نویدنو:18/02/1390  

 

 نویدنو  19/02/1390

 

دموکراسی به جای دیکتاتوری؟

و یا هم دموکراسی ـ هم دیکتاتوری؟
روبرتو جیم لاپنته - برگردان میم حجری

در این روزها در آلمان دو گرایش متضاد در گلوی مان گیر کرده اند و پائین نمی روند.
گرایش اول از شهر اشتوتگارت سر می کشد که خواهان دموکراسی هر چه بیتشر و شرکت مستقیم روز افزون مردم در تصمیم گیری ها ست.
گرایش دوم از شهر بن سرمی کشد که بر نظرپرسی خیریه فریدریش ابرت استوار است و از هواداری روز افزون مردم از مشت آهنین حکایت می کند.
گرایش اول خواهان نزدیکی سیاست به خلق است.
گرایش دوم خواهان تمرکز قدرت در مشت آهنین مستبدی است.
گرایش اول خواهان حضور هرچه وسیعتر مردم در خیابان است، تا سیاست، خلق را جدی بگیرد.
گرایش دوم دیکتاتوری را به مثابه فرم دولتی مطلوب قلمداد می کند.
اگر به شهر بن برویم، با قیافه های عبوسی مواجه می شویم که در اشتیاق ظهور دیکتاتوری تب کرده اند و از خصومت و کین توزی نسبت به خارجی ها می ترکند.
اگر به شهر اشتوتگارت برگردیم، با قیافه های به مراتب عبوس تری روبرو می شویم که از چندین و چند درصد مردم سخن می گویند که خواهان عملی شدن دموکراسی پایه ای اند.
بالاخره کدام، دموکراسی و یا دیکتاتوری؟
برای کشف پیوند میان ایندو گرایش بظاهر متضاد فانتزی کلان لازم است. ما ظاهرا با جامعه ای مواجهیم که سر در گم است، سمتگیری روشنی ندارد و میان «طلب دموکراسی هرچه بیشتر» و «انتظار ظهور مشت آهنین» نوسان می کند و چه بسا در آن واحد هر دو را می خواهد.
امروز همه پرسی در زمینه حفظ میسیون ایستگاه راه قدیمی اشتوتگارت است. فردا باید همه پرسی راجع به ضرورت خودکامه ای باشد، که با صدور فرمانی جامعه را از شر خارجی های آواره خلاص کند.
اینجا سخن از حق ابراز نظر هر چه بیشتر و بحث و تبادل نظر بر بنیان دموکراسی پایه ای است و آنجا سخن از محاکمه سرپائی خارجی ها و فرستادن شان به اردوگاه کار اجباری و یا به جائی است که عرب نی انداخت.
بسته به حوایج روز!
برای چی باید این دست و آن دست کرد، وقتی که هر دو را یکجا و درجا می توان طلب کرد؟
شاید دو گرایش یادشده چندان هم متضاد نباشند.
با نظرپرسی مبتنی بر دموکراسی پایه ای از بخشی از جمعیت کشور که تقریبا بیانگر نظر کل جمعیت باشد، در باره مسلمانان آلمان، اکثریت قریب به اتفاق آنها دو راه پیشنهاد خواهند کرد:
بیرون راندن همه آنها از آلمان.
آلمانیزه کردن همه آنها بدون استثناء.
اگر از طرفداران «دموکراسی هر چه بیشتر» نظرپرسی شود، خواهند گفت که برای اجرای دیکته حتما نباید به دیکتاتور احتیاج باشد.
 
اگر امروزه کسی خواهان «دموکراسی هر چه بیشتر» نه فقط در شهر اشتوتگارت، بلکه بمثابه پروژه واجب الاجرای عام در همه ساختارهای سیاسی باشد، باید چشم هایش را حسابی باز کند:
او می تواند هوادار سینه چاک دیکتاتوری باشد، دیکتاتوری از جنس ژاکوبونیت بورژوائی که کشور را از عناصر نامطلوب (خارجی، مسلمان، بیکار، مسن، بچه دار بی همسر، علیل و بیمار) جاروب کند.

امروز اگر به شهروندان متعلق به طبقه متوسط جامعه که در مکاتب برتلزمن، اشپیرینگر و بوردا تربیت شده اند، دموکراسی پایه ای داده شود، طولی نمی کشد که دیکتاتوری قد علم می کند.
شکی نیست که همه پرسی بازی زیبائی است، اگر هدف برچیدن بساط میسیون ایستگاه راه آهن باشد.
اما وقتی کسی کاسه آشش را در میسیون با سر و صدا سر بکشد، آنگاه همه جا باید با سر و صدا سر کشیده شود.
در اشتوتگارت 90 درصد مردم بر آنند که سیاست باید گوش به فرمان مردم باشد. چنین درخواستی فی نفسه پسندیدنی است! اما با تمایلات و با مطالبات اجتماعی ـ راسیستی چه باید کرد؟
برخی از روزنامه ها پس از نظرپرسی از خواننده های شان گزارش می دهند که 90 درصد خواننده ها مطالبات اجتماعی ـ راسیستی دارند. آیا در این مورد هم سیاست باید گوش به فرمان مردم باشد؟
میسیون ایستگاه راه آهن حفظ شود، ولی درش به روی «زباله های جامعه» (خارجی، مسلمان، بیکار، مسن، بچه دار بی همسر، علیل و بیمار) بسته باشد؟
آنگاه شعاری از این قرار داده خواهد شد:  «بر قرار باد میسیون ایستگاه راه آهن! خالی از خارجی ها باد آلمان ما اینجا با دموکراسی پایه ای سر و کار داریم و یا با دیکتاتوری؟
چه فرقی بین این دو در این صورت هست؟
در کشوری که افراط گرائی در مرکز جامعه آشیان دارد، در کشوری که طبقه متوسط تمایلات افراطی دارد، افراط گرائی دیگر نه پدیده ای حاشیه ای، بلکه مرکزی است.
در کشوری که افراط گرائی در مرکز جامعه آشیان دارد، فرقی نمی کند که شعار مردم «دموکراسی هر چه بیشتر» باشد و یا «مشت آهنین رهبر نتیجه هر دو یکی است.
چه فرق می کند، اگر به مردم دموکراسی پایه ای بدهند تا خارجی های بی پناه بی کس را بیرون راند و بیکاران را به اردوگاه های کار اجباری روانه سازد و یا دیکتاتوری را روی کار بیاورند که همین کارها را ـ بی اعتنا به قانون اساسی و انساندوستی ـ خودسرانه جامه عمل پوشاند؟
سرتاپا پراگماتیستی است، مگر نه؟ یا شرکت هر چه بیشتر مردم در اتخاذ تصمیمات برای صرفنظرکردن از دیکتاتور و یا روی کار آوردن دیکتاتور برای صرفنظر کردن از همه پرسی دست و پا گیر!

سرچشمه : http://www.linksnet.de
27. 10. 2010

انتشار نخست : دائره المعارف روشنگری

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter