نویدنو:20/01/1390  

 

 نویدنو  20/01/1390

 

 برای پیروزی آلترناتیو،باید مبارزه کرد!

 هانس هاینتس هولتس –برگردان : میم حجری

 

پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس (1927) ،نظریه پرداز بر جسته حزب کمونیست آلمان  در دوران دبیرستان به سبب فعالیت ضدفاشیستی توسط گشتاپو بازداشت و زندانی می شود.  دکترای فلسفه از دانشگاه فرانکفورت تحت نظر ارنست بلوخ ، مؤلف آثار بی شمار در زمینه فلسفه مارکسیستی، تئوری هنر، سیاست، تاریخ فلسفه، پروفسور فلسفه دردانشگاه ماربورگ و هلند.در همکاری با دومه نیکو لوسوردو، انتشار مجلهً (توپوس) ـ خدمات بین المللی به تئوری دیالک تیکی ـ را بعهده دارد
آثار: وحدت و تضاد، تاریخ مسائل دیالک تیک در عصر جدید 3 جلد (1997 ـ 1998)، گردنه بزرگ راهزنان ـ مذهب و مبارزه طبقاتی در قرون وسطی (1999)، جبر انقلاب ، کلاسیک های بین الملل سوم





سرمایه داری در مرحله امپریالیستی خویش، بشریت را بر سر دو راهی قرار داده است:

 یاانقلاب و یا ابدیت استثمار، ستم و بحران

بخش اول:
از زمان هربرت مارکوزه، شبح تزی درکله ی علمای اجتماعی بورژوائی ومارکسیست های رویزیونیست  در گشت و گذار است.
بنا بر این تز، توسعه و گسترش تکنیک در مقیاس جهانی، یعنی سطح مدرن نیروهای مولده دره تضادهای طبقاتی را پر کرده و فونکسیون تاریخی طبقه کارگر را از او سلب نموده است.طبقه کارگر دیگر گورکن سرمایه داری محسوب نمی شود.
 
از تئوری همگرائی سال های 60 قرن بیستم تا تز گلوبالیزاسیون در حال حاضر، الگوی استدلال همان است که بود: به جای مناسبات تولیدی که هسته اصلی اش را مناسبات مالکیت تشکیل می دهد، عناصری از از قبیل کومونیکاسیون (مخابرات، تبادل اطلاعات و نظر)، حمل و نقل، مدیریت و غیره را بمثابه عوامل تعیین کننده فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی جا می زنند و همگون سازی آنها را به مثابه پایان دادن به آنتاگونیسم های اجتماعی قلمداد می کنند.*
در این واویلا، توهمی را اشاعه می دهند که گویا هماهنگ سازی منافع متضاد برای ابد امکان پذیر است، فقط باید به تصحیح اشتباهات بسنده کرد و از تخریب سیستم سرمایه داری صرفنظر نمود.تضاد کار و سرمایه حل شده است. بنابرین، مارکس هم کهنه شده و دیگر مد روز نیست. البته او در قرن نوزده، اقتصاددان بزرگی بود.ولی در قرن بیست و یکم دیگر اعتبار ندارد.
لنین!
لنین تئوریسین جنگ جهانی اول بود. اکنون که جهان بطور یک پارچه تابع منافع سرمایه مالی در حفظ نظام موجود است، دیگر تئوری لنینی امپریالیسم اعتبار ندارد.  برای این که دیگر امپریالیسمی وجود ندارد تا بر ضد آن بتوان مبارزه کرد.  تنها کاری که می توان کرد، کشیدن حد و مرز برای سرمایه مالی است.  همین و بس!  پس، پیش به سوی چانه زنی بر سر تقسیم مالکیت، به جای مبارزه طبقاتی به قصد تغییر مناسبات تولیدی.

 

بخش دوم : وضع جهانی بغرنج
هرکس چنین فکر کند، نه تنها در راستای منافع سرمایه داران فکر می کند، بلکه حتی بر ضد منافع خویشتن خویش می اندیشد. کهنه نگشتن مارکس و فعلیت تحلیل های او را بحرانی نشان می دهد که بشریت هم اکنون با آن دست به گریبان است.  کسی که در سال 1990(سال شکست اردوگاه سوسیالیسم) ادعا می کرد که مارکس کهنه شده، اکنون ـ بیست سال بعد ـ بطلان مطلق ادعای خود را به عیان می بیند.  این حقیقت را که مارکس را پس از 150 سال نمی توان بدون لنین به درستی درک کرد و اندیشه هایش را به درستی جامه عمل پوشاند، هانس پطر بره نر نیز طی مقاله ای در «دنیای جوان» با روشنی تمام اثبات کرده است.
هانس پطر بره نر در ضمن توضیح داده است که امپریالیسم فرم ها (اشکال) و مراحل مختلفی به خود می گیرد که در سال 2010 به لحاظ فرم (شکل) با سال 1914 و یا 1933 یک سان نیست.  
ادعای جامعه شناسی به نام کارل هرمان تیادن، مبنی بر این که مفهوم "فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی" برای درک تیپولوژی (مجموعه خواص خودویژه) جامعه نارسا ست، یاوه بی پایه ای بیش نیست. **
فرم مرزگریز کاپیتالیسم در مراحل قبلی صنعتی کردن، کلونیالیسم (استعمار)، دوره مبتنی بر رقابت دولت های ملی و دوره مبتنی بر رقابت فرامرزی کنسرن ها، اشکال سیاسی و فرم های حرکتی مختلفی به خود گرفته است که همواره از قانون انباشت دم افزون سرمایه تبعیت می کنند. صحت نظر لنین در زمینه نقش مسلط نوین سرمایه مالی را به ویژه بحران کنونی به اثبات می رساند.
 
این حقیقت را که رقابت میان سرمایه های بزرگ کماکان،  به ابزارهای اعمال قدرت دولت های منفرد نیاز دارد وآن را به خدمت می گیرد، می توان در زورگوئی کنونی به دولت های کوچک اتحاد یه اروپا و در مبارزه رقابت آمیز سرمایه اروپائی آلمان و فرانسه با سرمایه آمریکائی در آسیا و آمریکای لاتین مشاهده کرد. ما اکنون در مرحله امپریالیستی عالی سرمایه داری بسر می بریم.
ناگزیری قدرت های بزرگ سرمایه داری به ایجاد بازارهای جدید برای تامین نیازهای سرمایه گذاری خود ـ همزمان ـ برای رهائی از هژمونی قدرت های بزرگتر سرمایه داری، توسعه بورژوازی ملی را الزامی می سازد. همانطور که در عرصه سیاست آمریکای لاتین دیده می شود، تمایلات مبتنی بر مخالفت با سیطره سرمایه آمریکائی زمینه را برای تشکیل حکومت های بورژوائی چپ نما آماده می سازد.  من عمدا مفهوم "چپ نما" را به کار می برم، زیرا نه در برزیل و نه در آرژانتین و یا پرو تغییری در استثمار بی رحمانه اقشار دهقانی و پرولتری پدید نیامده است. ونزوئلا و بولیوی استثناء هستند.
چین فشار سرمایه گذاری و نیاز به مصرف قدرت های اقتصادی بزرگ آمریکا و اتحادیه اروپا ( به مثابه کشورهای صادر کننده و وارد کننده)  را برای ارتقای سطح رشد خود مورد استفاده قرار می دهد.  در روسیه سرمایه داری ای  نشو و نما می یابد که بر ذخایر زیر زمینی متکی است و استراتژی زمان تزار را در خاطر آدمی زنده می کند.
سیاست جهانی بغرنح تر شده است.
 
اکنون دیگر دو اردوگاه امپریالیستی و سوسیالیستی در مقابل هم صف نکشیده اند که میان شان تعادل بی ثباتی برقرار باشد.  اکنون امپریالیست های بی شماری در رقابت با یکدیگراند و در اختلافات و اتحادهای آنها درهم آمیزی ها وگسست ها ی حیرت آوری بروز می کنند.  جنگ های نیابتی (سفارشی) در مناطق حاشیه ای و در نقاط به لحاظ استراتژیک  مهمی  همچون افغانستان صورت می گیرند.  میدان برای کشمکش های تمام ارضی ( جهانی) در حال نشانه گذاری است، ولی چند و چون جبهه ها هنوز روشن نیست.  برخی از غیب گویان و پیامبران بازار ارز علنا اعلام می کنند که تنها راه خروج از بن بست بحران سرمایه داری جنگ است.


بخش سوم : مواد منفجره اجتماعی

در مقیاس جهانی، دره ای میان فقرا و اغنیا دهن باز کرده و روز به روز ژرف تر و ژرف تر می گردد.  اعلام ارقام  تولید و فروش و قبل از همه، آماج گذاری های کذائی صنعت برای سرپوش نهادن بر این حقیقت صورت می گیرد.  سرمایه داران در کوتاه مدت از این پدیده سود می برند که در کشورهای در حال توسعه، طبقه متوسطی با قدرت خرید جدیدی تشکیل گردد.  این  طبقه متوسط اما لایه اجتماعی باریکی است که در برابر آن توده های بی شمار خاکسترنشین صف کشیده اند که تعدادشان رو به فزونی دم افزون است .  همین روند در کشور های غنی نیز به شکل  تخریب دردناک شبکه رفاه اجتماعی جامه عمل می پوشد.

 این روند، اما در بیشتر نقاط جهان به معنی گرسنگی عریان است:  آماری که مؤسسات وابسته به سازمان ملل متحد در زمینه سطح زندگی، تغذیه ناکافی و میزان مرگ و میر کودکان انتشار می دهند، تکان دهنده اند.
چند هزار ثروتمند کلان اما نمی دانند که با ثروت کلان خود چه باید بکنند.  تنها  کاری که از دست شان برمی آید، کلاه گذاشتن بر سر یکدیگر در بازار بورس است تا گروهی از آنها ثروتمندتر شوند.
مواد منفجره اجتماعی روز به روز  انباشته تر می شود.  اما از آگاهی به این مسئله هنوز خبری نیست که نبرد در کدامین جبهه ها باید جریان یابد و چه باید کرد که نه به تصحیح این و یا آن آسیب، بلکه به سرنگونی نظامی منجر شود که کهنه گشته و از کار افتاده است.
 
لنین به تاکید  می گفت که بدون تئوری انقلابی، پراتیک (عمل) انقلابی نمی تواند وجود داشته باشد. اکنون ما شاهد پیدایش وضعیت شورشی تشدید شونده ای هستیم .  علاوه بر این، اینجا و آنجا هم واکنش انزجار آمیزی به چشم می خورد.  اما هنوز از پراتیک انقلابی سازمان یافته خبری نیست.
کاری که کنفرانس روزا لوکزمبورگ در زمینه تئوری انجام می دهد، بخش ضروری پراتیک انقلابی است. زیرا تئوری انقلابی ، اگر حول هسته مرکزی خودآگاهی تشکیل نگردد،  وجود نخواهد داشت .   شکی  نیست که تئوری به تنهائی کافی نیست و باید وارد مرحله عمل شود.  عمل  توده ها تنها در فرم سازمان یافته می تواند مؤثر واقع شود.  سازمان انقلابی نیرومند به مثابه هسته پراتیک انقلابی صرف نظرناپذیر است!   ظاهرا تاکنون  حاکمان (بالائی ها) بیشتر از محکومان (پائینی ها) به این حقیقت واقف بوده اند.  حاکمان (بالائی ها) نقشه ها و عملیات سرکوب را تدارک می بینند و ابزارهای لازم را فراهم می آورند.
امپریالیسم همه جا با گذار به متدهای فاشیستی  رابطه دارد.  در ایالات متحده جلوگیری از زیر پا گذاشته شدن  قانون اساسی و هنجارهای قانونی،  فقط تک و توک از سوی قضات مستقل انجام می گیرد.  در آلمان قوانین امنیتی بوسیله  شوی بله(از سران حزب دموکرات ـ مسیحی) تصویب شده اند. تروریسم در مقیاس جهانی به دست آویزی  برای توجیه خودسری پلیسی بدل شده است. امپریالیسم نه تنها با سیاست خارجی تجاوزگرانه خویش، بلکه با سیاست داخلی سرکوبگرانه خویش توده ها را زیر ضربه قرار می دهد.

 

بخش چهارم : دیالک تیک مسئله قدرت
مارکس می آموزد که دولت فرم سازمانی حاکمیت است. ***
دولت های بورژوائی نیز علیرغم داشتن قانون اساسی دموکراتیک، فرم حاکمیت بورژوازی کاپیتالیستی اند.  دولت های بورژوائی دیکتاتوری سرمایه اند.  تنها در کمونیسم است که دولت و همراه با آن حاکمیت انسان بر انسان زوال می یابد (می میرد).
لنین عملا نشان داد که دولت میدانی است که در آن انقلاب به صورت تسخیر قدرت دولتی جامه عمل می پوشد. دولت در سوسیالیسم هنوز زوال نمی یابد .  در سوسیالیسم، حاکمیت به جای قرار داشتن در دست اقلیت حاکم (بالائی ها) در اختیار اکثریت محکوم و تحت سلطه(پائینی ها) قرار می گیرد.  در چنین شرایطی می توان زوال دولت را در دستور روز قرار داد و رهبری کرد.  باید با صراحت تمام بگوئیم که در حال حاضر جامعه سوسیالیستی وجود ندارد.  در بهترین حالت، جوامع در حال گذار به سوسیالیسم در کوبا و چین وجود دارند.  پیروزی و شکست این گذار به عوامل زیر بستگی خواهد داشت:

1- به مبارزه طبقاتی

2- به تسخیر قدرت و اعمال قدرت بوسیله پرولتاریا.
 
دیکتاتوری پرولتاریا آغاز پایان دیکتاتوری پرولتاریا ست! هرکس این دیالک تیک را (دیالک تیک آغاز و پایان)  را نمی فهمد، باید قبل از همه با چگونگی مبارزه ما آشنا شود.

یا بربریت و یا سوسیالیسم!

بخش پنجم - استثمار بی بند و بار
امپریالیسم عالی ترین مرحله فرم سازمان کاپیتالیستی جامعه بورژوائی است .  کلیه فونکسیون ها (کارکردها) و تمامی ثروت نیروهای جامعه در خدمت استثمار بی بند و بار به وسیله سرمایه قرار داده می شود.  فقط هر آنچه که بطور بی واسطه و یا باواسطه به انباشت سرمایه خدمت می کند، کردوکار( مکانیسم) دولتی شامل حالش می شود.

1- دولت در جامعه بورژوائی آغازین
در جامعه بورژوائی آغازین که تا نیمه اول قرن نوزدهم وجود داشت، دولت ـ آن سان که هگل در طرح ایده الیستی دولت نشان می دهد ـ هنوز مرجع وساطت میان منافع افراد و گروه ها،  برای خدمت به نظام مبتنی بر همزیستی و همکاری اجتماعی ، خادم همه مردم جامعه محسوب می شد.

2- دولت در امپریالیسم
 
دولت در امپریالیسم ـ اما ـ تنها به مثابه ابزار پیش برد منافع نیرومندترین بخش سرمایه وارد عمل می شود و کوچک ترین اعتنائی به منافع و مصالح عمومی نمی کند.  بر ضد این غلیظ سازی  و تمرکز حاکمیت باید مقاومتی از سوی زیان دیدگان صورت گیرد که نخست بر سر منافع و مسائل جزئی آغاز می شود:
 
برای مثال:

1-  اعتراض  توده ای بر ساختمان فرودگاه در شهری

2 -  تخریب  ایستگاه مرکزی راه آهن در شهر دیگر برای ساختن ایستگاه مرکزی دیگر.

3 -  انبار کردن مخا طره زای زباله های اتمی در شهری و یا استانی دیگر

4 -  مبارزه بر ضد آلودگی هوا

5 -  استخراج نفت در سواحل

6 -  تخریب جنگل ها و غیره
این مبارزات در آغاز به جنبش های مقاومت منطقه ای محدود می شوند و توجه عامه مردم را به معضلات معینی جلب می کنند.  درک این حقیقت که کلیه این معضلات از سیستم سرمایه داری سرچشمه می گیرند، به نگرش تئوریکی نیاز دارد که از حد تجارب شخصی انسان ها فراتر می رود.  رسانه های گروهی که در دست قدرت های سرمایه داری تمرکز یافته اند، تمام تلاش خود را مصروف جلوگیری از تشکیل این نگرش تئوریکی می سازند.  مانی پولاسیون ( تحریف ) اگرچه تمام ارضی  ( جهانی)است، ولی نمی تواند هیمشه و همه جا مؤثر واقع شود. ****
 
زیرا تضادها ـ بی اعتنا به مانی پولاسیون ـ سرسختانه سر می کشند.  از این رو، برای تضمین حاکمیت سرمایه دستگاه سرکوب تجهیز و تکمیل می شود .  امپریالیسم ـ ناگزیر ـ فاشیسم را به مثابه قهر دولتی پدید می آورد و ایدئولوژی هائی را که حامی آنند و یا به انحراف افکار عمومی کمک می کنند، مورد پشتیبانی همه جانبه قرار می دهد.  نقش و ماهیت دولت امپریالیستی در حال تبدیل به فاشیسم ضد لیبرال است، اگرچه امپریالیسم برای عوامفریبی آن را در زر ورق نئولیبرالیسم به خورد مردم می دهد . *****


بخش ششم -  بحران عمومی
حد و مرز امپریالیسم قرن بیستم را قدرت ضد امپریالیستی جهانی اردوگاه سوسیالیستی نشان داد .  تجزیه و تلاشی درونی اردوگاه سوسیالیسم به وسیله رویزیونیسم تئوریکی و سیاسی ـ عملی که نتیجه اش انطباق دادن خویش با سیستم کاپیتالیستی جهانی بود، سی سال طول کشید.  امپریالیسم تا سال 1989 به سبب دو قطبی بودن نظام سیاسی جهان با محدودیت هائی مواجه بود .  در این دوره، مبارزه طبقاتی در دو سطح زیر صورت می گرفت:

1-  میان دو اردوگاه قدرت نظامی ـ سیاسی

2 -  میان بورژوازی ملی و پرولتاریای بین المللی سازمان یافته در چارچوب ملی.
این مبارزه طبقاتی که در قلب سوسیالیسم، یعنی اتحاد شوروی در نتیجه پیروزی رویزیونیست ها شکت خورد، چهره جهان را دستخوش تغییر ساخت.  حوادث پس از 1990 نشان داد، که امپریالیسم را نمی توان بطور دموکراتیک اهلی و رام و سر به راه کرد.  امتیازاتی که سرمایه کلان با توجه به قدرت سوسیالیستی جهانی  ناگزیراز دادن آن به بورژوازی متوسط و پرولتاریا بود ، یکی پس از دیگری پس گرفته شدند .
افزایش بی بند و بار سود، مستقیما از طریق به ذلت کشیدن توده ها صورت می گیرد، سودی که به سبب اخراج وسیع انسان ها از روند تولید، امکان سرمایه گذاری سودآور قابل قیاس نمی یابد. بورس بازی راه خروجی است که همواره ثروتی غول آسا را به خرج توده های زحمتکش نابود می سازد.  از این رو برای دفاع در مقابل امپریالیسم، منافع بورژوازی متوسط صنعتی برای مدت زمان معینی با منافع پرولتاریا انطباق می یابد.
اما هرگز نباید دچار توهم گشت.  بورژوازی کوچک اگر هم زیر فشار سرمایه بزرگ رنج می برد و باید به تحمل تلفات تن در دهد، ولی هم چنان در وابستگی به هاله رفاهی بسر می برد که کاپیتالیسم وعده اش می دهد.  اتحاد با بورژوازی کوچک بر ضد امپریالیسم ضرورت دارد، ولی اتحادی سست و بی ثبات است.  رفرم از هر نوع در چارچوب کاپیتالیستم به بهبود واقعی وضع منجر نمی شود.  زیرا سیستم از قوانین حرکتی بنیادی و از قانون انباشت سرمایه تبعیت می کند.
دیری است که بحران سرمایه داری، دیگر بحران سیکلی (ادواری) در بازار مالی و بازار کالا نیست.  بحران سرمایه داری اکنون کلیه شرایط حیاتی را بطرز بی برگشتی فراگرفته است.  تخریب محیط زیست سد ناپذیر گشته است .  اقداماتی که قرار بود به بهبود آلودگی هوامنجر شوند، شکست خورده اند.  با افزایش جمعیت جهان، ذخایر انرژی ته می کشند .  حتی آب هم اکنون برای خیلی ها به کمبود بدل شده است .  بیکاری ـ بویژه بیکاری جوانان ـ رو به افزایش است .  زیرا تکنیک به طرز دم افزونی جای نیروی کار انسانی را می گیرد . سطح آموزشی تنزل می یابد .  دانش و شناخت بنا بر نیازهای بهره وری سرمایه تنظیم می شود .  دموکراسی و برابرحقوقی بطور روزافزونی رنگ می بازد و در روند و روالی فرمال (رسمی) خلاصه می شود .  اینها همه، گشتاورهای امپریالیسم اند .
امپریالیسم مرحله بحران عمومی سرمایه داری است.  امپریالیسم مرحله بحران عمومی اقتصادی، محیط زیستی، فرهنگی و سیاسی است.  بحران های اقتصادی،  نقاط گرهی فرم حرکتی کاپیتالیسم را تشکیل می دهند.  بحران اقتصادی به لحاظ ساختاری به فرماسیون اجتماعی سرمایه داری تعلق دارد.  بحران عمومی اما چیزی فراتر از بحران اقتصادی است.  بحران عمومی مرحله ای است که در آن، مکانیسم های عملکردی فرماسیون اجتماعی تحول کیفی می یابند و حالت خودستیز و خودمخرب به خود می گیرند.  این اما بدان معنی نیست که کاپیتالیسم خودستیز و خودمخرب بطور خود به خودی به ضد خود، یعنی به سوسیالیسم بدل شود.  طبقه حاکمه می تواند حاکمیت خود را از طریق سقوط به بربریت حفظ کند .  آلترناتیو فرمول بندی شده از سوی روزا لوکزمبورگ، «یا سوسیالیسم و یا بربریت» حاکی از این حقیقت است.  بربریت در مرحله تاریخی تمدن عبارت است از فاشیسم .  فاشیسم برای سرمایه همچون «راه خروج» از بحران است .  فاشیسم برای سرمایه همچون  ابدیت بخشیدن به بحران است .
باید برای پیروزی آلترناتیو با عملیات انقلابی مبارزه کرد .
 
لنین در سخنرانی خود در کنگره دوم بین الملل کمونیستی گفت: «اگر کسی پیشاپیش در صدد اثبات بن بست مطلق سیستم سرمایه داری برآید، حالت ملا نقطی گری توخالی و یا بازی با مفاهیم و واژه ها به خود می گیرد .  دلیل واقعی برای این حقیقت و حقایق مشابه را فقط پراتیک می تواند عرضه کند . نظام بورژوائی در سراسر جهان بحران انقلابی غول آسائی را از سر می گذراند .  ما باید از طریق پراتیک احزاب انقلابی ثابت کنیم که به اندازه کافی آگاهی، سازمان یابی، پیوند با توده های تحت استثمار، اراده وشایستگی داریم تا این بحران را برای انقلابی موفقیت آمیز و پیروزمند مورد استفاده قرار دهیم

 

7-  از لنین بیاموزیم!

 لنین در سال 1920 می توانست انتظار داشته باشد که توده های کمونیست سازمان یابند.  در ان زمان، دولت شوراها وجود داشت که میهن توده های کمونیست محسوب می شد .  پیروزی بر فاشیسم آلمان در سال 1945 حقانیت این انتظار را اما فقط بطور قسمی اثبات کرد.
رویزیونیسم که شناخت لنینی مبنی بر این که ساختمان سوسیالیسم تنها در شدیدترین مبارزات طبقاتی می تواند تحقق یابد، را منکر بود و به عوض آن به پیروی از ایدئولوژی هماهنگ سازی سوسیال ـ دموکراتیکی پرداخت،  راه خروج از بن بست را به روی امپریالیسم باز کرد .
 
اکنون مبارزه بر ضد بربریت باید از نو آغاز شود .  هسته های ملی جنبش انقلابی باید تشکیل گردند و بطور بین المللی به هم پیوند خورند .  در مکتب هیچ کسی جز لنین نمی توان رهنمودهایی را پیدا کرد که برای پراتیک سیاسی بسته به شرایط پیش رونده تدوین شده باشند . ا امروز در سال 1920 بسر نمی بریم . اما
می توانیم نحوه عمل در شرایط کنونی را از لنین فراگیریم.

 

پانوشت ها :

*-مفهوم «آنتاگونیسم» در فلسفه مارکسیستی به معنی نوع خاصی از تضاد دیالک تیکی در عرصه جامعه به کار می رود که با وجود جامعه طبقاتی در پیوند است و بر تضاد آشتی ناپذیر میان منافع طبقات جامعه و گروه های اجتماعی مختلف استوار است. مترجم
**- در رد این یاوه در مجله توپوس مقاله مفصلی از سوی هانس هاینتس هولتس تحت عنوان «راجع به مسئله فرماسیون های اجتماعی» و از سوی دومه نیکو لوسوردو مقاله ای تحت عنوان «ایده دوران تاریخی» منتشر شده است. مترجم

***-ما برای تمیز مفاهیم «قدرت» و «حاکمیت» از یکدیگر این دو مفهوم را به اختصار توضیح می دهیم:
مفهوم قدرت به قول ماکس وبر، به اصطلاح «فرم نیافته» است.  مفهوم قدرت، کلیه انواع اعمال برتری اجتماعی را که بطور بی واسطه پا به عرصه بروز می نهند، در بر می گیرد، از قدرت عالیه دولت و تناسب قدرت در حیات اقتصادی و کاری گرفته  تا به اصطلاح "قدرت" پدر در خانواده و «قدرت» سخنران در مقابل مخاطبین خود.  جنبه محتوائی روابط مبتنی بر این گونه از قدرت را ـ اما ـ وقتی می توان تعیین کرد، که آن را اولا در فرم خاصش در نظر بگیریم، ثانیا مناسبت آن را با حاکمیت اجتماعی قابل اثبات، مورد بررسی قرار دهیم.  حاکمیت اینجا به معنی برخورداری از سهم تضمین شده بخشی از جامعه، در مقابل بخش دیگر آن تلقی می شود.  برخورداری، یک واقعیت اقتصادی است.  برخورداری عبارت از تصاحب یک جانبه بخش هائی از محصول کار دیگران است.  شالوده تاسیس چنین مناسبتی نیز ـ در وهله اول ـ از نوع اقتصادی آن است:  مالکیت بر زمین، سرمایه و یا وسایل اقتصادی دیگر.  مترجم

****- مانی پولاسیون به فن حاکمیت بورژوازی امپریالیستی در زمینه تحریف رفتار توده های عظیم مردم اطلاق می شود.  بورژوازی امپریالیستی، بکمک معارف علمی و متدهای فنی مدرن، تشکیل شعور و نظر سازی مردم را ـ حتی الامکان ـ از شناخت و دانش منفصل و قطع می کند و بدین طریق به مسخ شعور انسان ها نایل می آید. توده های مردم، بی آن که خود متوجه شوند، در جهان بینی خویش، در عادات فکری خویش، در تحریکات عاطفی خویش، در قضاوت های هنری خویش و در تمامی شیوه زندگی خویش تحت سیطره منافع طبقاتی بورژوازی امپریالیستی قرار می گیرند.  مانی پولاسیون عبارت از همترازسازی شعور انسان ها با ایدئولوژی امپریالیستی است .  مانی پولاسیون، توده های مردم را در عرصه روحی ـ معنوی نیز تا درجه آلت دست و اوبژکت کامل انحصارات تنزل می دهد . مترجم

*****- مراجعه کنید به مقاله هانس هاینتس هولتس در توپوس شماره 9 در سال 1997 تحت عنوان «نئولیبرالیسم ـ ضرب سکه مفهومی قلابی»

 


 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter