نویدنو:18/02/1390  

 

 نویدنو  19/02/1390

 

مطلب دریافتی

 

آموزش و. ا. لنین در مورد ساختار حزب و دوران معاصر  

نویسنده: اوسین رومان - بر گردان: ر.ح.بازیار

 

آموزش لنین در مورد ساختار حزب، امروز از فعلیت مبرمی بر خوردار است. ما یکبار دیگر از حاکمیت کنار گذاشته شده­ایم. طبقه گارگر معاصر دوباره بی رحمانه استثمار می گردد، و بسیاری مشکلات دیگر، که صد سال پیش در دستور روز بود، و در اتحاد شوروی سوسیالیستی جایی نداشت، بار دیگر در دستور روز قرار گرفته­است.از جمله چنین مشکلاتی، بیکاری، فقر بخش اعظم مردم، تفاوت شدید در آمد بین ثروتمندان و فقرا، و عقب افتادگی فاجعه بار کشور، می باشد. تمامی اینها نتیجه سیاست «بد» یا «بی درایتی» حاکمیت نیست، بلکه نتیجه بر قراری دوباره فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری، برقراری مالکیت خصوصی بر افزار تولید و استثمار بی رحمانه توده های وسیع زحمتکشان از طرف بخش کوچک سرمایه داران است. از لحاظ متدولوژی ما همچنان به عقب برگردانده شده­ایم. اگر در گذشته بسیاری از واقعیتها مفهوم وروشن بود و نیازی به تحلیل و تفسیر اضافی نداشت، اما امروز باید آموزش بنیانهای مارکسیسم ـ لنینیسم را دو باره از «الفبا» آغاز کرد. در چارچوب این الفبا، مسئله حزب، خود آوانگارد، نقش حزب در انقلاب، پرنسیب های ساختمان حزب و دیگر مسائل، جای دارد.

امروز نزد برخی رفقا (بخصوص نمایندگان قشر جوان) چنین تصوری شکل گرفته­است، که تحت تاثیر شرایط، گویا ما می توانیم تا حدودی «تغییراتی» در نکات گرهی آموزش لنین در مورد حزب پرولتری به عمل آوریم. از نقطه نظر ما این تصور غیر قابل قبول است. بورژوازی تمامی اهرمهای استثمار زحمتکشان را در اختیار دارد!  دستگاه اداری، حاکمیت کامل (ارتش، پلیس، دستگاه اطلاعاتی و دیگر ارگانهای قهریه). بورژوازی همینطور رسانه­های عمومی را در اختیار دارد، که به او امکان می دهد به »شستشوی مغزی» مردم مشغول شود و مانع از اخبار و اطلاعات صحیح گردد. در شرایط جامعه بورژوازی، پرولتاریا هیچکدام از این اهرم ها را صاحب نیست. همانا به همین دلیل پرولتاریا مجبور است به خود سازماندهی از طریق ایجاد اتحادیه­ها، سندیکا ها و دیگر ارگانهای اجتماعی دست زند.  اما چنین تشکیلاتهایی مانند سندیکا فقط به درد مبارزه اقتصادی می خورد که در چارچوب نظام سرمایه­داری است و نمی تواند ریشه تضادها را از بین ببرد. برای تغییر کل فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی، تشکیلات سیاسی، پیشتاز طبقه کارگر، حزب کمونیست لازم است.  و.ا. لنین مخصوصا توجه ویژه­ای به ساختمان حزب مبذول می داشت. و امروز ما نیز باید به مسئله حزب با دقت ویژه­ای بنگریم. این مبرمترین مسئله ماست. جنبش چپ معاصر بسیار پراکنده و فعالیت بخشی از آن با تعداد اعضای رسمی آنها هیچگونه همخوانی ندارد. در این رابطه نظر لنین در مورد اینکه چه کسی باید عضو حزب باشد، تداعی می گردد. این ایده همچنین از نقطه نظر درک دلایل مرگ اولین کشور سوسیالیستی جهان، اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی، حایز اهمیت است. لنین معتقد بود که لازم نیست تمام طبقه وارد حزب شود. اما در کشور ما در سالهای آخر موجودیت اتحادشوروی سوسیالیستی وضعیت چگونه بود؟ 19 میلیون عضو حزب و تقریبا هیچگونه مقاومتی در مقابل ضد انقلاب. ما فکر می کنیم که بررسی نوینی از آموزش لنین در مورد ساختمان حزب در ارتباط با شرایط معاصر، ضرورت حیاتی دارد.

ما اگر بخواهیم در مورد حزب صحبت کنیم، اجبارِاً باید اشاره­ای به ماهیت دولت داشته باشیم، چون هدف حزب کمونیستها، تسخیر حاکمیت دولتی و آوردن طبقه خودبرای اداره کشور است. و در نتیجه بطور اجتناب نا پذیر مسئله سرنگونی حاکمیت کنونی و طبقه حاکم کنونی، مطرح می شود. به همین دلیل در این رابطه باید مسائل زیر روشن شود.

ـ  مفهوم دولت

ـ  مفهوم مبارزه طبقاتی

ـ  مفهوم حزب سیاسی

ـ  نقش پیشتازی حزب کمونیست

ـ  سیستم کادر گزینی حزب کمونیست

ـ  سانترالیسم دمکراتیک

ـ  در مورد دیکتاتوری و اتوریته

ـ  اهمیت تئوری

ـ  در مورد وضعیت کنونی

1- مفهوم «دولت » . در مارکیسم ـ لنینیسم مفهوم دولت یعنی سازمان سیاسی طبقه مسلط اقتصادی، که با هدف حمایت و تحکیم نظم موجود و سرکوب دیگر طبقات جامعۀ تشکیل می شود. چنانکه و.ا.لنین می گوید: ...»دولت ارگان تسلط طبقاتی است، ارگان ستم یک طبقه بر طبقات دیگر، اهرم برقراری «نظم» که این ستم را قانونی می کند و استحکام می بخشد». علائم دولت: سرزمین، اهالی، قدرت علنی (ارتش، پلیس)، دستگاه اداری، سیستم مالیاتی، پول، حاکمیت و ....

به دلیل شرایط  ویژه خود (دلایل خارجی، وضعیت اقلیمی سیاست داخلی) دولت روسیه استبدادی و توتالیتاریستی شکل گرفته است. نقش سرکوبگرانه دولت در روسیه تجسم کامل یافته­است. این ما را به این نتیجه گیری می رساند، که برای سرنگونی چنین دولتی، یک همچنین تشکیلات مشابه، یعنی تشکیلات تمرکز یافته انقلابیون ضروری است. چون غیر از این، هرگونه یورش انقلابی کوچک بی رحمانه سرکوب می گردد. چنانکه بارها در کشور ما تکرار شده­است.

2- مبارزه طبقاتی. با توجه به مطالب بالا، باید درک کرد، که تمامی سازمانها، تشکیلات، ادارات منعکس کنندۀ منافع یکی از طبقات است. طور دیگری نیست و نمی تواند باشد. اشکال اساسی مبارزه طبقاتی، مطابق نظر و.ا.لنین، تئوریک، سیاسی واقتصادی است.

مبارزه تئوریک. مبارزه افکار، ایده، نظریه، این شکل مبارزه نیازمند سطح بالای آموزش تئوریک مارکسیستی است. متد های آن، تبلیغات، روشنگری و ... ، اگر مختصر گفته شود، تاثیر بر اذهان. یاد آوری می کنیم، که در کتابهای آموزشی دوره شوروی می نوشتند «مبارزه ایدئولوژیکی»، که این هم زیاد دقیق نیست. اگر ما از تئوری صحبت می کنیم، آنوقت باید از یک سیستم منطقی و پیگیر دیدگاهها صحبت کرد، که متکی بر داده­های علمی است. اگر هم از ایدئولوژی صحبت می کنیم، آنوقت این سیستم بر داشتها و تصورات است. ایدئولوژی ویژگی ارزیابی را داراست. او می تواند متکی بر تئوری علمی، یا بر پرنسیب های مجرد اخلاقی و یا بر آموزشهای دینی باشد. اما تئوری، حتی اگر درست هم نباشد، سیستماتیک و نسبتأ منطقی است. تئوری همیشه تلاش می کند که پدیده را توضیح دهد. تئوری به لحاظ طبیعت خود تحلیلی است. اما ایدئولوژی چنان که معمول است، فقط محدود به ارزیابی پدیده­است. زمانیکه مبارزه طبقاتی جریان می یابد، هر طبقه­ای درک مشخص خود از اوضاع، تئوری و ایدئولوژی خود را ارایه می دهد. اما هر گونه ایدئولوژی بدون تئوری غیر قابل تصور است. به بیان دیگر، ایدئولوژی عنصر ارزیابی تئوری است. ایدئولوژی تئوری را برای توده­های وسیع  قابل دسترس و ایدههای تئوریک را به اشکال قابل فهم تری برای توده­های وسیع، بیان می کند. با توجه به این، وقتی ما با مبارزه ایدئولوژیکی صرف سروکار داریم، آنوقت باید به ریشه نگاه کنیم و دراین مبارزه ایدئولوژیکی، مبارزه دو تئوری، دو جهان بینی علمی (پرولتاریا) و شبه علمی (بورژوازی) را دید. تمامی کمونیستها در فعالیتهای روزمره خود باید از تئوری مارکسیسم ارندوکس پیروی کنند. در غیر اینصورت کمونیستها هیچوقت به پیروزی نخواهند رسید. چونکه تمامی نیروی جنبش کمونیستی و تفاوت آن با دیگر جنبش ها، در ویژگی علمی ایدئولوزی مارکسیستی، مستدل بودن آن، متد دیالکتیک ـ ماتریالیستی وبر خورد تاریخی به رشد جامعه است.چنانکه و.ا.لنین می گوید: «بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی نمی تواند وجود داشته باشد».

مبارزۀ سیاسی. هدف این مبارزه سرنگونی نظام سیاسی و حاکمیت موجود است. اگر دقیقتر گفته شود، مبارزۀ سیاسی، مبارزه با دولت طبقۀ مسلط بخاطر کسب دولت و قدرت سیاسی است.

مبارزۀ اقتصادی. این مبارزۀ کارگران مؤسسۀ مشخص، تقابل کارگران با صاحب کار بخاطر بهتر شدن شرایط کاری است.

پرولتاریا خود بخود، بدون کمک روشنفکران، فقط می تواند تا حد شکل اقتصادی مبارزۀ طبقاتی، همچون مبارزه«گارگران با صاحبین کار بخاطر شرایط بهتر فروش نیروی کار، بخاطر بهتر شدن شرایط کاری و شرایط زندگی کارگران» پیش برود.

چنانکه و.ا.لنین می گوید: «آگاهی سوسیال ـ دمکراسی نزد طبقه کارگر نمی توانسته وجود داشته باشد. این آگاهی فقط می تواند از خارج وارد شده باشد. تاریخ تمامی کشورها نشان می دهد، که طبقه کارگر با اتکا به نیروی خود، در شرایطی قرار دارد، که فقط می تواند به ضرورت وحدت در اتحادیه­ها و پیشبرد مبارزه با صاحب کار نایل آید و از دولت بخواهد قوانینی در جهت حفظ حقوق کارگران به تصویب رساند و ... ولی آموزش سوسیالیسم از دل آن تئوریهای فلسفی،تاریخی و اقتصادی بیرون آمد، که نمایندگان تحصیل کردۀ طبقات دارا تدوین کردند.  روشنفکران، بنیانگذاران سوسیالیسم علمی معاصر، مارکس و انگلس، خود از لحاظ موقعیت اجتماعی، متعلق به روشنفکران بورژوازی بودند. دقیقأ در روسیه، آموزَش تئوریک سوسیال ـ دمکراسی، مستقل از رشد جنبش خود بخودی کارگران، همچون نتیجۀ طبیعی و اجتناب نا پذیر رشد تفکر نزد روشنفکران انقلابی ـ سوسیالیست، شکل گرفت». «و.ا.لنین. مجموعه آثار روسی، جلد 6 صفحۀ 30».

بدین ترتیب، روشنفکران مترقی که مارکسیسم را بمثابه آموزش علمی تبلیغ می کنند، پیشتاز طبقه کارگر هستند، که به آنها آگاهی می دهند و در حزب سیاسی پیشتاز متحد می سازند. حزب همچنین باید ایده مارکسیسم را به طبقه کارگر برساند و او را نه تنها برای مبارزۀ اقتصادی، بلکه برای مبارزۀ سیاسی با کل نظام سرمایه داری و تمامی طبقه سرمایه داران سازمان دهد.حزب همچنین باید تئوریسینها را برای مبارزۀ تئوریک با نظرات اجتماعی ـ اقتصادی شبه علمی بورژوازی تربیت کند.

3- مفهوم احزاب سیاسی. از موضع مارکسیسم ـ لنینیسم، احزاب سیاسی نمی توانند چیزی غیر از آوانگارد این یا آن طبقه در مبارزه به خاطر کسب حاکمیت سیاسی باشند. بدین ترتیب، حزب سیاسی در معنای علم سیاست شناسی، یعنی گروه متحد و سازمان یافته همفکران. حزب نقطه تجمع بهترین نمایندگان ایدئولوژیک و سیاسی طبقه­ای که منافع آن را منعکس می سازد، است. هدف اساسی در حزب سیاسی، رسیدن به حاکمیت،و یا دقیقتر، به حاکمیت رساندن طبقۀ خود است.

از این موضع، در جامعۀ معاصر تمامی احزاب سیاسی، از احزاب سوسیال ـ دمکرات گرفته تا اپورتونیستی، لیبرالی و فاشیستی، به لحاظ ماهیت طبقاتی خود جزو احزاب حاکم محسوب می شوند. این بحث دیگری است، که خود طبقۀ حاکم به گروهبندیهای مختلف تقسیم می شوند و در جریان رقابت میان بورژوازی، یک بخش آن نقش مسلط را در دستگاه دولتی می گیرد و بخش دیگر از میدان سیاسی کنار گذاشته می شود. در این حالت، این «کنار گذاشتن» ویژگی فرمالیته دارد، چون اساس حاکمیت بورژوازی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است که در صورت حاکمیت هر گروهبندی بورژوازی، تغییر نا پذیر می ماند. اما خود گروهبندیها می توانند به شکل دوره­ای جای خود را عوض کنند و «انقلابیون» دیروز می توانندبه طور «ناگهانی»به «حزب حاکم» تبدیل شوند.

4- حزب کمونیست همچون پیشتاز زحمتکشان. طبق نظریه لنین، حزب کمونیست باید فقط تجمع بهترین نمایندگان طبقۀکارگر باشد، که فعالین انقلابی حرفه­ای در آن تسلط دارند. و.ا.لنین معتقد بود، که: « 1) – هیچ جنبش انقلابی نمی تواند بدون تشکیلات منسجم و ادامه کار استحکام داشته باشد؛ 2) – که هر چقدر توده­های وسیعتری به طور خود بخودی به مبارزه جذب می شوند ... به همان میزان این تشکیلات باید منسجم تر باشد.3) – که چنین تشکیلاتی باید اساسأ متشکل از افرادی باشد، که به طور حرفه­ای به فعالیت انقلابی مشغولند».

در مارکسیسم ـ لنینیسم دقیقاً آن گروه ویژه که باید رهبری حزب را در دستهای خود متمرکز سازد مشخص شده­است ـ یعنی تشکیلات انقلابیون حرفه­ای.

خطوط اساسی تشکیلات انقلابیون حرفه­ای:

ادامه کاری. در مرحلۀ محفلی(پایان قرن نوزدهم)  محفلها بسیار زود زیر ضربه رفته و از بین می رفتند، و محفل تازه تشکیل شده عملأ  هیچگونه تکیه گاه قبلی را نداشت و از گذشته کاملأ جدا بود و باید همه چیز را از نو شروع می کردند. در تشکیلات انقلابیون چنین وضعیتی نمی تواند وجود داشته باشد. تمامی سازمان باید ادامه کاریش تضمین گردد، یعنی اینکه باید بتواند خود را حفظ کند، به دام نیافتد، متلاشی نشود، و در صورتی که یک مهرۀ کلیدی را از دست می دهد، باید قبلأ فکر جایگزینی آن را کرده باشد.

پنهان کاری. بدون پنهان کاری وجود تشکیلات انقلابی بی معناست. فعالیت انقلابی کاملأ آشکار برای خود نشان دادن، چنانکه برخی سازمانهای چپ انجام می دهند، برای حزب کمونیست در حکم خودکشی است، خود را زیر ضربه حاکمیت بورژوازی قرار دادن است.

هسته کوچک و اعضای تشکیل دهندۀ آن. در اثر« نامه به رفقا» لنین نوشت: «جنبش را باید گروه انقلابیون حرفه­ای آزموده و با تجربه، تا حد ممکن کم تعداد وتا حد ممکن همگون، رهبری کنند». هر چند که خود حزب آوانگارد است، اما در خود حزب باید آوانگارد آوانگارد وجود داشته باشد، یعنی گروهی افراد استوار(مطلوب است که از کارهای جنبی آزاد باشند) که صرفأ به کار رهبری حزب اشتغال دارند. این افراد باید بخوبی بررسی شده باشند، مطمئن باشند، از لحاظ ایدئولوژی با سواد باشند و از لحاظ تشکیلاتی آمادگی لازم را داشته باشند. تعداد این افراد نباید زیاد باشد، یک هسته کوچک. آوانگاردِ آوانگارد، که توان و استعداد رهبری مؤثر و مستحکم کل تشکیلات حزبی را داشته باشند. این رهنمود امروز هم اهمیت خود را حفظ کرده­است. امروز ما باید تلاش کنیم این گروه انقلابیون حرفه­ای را شکل دهیم. کار، تحصیل، «امور معیشتی» گوناگون، مشکل جدی بر سر راه فعالیت انقلابی حزبی است.  به همین دلیل، از نقطه نظر ما، حزب کمونیست انقلابی معاصر باید امکان مادی نگهداری حد اقل گروه کوچکی فعال حرفه­ای حزب (انقلابیون حرفه­ای) را داشته باشد. فعالینی که کار آنها صرفأ امور اداره حزب باشد.

تمرکز گرایی. هر گونه سخنی در مورد دمکراسی پوچ و بی معنی است، اگر این دمکراسی بوسیلۀ سانترالیسم تحکیم نگردد. چون فقط این امر می تواند موجودیت حاکمیت نوین و پیروزی انقلاب را تحکیم و تأئید کند.

وحدت ایدئولوژیکی. بدون این علامت هر گونه سازمان انقلابی فاقد معناست. پلورالیسم ایدئولوژیکی جزو پرنسیبهای حزب پرولتری نیست. فراکسیون در حزب جای ندارد. اگر در مورد گروه کوچک انقلابیون حرفه­ای سخن می گوییم، باید گفت که در میان آنها فقط باید انسانهای هم عقیده، که هدف عمومی را می دانند و آماده­اند در راه این هدف از هر آزمایشی بگذرند، وجود داشته باشند.

5- سیستم کادر گزینی حزب کمونیست. حزب با توده ها و کل طبقه یکسان نیست. به همین دلیل هم سازمانهای توده­ای (شوراها)، صنفی (سندیکاها) و پیشرو طبقه (حزب سیاسی پرولتاریا) وجود دارد.

با توجه به این، مطابق نظر لنین، هر دلسوز و موافقی نمی تواند عضو حزب باشد. در گنگرۀ دوم حزب، دو فرمولبندی در رابطه با مفهوم عضویت در حزب مطرح شد.تفاوت ما بین آنها در این بود، که فرمول لنین عضو حزب را کسی می دانست، که برنامه حزب را قبول دارد، کمک مالی به حزب می کند و در یکی از سازمانهای حزبی فعالیت دارد. فرمول " مارتف" فقط قبول برنامه و کمک مالی را برای عضویت حزب کافی می دانست. نهایتاً پس از مباحث طولانی فرمول لنین پیروز شد.

برروی پروسۀ این پیروزی مکث می کنیم و این دو فرمولبندی را مقایسه می کنیم. فرمول لنین از این موضع حرکت می کرد، که حزب طبقه کارگر پیشتاز و آوانگارد این طبقه­است، نه تجمع دلسوزان. افرادی که به حزب پذیرفته می شوند، بایدغیر از نقش پاسیف، همچون قبول برنامه و کمک مادی، باید نقش مشخصی را ایفا کنند. لنین معتقد بود که عضو حزب باید نقش فعالی را بر عهده داشته باشد، یعنی فعالیت مستقیم در یکی از سازمانهای حزبی و اجرای مأموریت حزبی. چون قبول برنامه وپرداخت حق عضویت اساساً هر کسی می تواند، اما مشارکت در فعالیت تشکیلاتی حزب، تنها کسی قادر است که حقیقتاً وفادار به طبقه کارگر، با استعداد و آگاه باشد. همانا این فرمولبندی عضویت در حزب مبارز بود، نه در فراکسیون پارلمانی. این فرمولبندی چون هم از لحاظ تاکتیکی و هم از لحاظ تئوریک درست بود، در کنگره به تصویب رسید و وارد اساسنامه حزب شد. لازم است یادآوری شود، که در طول تاریخ حزب کمونیست اتحادشوروی سوسیالیستی این فرمولبندی از لحاظ حقوقی تغییر نکرد.

خدمت ویژۀ لنین، مسئله در مورد تناسب توده، طبقه، پیشتاز و رهبران بود، که بشکلی درخشان در اثر «بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم» فرمولبندی گردیده­است. و.ا.لنین نوشت: «برای همه روشن است که توده­ها به طبقات تقسیم می شوند. ـ و توده­ها و طبقات را فقط زمانی می توان در مقابل یکدیگر قرار داد، که یک اکثرت عظیمی که بطور کلی بر حسب چگونگی وضع در نظام اجتماعی تولید تجزیه نشده­است، در نقطۀ مقابل گروه­هایی که وضع خاصی در نظام اجتماعی تولید دارند، قرار داده شود، ـ همه میدانند که طبقات را معمولاً و در اکثر موارد، لا اقل در کشورهای متمدن امروزین، احزاب سیاسی رهبری می کنند و ادارۀ امور احزاب سیاسی نیز طبق قاعده عمومی توسط گروه­هایی کم و بیش ثابتی از معتبرترین، متنفذترین و مجربترین افراد که برای وظایف بسیار پر مسئولیت انتخاب می گردند و رهبر نامیده می شوند، انجام می گیرد. ازاین طرح دقیق ، به طور اجتناب نا پذیر نتیجه گرفته می شود، که لازم نیست تمام طبقه در حزب باشد. طبقه و آوانگارد طبقه ـ مقولات جداگانه­ای هستند. و.ا.لنین بیهوده در اثر «یک گام به پیش، دوگام به پس» اشاره نمی کند، که « در واقع امر نباید حزب را بمثابه گردان پیشتاز طبقه کارگر، با کل طبقه قاطی کرد». «ما ـ حزب طبقه­ایم، وبه همین دلیل تقریباً تمام طبقه (و در شرایط جنگی، در زمان جنگ داخلی، کاملاً تمام طبقه) باید تحت رهبری حزب ما عمل کند وهر چه فشرده­تر به حزب ما پیوند یابند.اما «دنباله روی» و کودکانه­است اگر فکر کنیم، که زمانی تقریباً کل طبقه و یاکاملاً کل طبقه در جامعه سرمایه داری در وضعیتی خواهد بود، که از لحاظ رشد آگاهی و فعالیت به سطح گردان پیشتاز خود برسند». در این افکار عمیق در مورد نقش حزب و ارتباط او با توده­ها، هستۀ اساسی آموزش در مورد حزب پیشرو نهفته است. دقیقاً همین هستۀ کلیدی لنینیسم در مورد حزب، در اتحاد شوروی نقض شد و امروز هم بخشهایی از آن در نظر گرفته نمی شود.

با این حال  دوره­ای وجود داشت، که آموزش لنین در موردساختمان حزب در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی جامعه عمل پوشیده بود. بخصوص می خواستم به ماده مربوط به تصفیه حزب اشاره کنم. سیستم تصفیه حزبی در اساسنامه حزب در سال 1934 تصویب گردیده بود. در ماده 19 اساسنامه گفته می شود، که تصمیمات دوره­ای کمیته مرکزی در مورد تصفیه سیتماتیک حزب از: عناصر از لحاظ طبقاتی بیگانه و عناصر دو رو که حزب را فریب می دهند و دیدگاهها و مقاصد خود را از حزب پنهان می کنند؛ ناقضین آشکار و نهان دیسپلین آهنین حزب؛ عناصر مقام پرست و فرصت طلب؛ عناصراز لحاظ اخلاقی فاسد، که رفتار آنها باعث ضربه به اعتبار و اتوریتۀ حزب می گردد؛ عناصر پاسیف که وظایف حزبی خود را انجام نمی دهند و با برنامه، اساسنامه و تصمیمات مهم حزب بیگانه بر خورد می کنند.

6- سانترالیسم دمکراتیک. این اصل یکی از پرنسیپهای کلیدی و بنیادی در سازمان پرولتری است. دراین اصل، تلفیق مابین دمکراسی و مرکزیت بخوبی بر قرار گردیده، که امکان ایجاد مرکزیت آوانگارد سازمان پرولتری، که توان سرنگونی سرمایه­داری را دارد، فراهم می سازد. اصل سانترالیسم دمکراتیک در اساسنامه بسیاری از احزاب و جنبشهای کمونیستی معاصر انعکاس یافته است. سانترالیسم دمکراتیک یعنی:

ـ تمامی ارگانهای حزبی از پایین به بالا انتخابی هستند؛

ـ تعویض و پاسخگویی رهبری در مقابل سازمان و ارگانهای بالاتر؛

ـ دیسیپلین واحد و شدید برای همه و تابعیت اقلیت از اکثریت؛

ـ لازم الاجرا بودن تصمیمات ارگانهای بالا برای ارگانهای پایینتر؛

ـ کار جمعی در تمامی ارگانهای رهبری در تلفیق با مسئولیت فردی هر عضو حزب در اجرای وظایف اساسنامه­ای؛

ـ نظر اقلیت فقط در صورتی در اسناد حزبی قید می گردد، که اقلیت خواهان آن باشد و حد معینی رای نمایندگان کنگره یا کنفرانس را داشته باشد؛ بدین ترتیب، روشن است که سانترالیسم دمکراتیک نه تنها دمکراتیسم، بلکه شدیدترین سانترالیسم که سازمان را برای هدف واحد متحد می سازد، در نظر دارد.

7- در باره خودکامگی، دیکتاتوری و دیگر مظاهر «غیر دمکراتیک». در ارتباط با این می خواستم چند کلمه­ای در مورد چنین مقولات «غیر دمکراتیک» همچون خود کامگی و دیکتاتوری گفته باشم. بسیاری اوقات در تاریخ میهن ما، هم در گذشته و هم اکنون، گرایشاتی بسوی کاربرد انتزاعی(مجرد) از مفهوم دمکراتیسم، اتوریتاریسم، سانترالیسم و ... وجود داشته و دارد. در این موارد هیچگاه جوانب طبقاتی و همچنین وضعیت مشخص تاریخی در نظر گرفته نمی شود. از جمله برای همه روشن است، که نیکیتا خروشچف در گزارش معروف خود «در مورد کیش شخصیت» با وضوح استالین را به «عدول از پرنسیپهای لنینی رهبری حزب»، «کیش شخصیت»، «غصب حاکمیت» و ... متهم کرده است.

صحنۀ مشابه این را می توان امروز نیز مشاهده کرد، زمانیکه برخی رفقا ماهیت سانترالیسم دمکراتیک را فراموش می کنند و تحت لوای دمکراتیسم در جهت تخریب سانترالیسم گام بر می دارند. این رفقا درک نمی کنند، که فقط سازمان متمرکز می تواند طبقات بورژوازی را از حاکمیت به زیر آورد و جامعۀ کمونیستی را سازمان دهد.

از دیدگاه ما، در برخورد به مفهوم اتوریته، خودکامگی، دیکتاتوری، باید دو عامل را در نظر گرفت: اقتصادی و طبقاتی ـ سیاسی.

- عامل اقتصادی- ویژگی مشخصۀ تفکر تمامی مارکسیست های واقعی ـ تحلیل ماتریالیستی هرگونه پدیدۀ سیاسی است. اگر ما ماتریالیستی تحلیل کنیم، آنوقت بسیار سریع به این نتیجه می رسیم که مناسبات سیاسی، از جمله مناسبات درون حزبی، همچون بخشی از اجزاء آن، عبارت است از تفوق روبنا بر زیر بنای اقتصادی جامعه. معنای این چیست؟ این فقط می تواند به این معنا باشد، که برای درک چنین پدیده هایی همچون دیکتاتوری، اتوریتاریسم و ... باید به شرایط مادی و ضرورت مادی پدیده ها توجه کرد. نتیجتاً، به هنگام صحبت در مورد اداره دولت، حزب، و هر سازمانی که مدعی رهبری جامعه است، باید ساختار تشکیلات اقتصادی آن را مطالعه کرد. و برای این باید فوراً به خود تولید نظر انداخت. چارچوب مقالۀ حاضر امکان تشریح کامل این مهم را به ما نمی دهد، در نتیجه خود را به یادآوری چند کلام از لنین در این مورد محدود می کنیم. چنانکه روشن است تولید معاصر تمام و کمال در صنایع بزرگ تجلی می یابد. بدون این، سخن در مورد هرگونه ترقی و پیشرفت حرفی بی معناست. لنین با درک کامل این مطلب، در اثر «وظایف اساسی دولت شوراها» تاکید کرد، که «هرگونه صنعت بزرگ ماشینی ـ یعنی همانا شالوده و بنیان مادی و تولیدی سوسیالیسم ـ احتیاج به ارادۀ بدون قید و شرط آهنین دارد، که کار مشترک صدها، هزارها و صدها هزار انسان را هدایت می کند. این ضرورت هم از لحاظ تکنیکی، هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ تاریخی کاملاً واضح است و تمام کسانی که در مورد سوسیالیسم اندیشیده­اند، همیشه این را قبول داشته­اند. اما چگونه می توان این وحدت ارادۀ آهنین را تأمین کرد؟ ـ تابع کردن ارداۀ هزار نفر به اراده یک نفر». (و.ا.لنین. آثار منتخب روسی، جلد 4 ص 258). در ادامه می گوید: «این اطاعت می تواند در صورت آگاهی واقعی و انظباط پذیری شرکت کنندگان کار جمعی، بیشتر رهبری هماهنگ یک رهبر ارکستر را تجلی نماید. اما در صورت فقدان انظباط و آگاهی ایده آل می تواند شکل خشن دیکتاتوری منشی را بخود گیرد. اما بهر حال اطاعت بی قید و شرط از ارادۀ واحد برای موفقیت پروسه­های کاری، که به شیوۀ صنعت بزرگ ماشینی سازمان یافته­ است، ضرورت مسلم دارد». (همانجا). ف. انگلس در اثر خود« در مورد اتوریته» چنین فکر مشابهی را بیان می کند: «آرزوی از بین رفتن اتوریته در صنایع بزرگ به معنای آرزوی از بین رفتن خود صنایع است ـ نابودی ماشین بخار ریسندگی برای بازگشت به ابزار دستی ریسندگی است». ( ف. انگلس «درمورد اتوریته» ).

با استناد به این نتیجه گیری های دور اندیشانه می توان به این حکم بعدی رسید: سازمان معاصر صنایع سنگین، اقتصاد، تمامی صنایع زیر بنایی بر مبنای تابعیت و شیوۀ استبدادی اداری شکل گرفته است. واین شیوه در عرصۀ زیر بنایی نمی تواند تأثیر خود را بر سیستم اداری در عرصه های رو بنایی بر جای نگذارد. و دقیقاً به همین سبب، ما هر چه بیشتر و بیشتر می توانیم شاهد این باشیم، که در کشورهای بزرگ، تکامل طبیعی دمکراسی بورژوازی، به سوی استبداد فاشیستی گرایش می یابد.

ـ عامل طبقاتی ـ طبیعی است که یادآوری احکام ذکر شدۀ بالا ابداً بدین معنا نیست، که کمونیست ها طرفدار هر نوع دیکتاتوری و هر نوع دولت نیرومند هستند. چنانکه قبلاً اشاره کردیم، دولت، سازمان طبقۀ از لحاظ اقتصادی مسلط است. در نتیجه در شرایط سرمایه داری، ما در استبدادی بودن دولت ذینفع نیستیم. همه چیز در سوسیالیسم تغییر خواهد کرد، قبل از هر چیز ویژگی دیکتاتوری. لنین نوشت: «هیچگونه تضاد اصولی ما بین دمکراتیسم شوروی (سوسیالیستی)  و اعمال حاکمیت دیکتاتورمنشانه فردی، مطلقاً وجود ندارد. تفاوت دیکتاتوری پرولتاریا با بورژوازی دراین است، که اولی ضربات خود را علیه اقلیت استثمارگر به نفع اکثریت استثمار شونده متوجه می سازد. و دومی در این است، که اولی را ـ حتی بوسیله افراد جداگانه ـ نه فقط توده های زحمتکشان و استثمارشوندگان، بلکه هچنین سازمان هایی عملی می سازد که ساختار آن به شکلی است که همانا چنین توده هایی را بیدار کنند و برای خلاقیت تاریخی بر انگیزند». (و.ا.لنین. مجموعه آثار روسی، جلد 4 ص 258).

چنانکه ما می بینیم، با تغییر ماهیت طبقاتی دولت، ماهیت دیکتاتوری نیز تغییر می کند. از تحمیل کردن ارادۀ اقلیت بر اکثریت، به سرکوب اقلیت بوسیله اکثریت تبدیل می شود.

دقیقاً به همین دلیل در عرصه های دیسیپلین درون حزبی در تمامی مراحل رشد جنبش انقلابی و در عرصه های ادارۀ دولتی در مرحلۀ سوسیالیسم، متدهای ادارۀ دیکتاتورمنشانه ضروری وسودمند است. چون که در ماهیت امر ضامن پیروزی و حفظ دمکراسی پرولتری است. در مورد سوسیالیسم باید گفت که دیکتاتورمنشی در ادارۀ سیاسی که در جهت منافع زحمتکشان است، با دیکتاتورمنشی در ادارۀ صنایع در تناسب با یکدیگر تطبیق می گردد. اما در سرمایه داری دیکتاتورمنشی ادارۀ سیاسی در عدم تناسب با رشد صنعتی اجرا می گردد ـ چون در جهت منافع اقلیت است و باعث تشدید تضاد کار و سرمایه می گردد. اما تناسب دیکتاتورمنشی سیاسی در سوسیالیسم با دیکتاتورمنشی اقتصادی در صنایع، تجلی تناسب مناسبات تولیدی با رشد نیروهای مولده است و در تحلیل نهایی تناسب روبنای سیاسی با زیر بنای اقتصادی جامعه است. تکرار می کنیم، دیکتاتورمنشی سیاسی دولت شوراها در جهت منافع اکثریت اعمال می شود و به زدودن تضاد کار و سرمایه کمک می کند و در هماهنگی زیر بنای اقتصادی با رو بنای سیاسی اجرا می گردد.

گذشته از این، باید یک نکته سیاسی دیگر در رابطه با اجتناب ناپذیری دیکتاتورمنشی حاکمیت نوین را درک کرد. این نکته در این رابطه است، که هر حاکمیتی، اولاً ـ حاکمیت طبقۀ مشخصی است و به لحاظ ماهیت خود دیکتاتوری است؛ دوماً ـ هرگونه حاکمیت نوین در مراحل اولیۀ رشد خود، باید حد نهایی قاطعیت و سختگیری نسبت به تمامی اقشار مردم اعمال کند و با قاطعیت از منافع طبقه خود حمایت کند. و اگر لازم باشد، نه فقط طبقات مخالف و دشمن، بلکه حتی عناصر ناآگاه و مرتجع طبقۀ خود را سرکوب کند. در این رابطه  ف. انگلس در اثر «درباره اتوریته» می گوید: «انقلاب بدون شک، مستبدترین چیزی هست که می تواند وجود داشته باشد. انقلاب عملی است که بخشی از جمعیت ارادۀ خود را بر بخش دیگر جمعیت بوسیلۀ اسلحه، گلوله و سرنیزه تحمیل می کند، یعنی ابزاری فوق العاده مستبدانه و دیکتاتورانه، و اگر حزب پیروزمند نمی خواهد نتایج و ثمرۀ تلاشهای خود را از دست دهد، باید حاکمیت خود را به وسیلۀ همان هراسی که اسلحه آنها مرتعجین را متقاعد می سازد، حفظ کند».

امروزه، در زمانی که بسیاری کوته نظرانه به دنبال تخیلات واهی در مورد دمکراسی افتاده­اند و فکر می کنند که چنین چیزی همچون «دولت دمکراتیک خلقی» ممکن است، این سخنان انگلس بسیار مهم است. تکرار می کنیم، که باید بخاطر داشت و این واقعیت را به همه زحمتکشان نشان داد، که دولت و تمامی سیستم سیاسی ابزار طبقۀ حاکم است و در خدمت اوست. و در نتیجه، اگر امروز این ابزار به بورژوازی خدمت می کند، آنوقت فردا، زمانیکه حاکمیت آنها شکست و سیستم نوین سیاسی ـ دیکتاتوری پرولتاریا ـ جای آن را گرفت، باید درک کرد که این سیستم نوین همان دیکتاتوری خواهد بود، اما این بار نه از طرف بورژوازی، بلکه از طرف پرولتاریا. و این چنین است سیمای روشن دیکتاتوری طبقاتی دولت نوین طبقۀ کارگر حاکم.

8-  نقش کلیدی تئوری. یکپارچگی پیشرو طبقه کارگر بدون وحدت ایئولوژیک نمی تواند وجود داشته باشد، و ایدئولوژی نمی تواند در ردۀ اصول دینی قرار گیرد. وجه ممیزۀ اساسی کمونیستها از دیگر طرفداران عدالت اینست که فقط کمونیستها می توانند راه دستیابی واقعی به این عدالت را توضیح دهند. چونکه خود عدالت علمی است. فقط کمونیستها می توانند برنامۀ جامعۀ آینده را، نه بر اساس تصورات واهی و آرزوها، بلکه بر اساس مطالعه و بررسی قانونمندیهای رشد جامعۀ کنونی ارائه دهند. به همین دلیل و.ا.لنین نوشت: «نقش مبارز پیشتاز را فقط حزبی می تواند اجرا کند، که مسلح به تئوری پیشرو است». (مجموعه آثار روسی جلد 6 ص 25). علایم اساسی ایدئولوژی مارکسیستی را می توان اینچنین نام برد: حزبیت؛ علمی بودن؛ ساختار منطقی؛ بیان روشن ویژگیهای طبقاتی؛ یکپارچگی؛ بر خورد مشخص تاریخی به حوادث جاری.

همانا درک علمی پرولتاریا از منافع خود و چگونگی اجرای آن، از لحاظ ایدئولوژیک او را شکست نا پذیر می سازد. چونکه آینده متعلق به ایدۀ علمی و درک ضرورت باز سازی کمونیستی جامعه است، نه متعلق به ایمان، همچون ایمان به خدا. و همانا همین تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی در رشد خلاقانه آن می تواند به پرولتاریا چنین جهان بینی و درک علمی را ارائه دهد.

9- در مورد لحظه کنونی. در حال حاضر، مبارزه با انحرافاتی که تحت لوای دمکراتیسم، اپورتونیسم چپ را در عرصۀ مسائل تشکیلاتی پیش می برد، بسیار مبرم است. این انحراف اساس تشکیلاتی حزب ما را ویران و آب به آسیاب دشمنان طبقۀ کارگر می ریزد و عملاً همان کار اپورتونیسم راست دولتی را انجام می دهد. فقط با این تفاوت، که اپورتونیسم راست متکی به دولت موجود کنونی است، که طبقۀ کارگر را منفعل و آن را از اقدامات «توطئه گرانه»  قاطع بر حذر می دارد. اپورتونیسم چپ تحت لوای دمکراتیسم در حرف، در عمل مانع پیدایش تشکیلات پیشاهنگ یکپارچه از نوع حزب لنینی می گردد و همچنین، مانع تشکل طبقۀ کارگر و شرکت او در نبرد طبقاتی می شود. بدین ترتیب، عملاً به دشمنان طبقۀ کارگر، یعنی بورژوازی تمامی کشورها کمک می کند.

به همین دلیل، تمام رفقایی که بدون پیش داوریهای منفی، به انحرافات چپ یا راست گرایش می یابند، باید در قضاوتهای خود تجدید نظر کنند و به شکل انتقادی نه تنها به کلاسیکهای مارکسیسم (مارکس، انگلس، لنین، استالین) که در زمان حاضر هر که از جا بلند می شود می خواهد «اضافه کند»، «اصلاح کند»، «تنظیم کند»....) بلکه با دیدگاههای شخصی خود برخورد کنند. تمامی کمونیستهای واقعی معاصر باید در راه پاکیزگی مارکسیسم ـ لنینیسم ارتدوکس، همچون آموزش مارکس، انگلس، لنین و استالین در تمامی ابعاد، از اقتصادسیاسی گرفته تا ساختار حزب که هدف مقالۀ حاضر را تشکیل می دهد، مبارزه کنند. در این صورت ضرورت رشد خلاقانۀ این آموزش و مبارزه با انحرافات تحت لوای «رشد خلاقانه» و رویزیونیسم، جامۀ عمل خواهد پوشید.

وجه ممیزه و ویژگی، و.ا.لنین در این است، که او تئوری خود را عملی ساخت. ویژگی تئوری او زنده بودن آن، دیالکتیک آن، انسجام و انقلابی بودن آن است. انتقاد از لنینیسم با استناد به اینکه گویا زندگی تحت لنینیسم کشور را به فروپاشی کشاند، اشتباه و غیرعلمی است. اینگونه منتقدان درک نمی کنند، که لنینیسم با مرگ استالین که تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم را خلاقانه رشد داد، پایان یافت. پس از مرگ استالین، لنینیسم بخشاً قانون گردید و از رشد باز ایستاد، و بخشاً دچار رویزیونیسم و اپورتونیسم راست گردید. در صورتی که تمامی نیروی لنینیسم در دیالکتیک و انقلابیت آن است. خود لنین می گفت، که مارکسیسم دگم نیست، بلکه راهنمای عمل است. بدین ترتیب، با از دست دادن دیالکتیک و انقلابیت ـ وجه تمایز اساسی لنینیسم، دولت شوروی در سالهای 80 ـ70 کشور را به بحرانی کشاند، که یکی از دلایل فروپاشی دولت شوراها گردید. هر گونه نظام اجتماعی ـ سیاسی احتیاج به نوسازی مداوم دارد، اگر این نوسازی صورت نگیرد، حتی بهترین سیستم ها نیز فرو می پاشند. زندگی به جلو گام بر می دارد و بهمین دلیل، زمانی که برخی از «لنینیستها» پیشنهاد می کنند، که تا حد صد در صد بر گردیم به سیستمی که در اتحاد شوروی بود، ـ آنها نمی فهمند که دقیقاً با همین گفته در تقابل با لنین قرار می گیرند. لنین همچون بنیانگذاران مارکسیسم، همیشه شرایط مشخص تاریخی را در نظر داشت و از تئوری قابل اجرا در پراتیک استفاده می کرد، که همین تئوری را هر چه بیشتر مکمل می ساخت. چونکه تئوری در پیوند نا گسستنی با پراتیک رشد می کند. و بر عکس، زمانیکه برخی «مارکسیست ـ دیالکتیکیسینها» به بنیانهای لنینیسم سوءقصد می کنند (در هم شکستن ماشین دولتی بورژوازی، تئوری انقلاب سوسیالیستی، لغو مالکیت خصوصی، برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و ...)، تحت لوای «رشد خلاقانه»، روزیونیسم را پیش می برند، فوراً باید ضربۀ عقیدتی ـ سیاسی متقابل را وارد کرد. وظیفۀ تمامی کمونیست های امروز، رشد خلاقانۀ آموزش مارکسیسم ـ لنینیسم و حفظ بنیانهای اساسی آن است. و فقط آنوقت ما در نهایت می توانیم دوباره وسیع ترین توده های مردم را بدنبال خود بکشانیم و در نبرد با سرمایه به پیروزی دست یابیم.

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter