا کردند.
بخش های بزرگی از روشنفکریت فنی خود را دوباره در سطح (هرچند عالی تر) مولدین باز یافتند. در سال های اخیر در زمینه عقد قراردادهای کار، گرایش سرمایه داران در جهت پائین آوردن سطح دستمزد شاغلین متخصص و حتی متخصصین عالی به سطح کارگران فنی به چشم می خورد.

پایان کار سنگین و کمرشکن؟

 امروزه هسته صنعتی طبقه کارگر را بخش تکنولوژیکی ـ حرفه ای تشکیل می دهد که از عناصر زیر تشکیل می یابد:

1-   کارگران فنی «کلاسیک»

2-   تکنیسین ها

3-    تا حدودی فارغ التحصیلان مدارس عالی با کیفیت کاری پائین تر

تنها زمانی که این توسعه نادیده گرفته شود و طبقه کارگر تا حد شاغلین با سطح کیفی نازل و در حد کارگران یدی تنزل داده شود، آنگاه می توان به یاوه «کاهش اهمیت طبقه کارگر»  معنائی قائل شد. اما این طرز نگرش بر سوء تفاهم بزرگی بنا شده است. زیرا خصلت تقسیم کار کاپیتالیستی را به درستی ارزیابی نمی کند و میزان سیالیت مرزهای فی مابین کار یدی و کار فکری را نادیده می گیرد، اگرچه این مرزها اصولا از بین نرفته اند.
کسی که قادر به کار با کومپیوتر باشد، بدان معنی نیست که او دیگر به طبقه کارگر تعلق ندارد. قصه هائی هم که برخی از چپ ها در زمینه سرمایه داری های تک )تکنولوژی عالی high tack capitalism ) نقل می کنند، به اشاعه این ادعا کمک می کند که گویا کار یکنواخت و به لحاظ جسمی سنگین و کمرشکن به حاشیه جهان کار رانده شده است.
اما همچنان و هنوز موارد زیر وجود دارند:

1-   حدود یک چهارم کلیه شاغلین به حمل و یا بلند کردن بارهای سنگین اشتغال دارند.

2-   حدود 15 درصد از شاغلین مجبور به نگهداری بارها در بالای سر خود هستند.

3-   24 درصد شاغلین در معرض تحمل سر و صدای گوشخراش قرار دارند.

4-   امروزه 60 درصد کلیه شاغلین ایستاده کار می کنند.

هرجا هم که کار سنگین سنتی واقعا کاهش یافته، در عوض کار فشرده تر و غلیظ تر شده است.
آن سان که کارگران به تحمل فشار روانی مجبور گشته اند. امروزه فرم های بسیار تمایزمندی از کار صنعتی وجود دارند.
در جوار کارهای بسیار سنتی که به زبان عامیانه «کار در دخمه عرقریزی»  نامیده می شود، عرصه هائی نیز وجود دارند که عمدتا از تکنولوژی های میکرو الکترونیکی تشکیل یافته اند.
درست به دلیل بسیاری از تقاطعات میان پروفایل های مطالباتی «کهنه» و «نو»، مفهوم زمخت کارگر صنعتی و مطابق با آن طبقه کارگر برای فرم های تبدل یافته تولید اضافه ارزش کاپیتالیستی نارسا گشته است.
اگرچه آشنائی ساده به کومپیوتر برای بسیاری از شاغلین امری عادی است، اما با واقعیت جهان کار دمساز نخواهد بود، اگر آن را با دانش ژرف به تکنولوژی های جدید عوضی بگیریم.
آنچه از مزدبگیران انتظار می رود، عمدتا عبارت است از برآمدن از عهده به کار اندازی تکنیک فرهنگی جدید. در بخش صنعتی سهم شاغلین فارغ التحصیل از دانشگاه ها و متخصصین عالی با پروفایل(پرونده) فنی حدود 10 درصد است.
میشائیل وستر در کتاب خود تحت عنوان «کارآمایان جدید» می نویسد که در مجموع، «بخش عالی کارآمایان متخصص عالی، کارآمایان حرفه ای (فارغ التحصیل از دانشگاه ها) و کارآمایان نیمه حرفه ای (متخصص از مدارس عالی) در کشورهای پیشرفته حدود چهار دهم کارآمایان فنی ـ صنعتی را تشکیل می دهند
این بدان معنی است که حتی در عرصه های متعلق به استاندارد توسعه تکنولوژیکی عالی، درصد کارگران فنی ـ صنعتی به انضمام کارآموختگان از نقطه نظر میشائیل وستر به 60 درصد می رسد.
ضمنا باید در این زمینه بحث شود که آیا بخش اعظم فارغ التحصیلان مدارس عالی را نباید «به دلیل جایگاه شان در کارخانه جزو کارگران فنی سنتی محسوب داشت؟»
در آن صورت سهم الگوی تخصصی و الگوی اشتغالی (Qualifikations- und Beschäftigungsmuster)  سنتی در عرصه های صنعتی به 75 درصد بالغ خواهد شد.


4
کردوکار بیگانه گشته

عرصه کردوکاری خودتعیین کرده و خودمسئولانه ساختاربندی شده نیز ( برای مثال در فرم «کار گروهی»)  دامنه محدودی دارد. تردیدی نیست که این نوع کردوکار از حد استثناء تجاوز نکرده است. محل های کار با کاهش چشمگیر کار نیمه وقت و امکانات عملی گسترش یافته برای مثال در صنعت اتومبیل سازی هرگز از 10 درصد شاغلین در بخش فوقانی هرم صنعتی تجاوز نکرده است.
مزدبگیران شاغل در سلسله مراتب هزارگانه در مابقی شرکت های حمل و نقل، اغلب با شرایط کار تایلوریستی مواجه اند.
وضع در سطوح پایه ای تقسیم کار سیستم های تولیدی، از مرحله ای به مرحله دیگر بدتر شده است. شرایط کار پس از مرحله کوتاه «انسانی گشتن»، از خیر سر استراتژی های نئولیبرالیستی استثمار دوباره به وخامت گرائیده و فشار کاری با افزایش امنیت محل کار تقویت یافته است.
بیلان دو دهه اخیر برای توهم زدائی از هرکس کفایت می کند: به قول کورتس، «نوع تکراری کار تصویر کلی کار تولیدی را تشکیل می دهد. کار زنجیری مبتنی بر سیکل های استاندارد گشته و کوتاه مدت در اصل دست نخورده باقی مانده است. حتی بدتر از آن:  کار زنجیری در عرصه های مونتاژ، نوعی رنسانس و نوزائی را از سر می گذراند
البته تعداد روز افزونی از محل های کار نیز به وجود آمده که فشار کمرشکن بر کارگر وارد نمی شود. در این جور محل های کار اما نظارت با تمرکز حواس خارق العاده بر صفحه کومپیوتر، کار روی قطعات بسیار کوچک در زیر میکروسکوپ و امثالهم صورت می گیرد. شاغلین این جور محل های کار پس از مدتی دچار چشم درد، سرگیجه و سردرد می شوند.
هر وقت تکنولوژی جدیدی بکار انداخته می شود، کارهای خسته کننده سنتی کاهش می یابند، ولی در عوض، شاغلین تحت فشار راندمان فزونتر کار قرار می گیرند، «تراکم» کار شدت می یابد و کنترل راندمان کار بوسیله کومپیوتر تشدید می شود.
قبل از همه در عرصه های پایه ای «جهان کار جدید» با کار کومپیوتری فشرده مستمر (کردوکار برنامه ریزانه، تایپ داتاها در سیستم حلاجی الکترونیکی و یا کردوکار در مراکز تلفن) اکثر محل های کار بیگانه ساز و خستگی آور گشته اند.
تحلیل مارکس در زمینه مناسبات بیگانگی در خطوط اصلی اش کماکان فعلیت دارد:  «در سیستم کاپیتالیستی، کلیه متدهای رایج برای ارتقای راندمان اجتماعی کار به زیان فرد فرد کارگران صورت می گیرند. کلیه وسایل برای توسعه تولید به وسایل سلطه بر مولدین و به وسایل استثمار آنها بدل می شوند
نظر خود شاغلین در عرصه های سیستم صنعتی با مطالبات تخصصی عالی نیز دال بر این حقیقت امر است: به سبب بالا رفتن توقعات کاری و شرایط کاری مبتنی بر فشار روحی (استرس)  40  درصد شاغلین متخصص در تکنولوژی اطلاعاتی بر آنند که تحت این شرایط قادر به ادامه کار نخواهند بود.
 
علیرغم اهمیت بخش صنعتی ، برکسی پنهان نیست که کار مزدوری قطعه قطعه و تمایزمند گشته است. اما در عین حال، به سبب تشدید راسیونالیزاسیون (اوتوماتیزاسیون، اوتوماسیون)، شرایط کار در خیلی از عرصه های جهان کار به هم نزدیک می شوند.
در عرصه های اداری، دفاتر طراحی فنی و همچنین بیمارستان ها استاندارد تقسیم کار صنعتی عمومیت می یابد. خیلی از شاغلین در عرصه های بازتولید تحت فشار روزافزون تغییر وضع قرار دارند. اگرچه آنها جزو طبقه کارگر به معنای سنتی آن محسوب نمی شوند، اما پرستاران و مددکاران در رشته های مربوط به بهداشت و تندرستی به همان اندزاه زحمت می کشند که رفتگرها و یا کارگران حمل و نقل. در سال های اخیر، بویژه «پرستاران و مددکاران» در معرض هجوم استراتژی های نئولیبرالیستی خصوصی سازی قرار گرفته اند.
اگرچه آنها اضافه ارزش تولید نمی کنند، ولی نیروی کار آنها امکان تصاحب اضافه ارزش از سوی سرمایه گذاران را پدید می آورد.  این روند، روندی مملو از تضاد است. زیرا شرایط کاری روز به روز بدتر می شود و فشار کار قاعدتا در نتیجه خصوصی سازی افزایش می یابد. ضمنا سطح درآمد شاغلین زیر علامت سؤال قرار می گیرد و محل های کار نامطمئن می شوند.
اینکه کارکنان این عرصه ها بارها به میدان آمده اند، تصادفی نیست.

5
هسته طبقه مزدبگیر

افزایش اهمیت بخش جدید طبقه مزدبگیر نباید سبب نادیده گرفتن این حقیقت امر شود که کارگران صنعتی کلاسیک، به لحاظ جایگاه، کماکان بخش اصلی طبقه مزدبگیر را تشکیل می دهند.
هیچ دلیل واقعی برای قرار دادن یکی در مقابل دیگری وجود ندارد. ولی تعیین رابطه مشخص آن دو ضرورت دارد.
اگر تنها وابستگی شاغلین به لحاظ حقوق کار مبنا قرار داده شود، می توان گفت که در آلمان در حال حاضر 90 درصد شاغلین جزو وابستگان «طبقه مزدبگیر» اند.
 
این نقطه نظر اما مسئله زا ست. زیرا این «طبقه» به معنای وسیع کلمه، حاوی گشتاورهای تمایزی متنوع است. در این «طبقه» در جوار کارمندان، آن دسته از شاغلین وابسته نیز قرار دارند که حامی بی واسطه طبقه سرمایه داران اند و در راه منافع آنها عمل می کنند.
به همین دلیل باید مفهوم «طبقه کارگر» را برای شاغلین در عرصه اصلی صنعت اختصاص دهیم.
با توجه به توضیحاتی که قبلا داده شد، این طبقه کارگر نه فقط آن دسته از کارگران را در بر می گیرد که به کار دستی مشغولند، بلکه همچنین کارگرانی را در برمی گیرد، که به «کار روحی» در صنعت اشتغال دارند. به شرط این که آنها مستقیما جزو مدیریت کارخانه و یا شرکت محسوب نشوند. مزدبگیران شاغل در عرصه های بازتولید را نیز باید جزو طبقه کارگر محسوب داشت.
زیرا آنها به برکت شرایط وجودی حرفه ای اوبژکتیف خویش، نه فقط در تضاد ساختاری با سرمایه قرار دارند، بلکه علاوه بر آن، می توانند بطور مؤثری دست به اعتصاب زنند و در لحظات اوج گیری تضاد، شعار دیرآشنای جنبش کارگری مبنی بر «همه چرخ ها از حرکت باز می ایستند» را بر زبان رانند و گردش سرمایه را از کار اندازند.
با اتکاء بر طرح مفهومی سنتی می توان این بخش های شاغلین وابسته را که به لحاظ ساختاری قادر به عمل اند، جزو هسته طبقه مزدبگیر محسوب داشت.
اقشار زیر از آن جمله اند:

1- پرستاران

2 -خدمه هواپیماها

3 -رانندگان کامیون ها

4 -رانندگان وسایل حمل و نقل (قطار و اوتوبوس و غیره)
 
این « هسته طبقه مزدبگیر«  به لحاظ دورنمای عملی، بخش های عمده شاغلین صنعتی را در برمی گیرد. بخش های طبقات دیگر، اما فقط در صورتی که ساختار و محل کارشان حداقلی از کلکتیویته (دسته جمعیت) را به مثابه پیش شرط توان عملی داشته باشند، جزو طبقه کارگر محسوب می شوند.

15 ماه مه 2011

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter