نویدنو:20/01/1390  

 

 نویدنو  20/01/1390

 

نویدنو: افغانستان را شاید بتوان با کمی اغماض بزرگترین معضل اواخر قرن بیست واوایل قرن بیست ویکم دانست . سیر روند رخ داد ها در این کشور فقیر وعقب نگه داشته شده ، علاوه بر همه تاثیرات سیاسی - اجتماعی واقتصادی در کشور ومنطقه ، تاثیرات مهمی هم در کنش ها ورفتارهای سنتی مردم وطایفه های افغانستان داشته است . این جنبه از تغییرات خیلی کم مورد بررسی ومطالعه قرار گرفته است . مقاله حاضر به این امر می پردازد وبخشسی از تغییرات حاصل شده در سه دهه نا بسامانی کشور را بازتاب می دهد.

 

هرج ومرج چگونه بر سنت ما غلبه می کند

لازم است دو یا سه چیزدر باره افغانستان بدانید

شوکت قدیر – برگردان: آرش

 

افغانستان در سراسر تاریخ پیچیده خود خاری در پهلوی بسیاری از فاتحین بوده است . به غیر از احمد شاه دورانی ، که خوداو افغانی بود ، هیچ یک از فاتحا ن قادر به نگهداری این خاک با زمین نامهربان ومردم غیر متجانسش نبوده اند. چرا؟ 

دو مشخصه در بالا ذکر شده  این کشوردلایل بنیادی هستند. اول ، زمین : شمال که به وسیله گستردگی ملایم  شیب هندوکش تقسیم شده است ،عرصه مطلوبی برای جنگ چریکی است . جنوب زمین صحرا است، وکسانی که با رفتار های  تی ای لورنس آشنا هستند می دانند که صحرا هم به همان نسبت با چریک ها مهربان وخودی است . تفرقه در خطوط قومی نیزغیر ممکن است چرا که ، هر چند ممکن است گروه های قومی خیلی به جنگ های رو در روی هم بپردازند ، وهیچ چیز غیر انسانی وجود نداشته باشد که آنها محکوم به آن نبوده باشند،اما شدیدا به هویت ومیراث "افغانی" خود وفادار هستند: یک واقعیت ، ظاهرا غیر قابل درک برای ذهن غربی.  

ضروری است که به صورت مختصر روی برخی از زمینه ها ، برای درک اکنون ، توقف کنیم. من در ادامه مطالعاتم دریافتم که نویسندگان غربی مفهوم پختون والی ، را قانون احترام سنتی پشتون، حس سنتی آنها از مساوات وعدالت ، احترام گذاشتن به بزرگتر ها وقبیله واشخاص محترم معنی می کنند. در واقع تمام ناظران ( در این معنی) حق داشتند. هرچند مورخین فاضل بسیاری هنوزحوادث سه دهه گذشته را به حساب نیاورده اند تا وسعت دگردیسی را درک نمایند.

جنبه های اندکی از سیستم سنتی طایفه پشتون شایستگی فهمیدن را دارند : الف – عدالت در سیستم طایفه ای تساوی گرایی است و از ملاحظات طبقه ، رنگ ، عقیده، مذهب، ثروت یا نفوذ سیاسی آزاد است. هر چند ، به صورت پارادوکسیکال ( تناقض نما) ، تنها فرزندان خانواده های بر گزیده می توانند صلاحیت "بزرگ قبیله شدن" ، و به همین خاطر عضویت جرگه ، شورای بزرگان قبیله ، راداشته باشند. نه تمام اعضا این خانواده ها می توانند بزرگ قبیله باشند ونه عضویت شورای بزرگان ارثی است ، اما برگزیده ها فرزندان این خانواده های اندک هستند ، خانواده های " اشراف " هر قبیله.  

شورای قبیله رهبر خودرا بر اساس رسوم قبیله انتخاب می کند. به صورت سنتی ، جرگه بعنوان مقام سیاست گذاری ،  تعقیب کننده قانونی ، قاضی وهیئت منصفه عمل کرده است .  به طور سنتی سیستم به ندرت اشتباه می کند.

سرانجام ، ملا ،هرچند در مقابل قانون  با سایر اعضا طایفه مساوی است ، اما به صورت سنتی  احترام اجتماعی اندکی را حفظ کرده بود. او هیچ وسیله واقعی امرار معاش ندارد وبنا بر این ، در جایگاهی نه خیلی بالاتر از جایگاه نوکران ، به صدقه های دریافتی موضعی ، وابسته است. از آنجایی که غیبت رهبران سنتی خلائی ایجاد کرد ، این خلا، بر خلاف رسم سنتی قبیله ، اغلب توسط یک ملا  پرشده است .

زمانی که شوروی به افغانستان حمله کرد، ازبک ها وتاجیک ها در شمال کشور اولین قبایلی بودند که با فشار مواجهه شدند و توسط رهبران قبیله ای خود هدایت شدند . ژنرال های واقعی (احمد شاه مسعود ، شیر پنجشیر برجسته ترین انها بود ) که در جنگ از میان آنها  ظهور کردند ، در عین حال از بزرگان سنتی قبایل بودند. در داخل کشور، در میان قبایل پشتون ، اگر چه بسیاری از بزرگان طایفه مسئولیت کارزار ضد شوروی را بعهده داشتند ، اما برخی از پسران آنها ، مانند حامد کرزای ، جوان ومورد اعتماد منسوبین، با برادر زاده ها یا دیگران متفاوت است. پس از عقب نشینی شوروی ، بسیاری از آنها جنگ سالاران را منصوب کردند ، برای اجرایی کردن ادامه دست آوردهای دهه جنگ تصمیم گرفتند و با خلع ید از بزرگان سنتی طایفه ، رهبری طایفه را بعهده گرفتند.

تعجب آور نیست که پی آمد های پس از آن ، نه تنها در کابل ، جایی که شاخ زدن به قدرت برای نخست وزیری کشور بود ، بلکه در داخل طوایف نیز، برای کسب رهبری طایفه هرج ومرج حاکم بود. بسیاری از طوایف ، با دسته های شکل گرفته پیرو انتخاب رهبران آنها متلاشی شدند ، مفهوم سنتی احترام بزرگان ، رهبران سنتی، وتمام آن چه که با آن همراه بود  از پنجره بیرون انداخته شد . 

طالبان وارد شد . از سال 95 پس از تسخیر کابل ، تا 96زمانی که عثامه بن لادن برای تغییر همه چیز وارد افغانستان شد ، اوضاع عادی بود ، اگر چه رهبران سنتی طایفه ای از افغانستان گریخته بودند، اما زن ها به کار باز گشتند و حتی بعد از تاریکی بدون همراه (اسکورت) در حال خرید دیده می شدند ، در هنجار های سنتی عدالت  سریع وتساوی گرا بود ، اما بدون بیرحمی غیر انسانی که جهان پس از 96 شاهد آن بود. این دوران کوتاه  شاهد دولتی نزدیک به نمونه دموکراسی بودن بود . طالبان از طریق شوراهای طایفه ای وروستایی حکومت می کرد، که  در امورجاری  طبق رسم تساوی گرای عدالت سنتی طایفه تصمیم گیری می کردند. به هرحال،  چون  بزرگان سنتی طایفه غایب بودند ، الزاما رهبری تازه ای از میان غیر اشراف پشتون  ظهور کرد . 

پس از 96، ملاعمر تحت تاثیر بن لادن، احکام سخت گیرانه وهابیت را تحمیل کرد . یک بار دیگر ، کارکردن زنان موقوف شد وبه حجاب های سنتی باز گردانده شدند، ودرچار دیواری خانه هایشان محدود ماندند، و ( حتی) برای خرید مجبور به همراهی یکی از اعضا نزدیک خانواده شدند. اما بدتر از آن در راه بود ، به پلیس مذهبی اختیار داده  شد تا تنبیهات خشن را با حضور قاضی در محل اجرا نمایند. روزانه صدها مرد وزن تحقیر اجتماعی را به خاطر تخلفی خفیف ازآنچه اعضا پلیس مذهبی نمی پسندیدند تحمل کردند. مردها اگرریش هایشان اندازه معینی نداشت  باید به خاطرآن دولا می شدند و تازیانه ها را روی کفل هایشان در یافت می کردند. زنان همراه ( همسر، مادر، خواهر، یا دختر)  در صورتی که حجاب آنها به درستی پوشیده نبود ، یا در صورتی که رفتار آنها زیر حجاب  " گستاخ" می نمود، در حالی که مردهمراه او ناگزیر با تحقیر شاهد بود باید همان رفتار راتحمل می کردند. افغانی سربلند دیگر افتخاری نداشت ، و گدایی تحقیر شده ، درامان طالبان بود . وبرادران پشتون آنها در پاکستان ، در سرتاسر خط دوراند ، در حالی که از غضب  ونفرت از طالبان می جوشیدند ، شاهد تمام این بیچارگی ها بودند. 

وتمام این در حالی رخ داد که ، بزرگان سنتی طایفه در پاکستان ، هند ، امریکا یا هر گوشه ای از جهان در آسایش ورفاه زندگی می کردند ، و جمعیت طایفه های خودرا برای امان از آنچه طالبان بدان تبدیل شده بود رها کرده بودند. 

پاکستان وعربستان سعودی دو کشور دارای اکثریت مسلمان از طالبان حمایت می کردند ، در عین حال امریکا هم ، البته کمتر به صورت فعال، از آنها حمایت می کرد . پس شگفت انگیز نیست که اکثریت بزرگی از پشتون ها در هر دو سوی خط دوراند توجه به پاکستان را بعنوان حامی اصلی طالبان اغاز و نفرت خودرا متوجه پاکستان کردند. مقدار زیادی ازآن نفرت ، اگرچه با شدت همواره کاهنده ،  تا امروزهم وجود دارد . 

سپس امریکا برای نجات آنها آمد. من می توانم گواهی کنم که در هر دو سوی خط دوراند انتشار تهاجم امریکا به افغانستان ، جشن گرفته شد ، سقوط سریع وغیر منتظره طالبان ناشی از دلاوری شگفت انگیز نیروهای امریکایی ، یا دستیاری متحد شمالی نبود، بلکه بیشتر از همه ، ناشی از شورش های کوچک از سوی افغان های تحقیر شده در هر ایالت بود . چون طالبان توده افغانستان را ، بدون جنگ مغلوب کرده بود، وچون حامیان غارتگر جنگ سالاران سران جمعیت خودرا با وعده بازگشت عدالت وبرابری طالبان رها کردند، بنا بر این طالبان را هم ، کسانی که ستم آنها را تحمل کرده وبا دخالت امریکا امید تازه ای یافته بودند بدون ایجاد جنگ های زیاد، سرنگون کردند.   

افسوس ، آن امید هم زندگی کوتاهی داشت . " آزاد گران " امریکایی خیلی زود پی بردند  که باید مستبد وستمگرباشند و، بزرگان طایفه هم که، پس از رها کردن طایفه هایشان به دست طالبان بازگشته بودند ، دیگر نتوانستند پیروانی جلب نمایند. در واقع ، اغلب با انها با تحقیر رفتار می شد .  

بنا براین ، انچه را که می شد به عنوان "جنبش آزادی افغان" از آن نام برد ، در آغاز از سوی  برادران پشتون آنها در پاکستان مورد حمایت قرار گرفت .این امر به دلایل روشنی ، شرایط در خور قابل قبول نیروهای اشغالگر افغانستان ونیزرسانه های آنها نبود. در نتیجه ، اشاره به مبارزه برای آزادی افغانستان از اشغال نیروهای امریکا /ناتو/ایساف ، به عنوان تجدید فعالیت طالبان والقاعده آغاز شد .

با گذشت زمان ، افغان ها فراموش کردن تحقیرهای طالبان والقاعده را آغاز کردند وتنها به خاطر داشتند که آنها امریکای پر قدرت را به چالش کشیده اند. آنها قلمداد کردن خود همچون داود افغان علیه جالوت آمریکا اغاز کردند. در نتیجه رزمندگان آزادی افغان با رغبت عنوان طالبان را پذیرفتند ، وبه نوبه خود ، به ناگزیر با آن ها به دلیل نگرانی های عملی ازجنگ افزار ها ، مهمات ، ومنابع همراهی کردند.

حامد کرزای ، رئیس جمهور انتصابی ، محصوردر حلقه مردان هم قبیله خود ، گواهی می کند پوپالزای دورانی بعنوان گارد شخصی او ،  شش ماه دیر تر اززمان مقرر ، تحت حفاظت سربازان امریکایی باقی  ماند.

همچنان که مقام ارشد سخنوری پس ازخواندن اولیه مقاله من در این رابطه در روزنامه محلی در سال  2004 خاطر نشان کرد ،" محصول ساختار سنتی طایفه دو قسمت شده است ." چیزی خیلی مشابه که در طایفه های حاشیه خط دوراند در سمت پاکستان نیز، هر چند به خاطر دلایل اندکی متفاوت ، رخ داده است. در پاکستان، رهبری سنتی طایفه به طور سیستمی مورد آماج بوده وحذف شده است . 

آنچه این پس زمینه قصد دارد بفهماند این واقعیت است که در افغانستان در همه جا باز گشت به نوعی از" عادی سازی" وبرآیند این عادی سازی در سمت پاکستانی خط دوراند وجود دارد. سیستم طایفه ای جدید ی پدیدارخواهد شد. اگر بازگشتی به مفهوم خانواده های اشرافی وجود دارد ، این خانواده همانی که قبلا بوده نخواهد بود. مساوات گرایی در عدالت بعنوان عنصر بنیادی باقی خواهد ماند، اما این بار باید به یک سیستم دموکراتیک فاقد تفرقه اجتماعی که در سیستم طایفه ای پشتون سنتی وجود داشت نزدیک تر باشد و ملا به ناگزیر "مساوی تر" ازآن چه در سیستم سنتی بود ، خواهد بود. 

بنا بر این کسانی که خواب احیا کردن سیستم سنتی قبیله ای  ومفهوم سنتی پختون والی را می بینند، بهتر است نگاه دقیق دیگری به آنچه تغییر کرده است بیندازند.

تنها زمان خواهد گفت که آن تغییر در عمل چگونه درک می شود ، اما باید درک کردن آن ، قبل از پدیداری ساختارجدید طایفه ای آغاز شود. واین امر تنها زمانی که افغان ها بدون دخالت هر طرف خارجی ، کوچکترازتمام ارتش اشغالگرامریکا ،برای طبقه بندی چیزها برای خود مجازند، امکان پذیراست. 

شوکت قدیر سرتیپ بازنشسته ورئیس پیشین موسسه مطالعات سیاسی اسلام آباد است .

http://counterpunch.org/qadir04042011.html

 


 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter