نویدنو:26/03/1390  

 

 نویدنو  26/03/1390

 

 

سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی
پروفسور دکتر وینفرید شرودر- برگردان شین میم شین

 

مارکس و انگلس دو دسته از جنبش ها و تئوری ها را تحت عنوان کمونیستی ـ اوتوپیکی نام می برند:

1- جنبش ها و تئوری هائی را که بیانگر گرایشات اقشار توده ای ـ پیش پرولتری در دوره مبارزه بورژوازی بر ضد نظام اجتماعی فئودالی و سلطنت فئودالی ـ استبدادی بوده اند .

2- جنبش ها و تئوری هائی را که بیانگر منافع پرولتاریا در دوره ای بوده اند که بورژوازی مواضع سیاسی قدرت خود را تحکیم کرده بود.
از آنجا که مارکس و انگلس میان توسعه کمونیسم اوتوپیکی و مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی پیوند بی واسطه می بینند، میان فرم های نمودین زیرین کمونیسم اوتوپیکی تفاوت می گذارند:

1-     توصیفات اوتوپیکی از اوضاع و احوال اجتماعی ایده ال در قرن شانزدهم و هفدهم

2-     تئوری های کمونیستی مستقیم در فرانسه در قرن هجدهم

3-     اولین ظهور حزب کمونیستی واقعا فعال در انقلاب بورژوائی، بعد از براندازی سلطنت مشروطه

4-     سوسیالیسم انتقادی ـ اوتوپیکی

5-     احیای جنبش پرولتری بعد از انقلاب فرانسه در سال 1830، آخرین و عالی ترین فرم کمونیسم اوتوپیکی

*****

مارکس و انگلس برای عمده کردن گرایشات خودویژه کمونیسم اوتوپیکی از جنبه های زیر نیز صحبت می کنند:

1-     کمونیسم سنگ بزرگ بردار و سطحی

2-     کمونیسم صغیر، هوادار برابرسازی و ریاضت کشی

3-     کمونیسم کارگری خودرو

4-     کمونیسم تخیلی

5-     کمونیسم مبتنی بر انتزاع دگماتیکی

6-     کمونیسم انتقادی ـ اوتوپیکی

*****

مارکس و انگلس فوریه، سن سیمون و اون را که در دوره تشکیل سیطره بورژوازی در فرانسه و بلافاصله پس از شکست توطئه براندازانه بابوف ، آموزش خود را تدوین می کنند، به عناوین زیر نام می برند:

1-     بورژواهای کمونیست

2-     مؤسسان سوسیالیسم

3-     سه اوتوپیست بزرگ

4-     بزرگترین اندیشمندان در میان سوسیالیست های سابق

5-     سوسیالیست های اوتوپیکی.

*****

مارکس و انگلس میان سوسیالیست های اوتوپیکی و کمونیست های اوتوپیکی تفاوت قائل می شوند، ولی هر دو را بمثابه پیشاهنگان بیواسطه کمونیسم علمی تلقی می کنند و لذا هم سوسیالیسم اوتوپیکی و هم کمونیسم اوتوپیکی را نسبت به سوسیالیسم خرده بورژوائی و بورژوائی مرزبندی می کنند.
سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی به جریانی در هومانیسم، فلسفه راسیونالیستی و روشنگری اطلاق می شود.
مراجعه کنید به هومانیسم، روشنگری
سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی را نباید بمثابه جریانی بر ضد هومانیسم، فلسفه راسیونالیستی و روشنگری تصور کرد. تنها سوسیالیسم علمی و جریانات مختلف ایدئولوژی بورژوائی واپسین همدیگر را مستثنی می سازند و ضد یکدیگرند.
I
- توصیفات اوتوپیکی از اوضاع و احوال اجتماعی ایده ال در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی

توصیفات اوتوپیکی از اوضاع و احوال اجتماعی ایده ال یکی از اولین فرم های نمودین کمونیسم اوتوپیکی در قرن شانزدهم و هفدهم بوده اند. توصیفات اوتوپیکی از اوضاع و احوال اجتماعی ایده ال در قرن شانزدهم و هفدهم از سوی توماس مور، کامپانللا و وراس دآله اولین «اطلاعیه های نظری» مهم کمونیسم اوتوپیکی را تشکیل می دهند.

1-     توماس مور

توماس مور در اثر معروف خود تحت عنوان «بهترین وضع دولتی و یا جزیره جدید اوتوپی» که در سال 1516 میلادی در لوون منتشر شد، راه حل تضادهای اجتماعی و سیاسی موجود در انگلستان را در استقرار نظام اجتماعی ایده ال می داند. تضادهای اجتماعی و سیاسی موجود در انگلستان نتیجه انباشت اولیه سرمایه، زوال فئودالیسم و روی کار آمدن بورژوازی بوده اند.

مشخصات جزیره جدید اوتوپی توماس مور

مشخصات جزیره جدید اوتوپی توماس مور به شرح زیر اند:

1-     در جزیره جدید اوتوپی توماس مور همه مردم موظف به کارند.

2-     در جزیره جدید اوتوپی توماس مور از فقر، تجمل و مالکیت خصوصی خبری نیست.

3-     در جزیره جدید اوتوپی توماس مور هرکس امکان استفاده از مزایای زندگی و ارضای حوایج معنوی و روحی خود را دارد.

4-     در جزیره جدید اوتوپی توماس مور هر دینی که به اوتوپی صدمه نزند، آزاد است.

5-     در جزیره جدید اوتوپی توماس مور کار در کشاورزی، صنایع دستی، توزیع کالاها و تربیت مردم از سوی دولت سازماندهی می شود.

2-     کامپانللا

 

فیلسوف، شاعر، سیاستمدار ایتالیائی ، طراح اوتوپی «دولت آفتاب» (1602)، اوتوپی «دولت آفتاب» بر اساس نقطه نظرهائی از منابع زیر طراحی شده است:سلطنت جهانی اسپانیا، کاتولیسیسم ، سوسیالیسم (نفی مالکیت خصوصی) ،فلسفه دولت افلاطون (همبود زنان، حاکمیت دانایان، فلاسفه، جمهوری فرهیختگان )

 

توماسو کامپانللا تصویر اوتوپیکی خود را راجع به دولت کمونیستی در کتابش تحت عنوان «دولت آفتاب» (1623 میلادی) مطرح می سازد. او نظریات خود را بر اساس تجارب حاصله از مبارزات توده ای مردم در منطقه کالابرین ایتالیای جنوبی برای زندگی بهتر تدوین کرده است. توده های مردم این منطقه نه تنها از وضع اقتصادی وخیم در نقطه عطف قرن شانزدهم به هفدهم رنج می بردند، بلکه علاوه بر آن از سلطه اسپانیائی های حاکم در آن منطقه در عذاب بودند. کامپانللا که شخصا در قیام سال 1599 میلادی شرکت کرده و به بیست و هفت سال زندان محکوم شده بود، کتابش را در زندان نوشته است. بدلیل شرایط تاریخی خاص در ایتالیا، تصورات کامپانللا راجع به نظام کمونیستی، در جزئیات با تصورات توماس مور فرق دارند.
کامپانللا فقط از کار در کشاورزی و کشتیرانی سخن می گوید و دولت مورد نظر او از سازمان آهنینی برخوردار است و ریاست کشور تجسمی از قوای اساسی نظام آسمانی است.

3-     وراس دآله

وراس دآله مهمترین نماینده کمونیسم اوتوپیکی در قرن هفدهم میلادی در فرانسه بوده و کتابش را تحت عنوان «تاریخ سورامب ها» در سال های (1675 ـ 1679) منتشر کرده است. بخش اول این کتاب نخست در لندن به زبان انگلیسی منتشر شده و اثر کامل در سال های (1677 ـ 1679) در پاریس.  شکی نیست که در این دوره هم «تاریخ سورامب ها» و هم اوتوپی های دیگر در فرانسه واکنشی بودند بر ضد معضلات زیرین بوده اند:

1-     بی سامانی مردم دهات

2-     رکود توسعه صنعتی

3-     عواقب وخیم سیاست جنگی لودویگ چهاردهم

4-     بیرون راندن هوگه نوت ها از کشور بنا بر مصوبات نانت 1685 میلادی.

هوگه نوت عنوانی بود برای پروتستان های فرانسوی که کالوینیست بوده اند.

 تفاوت نظریه وراس دآله راجع به نظام کمونیستی با نظریات قبلی دیگر عبارت از این است که او کمونیسم را بمثابه یک نظام عقلی تلقی می کند که با صفات طبیعی انسانها انطباق دارد. او توسعه معینی از همبود خانوادگی اولیه در راستای نظام کمونیستی را منطبق با اصول عقلی می بیند. در برنامه او کار در تعاونی های تولیدی کشاورزی و صنعتی از واحدهای 1000 نفره تشکیل می یابد، که اوسمازی نامیده می شوند. این نظر ظاهرا تحت تأثیر مانوفاکتورهای در حال رشد پدید آمده است. اوسمازی ها سرمشق برای فالانسترهای فوریه بوده اند.
تصور وراس دآله از تشکیل جامعه کمونیستی و وظایف رئیس دولت در این جامعه تحت تأثیر اصول کولبرتی مربوط به اداره دولت و ساختار فئودالی ـ استبدادی بوده است.
علیرغم تفاوت های موجود میان تصورات توماس مور، کامپانللا و ویراسه دآلا راجع به دولت کمونیستی، آنها نه تنها به بررسی انتقادی مناسبات اجتماعی مشخص زمان خود پرداخته اند، بلکه ضمنا نتایج حاصل از آن را در اوتوپی های خود پیاده کرده اند.
مثلا توماس مور در اوتوپی خویش به ارزیابی خاطرات امریگو وسپوکت از سفر دومش به آمریکا می پردازد، که در آن راجع به بومیان جهان نو گزارش داده می شود که «بطور طبیعی زندگی می کنند
کامپانللا گزارشات مربوط به دولت اینکاها در پرو را بررسی کرده، که در سال 1533 میلادی توسط اسپانیائی ها تسخیر و نابود می شود. وراس دآله عمدتا مناسبات فرانسه را مطالعه کرده بود. این اوتوپیست ها بیشک و تردید به ایده های مترقی بورژوائی زمان خود، هومانیسم و سیستم های راسیونالیستی هوبس، دکارت و غیره واقف بوده اند.• هومانیسم به توجیه تئوریک گرایشات بورژوازی آغازین در تحول جهان بر طبق خواست های خود پرداخته بود و تصورات مذهبی راجع به مسائل زیر را درهم شکسته بود:

1-   محدود بودن توانائی های بشری

2-   تغییرناپذیری جهان مخلوق خدا

3-   دگم معصیت حوا و آدم

4-   منحصر دانشتن رهائی بشر به دنیای دیگر بوسیله خدا.

در سیستم های راسیونالیستی بزرگ، نظام سیاسی عقلی بر طبق نیازهای بورژوازی در آن زمان از طبیعت انسانی نتیجه گرفته می شود.
توماس مور، کامپانللا و وراس دآله این ایده های پیشرفت گرا را به نحو خاص خویش مورد تفسیر قرار می دهند و در عرصه ایدئولوژیکی همان کاری را می کنند که انگلس نتیجه گیری پرولتری برابری اجتماعی از برابری سیاسی می نامد.
توماس مور، کامپانللا و وراس دآله علاوه بر آن، آموزش های اجتماعی آنتیک و قرون وسطی را مورد استفاده قرار می دهند و در نقاط مهم از حد آنها پا فراتر می نهند.
در افکار آنها مسئله کار و تقسیم عادلانه و مساوی ثروت نقش بزرگی بازی می کند. آنها کمونیسم دولت ایده ال افلاطون (مدینه فاضله) را، که بر حفظ برخی از امتیازات و تقسیم مساوی همه نعمات مبتنی بود، به کمونیسمی برای همه مردم مبدل می کنند. در اوتوپی های آنان، علاوه بر این، انسان ها بی نیاز از غیر و با اتکای صرف به نیروی خویش قادر به تشکیل نظام کمونیستی شمرده می شوند و نظام کمونیستی نظام عقلی شمرده می شود. در آموزش های آنها، انسان دیگر نیازی به ظهور ناجی و تشکیل حکومت هزارساله مسیح ندارد. اما وجه مشترک توماس مور، کامپانللا و وراس دآله عبارت از این است که آنها به چگونگی تشکیل نظام کمونیستی نمی پردازند.
توماس مور فقط اشاره می کند که اوتوپیست ها در آغاز قومی وحشی و بی تمدن بوده اند و تنها به راهنمائی اوتوپوسشاه به تسخیر گسترده کشور پرداخته، نظام کمونیستی را تشکیل داده و نام او را بدان داده اند.
 
کامپانللا معتقد است که علت اشاعه فساد گسترده در جهان نافرمانی انسانها از خرد متعالی است و کشورهائی که بوسیله اهالی دولت آفتاب تسخیر می شوند، با سرمشق قرار دادن دولت آفتاب، بطور کمونیستی سازمان خواهند یافت.
وراس دآله معتقد است که یک ایرانی بنام زیواریس با متحد کردن دو قوم طبیعی که در همبود خانوادگی می زیستند و غریزتا انسان های خوب، ولی بیسواد بودند، به بنیانگذاری یک دولت کمونیستی می پردازد.
این اوتوپیست ها عمدتا به توصیف نظام اجتماعی کمونیستی ایده ال خود قناعت می ورزند، که تحت سلطه الیگارشی روشنفکران (حکومت اقلیتی از روشنفکران) و یا سلاطین روشنگری گرا بوده است. این طرح های ایدئولوژیکی با توصیفات رمان های اوتوپیکی انطباق داشته اند. در رمان های اوتوپیکی، دریانوردی سالخورده از مشاهدات خود در اوتوپی ها حکایت می کند.
با توجه به این نکته که فلاسفه روشنگری در قرن هجدهم بشریت را در حرکت تاریخی ـ ایدئولوژیکی بالنده از نازل به عالی در نظر می گیرند و قابل پیاده بودن پیشرفت در واقعیت عینی را کشف می کنند، می توان بی تردید اعلام کرد که این اوتوپیست ها همه به ایده های مترقی زمان خود واقف بوده اند.
اما باید میان اوتوپی های کمونیستی و روبینسون رمان های بورژوائی تفاوت قائل شد. زیرا علاوه بر کمونیست های اوتوپیکی، بورژوازی آغازین نیز توصیفات اوتوپیستی از اوضاع ایده ال خود را به عنوان وسیله مبارزه مناسبی به خدمت می گیرد. تفاوت میان اوتوپی کمونیستی و روبینسون رمان های بورژوائی آغازین در این است که در اوتوپی سعادت مردم در کلکتیف هماهنگی برآورده می شود، ولی در روبینسون رمان ها فرد ایزوله شده ای به برکت یک «همت اوتوپیکی» به توسعه توانائی های اجتماعی خود نایل می آید. (ورنر کراوس)
2
- تئوری های کمونیستی مستقیم در قرن هجدهم در فرانسه

پیدایش تئوری های کمونیستی ـ اوتوپیکی در قرن هجدهم در فرانسه انعکاس بی واسطه تضادهای داخلی طبقه متوسط (کاست سوم) در دوره ای است که این طبقه به تدارک سلب قدرت از کاست های ممتاز و براندازی سلطنت فئودالی ـ استبدادی می پردازد.  تئوری های کمونیستی ـ اوتوپیکی در مقایسه با توصیفات اجتماعی کمونیستی ـ اوتوپیکی، مرحله نوینی در توسعه کمونیسم اوتوپیکی محسوب می شود.

1-     وصیت نامه مسلیر

مسلیر ـ روحانی روستاها ـ که ذلت دهقانان را به چشم خود دیده، در وصیت نامه خویش، که در سه نسخه تدارک دیده، این نظریه را نمایندگی می کند که انسان ها طبیعتا برابرند و ببرکت کار مفید می توانند هر آنچه را که برای زندگی لازم دارند، تولید کنند. او نظام اجتماعی موجود را غیراخلاقی می داند و خواهان جایگزینی آن بوسیله نظام کمونیستی مبتنی بر مالکیت اشتراکی بر نعمات مادی می شود. او همزمان بر ضد مذهب موضع می گیرد که به توجیه تضادهای موجود میان فقرای زحمتکش و اغنیای انگل و دستگاه استبدادی می پردازد.
 
مسلیر خواهان روشنگری مردم و سلب قهرآمیز قدرت از اقشار حاکم و برقراری نظام کمونیستی می شود و حتی اعدام شاهان مستبد را مشروع می داند. انتقاد او از رژیم آنشی فرانسه و مذهب چنان انقلابی بوده که او در زمان حیاتش جرئت نمی کند که به انتشار نظریات خود بپردازد. وصیت نامه او بصورت دستنویس کسب شهرت می کند و به قیمت های کلان به فروش می رود.
ولتر در سال 1762 بخش مربوط به انتقاد از مذهب وصیت نامه موسلیر را منتشر می کند.
هولباخ در سال 1772 کتاب خود را به وصیت نامه پیشکش می کند.
ماریشال برگزیده ای از وصیت نامه مسلیر را درسال 1789 تحت عنوان «درسنامه مسلیر» منتشر می کند و کلوتس در مجلس ملی انقلاب فرانسه پیشنهاد می کند که مجسمه ای از مسلیر برپا شود.
وصیت نامه مسلیر بصورت کامل در سال 1864 به چاپ می رسد و انتشار می یابد.

2-" کد طبیعت" موره لی (1755)

کتاب موره لی (1717 ـ ؟) تحت عنوان «کد طبیعت» (منتشره در سال 1755) مقام خاصی در توسعه کمونیسم اوتوپیکی دارد. او در این کتاب به توسعه و تدوین تئوری نظام کمونیستی اولیه منطبق با طبیعت انسانی می پردازد، درست در زمانی که ژان ژاک روسو نظریه توده ای ـ خرده بورژوائی خود را بسان پرچمی در مقابل جناح بورژوائی روشنگری فرانسه برمی افرازد. موره لی علت فروپاشی کمونیسم اولیه را در جهل انسان های اولیه و در تلاش عوام فریبانه گروهی به توجیه تضاد میان فقیر و غنی، حاکم و محکوم و سوء استفاده از نادانی مردم می داند. او به این نتیجه منطقی می رسد که انسان ها در تجربه ملموس وضع تضادمند و مبتنی بر نابرابری نظام اجتماعی موجود به دانش لازم برای درک نظام کمونیستی اولیه دست می یابند که برقراری مجددش نتیجه پیروزی عقل محسوب خواهد شد.
قابل توجه در «کد طبیعت» موره لی این نکته است که در آن توسعه تاریخی با فراخوانی به برقراری نظام کمونیستی در پیوند قرار داده می شود. موره لی بدین طریق اولین قدم را در راه غلبه بر محدودیت های راسیونالیسم به پیش می نهد، که اوتوپی های کمونیستی قرن شانزدهم و هفدهم گرفتارش بوده اند. شکی نیست که او برای رسیدن به این شناخت آینده ساز به ارزیابی جدیدی از نظریه حقوق طبیعی و نظریه پیشرفت بورژوائی روشنگری پرداخته است.

3 - «حقیقت و یا سیستم حقیقی» دشا (1770)

دشا ـ راهب بندیکتی ـ در کتاب خود تحت عنوان «حقیقت و یا سیستم حقیقی» (1770) که در سال 1865 میلادی توسط بوسیر منتشر می شود، به توسعه و تدوین سیستم کمونیستی ـ عقلی اصیل مبادرت می ورزد. این کتاب حاوی خطوط دیالک تیکی روشنی است و از نفوذ ایده های کمونیستی در میان اقشار اجتماعی ئی حکایت می کند، که در نگاه اول هواداری شان از انقلاب اجتماعی بعید بنظر می رسد. دشا این نظررا مبنا قرار می دهد، که انسان به سبب خصایص طبیعی خویش محتاج اتحاد با همسانان خویش است. اما انسان بدشواری می تواند خود را از توحش، که در آن هرکس سودای سلطه بر دیگری را در سر دارد، از وضع فعلی مبتنی بر قانون که در آن، نابرابری به حد افراط رسیده، رها کند و به حکومت مبتنی بر اخلاق دست یابد و به وحدت حقیقی نایل آید.

اوصاف حکومت مبتنی بر اخلاق دشا

حکومت مبتنی بر اخلاق بنظر او از این قرار است:

1-     در حکومت مبتنی بر اخلاق، هرکس موظف به انجام کار مفیدی است.

2-     در حکومت مبتنی بر اخلاق، مالکیت خصوصی وجود ندارد.

3-     در حکومت مبتنی بر اخلاق میان اعضای جامعه وحدت حقیقی و راستین برقرار است.
بنظر دشا نیز انسان ها به توسعه تاریخی (گذار از جامعه اشتراکی اولیه به جامعه طبقاتی) نیاز داشته اند تا به درک نکات زیر نایل آیند:

1-     تا بر جهل اولیه غلبه کنند.

2-     تا دریابند که وضع فعلی مبتنی بر نابرابری در اثر زورگوئی و قلدری پدید آمده است.

3-     تا دریابند که وضع فعلی مبتنی بر نابرابری بوسیله مذهب توجیه می شود.

4-     تا دریابند که وضع فعلی مبتنی بر نابرابری مرحله پایانی توسعه انسانی (پایان تاریخ) نیست.

5-     تا دریابند که تنها مرحله وحدت حقیقی با منافع انسان ها انطباق دارد.

دشا نیز همانند روشنگران بطورکلی، برای اقشار وسیع مردم نقش بکلی منفعلی قائل می شود و استقرار دولت ایده ال آتی را ثمره کار تحصیلکرده ها می داند، که قادر به تدارک حقیقت شناخته شده و تحقق عملی آنند.
ریاضتگرائی که مارکس و انگلس بمثابه تمایل کمونیست های اوتوپیکی عمده می کنند، در نظریات دشا نیز جای خاصی بخود اختصاص می دهد.  دشا نه تنها در پی غلبه بر کلیه نیازمندی های هنری انسانی است، بلکه همچنین در صدد نابودی آثار هنری است و معتقد است که با شناخت حقیقت مطلق، یعنی با شناخت تئوری تدوین شده توسط خود او، کلیه کتب منتشره پیشین زاید می شوند و همان بهتر که نابود شوند.
 
(ما در احمد کسروی نیز احتمالا شاهد گشتاورهائی از همین تصور بوده ایم که باید مورد بررسی قرار گیرند.
 
او هم ظاهرا به جای نقد و نفی دیالک تیکی کهنه به نابودی مکانیکی کهنه مبادرت می ورزد، کتاب سوزی راه می اندازد و نمی داند که چند سال بعد آثار و افکار خود او نیز کهنه خواهند شد. مترجم)
آثار دشا ـ همانند آثار مسلیر ـ در قرن هجدهم تنها در دسترس محافل کوچکی قرار داشته و برای اولین بار در سال 1865 میلادی انتشار می یابند.

4-     «کاته شیسم بنی نوع بشر» بواسل (1789)

در کتاب بواسل تحت عنوان «کاته شیسم بنی نوع بشر» که در سال 1789 میلادی در آستانه انقلاب فرانسه منتشر می شود، گذار از تئوری کمونیستی ـ اوتوپیکی به اولین اقدام برای تحقق کمونیسم در مبارزه طبقاتی، یعنی در پراتیک، خودنمائی می کند.
 
(کاته شیسم به کتاب تعلیمات دینی مسیحی اطلاق می شود که با سؤال و جواب تشکیل یافته است. مترجم)
بواسل به تشریح ضرورت برقراری نظام کمونیستی قناعت نمی کند، بلکه مسئله گذار از نظام موجود به نظام کمونیستی را موبه مو، جزء به جزء مورد بحث قرار می دهد و پیشنهادات عملی راجع به چگونگی از بین بردن گام بگام نابرابری های اجتماعی و سیاسی موجود و استقرار دولت کمونیستی عرضه می کند.
اینجا دیده می شود که کمونیسم اوتوپیکی چگونه در قرن هجدهم، در فرانسه، در دوره بلا واسطه پس از وقوع انقلاب بورژوائی، توسعه و تکامل می یابد و دم به دم به تشخص تاریخی دست می یابد و اهمیت کسب می کند.
افزایش مداوم نفوذ ایده های کمونیستی ـ اوتوپیکی را می توان در این دید که حتی در آثار فلاسفه برجسته روشنگری، که به نحوی از انحاء منافع بورژوازی آغازین را نمایندگی می کنند، نظرات کمونیستی ـ اوتوپیکی وجود دارند.
نه فقط در آثار فلاسفه ای مانند مابلی (که با موره لی نزدیکی دارند، بی آنکه به امکان تشکیل نظام کمونیستی ایمان داشته باشند)، بلکه علاوه بر آن در آثار ژان ژاک روسو، دیده رو و حتی ولتر نیز.

 

فصل سوم
ورود یک حزب کمونیستی واقعا فعال در انقلاب بورژوائی بعد از امحای سلطنت مشروطه
1
- توماس مونتسر

انگلس کوشش های توماس مونتسر را، در دوره جنگ های دهقانی و رفرماسیون در آلمان، در جهت برقراری نظام کمونیستی، بمثابه مراحل آغازین یک جنبش کمونیستی فعال می نامد.


2
- حفاارن (لوه لر حقیقی)

در انقلاب بورژوائی در قرن هفدهم در انگلستان، «حفاران» ـ معروف به «لوه لر حقیقی» ـ تحت رهبری وینستنلی و اورارد سودای استقرار مساوات اجتماعی و نه فقط سیاسی را بر سر داشتند. طرفداران حفاران، قبل از همه، کارگران کشاورزی بودند و به پیروی از توماس مور خواهان مالکیت اشتراکی بر زمین بودند. حفاارن بر اساس تجارب خویش در حین انقلاب، به ضرورت براندازی سلطنت، بمثابه یک پیش شرط تاریخی ضرور برای استقرار صلح آمیز دولت کمونیستی آگاه بودند.

 

فرانسوا نوئل بابوف (1760 ـ 1797)

ژورنالیست، انقلابی چپگرا در انقلاب فرانسه
از منتقدین حاکمیت بورژوازی پس از سرنگونی روبسپیر و ترور در سال 1794
مؤسس سازمان موسوم به «توطئه برابران»
خواهان اجرای قانون اساسی 1793 بود.
اولین سوسیالیستی که عمل سیاسی را پیشنهاد کرد و جنبش های انقلابی ـ اجتماعی بعدی را تحت تأثیر قرار داد.
10
ماه مه 1797 بابوف و دارته و دیگر یاران او بازداشت شدند.
بابوف و دارته در 26 ماه مه 1797 اعدام شدند و بوناروتی تبعید گشت.


3
- بابوف

 فرم عالی تر یک «حزب کمونیستی واقعا فعال» را بعدها در گروه بابوف در انقلاب بورژوائی فرانسه در اواخر قرن هجدهم می بینیم.

4-لکلر و روکس

به قول کلاسیک های مارکسیسم، «جنبش انقلابی که در سال 1789 میلادی در محافل یکپارچه اجتماعی آغاز شد و لکلر و روکس ـ بمثابه نمایندگان اصلی ـ در کانون آن قرار داشتند، و سرانجام در توطئه بابوف، که بیدرنگی سرکوب شد، از ایده های کمونیستی الهام می گرفت و پس از انقلاب 1830 میلادی، توسط دوست بابوف بنام بوناروتی در فرانسه ادامه یافت. این ایده در فرم مدون قاطعانه اش ایده وضع جهانی نوین را تشکیل می دهد

5-     مارشال

 خدمات بزرگ گروه بابوف بر توسعه کمونیسم اوتوپیکی را نه تنها در مبارزه عملی بر ضد بورژوازی، بلکه علاوه بر آن در تئوری، می توان در کتب مارشال ارزیابی کرد.

مارشال کتاب خود تحت عنوان «مانیفست مساوات طلبان» (1794) را به توصیه بابوف نوشته است. مارشال نه تنها خواهان براندازی نظام موجود، بلکه علاوه بر آن، خواهان استقرار نظام طبیعی و عقلی است.

مشخصات نظام طبیعی و عقلی مارشال

1-     در نظام طبیعی و عقلی مارشال همه کار می کنند.

2-      مالکیت خصوصی وجود ندارد.

3-        نعمات مادی میان همه مردم عادلانه تقسیم می شود.
مارشال علاوه بر آن، به قول کلاسیک های مارکسیسم، کمونیسم اوتوپیکی را با ماتریالیسم فرانسه پیوند می دهد. مارکس و انگلس برای اولین بار به این روند اشاره کرده اند.

6-     اهمیت زندگی و آثار بابوف

زندگی و آثار بابوف به دلایل زیر اهمیت شایانی دارند:

1-     بابوبف ـ بمثابه وکیل فقرای روستاها ـ خواهان از بین بردن نابرابری در تملک و حل تضادهای طبقاتی جامعه بوده است.

2-     او علاوه بر این به نقش تعیین کننده قهر انقلابی واقف بوده است.

3-     نظریات بابوف از سوئی برتجارب مکسوبه از انقلاب مبتنی بوده اند و از سوی دیگر بر استفاده و توسعه نظرات تدوین شده از سوی موره لی، مابلی، روسو، دیده رو، رینال و ولتر.

4-     او عیب اصلی نظام طبیعی اولیه و علت فروپاشی آن را در جهل مردم می بیند.

5-     بنظر او نظام مبتنی بر نابرابری نه به سبب تضادهای موجود میان فقرا و اغنیا بطورکلی، بلکه ببرکت مبارزه توده های زحمتکش بر ضد اشراف می تواند سرنگون شود.

6-     بنظر او تضادهای اجتماعی و سیاسی موجود، فقط نتیجه جهل فقیرترین اقشار مردم و سوء استفاده اغنیا از این جهل نیستند، بلکه در عین حال پیش شرط لازم برای شناخت ضرورت حل انقلابی آنها و استقرار نظام کمونیستی اند.

7-     بنظر او تنها ببرکت قیام خلق تحت رهبری گروهی از انقلابیون آگاه به روند و روال نیل به نظام کمونیستی منطبق با طبیعت بشری، سرنگونی نظام سیاسی ضد اجتماعی امکان پذیر می گردد.

8-     بابوف علاوه بر این معتقد است که برای روشن کردن مردم، برای استقرار کمونیسم و برای سرکوب حرکات ضد انقلابی به یک نظام گذار، به یک دیکتاتوری انقلابی نیاز خواهد بود.

9-     قیام برنامه ریزی شده از سوی بابوف و بابوفیست ها شکست خورد و باید هم شکست می خورد، زیرا نه شرایط تاریخی واقعی برای برقراری یک نظام کمونیستی فراهم آمده بود و نه نظریه بابوف با توسعه تاریخی انطباق داشت.همانطور که مارکس و انگلس بارها اشاره کرده اند، کمونیسم بابوفی کمونیسم نارس، برابرساز، ریاضتگرایانه و جزمگرایانه بوده است.

فصل چهارم

 پس از شکست قیام بابوف و پیروزی سیاسی بورژوازی، هنگامی که «نظام اجتماعی معقول» و «دولت عقلی» مورد نظر فلاسفه روشنگری بمثابه حاکمیت ایدئالیزه شده بورژوائی از کار در آمد، فوریه و سن سیمون در فرانسه و اون در انگلستان، اولین کسانی بودند که قدم در راه حل تضادهای طبقاتی منطبق با وضع و حال تاریخی نهادند.
مارکس و انگلس وجه مشترک این سه سوسیالیست اوتوپیکی بزرگ را در نکات زیر تعیین می کنند:

1-     فقدان پیوند با پرولتاریا

2-     ایمان به استقرار جامعه بی طبقه از طریق مسالمت آمیز، مثلا از طریق تربیت اقشار اجتماعی ، به انضمام سرمایه داران.
مارکس و انگلس از سوی دیگراشاره می کنند، که سوسیالیست های اوتوپیکی به معارف مهم نوینی دست یافته بودند که کمونیست های اوتوپیکی سابق از آنها خبر نداشتند، از آن جمله اند:

I-        اهمیت طرح تاریخی فوریه

II-      انتقاد پرمحتوای فوریه از نظام بورژوائی

 

I-        طرح تاریخی فوریه  (فرانسوا ماری چارلز فوریه 1772 ـ 1837) سوسیالیست اوتوپیکی فرانسه

بنظر فوریه بشریت از چهار مرحله متوالی (توحش، پدرسالاری، بربریت، تمدن) گذشته است که هرکدام شالوده مرحله بعدی بوده اند:

1-     مرحله توحش - اولین مرحله عبارت بوده از کمونیسم اولیه خودپو که فوریه مرحله توحش می نامد.

2-     مرحله پدرسالاری- مرحله دوم، عبارت بوده از مرحله صنعت کوچک و اقتصاد مبتنی بر مبادله بی واسطه که فوریه مرحله پدرسالاری نام می دهد.

3-     مرحله بربریت - مرحله سوم، مرحله صنعت متوسط و تجارت توسعه یافته بوده که او مرحله بربریت می نامد.

4-     مرحله تمدن - مرحله چهارم، مرحله صنعت بزرگ بوده، که فوریه مرحله تمدن می نامد، مرحله ای که با نظام بورژوائی موجود انطباق دارد.

5-     مرحله ایده ال فالانستر

آماج فوریه، عبارت است از راهنمائی بشریت به مرحله پنجم توسعه تاریخی اش، که دارای مشخصات زیرین خواهد بود:

1-     مرحله ای که اغنیا دیگر به خرج فقرا زندگی نمی کنند

2-     مرحله ای که در آن آنارشی اقتصادی و مبارزه مبتنی بر رقابت جای خود را به سازمان تولید نعمات و توزیع مبتنی بر تعاونی های کشاورزی و تولیدی صنعتی ـ دستی می دهد.

3-     مرحله همبود اقتصادی خودمختار که فوریه فالانستر می نامد.
برطبق نقشه فوریه، فالانسترها با یکدیگر متحدند. گرایشات فوریه نه تنها از خصلت فدراتیو حکایت می کنند، بلکه علاوه بر آن تقریبا عاری از افکار سیاسی اند. فالانسترها همبودهای اجتماعی و اقتصادی اند، ولی همبودهای سیاسی نیستند. هدف اصلی فوریه عبارت بود از حل تضادهای اجتماعی، ازبین بردن هرج و مرج و مبارزه رقابت آمیز و هماهنگ سازی جهان.

I-        حدودیت های آموزش فوریه

محدودیت های آموزش فوریه، قبل از همه، به شرح زیر بوده اند:

1-     فوریه، برخلاف سن سیمون، «بر طبق نظر فیزیوکرات ها به کار کشاورزی ـ حداقل ـ امتیاز خاصی قائل می شود» و نسبت به صنایع بزرگ نظر منفی دارد.

2-     فوریه از سوئی از توسعه تاریخی بالنده سخن می گوید و وضع و حال موجود را پیش شرطی برای نظام مورد نظر خود تلقی می کند، ولی از سوی دیگر نسبت به پیشرفت تاریخی موضع پسیمیستی (مبتنی بر بدبینی) دارد.

3-      او در فالانسترهای خود اگرچه دارائی کلیه اعضا را در صندوق مشترک وارد می سازد، ولی درآمد حاصل از کردوکار کشاورزی، صنعتی و تجارت را بمثابه دستمزد، جایزه برای معارف فنی و استعداد و به مثابه ربح سرمایه مصرف می کند و کلیه مسائل سیاسی را مورد صرفنظر قرار می دهد.
II
- آموزش سوسیالیستی ـ اوتوپیکی سن سیمون

آموزش سوسیالیستی ـ اوتوپیکی سن سیمون از محتوای معرفتی ژرفتری برخوردار است. بی دلیل نیست که انگلس می نویسد:  «ما در سن سیمون به وسعت نظر نبوغ آمیزی برمی خوریم که تقریبا کلیه افکار غیر اقتصادی سوسیالیست های ما بعد را بصورت نطفه ای در بر دارد
سن سیمون نه تنها با اعلام کار صنعتی بمثابه ماهیت کار و با منشاء قرار دادن تولید صنعتی مدرن، از حد فوریه پا فراتر می گذارد، بلکه علاوه بر آن بصورت نطفه ای درمی یابد که «موقعیت اقتصادی شالوده مؤسسات سیاسی را تشکیل می دهد» و بصراحت تمام از «تبدیل حکومت سیاسی بر مردم به اداره چیزها و هدایت و رهبری روندهای تولیدی» سخن می گوید.
انگلس، علاوه بر این، یادآور می شود که عالی ترین کشف سن سیمون در سال 1802 میلادی عبارت از این بود که او انقلاب فرانسه را بمثابه مبارزه طبقاتی میان تهیدستان، بورژوازی و اشراف تلقی می کند. انگلس بدین طریق به اهمیت طرح تاریخی سن سیمون اشاره می کند، که شالوده گرایشات اصلاح طلبانه سیاسی و اجتماعی بوده است.
سن سیمون و شاگردانش بر آن بودند که رهائی مولدان نعمات مادی، از بین رفتن سلطه سیاسی و اقتصادی مبتنی بر زور اقشار حاکم، محو استثمار، مبارزه رقابت آمیز و جنگ روند تاریخی قانونمندی است و انقلابات تاکنونی نیز بخشی از این روند بوده اند. بنظر سن سیمونیست ها هر مرحله توسعه مولدان (برده داری، فئودالیسم و کارمزدوری سرمایه داری) با تئوری فلسفی و با نظام اجتماعی و سیاسی معینی انطباق داشته و هر گام پیشرفتمند غلبه بر ایدئولوژی حاکم قبلی و سرنگونی نظام اجتماعی و سیاسی حاکم را ضرور و لازم داشته است.
سن سیمون و شاگردان او بنا بر طرح تاریخی خود به این نتیجه منطقی رسیده بودند که کلیه انقلابات تاکنونی «فقط استثمار انسان بوسیله انسان را تعدیل کرده اند» و اکنون زمان تحقق انقلابی فرارسیده که «توده های کارگر» را از استثمار کسانی که «دارائی شان نتیجه کار کارگران است»، آزاد خواهد ساخت و نظام اجتماعی ئی را پدید خواهد آورد که در آن «هرکس به اندازه استعدادش کار خواهد کرد و به اندازه کارش مزد خواهد گرفت» و استعدادهای خادم به عموم مقام رهبری جامعه بدست خواهند داشت.
 
سن سیمونیست ها آشکارا اعلام می دارند که نظام اجتماعی نوین تنها زمانی بطور کامل تحقق خواهد یافت که قانون مالکیت موجود، که «استثمار انسان بوسیله انسان» را مجاز می داند، از بین برود. (درس های بازارد، 1828 ـ 1830، چاپ دوم، 1854)
اما از آنجا که سن سیمون و شاگردان اوفقط به شناخت نطفه ای از تضاد طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی و ریشه های اقتصادی آن نایل آمده بودند، فقط به برداشتن اولین قدم در راه شناخت تاریخ، بمثابه تاریخ مبارزات طبقاتی و در راه درک خصلت دیالک تیکی توسعه تاریخی قادر شدند. آنها ظاهرا میان تضادهای اجتماعی و تضادهای مبتنی بر تقسیم کار میان انسان ها و مبارزه رقابت آمیز تفاوتی قائل نبودند. از این رو سن سیمونیست ها، علاوه بر نطفه هائی از درک دیالک تیکی تاریخ، معتقد بودند که تاریخ یک روند ارگانیکی است، که در آن، دوره های بحرانی ـ دوره های مبارزه همه بر ضد همه ـ جای خود را به دوره های ارگانیکی می دهند، دوره هائی که همه انسان ها بطور متحد و یکپارچه به همکاری با هم می پردازند.
سن سیمونیست ها برای انطباق منافع فردی با منافع عمومی از طریق مسالمت آمیز، انجام وظایف زیر را واجب می دانستند:

1-     روشنگری میان کلیه اقشار جامعه

2-     آموزش اخلاقی نوین

3-     همکاری فلاسفه با بانکداران.
سن سیمون و شاگردان او، علیرغم این محدودیت های فکری در آموزش خویش، شناخت آینده ساز به میراث مانده از فلاسفه روشنگری راجع به جریان بالنده تاریخ از نازل به عالی را در راستای درکی دیالک تیکی از تاریخ، توسعه و تکامل بخشیده اند و حتی از حد مورخین بورژوائی قرن نوزدهم پا فراتر نهاده اند، که مبارزه طبقاتی را در مبارزه میان طبقه متوسط و اشراف خلاصه می کردند و پیروزی طبقه متوسط، یعنی برقراری نظام بورژوائی را پایان تاریخ قلمداد می نمودند.
این حقیقت امر را نباید فراموش کرد که سن سیمون و سن سیمونیست ها به پذیرش پوزیتیویسم کومته تن در ندادند. کومته شناخت نطفه ای سن سیمون و سن سیمونیست ها در باره روند دیالک تیکی تاریخ را با توسعه اوولوسیونیستی مرکب از سه دوره متوالی تئولوژیکی، متافیزیکی و مثبت و یا پوزیتیو جایگزین می سازد که گویا یکدیگر را از میدان بدر می رانند.
از مشخصات بارز سن سیمونیست ها، در مغایرت با متفکران بورژوائی آن زمان، عبارت از این بود که بنظر آنها توسعه تاریخی پس از حل تضادهای طبقاتی پایان نمی یابد. آنها صریحا اعلام می داشتند که توسعه تاریخی پس از حل تضادهای طبقاتی «بی وقفه، بدون بحران، به نحوی ثابت و قاعده مند و در هر لحظه ادامه می یابد  انگلس سن سیمون و هگل را بمثابه یونیورسال ترین متفکران زمان خود می داند.
این بزرگداشت انگلس از اهمیت بی تردید سن سیمون حکایت می کند.

انگلس می نویسد که دکترین سوسیالیسم و کمونیسم در انگلستان، در مقایسه با فرانسه و آلمان، منشاء دیگری داشته و «انگلیسی ها با مشاهده عملی افزایش سرسام آور فقر و ذلت، فساد اخلاقی و بی همه چیزی مردم (پاوپریسم) در میهن خود به آموزش علمی سوسیالیسم و کمونیسم می رسند
III
- آموزش سوسیالیستی ـ اوتوپیکی روبرت اون

این نکته در توسعه و تکامل روبرت اون بروشنی دیده می شود. اون در بیست سالگی مدیر کارخانه نساجی پنبه در نئولاراک اسکاتلند بود.  او در این سمت از سال 1800 تا 1829 میلادی به اقدامات اجتماعی زیر دست می زند:

1-     زمان کار کارگران را کاهش می دهد.

2-      دستمزد کارگران را افزایش می دهد.

3-      برای کودکان کارگران مدرسه تأسیس می کند.
آماج اصلی او حل تضادهائی بوده که در نتیجه توسعه صنعت (که بنظر او مثبت اند) پدید آمده بودند. اون به سبب قاطعیت و پیگیری خود در نیل به این آماج، از هومانیستی بورژوا به سوسیالیستی اوتوپیک اعتلا یافت.
بنظر انگلس این نقطه عطفی در زندگی اون بوده است.  اون برای اثبات تئوریکی مخالفتش با کاپیتالیسم به اقتصاد سیاسی انگلیس استناد می کند. به قول مارکس و انگلس کلیت کمونیسم اون برنظرات ریکاردو استوارشده است.
او تحت تأثیر اقتصاد سیاسی انگلیس به این نتیجه می رسد که سود کارخانه داران ثمره کار کارگران است و لذا نظام موجود بر بیداد استوار شده است، زیرا آنچه که کارگران با کار خود تولید می کنند، باید به خود آنان تعلق داشته باشد. اون بدین طریق از حد نظرات کمونیست های اوتوپیکی قرن هجدهم و ژان ژاک روسو پا فراتر می نهد: کمونیست های اوتوپیکی قرن هجدهم و ژان ژاک روسو معتقد بودند که طبیعت هر آنچه را که انسان ها برای زندگی خود احتیاج دارند، در اختیار آنان قرار می دهد و دلیل فقر عبارت از این است که گروهی بیش از نیاز خود دارند. اون از حد نظرات فوریه نیز پا فراتر می نهد:  بنظر فوریه «فقر در مرحله تمدن از مازاد نشئت می گیرد اون با فراتر رفتن از حد کمونیست های اوتوپیکی قرن هجدهم، ژان ژاک روسو و فوریه به رابطه کارگران مزدبگیر با سرمایه داران می رسد. این نکته برای توسعه تفکر اجتماعی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. مارکس و انگلس بعدها در «انتقاد از برنامه گوتا» در رابطه با ارزیابی تقاضای «تقسیم عادلانه نتایج کار» این نظریه اون را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند.
بنظر اون، قبل از همه، سه عامل بزرگ سد راه تحقق اصلاحات اجتماعی اند:

1-     مالکیت خصوصی

2-      دین و مذهب

3-     فرم رایج ازدواج.
 
انگلس می نویسد، که اون می دانسته که با حمله بر دژهای مالکیت خصوصی و دین و مذهب و فرم ازدواج رایج چه برسرش خواهد آمد. ولی این امر مانع هجوم سرسختانه او به دژهای مالکیت خصوصی، دین و مذهب و فرم ازدواج رایج نشد.   اون قاطعانه و پیگیرانه به تشکیل مجامع صنعتی بر بنیان کار تعاونی همت گماشت که در آنها به کار و مالکیت سهم مساوی تعلق می یافت. اگرچه اون با مبارزه سیاسی کارگران در جنبش چارتیستی آن زمان مخالف بوده و از جنبش کارگری درسال های 40 فاصله گرفته، با این حال، انگلس راجع به اهمیت آثار او می نویسد:  «کلیه جنبش های اجتماعی و کلیه پیشرفت های واقعی که در انگلستان به نفع کارگران پدید آمده، مهر و نشان و نام روبرت اون را بر پیشانی خویش دارند

فوریه، سن سیمون و اون در طرح های تئوریکی خود ـ بی کوچکترین تردید ـ در زمان خود انقلابی بوده اند و لذا با سوسیالیست های خرده بورژوائی و بورژوائی بعدی تفاوت جدی داشته اند. فقط وسیله ای که آنها برای تحقق آماج های خود بکار می برند، به وسایل رفرمیست های بعدی شباهت دارد. همین و بس.
فصل پنجم
احیای مجدد جنبش پرولتری پس از انقلاب فرانسه در سال 1830
آخرین و عالی ترنی فرم کمونیسم اوتوپیکی

پس از انقلاب 1830 در فرانسه مرحله نوینی در توسعه پرولتاریا، در مبارزه بخاطر نظام اجتماعی کمونیستی و کمونیسم اوتوپیکی آغاز می شود. کارگران که در رابطه با ثمرات انقلاب، فریب بورژوازی را خورده بودند، در سال های 1834 ـ 1835 میلادی رفته رفته در می یابند که وضع اجتماعی شان هرگز با تعویض سیاسی تغییر نخواهد یافت و علل نارضائی از بین نخواهند رفت و لذا با اشتیاق خارق العاده ای به کمونیسم بابوف روی می آورند که بوناروتی در کتابی تحت عنوان «توطئه ای برای برابری» (1828) در بروکسل منتشر کرده بود.
انگلس می نویسد:  «این تمام مطلبی است که می توان با اطمینان خاطر در باره منشاء کمونیسم مدرن در فرانسه گفت:
مسئله نخست در خیابان های کم نور و در کوچه پس کوچه های اطراف پاریس (سن آنتونیو) مورد بحث قرار می گیرد و اندکی بعد در جلسات مخفی توطئه گران. هرکس اطلاعات بیشتری در باره منشاء کمونیسم مدرن در فرانسه داشته، دوراندیشانه دانسته خود را برای خود نگه داشته تا به چنگ نیرومند قانون نیفتد. کمونیسم ـ به هرحال ـ طولی نمی کشد که در پاریس، لیون، تولوس و دیگر شهرهای صنعتی بزرگ فرانسه اشاعه می یابد
بدین طریق از انجمن های جمهوریخواه (1830 ـ 1834)، «انجمن دوستداران خلق» و «انجمن حقوق بشر» توسعه می یابند و پس از قیام کارگران لیون (آوریل 1834) اولین انجمن های مخفی انقلابی (1832 ـ 1839) به نام های زیر تأسیس می شوند و گسترش می یابند:

1-     « انجمن خانوده ها»

2-      « انجمن فصول سال»

3-      «انجمن مخفی محرومان» (که بوسیله مهاجران آلمانی در پاریس تأسیس شده بود)

4-     «انجمن دادگران» (1836)

میان این انجمن های مخفی که تحت تأثیر ایده های بابوف بوده اند و طبقه کارگر پیوندی وجود نداشت.  «انجمن فصول سال » در 12 ماه مه 1839 تحت رهبری باریاس، دزامی، برنارد و بلانکی در پاریس دست به قیام زد و فوری بطرز خونینی در هم شکسته شد.اعضای «انجمن دادگران» نیز در این قیام شرکت داشتند. در (اول ژوئیه 1840)، اولین تظاهرات جنبش کارگری ـ کمونیستی، تحت رهبری دزامی، پیلوت، دوتیلوی و هومبرگ در پاریس، در خیابان بله ویل صورت گرفت.  همانطور که انگلس اشاره می کند، در سال های بعد، تا سال 1847 میلادی، سلسله ای از انجمن های مخفی انقلابی به نام های زیر پا به عرصه وجود نهادند:

1-      «انجمن کارگران مساوات طلب»

2-      «انجمن کمونیست های انقلابی» که از «انجمن کارگران مساوات طلب» بوجود آمد.

3-      «انجمن انساندوستان»

4-      دو و یا سه حزب کوتاه عمر دیگر.

به قول انگلس، این انجمن های مخفی، از جمله «انجمن کارگران مساوات طلب»، مانند «بابوفیست های انقلاب بزرگ تقریبا جریانات خام و نارس بودند. آنها قصد تبدیل جهان به همبود کارگری را در سر داشتند و هرگونه ظرافت فرهنگی، علمی، هنری و غیره را بیهوده و بمثابه تجمل اشرافی تلقی می کردند. چنین پیشداوری هائی ضرورتا از بیخبری کامل آنها از تاریخ و اقتصاد سیاسی حکایت می کند اما نباید فراموش کرد که از «انجمن دادگران» که در سال 1836 میلادی در پاریس تشکیل شده بود، به ابتکار مارکس و انگلس «انجمن کمونیست ها» قد برافراشت، «نخستین حزب انقلابی و مستقل پرولتری که بر پایه سوسیالیسم علمی استوار شده بود
به قول مارکس و انگلس، اهمیت جنبش پرولتری بعد از سال 1830 میلادی را باید نه فقط در انجمن های مخفی انقلابی، که در این سال ها تشکیل شده بودند، بلکه علاوه بر آن، در مطبوعات کارگری دید، که در این دوره انتشار یافته اند. مهمترین این مطبوعات به شرح زیر بوده اند:

1-     «آزادی بشر»

2-      «آیینه جمهوریخواهان»

3-      «روشنفکری»

4-      «مجله اصلاحات اجتماعی»، منتشره از سوی لاپونه رای در سال 1837 میلادی

5-      «تریبون مردم» ، منتشره از سوی پیلوت در سال 1839 میلادی

6-      «مساوات»

7-      «کمونیست»، که هر دو از سوی دزامی در سال 1840 میلادی انتشار می یافتند.

8-      «انساندوستی» از سوی چاراوای، فومبرتا و مای در سال 1841 میلادی منتشر می شدند، احتمالا دزامی نیز با آنها همکاری می کرد.

9-      «فراترنیتا» (1841) که سمتگیری نئوبابوفیستی و بلانکیستی و ضد کابتیستی داشت.

10-  «آتلیه» (1840)، که از سوی خود کارگران انتشار داده می شد.

11-  «توده» (1833)، که توسط کابت تأسیس شده بود، تیراژش به 27000 می رسید و از مجلات کمونیستی بود که بیشتر از بقیه عمر کرد.
I
- کمونیسم اوتوپیکی انقلابی ـ آته ئیستی

رهبران جنبش پرولتری در این سال ها به شرح زیر بوده اند:

1-     بلانکی

2-     دزامی
مارکس و انگلس بلانکی و دزامی و گای را شاگردان فلسفه ماتریالیستی قرن هجدهم محسوب می دارند.

3-     پیلوت

4-     لاپونه رای

آنها، علیرغم اختلاف نظر در طرح های شان، نظریات موره لی و قبل از همه، بابوف را بنیان کار خود قرار می دهند و به توسعه و تکامل آنها می پردازند. باید یادآور شد که آنها نه تنها موضع ماتریالیستی داشته اند، بلکه علاوه بر آن به شناخت روند تاریخ ژرفای خاصی بخشیده اند.

II-      کمونیسم اوتوپیکی انقلابی ـ مسیحی

در این دوره علاوه بر کمونیسم اوتوپیکی انقلابی ـ آته ئیستی، کمونیسم اوتوپیکی انقلابی ـ مسیحی نیز از سوی الفونس کونستانت و الفونس اسکویروز (1812 ـ 1876) بنیانگذاری می شود که همبودهای اولیه مسیحی را بمثابه اولین مرحله جامعه بشری با سمتگیری کمونیستی می داند و حضرت عیسی را بمثابه اولین کمونیست انقلابی تلقی می کند.
بنظر مارکس و انگلس، بزرگترین تأثیر را در آن زمان کابت با کمونیسم ایکاری اش بر طبقه کارگر اعمال می کند.
 «
کابت فرانسوی، در دوره تبعیدش در انگلستان، تحت تأثیر ایده های کمونیستی رایج در آن کشور قرار می گیرد و پس از برگشت به فرانسه به محبوب ترین ـ هرچند سطحی ترین ـ نماینده کمونیسم در آن کشور تبدیل می شود
 
کابت در کتابش تحت عنوان «سفر به ایکاری» ، که در سال 1839 منتشر می شود و تا 1848 پنج بار تجدید چاپ می شود، در پی اثبات ضرورت تشکیل تشکیلات توده ای است، که در آنها فقیر و غنی با هم همکاری می کنند.
کابت صنعت مدرن را تأیید می کند و معتقد است که از طریق بهبود تدریجی وضع کارگران و کاهش مستمر مالکیت خصوصی از طریق بستن مالیات های سنگین بر سرمایه و ارثیه می توان به نشکیل نظام کمونیستی کمک کرد.
بنظر او برقراری کمونیسم کلیه سدهای موجود در برابر توسعه تکنیک و بهبود وضع زندگی انسان ها را از میان برخواهد داشت. کابت در دسامبر سال 1848 میلادی، پس از ناکامی در عملی ساختن نقشه هایش در فرانسه، به آمریکا می رود تا همبودهای الگوئی «ایکاری های» خود را درآنجا تأسیس کند. او پس از سه سال، دو باره به فرانسه بر می گردد، بی آنکه از ایمان اوتوپیستی خود، مبنی بر استقرار کمونیسم از طریق صلح آمیز منصرف شده باشد.
انگلس می نویسد: «رشد کمونیسم مورد استقبال اکثریت ارواح برجسته فرانسه قرار می گیرد.  پیر لرو (متافیزیسین)، جرج ساند (مدافع جسور حقوق بشر)، ابه دلامنا (مؤلف کتاب «کلام یک مؤمن») و بسیاری دیگر، همه کم و بیش تحت تأثیر نظریات کمونیستی بوده اند.

پیر ژوزف پرودون (1809 ـ 1865) - اقتصاددان، جامعه شناس فرانسوی- اولین نماینده آنارشیسم
او برای محو استثمار و حکومت، حکومت مردم بر مردم را پیشنهاد می کرد.
شعار معروف او: «مالکیت یعنی سرقت

مهمترین مؤلف در این میان پرودون نام دارد، جوانی که دو سه سال پیش کتابش تحت عنوان «مالکیت به چه معنا ست؟» منتشر می شود.این کتاب اثری فلسفی از سوی کمونیست های فرانسوی است  تصادفی نیست که مارکس در سال 1847 میلادی در کتابش تحت عنوان «فقر فلسفه» به چالشی مفصل با نظرات پرودون بر می خیزد.

 

فصل دوم
توسعه کمونیسم اوتوپیکی در آستانه قرن نوزدهم در آلمان

البته توسعه تفکر اجتماعی در کشورهای دیگر، بدلیل مناسبات تاریخی مختلف، به نحو دیگری صورت گرفت.
فرانسه سرزمینی است که به قول مارکس و انگلس، «مبارزات طبقاتی تاریخی بیش از هرجای دیگر هربار تا نقطه تعیین سرنوشت ادامه یافته اند و فرم های سیاسی تعویض شونده نیز که در قالب آنها مبارزات طبقاتی وقوع می یافتند و ببار می نشستند، دارای مرزبندی های روشنی بوده اند   وضع و حال تاریخی ئی که در آن سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی در آلمان پدید آمد و تأثیراتی که از جنبش کمونیستی در فرانسه پذیرفته، در «مانیفست حزب کمونیستی» از سوی مارکس و انگلس ثبت شده است:  «ادبیات سوسیالیستی و کمونیستی فرانسه که زیر فشار بورژوازی حاکم پدید آمده و بیانگر ادبی مبارزه بر ضد این حاکمیت بوده، در زمانی به آلمان انتقال یافت که بورژوازی مبارزه خود را بر ضد استبداد فئودالی آغاز کرده بود
انگلس این نظر را در جای دیگر به شرح زیر تکمیل می کند:  « کمونیست گشتن آلمانی ها بلحاظ فلسفی بوده است
 
تئوری های اجتماعی که از سوی چیگنهاگن در اواخر قرن هجدهم در هامبورگ و از سوی فرولیش در همان زمان در برلین توسعه و تدوین یافته اند، نشان می دهند که آموزش های کمونیستی ـ اوتوپیکی فرانسه در قرن هجدهم چگونه بر مناسبات آلمانی پیاده شده اند. مهاجران آلمانی در سال 1834 در پاریس «انجمن مخفی محرومان» را تأسیس کردند که انجمنی دمکراتیک و جمهوری خواه بود و در سال 1836 میلادی از آن به ابتکار شاپر «انجمن دادگران» نشئت گرفت، که اکثر عناصرش پرولتری بوده اند.

ویلهلم کریستیان وایت لینگ (1808 ـ 1871)- از سوسیالیست های آغازین آلمانی با باورهای مسیحی-اولین تئوریسین آلمانی کمونیسم - پیگرد در آلمان و تبعید در فرانسه و انگلستان- از همفکران بابوف - مؤسس انجمن دادگران (1839)
تحت تأثیر مارکس و انگلس به انجمن کمونیست ها تغییر نام داد
آثار:بشریت (چگونه است و چگونه باید باشد!) (1838 ـ 1839)، ضامن های هماهنگی و آزادی (1842)، نجات معصیتکاران تهیدست (1845)، فراخوان مردان کار و حرمان (نامه ها) (1847)


بنظر انگلس مؤسس کمونیسم اوتوپیکی در آلمان وایت لینگ بود. وایت لینگ از اعضای «انجمن دادگران» بود.
مارکس و انگلس سیستم وایت لینگ را «بازتولید ایده های فرانسوی در طرز نگرش محدود به مناسبات صنایع دستی کوچک» می نامند.  مارکس و انگلس علیرغم محدودیت کمونیسم اوتوپیکی وایت لینگ برای آثار او اهمیت شایانی قائل بوده اند. در همان زمان، یعنی در حوالی سال 1842، در آلمان حزب دیگری پا به عرصه وجود می نهد که طرفدار کمونیسم است، حزبی فلسفی که «در منشاء خویش با کمونیسم فرانسوی و انگلیسی وصلتی نداشته است
این حزب از فلسفه ای سرچشمه می گیرد که مایه فخر و مباهات آلمان در پنجاه سال اخیر بوده است.
کمونیست های فلسفی مورد نظر انگلس بشرح زیر بوده اند:

1-     هس که در سال 1842، اولین کمونیست در جرگه هگلیانیست های جوان بود.

2-     روگه، ناشر «سالنامه های آلمانی»، که مجله علمی هگلیانیست های جوان بوده است.

3-     مارکس جوان که در آن زمان سردبیر روزنامه راین بود.

4-     هروگ

مارکس و انگلس «سوسیالیسم حقیقی» نشئت گرفته از کلوب کمونیستی تأسیس یافته از سوی هس، گرون، پوتمن و یونگ (در سال 1844) را «اعتلای کمونیسم پرولتری و احزاب و فرقه های فرانسوی و انگلیسی کم و بیش خویشاوند با آن، به عرش اعلای روح آلمانی و احساسات آلمانی» می نامند.
مارکس و انگلس «سوسیالیست های حقیقی» را بمثابه فرقه ای سیاسی تلقی می کنند که وجودش ازلحاظ تاریخی ضرور بوده است. زیرا بسیاری از کمونیست های آلمانی که از فلسفه حرکت می کردند، برای رسیدن به کمونیسم، به چنین گذاری نیاز داشتند و گروه دیگر که قادر به رهائی خویش از چنگال «ایدئولوژی آلمانی» نبودند، «سوسیالیسم حقیقی» را حلال مشکلات می پنداشتند و لذا می کوشیدند میان کمونیسم و تصورات حاکم پل بزنند.
اگر کسی توسعه اولین جنبش های توده ای ـ ما قبل پرولتری را، توسعه اولین نسخ ادبیات کمونیستی ـ اوتوپیکی را تا مبارزات پرولتاریا پس از انقلاب 1830 در فرانسه و تا پیدایش سیل پهناوری از ادبیات کمونیستی ـ اوتوپیکی در این دوره دنبال کند، آنگاه به چگونگی تشکیل منطقی «انجمن کمونیست ها» (یعنی «اولین حزب انقلابی پرولتری مستقل»، که بر پایه سوسیالیسم علمی استوار شده بود) از «انجمن دادگران» پی خواهد برد و به چگونگی تبدیل منطقی سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی به سوسیالیسم علمی وقوف پیدا خواهد کرد.
1
- تاریخچه واژه «سوسیالیسم»

واژه «سوسیالیسم» و «سوسیالیست» که از واژه لاتینی «سوسیالیس» به معنی اجتماعی و یا همبودین نشأت می گیرد، برای اولین بار در اوایل قرن نوزدهم در مورد تمایلات مبتنی بر اصلاحات اجتماعی بکار می رود.
فوریه ایست ها آموزش خود را «علم اجتماع» می نامند.
سن سیمونیست ها در مجله خود تحت عنوان «کره زمین» از «سوسیالیسم» در مخالفت با «ایندیویدوئالیسم» (فردگرائی) سخن می گویند.
لرو در سال 1834 مقاله ای تحت عنوان «ایندیویدوئالیسم ضد سوسیالیسم» می نویسد.
در انگلستان تحت تأثیر روبرت اون انجمن کلیه طبقات و ملل سازمان داده می شود که اعضای آن از سال 1839 خود را سوسیالیست می نامند.
از سوی خود روبرت اون در سال 1841 میلادی جزوه ای تحت عنوان «سوسیالیسم چیست؟» منتشر می شود.
فون اشتاین در کتاب خود تحت عنوان «سوسیالیسم و کمونیسم فرانسه کنونی» (1842) تفاوت میان سوسیالیسم و کمونیسم را توضیح می دهد.
انگلس در 5 اکتبر 1844 می نویسد:  «سوسیالیست و سوسیالیستی در فرانسه مفاهیم مد روزند. لوئی فیلیپ ـ بورژوای تمام عیار ـ با پول و امکانات به حمایت از روزنامه فوریه ایستی «دموکراسی صلحجو» می پردازد
انگلس در سال 1888 می نویسد:  «عنوان سوسیالیست در سال 1847 از سوئی به طرفداران سیستم های گوناگون اوتوپیستی (به طرفداران اون، در انگلستان، به طرفداران فوریه، در فرانسه، که هر دو امروزه تا حد فرقه های صرف زوال یابنده تقلیل یافته اند) اطلاق می شد و از سوی دیگر به شارلاتان های (کلاهبردارهای) اجتماعی متنوع. بدین طریق در سال 1847 سوسیالیسم جنبش طبقه متوسط بود و کمونیسم جنبش طبقه کارگر

2-     تاریخچه واژه «کمونیسم»

واژه «کمونیسم» و «کمونیست» از واژه لاتینی «کومونیس» منشق شده اند که بمعنی اشتراکی و همبائی است. واژه «کمونیسم» و «کمونیست» به معنای جنبش و تئوری طرفدار مساوات اجتماعی و سیاسی برای اولین بار در سال 1840 در فرانسه بکار می رود. اولین سخنرانی کمونیستی در اول ژوئن در سال 1840 صورت می گیرد.
کابت در سال 1841 به انتشار کتب زیر می پردازد:

1-      «چرا من کمونیستم؟»

2-      «ایمان من به کمونیسم»
دزامی در اعلامیه ای تحت عنوان «افتراها و سیاست کابت» (1842)، کابت را برجسته ترین فرد در «حزب کمونیستی ما» می نامد.
 
بارمبی در انگلستان در سال 1840 «انجمن تبلیغات کمونیستی» را تأسیس می کند که بعدها نام «اتحاد بین المللی کمونیستی» به خود می گیرد.  بارمبی دربهار سال 1840 در ملاقاتی در پاریس می گوید که او نام کمونیسم را برای اولین بار بکار برده است.
 
وایتلینگ در سال 1842 کتابی تحت عنوان «فرم حکومتی مبتنی بر اصل کمونیستی» منتشر می کند.
هس در همان سال به انتشار کتاب خود تحت عنوان «کمونیست ها در فرانسه» اقدام می کند.
انگلس درسال 1888 می نویسد:   «آن بخش از طبقه کارگر که به بیهودگی تحولات سیاسی صرف پی برده بود و از ضرورت تحول کلی جامعه سخن می گفت، در سال 1847 خود را کمونیست می نامید. البته آن هنوز کمونیسم آبدیده ای نبود، ولی انگشت بر شاهرگ مسئله می نهاد و از چنان نیروئی برخوردار بود که در فرانسه به پیدایش کمونیسم کابت منجر شد و در آلمان به کمونیسم وایتلینگ

3-     استفاده مارکس و انگلس از مفهوم «سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی»

مارکس و انگلس در سالهای (1842 ـ 1844) با پی بردن به تولد پرولتاریای صنعتی مدرن از اقشار توده ای ـ خرده بورژوائی و با مشاهده تکوین تضادهای اجتماعی میان طبقه متوسط و پرولتاریا (تا آن زمان تنها تضادهای موجود میان اقشار بزرگ و کوچک بورژوائی مشهود بودند) و با کشف راه حل این تضادها (کشف این مسئله که حل این تضادها وظیفه تاریخی پرولتاریا ست)، به محدودیت های تئوری های اجتماعی موجود و به اهمیت گرایشات رفرمیستی ماقبل پرولتری و تبیین تئوریکی آنها پی می برند. مارکس و انگلس در اواخر سال 1843 میان کمونیسم بابوفی و کمونیسم نیرومند نوین پس از 1830 (کمونیسم دزامی، کابت و وایتلینگ)، تفاوت می گذارند.  مارکس و انگلس مشخصات کمونیسم اوتوپیکی را بطورکلی درگرایشات زیرین خلاصه می کنند:

1-     در گرایش به سازماندهی روابط شخصی انسان ها

2-     در گرایش به سازماندهی تولید و توزیع فراورده ها بنا بر اصول برابری عمومی، برابرسازی کلی و ریاضتگرائی متعاقب با آن.

3-     در فقدان درک مسائل اقتصادی

4-     در نگرش های ماتریالیستی و آته ئیستی

5-     در نظریات غیرتاریخی ـ دگماتیستی

6-     در باور به اینکه می توان بکمک قیام اقلیتی، نظام اجتماعی موجود را برانذاخت.

مارکس و انگلس اما همواره خاطرنشان می شوند که کمونیسم اوتوپیکی، علیرغم محدودیت های خود، همیشه انگشت بر «شاهرگ مسئله» می گذارد.  مارکس و انگلس واژه «کمونیسم» را ظاهرا در سالهای 40 قرن نوزدهم از کمونیست های اوتوپیکی فرانسه به عاریه می گیرند. ارزیابی آموزش های فوریه، سن سیمون، اون و شاگردان شان را مارکس و انگلس با توجه به وضع و حال تاریخی مشخص انجام می دهند. آنها از این لحاظ، تفاوت موجود میان بابوف و کمونیست های اوتوپیکی سالهای 30 و 40 قرن نوزدهم را از سوئی و فوریه، سن سیمون، اون را از سوی دیگر عمده می کنند. آنها ضمنا به این نتیجه می رسند که «چون کمونیسم اوتوپیکی فقط تحقق خاص و یکجانبه اصل سوسیالیستی بوده است» ، پس ضرورتا در جوار آن می بایستی آموزش های سوسیالیستی دیگری نیز پدید آیند.
بنظر مارکس و انگلس سوسیالیسم اوتوپیکی یکی از فرم های نمودین خاص از آموزش های اجتماعی اوایل قرن نوزدهم بوده است. مارکس و انگلس مخالف نظر «سوسیالیست های حقیقی» بوده اند که سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی را بمثابه دو تئوری کاملا متفاوت با یکدیگر در نظر می گرفتند.  از این روست که مارکس و انگلس در «مانیفست حزب کمونیستی»، سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی را در فصل واحدی تحت عنوان «سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی ـ انتقادی» مورد بحث قرار می دهند و میان این دو فرم نمودین آموزش اجتماعی و سوسیالیسم خرده بورژوائی، بورژوائی، فئودالی و حقیقی مرزبندی می کنند.
مارکس حتی در سال 1847از سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی سخن می گوید و در سال 1848 مفهوم اوتوپیست ها را بشرح زیر تعریف می کند  «بنظر ما اوتوپیست ها کسانی اند که فرم های سیاسی را از بنیان های اجتماعی شان جدا می کنند و بمثابه دگم های عام و انتزاعی مطرح می سازند
انگلس در سال های 1876 ـ 1878 در کتابش تحت عنوان «آنتی دورینگ» می نویسد:  «بنظر ما اوتوپیست ها اوتوپیست بودند، زیرا در زمانی که تولید سرمایه داری هنوز از سطح توسعه نازلی برخوردار بود، نمی توانستند جز آن باشند. آنها بناچار عناصر جامعه نوین را در ذهن خود سرهم بندی می کردند، زیرا این عناصر در خود جامعه کهنه هنوز قابل رؤیت نبودند. اوتوپیست ها برای تشکیل جامعه نوین، بناچار مردم را به اطاعت از خرد فرا می خواندند، زیر هنوز نمی توانستند، به اطاعت از تاریخ معاصر فرا خوانند
بنابرین «سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی» برای مارکس و انگلس عبارت بودند از فرم های نمودین حیات اجتماعی، که در دوره تشکیل پرولتاریا، بیانگر گرایشات اقشار توده ای ـ ماقبل پرولتری بوده اند.
مارکس و انگلس علاوه بر این، نام «سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی» را برای مرزبندی ـ بلحاظ زبانی ـ میان این آموزش های اجتماعی و «سوسیالیسم علمی» به خدمت می گیرند.

4-     علوم بورژوائی و ارزیابی آنها از «سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی»

 

1-      علوم بورژوائی تفاوتگذاری مارکس و انگلس میان سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی، سوسیالیسم علمی، سوسیالیسم خرده بورژوائی و بورژوائی را نادیده می گیرند و از سوسیالیسم و کمونیسم سخن می گویند.

2-     علوم بورژوائی کمونیسم را بمثابه ایده ال یک نظام اجتماعی تعریف می کنند که در آن فقط منافع همبود و نه منافع تک تک افراد تعیین کننده اند.
 
(آنها دیالک تیک فرد و همبود را تخریب می کنند و بطرزی متافیزیکی یکی از دو قطب آن را مطلق می کنند و یا مطلق کردنش را به کمونیست ها نسبت می دهند. مترجم)

3-     علوم بورژوائی ضمنا سوسیالیسم را بمثابه ایدئال یک نظام اجتماعی تعریف می کنند که در آن منافع تک تک افراد تا حدودی نسبت به منافع همبود مورد توجه قرار می گیرند.
علوم بورژوائی برطبق طرز تفکر انتزاعی ـ هنجاری خویش، توسعه کمونیسم و سوسیالیسم را بر اساس کلیشه تهیه شده از سوی ایدئولوگ های بورژوائی اوایل قرن نوزدهم به انواع زیر تقسیم بندی می کنند:

1-     کمونیسم آنتیک

2-     کمونیسم قرون وسطی

3-     کمونیسم عصر جدید.
منظور آنها از عصرجدید عبارت است از دوره تشکیل بورژوازی و رنسانس تا نظام بورژوائی معاصر.

تصادفی نیست که توسعه تئوری های اجتماعی از دیدگاه علوم بورژوائی مسائل تعیین کننده را بکلی نادیده می گیرند، کیفیت نوین سوسیالیسم علمی را پرده پوشی می کنند و بالاخره به جانبداری از نظام بورژوائی موجود می پردازند.
از این روست که مرحله سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی بدلایل مختلف اهمیت خاصی کسب می کند.
انگلس در سال 1887 می نویسد:  «هرکس که تا حدودی به بررسی تمامت سوسیالیسم مدرن می پردازد، باید با نقطه نظرهای جنبش نیز آشنا شود که بر آنها غلبه شده است
به این تذکر انگلس می توان اضافه کرد که پرداختن به سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی از این رو نیز اهمیت دارد که آن برای افشای تلاش های بورژوازی در تحریف تئوری های اجتماعی دوره های سابق به قصد توجیه نظام بورژوائی ضرورت داد.

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter