نویدنو:05/01/1390  

 

 نویدنو  05/01/1390

 

فمینیسم بورژوائی، یا اینکه همبستگی زنان؟

کلاودیا وانگرین- برگردان میم حجری


همه می دانند که ارزیابی کیفیت زندگی مردم در هر جامعه بر مبنای کیفیت زندگی خبرگان آن جامعه ابلهانه است.اما کمتر کسی می داند که ارزیابی درجه مساوات و برابری زنان بر مبنای حضور زنان منفرد در سمت ریاست در سیاست و یا اقتصاد که با سرکوب اکثریت مردم جامعه و وخیم تر کردن کیفیت زندگی توده ها همراه است، نیز ابلهانه است.اولین قربانیان چنین سیاستی اغلب خود زنان هستند.
تعداد هر چه کمتر از شاغلین تمام وقت اکنون به انجام کار هر چه بیشتر وادار می شوند.
در این زمینه سنت های عملی معینی از دیرباز وجود دارند.اگر زنان کار خود را تحمل ناپذیر حس می کنند، ناراضی اند و دستمزدشان پائین تر است، پیشنهاد می شود که بهتر است که هم و غم خود را مصروف کارهای زیباتری کنند که درجه بیگانه سازی شان کمتر است . دیری است که ثابت شده، که ما زنان در هیچ زمینه ای ـ چه خوب و چه بد ـ دست کمی از مردان نداریم
 
میزان هوش زنان و مردان یکی است و چون از دیرباز ما را ناقص العقل نامیده اند، چه بسا برای اثبات لیاقت خود به انجام هر کاری تن در می دهیم. کنسرن های غول پیکر"صیاد مغزها» هم به این حقیقت پی برده اند و اصلا حاضر نیستند از بهترین فارغ التحصیلان دانشگاه های خبره پرور صرفنظر کنند، حتی اگر تصادفا زن باشند.
اما با این حال، هر کسی که فکر کند، زنان و مردان لیاقت های یکسانی دارند، خطای خطیری مرتکب می شود . زنان یک لیاقت بیشتر از مردان دارند و این لیاقت اضافی به اندازه کافی دست و پا گیر است.
 
از آنجا که ما لیاقت آبستن شدن داریم و افکار عمومی حاضر به زیر پا نهادن اصل حمایت از مادران نمی شود، نتیجتا ما در جهان شغلی کاپیتالیستی ـ حداقل با تناسب یکسان برای کار مربوطه ـ شانس کمتری نسبت به مردان داریم.
اما برعکس!
ما در چشم اقتصاد بازار، یعنی به لحاظ پیگیری، آماج گرائی، خودهمرنگ سازی و بی وجدانی ، می توانیم در موارد منفرد بر مردان ضعیف الجثه با مدارک تحصیلی بدتر ترجیح داده شویم و «بهتر» از مردان قلمداد شویم.  فشار کاری بیشتر ما را به قربانیان آسان تر متلک و آزار و تخریب روانی در محیط کار ـ ولی متأسفانه نه به انسان های بهتر ـ بدل می سازد.  بنا بر «ناگزیری های به اصطلاح عینی« امروزه ما هرچه بیشتر بر سر دو راهی انتخاب میان 45 ساعت کار غیررسمی در هفته و یا وابستگی تام و تمام به شوهر قرار می گیریم.
 «
ناگزیری های به اصطلاح عینی « را اقلیت انگشت شماری، بنا بر میل وهوس خود (یعنی بطور سوبژکتیف) تعریف و تعیین می کنند، اقلیت انگشت شماری که درآمدشان به میلیاردها می رسد، بی آنکه به ازای آن کاری کرده باشند.
زنانی که جزو این اقلیت انگشت شمارند و یا دستکم دفاتر «کار» آنها را اداره می کنند، باید به لحاظ سختگیری و بی رحمی همیشه از رقبای مرد خود پیش تر باشند . چنین زنانی در پله های نردبان ترقی باید هر روز از نو اثبات کنند که تیشه بر ریشه «غریزه مادری» زده اند و هرگز دست خود را سپر حمایت از ضعیفان نمی کنند.

 

"ددی درنده" از قماش ددان شوهای تلویزونی

درهرنمایش تفننی تلویزیونی «ددی» پا به صحنه می نهد، توطئه گری خودخواه، چه بسا دلربا و مردکش ، که با توسل به هر وسیله ممکن و بی اعتنا به خرد و کلان، راه نیل به اهداف خود را «جاروب می کند».شکی نیست که چنین زنی بدخواه دیگر زنان نیز هست و همه جا و همیشه تا می تواند آنها را هم ذله و نفله می کند.
 
تقریبا در هر شرکت و کارخانه بزرگی می توان زنی را پیدا کرد، که حداقل همانندی هایی  با این قماش از «ددان» دارد.تلویزیون خصوصی اما به تماشاگران نمی گوید که چرا آنها به «ددی درنده»  تبدیل شده اند.
توضیح کوتاه کسالت بار همیشه یک چیز وهمیشه این است، که آنها به طورطبیعی چنین اند:انسان به طور طبیعی یا مظهر خیر است و یا مظهر شر!، و بزرگترین دشمن زن، زن است!
این بدان معنی است که وجود تعیین کننده شعور نیست. این بدان معنی است که سیستم در تشکیل و تحکیم رفتار رقابت آمیز همبودستیز انسان ها تقصیری ندارد .این بدان معنی است که سیستم انسان ها را به میل و هوس و نیازخود تربیت نمی کند، بلکه شیوه رفتار هرکس پدیده ای مادرزادی و لدنی است و «درندگی» از این دست را تنها کسی لازم دارد که در او سه صفت :  کودن بودن، زیبا بودن و زن بودن! جمع آمده باشد
 
ما زنان ، اگر سیستم حاکم را برسمیت بشناسیم و بی آنکه کوچک ترین ملاحظه و اعتنائی به همنوعان خود داشته باشیم و حتی الامکان طالب زندگی درآن باشیم، ـ واقعا هم ـ بیشتر از مردان به «درندگی» از این دست نیاز داریم.
از آنجا که تقاضا برای پست و سمت رئیس اندک است و ما زنان به دلایل فوق الذکر، در مقایسه با مردان، شانس کمتری برای رئیس شدن داریم، بنابرین باید با سرسختی و بی رحمی بمراتب بیشتری راه خود را به سوی مقام و رتبه بالاتر باز کنیم و هر رقیبی را از سر راه خود بروبیم و چه بسا لت و پار کنیم.
زنان انگشت شماری که در مقیاس جهانی پیروز گشته اند، مگی، مادلن، کونده لبزا و آنگلا نام دارند.
 
(مگی : مارگاریت تاچر، مادلن: مادلن اولبرایت، کونده لیزا: کونده لیزا رایس، آنگلا: آنگلا مرکل. مترجم)
آنها دستاوردهای مبارزاتی توده های زحمت را به آتش کشیده اند، شبکه رفاه اجتماعی جامعه همبودگرا را تخریب کرده اند و به جنگ افروزی بر ضد ملل دیگر مشغول اند، تا هر روز از نو ثابت کنند که زنان دست کمی از مردان ندارند و به دست زدن به هرعمل ننگ آوری حاضر و قادرند!


ریفن اشتال و آزادی زنان در فاشیسم
آزادی زنان به حساب دیگران نه آزادی، بلکه خیانت است.این حقیقت درزنانی از قماش لنی ریفن اشتال در فاشیسم به اثبات رسیده است.کارگردان حزب هیتلر بی تردید می توانست با هر مردی در دستگاه هیتلر برابرحقوق تلقی شود و کرد وکارش درخدمت به جنگ بمراتب مهمتر از کردوکار افسران ارتش بود.
در اردوگاه های کار فاشیسم اما زنانی مشغول «کار» بودند که در کشتار زنان و کودکان بارمسئولیت بزرگی به دوش داشته اند.هنگامی هم که هر مردی که توان ایستادن روی پای خود را داشت، عازم جبهه جنگ می شد، زنان یکباره آمادگی خود را برای پذیرش تکالیف و وظایف مردان اعلام می کردند.
علیرغم همه اینها ، هرکس که ذره ای شعور در سر داشته باشد، هرگز از آزادی و برابر حقوقی زنان در فاشیسم دم نخواهد زد.درست در زمانی که بئاته ئوزه (1)  گواهی نامه خلبانی می گرفت و هواپیماهای یونکر را به جبهه می برد، زنان و دختران یهودی و دیگر زندانیان زن بطور سیستماتیک در فاحشه خانه های ارتش مورد تجاوز جنسی قرار می گرفتند.
وظیفه اکثریت زنان آلمان ، کور وکر ولال ،زادن پسر بچه های پاکنژاد برای سنگرهای جنگ بود .
میزان واقعی دموکراسی را در هر جامعه تنها می توان بر مبنای امکانات تصمیم گیری واقعی اکثریت اعضای آن جامعه ارزیابی کرد.و میزان حقوق بشر را باید درکیفیت زندگی ضعیف ترین اعضای هر جامعه سنجید.معیار دموکراسی و حقوق بشر در سیستم کاپیتالیستی سراسر جهان عبارت است از زندگی زنان در فقیرترین کشورهای تحت استثمار.
در حال حاضر کیفیت زندگی این دسته از زنان به شرح زیر است:
1-در حال فرار از دولت خویش.
2
- قرار داشتن در معرض تجاوز جنسی.
3
- در بهترین حالت، قرار داشتن بر سر سه راهی انتخاب مرگ از گرسنگی، خودفروشی و تنفس گازهای سمی کارخانجات.
4
- بسر بردن در دوره حاملگی با جیره غذائی قابل قیاس با جیره زندانیان اردوگاه های کار و سرانجام مرگ در هنگام زایمان.

*****

 وضع و حال حقوق بشر در سرمایه داری واقعا موجود از این قرار است. زندگی زنان سفید پوست با شناسنامه غربی در کشورهای ثروتمند سرمایه داری در مقایسه با زنان کشورهای تحت استثمار هنوز نسبتا خوشایند است.
اما در مقایسه با زندگی ئی که در صورت قرار گرفتن پیشرفت فنی در خدمت همه اعضای جامعه می تواند امکان پذیر گردد، چنگی به دل نمی زند.
اکنون این زندگی نه در جهت ارتقا وضع زنان، بلکه برعکس در جهت بدتر و وخیم تر شدن آن سیر می کند.
صد سال پیش از این، در پیش گرفتن زندگی مستقل با و یا بدون بچه برای هر زن با سی ساعت کار در هفته، بلحاظ فنی اوتوپی محالی محسوب می شد.
این اما دیری است که دیگر اوتوپی نیست. و درست در همین جا ست که سر ما کلاه می رود.وقتی که محل کار ما زنان را درعرصه اجتماعی حذف می کنند، ما را بلحاظ کارآئی ضعیف جا می زنند. به عنوان فروشنده در فروشگاه ها هم جلوه و جلا و درخششی نداریم، برای اینکه قدرت خرید مردم رو به کاهش است و ما در جهت قانع کردن مشتریان بی پول به خرید هر کالائی سعی لازم را به عمل نمی آوریم.
ما ، اگر ده ساعت در روز لبخند بزنیم، قهوه تهیه کنیم و با آدم های بدحال بد اخلاق و برآشفته تلفنی صحبت کنیم، به جای چیدن اجناس در قفسه فروشگاه ها ، کف آشپزخانه ها را برق بیاندازیم و در اداره کاریابی هم مورد تحقیر و توهین و پرخاش قرار گیریم، باز هم  در هر صورت باید سپاسگزار باشیم.
البته اگر مایل بودیم می توانیم  بطور افتخاری و بی اجر و مزد از پیران، بیماران و افراد فلج  پرستاری کنیم.
در حالی که جامعه به کار ارزشمند در عرصه اجتماعی نیاز مبرم دارد، عرصه ای که بسیاری از زنان در آن تخصص کافی دارند.اما کیست که نظر گروه های حاشیه نشین، یعنی زنان تنهای بچه دار، مادران شاغل و مفلوجین را راجع به «ضرورت های عینی» جویا شود.تنها کسانی مجاز به تعریف مقوله «ضرورت های عینی» اند که می خواهند کالاهای خود را به دست زنان و مردان برسانند.
همین اقلیت انگشت شمارند که عملا تصمیم می گیرند زنان مربی ، فروشنده رخت و لباس شوند، کارکنان صنعت دندانسازی با کودکان خود خانه نشین گردند و زنان فروشنده فروشگاه ها اگر دندان های شان از ریخت افتاده باشد و مشتری پسند نباشد به کار نظافت بپردازند. و هرکسی هم که  ناراضی است، باید به جای انتقاد، شرم کند، به بی لیاقتی خود اقرارنماید و در انتخابات بعدی نام «نماینده» دیگری را در برگ رأی بنویسد، اگر چه او هم کاری از دستش برنمی آید.

4 - پیش به سوی زندگی بهتر!

این فرم استبداد تنها از آن رو امکان پذیر گشته، که ما را شست و شوی مغزی داده اند و در اثر آن، ناراضیان باید به جرم نارضایتی احساس شرم کنند.
این مسئله در همه عرصه های زندگی در مورد زنان صدق می کند و در تظاهرریاکارانه  به ارگاسم ، پس از همخوابگی دو دقیقه ای با مردی در پایان روز کار خسته کننده به اوج خود می رسد. بسیاری از ما زنان، به عوض درخواست زندگی بهتر، دست به تظاهرمی زنیم و آخر سر فقط می توانیم بازنده این بازی باشیم.
کاپیتالیسم در زندگی واقعی همه چیز را تخریب می کند.کاپیتالیسم با آگهی های تبلیغاتی خود برای فروش کالاها ، خلاقیت، خودپوئی و ئروتیک انسان ها را به آتش می کشد و نابود می سازد.کاپیتالیسم ـ حتی در کشور ثروتمند آلمان ـ برای اکثریت زنان چیزی تحمل ناپذیر است و بس.ما هرچه بیشتر کاپیتالیسم را تحمل کنیم، به همان اندازه بیشتر به زنان مخروبه ها بدل خواهیم شد.برای اینکه سرمایه برای پول در آوردن دست به جنگ افروزی خواهد زد.
 (زنان مخروبه ها در آلمان به زنانی اطلاق می شد که پس از پایان جنگ جهانی دوم، در کمبود تعداد مردها، به بازسازی شهرهای با خاک یکسان شده پرداختند. مترجم)
همین جنگ افروزان بوده اند که هوشمندی اجتماعی و همدردی با همنوع را در طول قرون به عنوان صفاتی «زنانه» تحقیر کرده اند و تنها به حساب زنها گذاشته اند.
مردها ، اگر نمی خواستند که مورد تمسخر مردان دیگر قرار گیرند، می بایستی این خصوصیات را سرکوب و یا ریشه کن می ساختند.
سرباز ایده ال در همه ارتش های امپریالیستی به تصاحب زنان دشمنان دست می زند و خواهر کوچک خود را به پشیزی در اختیار متحدین امپریالیستی خود قرار می دهد.
سربازی که دلش برای دوست دخترش تنگ باشد،، به مثابه متواری بالقوه از جبهه تلقی می شود.

5- مسئله زنان، مسئله مردان است!
در دوران صلح نیز مردتصویر همیشه سهم خود را برای حفظ این سیستم ادا کرده است: مردی که ترجیح دهد، آخر هفته را به جای رئیسش با کودکانش بگذراند و عصرها را به جای اضافه کار بی اجر و مزد به امید ترقی شغلی با دوست دختر و یا همسرش سپری سازد، مرد واقعی تلقی نمی شود.
مردها برای جانفشانی در راه منافع بیگانه، باید شخصیتی کسب کنند که سلاخی یکدیگر را مجاز می شمارد.انسانیت زدائی مردان برای امپریالیسم ضرورتی مبرم و صرفنظرناپذیر بوده است.در حالی که خصوصیات انسانی معینی را نمی توانند از ما زنان بستانند.
چون در غیر این صورت ما قادر نخواهیم بود نیروی انسانی لازم را برای کارخانه و سنگر بزرگ کنیم.
مسئله زنان، مسئله مردان نیز هست.زیرا نقشی که به عهده ما زنان گذاشته شده، حاوی فونکسیونی(کارکردی) است.همبستگی میان زنان و مردان مانع انجام این فونکسیون می گردد.
همبستگی هرگز نمی تواند یک طرفه باشد و لذا پیش شرط همبستگی میان زنان و مردان این است که مردان هم به انتقاد از اوضاع لب بگشایند.همبستگی با طلب احترام بیشتری که یک زن به هنگامی که بظاهر کار مهمی در دستورکار روز است ، ازهمکار مردش انتظار دارد ، به گور سپرده نمی شود.بلکه طلب چنین احترامی خود نشان دهنده آن است که همبستگی میان زنان و مردان دیری است که به گور سپرده شده است.کسی که به (این واقعیت ) سرپوش می نهد، همبستگی را از نو به گور می سپارد. همبستگی با قورت دادن دایم بغض از سوی زنان در برابر تذکرات تحقیرآمیز، تفاسیربی سؤال راجع به فرم اندام و رفتارمعلم مآبانه در بحث ها به وجود نمی آید.
 
حتی در جنبش های ترقی خواه نیز باید سرانجام بر چنین الگوهائی غلبه شود.البته نه از طریق مبادله بر ضد یکدیگر: (توهین به ازای توهین! مترجم)
 
همانطور که گروهی از مردها همیشه از انسانیت زدائی پرهیز دارند، به همان سان نیز گروهی از زنان برای باز کردن جای خوشایندی برای خود در جهان مردان ، انسانیت زدائی را امری طبیعی تلقی می کنند. البته موفقیت و شکست جنبش زنان را نمی توان بر بنیان این پدیده توضیح داد.این پدیده اما بر این حقیقت دلالت دارد که بی شرمانه ترین خیانت ها در انحصار مردها نیست.
پیشرفت واقعی در پیدایش زنانی نیست که بخشی از معضل گشته اند، بلکه در زنانی است که می خواهند بخشی از راه حل باشند و دیگر حاضر نیستند به ساز سابق برقصند، خواه نوازنده اش مرد باشد و خواه زن.
امروزه زنان عقب مانده ترین جوامع پدرسالار در مبارزه جهانشمول بر ضد گلوبالیزاسیون کاپیتالیستی،  بدون کوچک ترین تردید فعالانه شرکت دارند، آنهم نه به مثابه ارگان اجرائی و یا بلندگوی دلربای عالی جنابان همیشه همان. بلکه به مثابه انسان های سیاسی خوداندیش خودمختار، بسان آرونداتی روی ـ نویسنده و روشنفکر رزمنده هندی.
 
رادیکالیته (برخورد ریشه ای) او اصیل و طبیعی است، ضمن اینکه سخنش ناسنجیده و یاوه نیست.خشم بحق او بر ضد فرودستان نشانه نمی رود.او با شکیبی روانسوز دست به ریشه های معضلات بشریت می برد.

 

1- بئاته ئوزه (1919 ـ 2001) خلبان و سرمایه دار آلمانی،مؤسس فاحشه خانه در آلمان و
امروز کانال تلویزونی ئروتیک اسکای به نام او ست.

سرچشمه : عصر ما (5 مارس 2004)

عکس : آروانداتی روی
 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter