نویدنو:13/11/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

 

 نویدنو  13/11/1389

 

  

نویدنو: به دنبال درج توضیح رفیق احمد سپیداری در باره نوشته راه توده ، وانتشار سرمقاله آخر راه توده در باره انتخابات ، نامه های بسیاری از خوانندگان نوید نو دریافت کردیم که خواهان درج یک جای مقاله "انتخابات مجلس نهم کلید خورده است" شدند که پیش از این در تارنگاشت صدای مردم ودر 4قسمت درج شده بود. ما پیرو این تقاضا از رفیق سپیداری خواستیم که متن کامل مقاله ها را در اختیار نوید نو بگذارند. آنچه در زیر می خوانید متن کامل مقاله است.

 

انتخابات مجلس نهم کلید خورده است 

احمد سپیداری (الف. ج)

 

بخش اول-راهکار انتخاباتی سبزها چه باید باشد

از مدت ها پیش و حتی قبل از سالگرد ۲۲ خرداد، زمزمه هایی در مورد چگونگی برگزاری انتخابات های بعدی در نظام مبتنی بر ولایت فقیه آغاز شد. برخی بازیگران و نقش آفرینان یا پشتیبانان کودتای انتخاباتی احمدی نژاد تدابیری را در برابر آن مطرح کردند و واکنش هایی نیز از طرف بخش راست و میانهٔ جبههٔ اصلاحات صورت گرفت، ولی با توجه به بحران سیاسی در حاکمیت چندان پیگیری نشد. ارائه طرح برگزاری انتخابات زیر نظر گروهی مستقل از وزیر و وزارت کشور و دولت در نشست های درون و بیرون مجلس مصلحت نظام و ارائهٔ آن به رهبر و بی جواب گذاشتن آن از طرف وی را می توان از زمرهٔ چنین اقداماتی نامید.

به نظر می رسد با توجه به ایستادگی و مقابلهٔ وسیع مردم در برابر کودتاگران و فرو ریختن مشروعیت دستگاه ولایت فقیهی، و بی آبرویی جهانی به بار آمده، سردمداران جمهوری اسلامی بر خود لازم می‌بینند تا با برگزاری به اصطلاح انتخابات فرمایشی و از پیش سازماندهی شده در بین مریدان ولی فقیه، پوششی بر دیکتاتوری مطلقهٔ نظام ولایت فقیهی خود بکشند. این رژیم خود را قادر نمی‌بیند، در این مرحله از تاریخ حیاتش، به علت وجود تناقض های بسیار گستردهٔ درونی، برگزاری انتخابات را کلا توطئه ای از طرف غرب برای بی ثباتی رژیم بنامد و آن را با سیستم تک حزبی رونمایی شدهٔ احمدی نژاد و  همدستانش به حالت تعلیق درآورد، اگرچه ممکن است چنین طرحی را بعنوان برنامهٔ میان مدتش در دست بررسی داشته باشد.

به همین دلیل است که اصولگرایان مدلِ قدیم با تهدید به حذف از نهادهای پرسود دولتی... و اتهامِ دست داشتن در فتنه های قبلی و برنامه ریزی برای فتنه ای جدید، از طرف سخنگویانِ رژیم تحت فشار قرار می گیرند تا به شرایط جدید و ایفای نقش جانبی تسلیم شوند. و بدین طریق، صف بندی های حکومتی تازه ای در بین بالایی ها برای عبور از این مرحله سازمان داده می شود و جلساتی برای توافق بر سر چگونگی واگذاری بخشی از سهام قدرت در بازار انتخابات پیش رو سازماندهی می شود.

محمد نبی حبیبی، دبیر کل حزب موتلفه اسلامی و از نزدیکان عسگراولادی به نقل ازایرنا، خبرگزاری دولتی جمهوری اسلامی از یکی از این جلسات که رسانه ای شد، چنین گزارش داده است که این جلسات به دعوت آقای احمدی نژاد و به پیشنهاد آقای عسگر اولادی بوده تا اصولگرایان راهکارهای عملی رسیدن به «وحدت» را بررسی کنند.

غلامرضا مصباحی مقدم از دیگر تعزیه گردانان اصولگرا که به نمایندگی از «روحانیت مبارز» در این نشست ها حضور داشت، هدف این جلسات ادامه دار را چنین جمعبندی کرده است:

«امیدواریم این جلسات منجر به شکل گیری مواضع مشترک و واحد میان جریان اصولگرایی شود و همچنین به کاهش فاصله و اختلاف کمک کند... با توجه به اینکه در آستانه انتخابات مجلس نهم هستیم ... مجموعه اصولگرایان همگرایی و مواضع مشترک داشته باشند و به یک لیست واحد در انتخابات مجلس برسند.»

البته برای مردم ما اصطلاحاتی همانند «وحدت» و «اصولگرایی» این حضرات نیازی به توضیح ندارد، اما تنها به خاطر تاکید بر نوع «وحدت» در نظام ولایی، بد نیست به این گفتهٔ روح الله حسینیان، حاکم شرع دادگاه انقلاب مستقر در کمیته مشترک برای دههٔ اول انقلاب که امروز نمایندهٔ مجلس است و مشاور امنیتی احمدی نژاد، اشاره ای کنیم:

«پيش‌بيني بنده اين است كه بين خود اصولگرايان در انتخابات‌هاي آينده رقابت ايجاد مي‌شود.»

و ادامه می دهد:

«اگر هر دو جريان اصولگرايي كه احتمال مي‌دهم بين آنها انشعابي ايجاد شود، با حفظ اصول كلي و ولايت‌مداري‌شان با هم رقابت داشته باشند، اين رقابت مباركي است و منافع كشور حفظ مي‌شود»[i].«روح الله حسینیان با تقسیم جریان حاکم در جمهوری اسلامی به دو دسته "اصولگرایان ناب" و "اصولگرایانی که گرایش های غیر نابی دارند"، از به دست گرفتن "آینده" جریان حاکم توسط گروهی که آنها را "اصولگرایان ناب" نامید، خبر داده است.»[ii]

سخنان علی مطهری، صریح ترین عضو اصولگرایان مجلس، نشانگر آن است که البته هیچکدام از اصولگرایان «ناب» و «غیر ناب» امیدی به برگزاری رقابتی آزاد ندارند. او می گوید: 

«بنده بارها این موضوع را گفته‌و تاکید کرده‌ام که احمدی‌نژاد نه اصولگراست، نه اصلاح‌طلب و راه سومی دارد. مثلاً از نظر سیاست‌های فرهنگی اصولگرا نیست، از نظر اهمیت دادن به آزادی بیان نیز مانند اصلاح طلبان نیست. اما اگر مقصود این است که اصولگرایان در به قدرت رسیدن او نقشی نداشته‌اند، حرف باطلی است. زیرا گروه‌های مختلف اصولگرا در سال ٨۴ و ٨٨ از وی حمایت کردند و در صورت عدم حمایت آنان، وی رای لازم را کسب نمی‌کرد. ... شاید این گروه اکنون احساس می‌کنند که دیگر نیازی به این جریان ندارند و به اصطلاح خرشان از پل گذشته است و در نتیجه این حرفها را می زنند.»[iii]


واکنش اصلاح طلبان به چنین تدابیری را می توان در نشست فراکسیون اقلیت در مجلس و سخنان تابش مسئول این فراکسیون به عیان دید. او با تاکید بر لزوم وجود «فضایی عادلانه، آزاد و رقابتی بر انتخابات»، هشدار می دهد که:

«اصلاح‌طلبان نباید این احساس را داشته باشند که از آن‌ها به عنوان یک پل برای عبور از گذرگاه‌ها استفاده می‌شود، بعد این پل پشت سر تخریب می‌گردد؛ چراکه چنین روندی نمایش دموکراسی است که در آن یک عده از اصلاح‌طلبان در حاکمیت حضور دارند اما درعمل نقشی ندارد و نمی‌توانند مطالبات مردم را پیگیری کرده و تاثیرگذار باشند.»  و اعلام می کند که: اگر «اوضاع بر منوالی باشد که امید، شادابی و نشاط در جامعه نباشد، ‌آن‌ها نیز رغبتی به حضور در صحنه نخواهند داشت.»[iv]

ممکن است برنامه ریزان رژیم، بازی تازهٔ انتخاباتی خود را محدود به دایرهٔ اصولگرایی نکنند و بخواهند برای رنگ و لعاب دادن به آن، پای بخشی از نیروهای اصلاح طلب را چه به صورت رسمی و چه به صورت نیروهای مستقل به این ماجرا بکشند. اینجا و آنجا نشانه هایی از اینگونه برخوردها دیده می شود. اما نباید فراموش کرد هدف آن ها علاوه بر «دفع حداقلی» به گفته آقای خامنه ای (البته منظور در هر مرحله است وگرنه حیات سی ساله جمهوری اسلامی کلا بر پایهٔ دفع، و نفی حیات دیگررقیبان بوده است) تفرقه در میان سبزها و انفراد نیروهای سیاسی و رهبران و مبارزان جنبش سبز در میان مردم خواهد بود.

بر پایهٔ چنین فرضیاتی راهکار انتخاباتی سبزها چه باید باشد؟ اگر بخواهیم از تجربهٔ انتخابات ریاست جمهوری درس بگیریم، پیچیدگی های صحنهٔ مبارزه را درک کنیم و حضوری هرچه جدی تر در صف نخست پیکار مردم زحمتکش مان داشته باشیم، چه باید بکنیم؟ به عبارت دیگر، کدام تاکتیک های درست و تاثیر گذار است که کمک می کند جنبش سبز بر موج بحران اقتصادی اجتماعی موجود حرکت کند، هرچه گسترده تر در میان مردم زحمتکش ما ریشه بدواند، و صف هر چه متحد تر و مصمم تری را برای طرد رژیم ولایت مدار حاکم گرد آورد و متحد کند؟ 

بخش دوم-فراهم کردن شرایط برای شرکت بخشی از اصلاح طلبان

 

 بنا داشتم که مقالهٔ« انتخابات مجلس نهم کلید خورد» را در سه قسمت: یعنی اول:  تحلیلی از شرایط موجود و طرح های در دست اقدام، دوم: پارادایم های انتخاباتی اپوزیسیون و تاثیر رویدادهای انتخابات ریاست جمهوری نهم بر آن، و سوم: پیشنهاد راهکارهایی برای فعال شدن نیروهای مردمی در برخورد با انتخابات، ارائه کنم. اما جالب آنکه همزمان و در میان کارزار اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها،  انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز کلید خورده و سیر رویدادهایش صف بندی هایی را نمودار می کند که پرداختن به آن، برای کارم بسیار ضروری است.  به همین دلیل تصمیم گرفتم بخش دوم مقالهٔ خود را به کلید خوردن انتخابات ریاست جمهوری دهم اختصاص دهم که همپوشی های بزرگی در ترسیم صحنهٔ سیاسی دارد و در بخش های بعدی طرح قبلی خود را توامان و برای هر دو فرایند انتخاباتی ادامه دهم.

                                                                      ***

سیر رویدادها در انتخابات قبلی ریاست جمهوری و حضور فعال جریان های اصلاح طلب و بخشی از احزاب و سازمان ها بویژه شرکت پر شور و همراه با اعتراضات قهرمانانهٔ بعدیِ مردم میهن مان به تقلب و کودتای آشکار انتخاباتی که با وحشیانه ترین شکل سرکوب روبرو شد، ضربهٔ بزرگی به مشروعیت حاکمان مستبد جمهوری اسلامی چه در داخل کشور و چه در عرصهٔ جهانی زده و شکاف بزرگی را در آن بوجود آورده است. همین امر است که رژیم را به تکاپو وامی دارد تا برای ترمیم چهره در هم شکسته و پوشش ماهیت استبدادی، تعادل و توازن نیروهای درونی و جبران آسیب جدی به نرم‌قدرت به هم بافتهٔ طولانی مدتش قدم‌هایی بردارد.  

 

فعال تر شدن طرح های برگزاری انتخابات در دفتر امور مهندسی؟! ستاد رهبری را باید در همین راستا بررسی کرد. حتی شاید بتوان نمایش های به شدت سازمان یافته و مدیریت شده برای به اصطلاح «استقبال پر شور» از رهبری در قم، یا احمدی نژاد در لبنان، آن هم با بذل و بخشش های ملوکانه و صد ها میلیارد تومان هزینه از جیب مردم را، علاوه بر تلاش برای التیام این زخم بزرگ و کاری، در عین حال اولین میتینگ های انتخاباتی زعمای نظام نیز به حساب آورد. بیهوده نیست که همزمان با این سفرها و بلافاصله بعد از آن، جلسات هماهنگی برای مهندسی انتخابات بعدی گسترش یافته و تدوین طرح ها برای چگونگی آن در دستور کار قرار می گیرد.

 

این احمدی نژاد است که رئیس دفتر خود اسفندیار رحیم مشایی را بعنوان اولین کاندید ریاست جمهوری در این انتخابات، آن هم بسیار پیش از موقع، تعیین می کند و به پیش می اندازد تا بر طبق مدل روسی پوتین- مدودف، معاون اولی او را خود بپذیرد و به برنامه هایش ادامه دهد. اما از آنجا که سرعت تحولات در جمهوری اسلامی شتاب حیرت انگیزی دارد، پروندهٔ این طرح، در همین چند ماه از چند سالِ مانده به انتخابات، به سرعت بسته می شود. چرا که، مطرح شدن کاندیداتوری مشایی، چشم و چراغ احمدی نژاد، با طرح تبلیغاتی «مکتب ایرانی» با ابراز مخالفت های گسترده درون حکومتی و بخشی از فرماندهان سپاه مواجه می شود و کار به جایی می کشد که  صفارهرندی در همایش هادیان سپاه با اشاره به مباحث زودهنگام انتخاباتی بگوید:

"عده‌ای که از هم اکنون برای انتخابات ریاست جمهوری سه سال بعد شال و کلاه کرده‌اند، باید بدانند که نتیجه کلید زدن زودهنگام انتخابات در کشور، راه افتادن جنگ داخلی است." (خبرگزاری دانشجویان ایران- ایسنا).

و این تهدید، یعنی شکاف و جنگ بین جنگ سالاران نظام، چیزی نیست که رژیم در چنین شرایطی توان وارد شدن بدان را داشته باشد. و همین اشاره‌ها در پس پرده و به شکل عیان، کافی ست تا مشایی را به کناره گیری وا دارد، چرا که به گفتهٔ رمز گونهٔ او:

«ملت بزرگ ایران خیلی بزرگتر از آن است که خود را به عنوان کاندیدا معرفی کنم.»

که معنی آن به روشنی یعنی اینکه کوچک‌تر از آن است که اجازه داشته باشد باعث بوجود آمدن صف بندی هایی از این دست و در این حد در میان صاحب اختیاران امور شود.

 

اما همزمان با این عقب نشینی اجباری، تعرض تازه ای از طرف افراط گرایان حامی احمدی نژاد آغاز می شود. آن ها از فرایندهای به اصطلاح اصولگرایی حاکم بر رژیم به خوبی آگاهند و می دانند برای رسیدن به اهدافشان باید بر اساس پرونده‌سازی های گسترده در شکنجه‌گاه‌ها و اعترافات ساختگی مسئولین احزاب اصلاح‌طلب، دستگیری رهبران جنبش سبز را بعنوان برگ آخر این پرونده‌ها عملی سازند تا بتوانند بخشی از رقیبان اصولگرای میانداری کرده را منفعل سازند و از رقابت با خود برحذر دارند و مطابق طرح احمدی نژاد در نشست با اصولگرایان به دنبالهٔ کم تاثیری بر منویات آن وادار سازند. آن ها به خوبی متوجه اند، اگر نتوانند در این مرحله کار را تمام کنند، ممکن است قربانی ساخت و پاخت هایی شوند که در بالا صورت می گیرد. به همین دلیل است که این باند با انتقاد از زمینگیر شدن پروژهٔ «درآوردن چشم فتنه» به علت میانداری اصولگرایان، بر طبل یورشی تازه می کوبد و این بار رئیس قوه قضائیه را مستقیما مورد تعرض قرار می دهد.

کیهان در تاریخ ۲۲ آذر می نویسد:

«اگر دستگاه قضايي به وظيفه خود به درستي عمل نكند، پاسخ ما به سران فتنه پشيمان كننده خواهد بود. اين بار قيامي چون 9 دي فقط به حضور و شعار ختم نخواهد شد.»

این تهدید با نوشتهٔ هتاکانه ای در وبلاگ یکی از نویسندگان سابق صفحه دوم معروف روزنامه کیهان به نام «حسین قدیانی» ادامه می یابد که در سایت دیگر این گروه «مشرق» بازتاب میابد. اما این یورش نیز خیلی سریع تر از آنی که تصورش می رود پاسخ می گیرد، دادستانی تهران، ضمن بستن سایت مشرق و وبلاگ «قطعه ۲۶»، دستور بازداشت حسین قدیانی را صادر می کند و نشان می دهد اجازهٔ چنین عملی به آن ها داده نخواهد شد. این در حالی ست که روح الله حسینیان و غلامحسین الهام دو چهره شناخته شدهٔ باند کودتا به عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران با زبانی تند و تیز به خاطر تحت فشار قرار دادن سایت ها و روزنامه های افراطیون و نیز و بویژه این دستگیری اعتراض می کنند، اما پاسخ باز هم تند تر دادستان تهران حکایت از شکاف‌های جدی دارد. جعفری در دفاع از عمل خود اعلام می دارد:

«نکته جالب اينکه؛ دادستاني، هم از سوي جريان و عوامل فتنه محکوم مي‌شود و هم از سوي دلسوزان انقلاب، آن هم به اتهام حمايت از فتنه! ظاهراً اين جريان، خود در حال تبديل به فتنه‌اي است که آرامش عمومي و امنيت داخلي و حتي خارجي را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.»

برای اینکه پیوند همهٔ این رویدادها را با فرایند انتخاباتی آیندهٔ رژیم دریابیم نگاه به سخنان روشنگرانهٔ غفوری فرد که همچون سردار رضایی، سابقهٔ طولانی در بیان برخی ناگفته های رژیم دارد، خالی از فایده نیست. او حداقل یکی از طرح های پیشنهادی، اما در حال اجرای رژیم را مشخص می کند که به تحلیل و تفسیر هم نیازی ندارد:

"میرحسین موسوی و مهدی کروبی از مرزهای نظام عبور کرده و کاملا تمام شده‏اند... اما محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی اگرچه اشتباهاتی داشتهاند، اما داخل نظامند و حتی مصداق خواص بی بصیرت هم نیستند ... من شنیدهام که نظر رهبری این است که هاشمی و خاتمی در داخل نظام هستند. ممکن است آنها اشتباهاتی داشته باشند اما بعید میدانم که مصداق خواص بی‌بصیرت باشند...»

«(موسوی و کروبی) به جز شرایط سنی ... شرایط دیگر برای آنکه بتوانند از سوی شورای نگهبان در انتخابات ریاست جمهوری آینده تأیید صلاحیت بشوند و یا بالاتر از آن بتوانند رأی مردم را به دست بیاورند را هم از دست داده‏اند. بنده چنین احتمالی را بعید میدانم. بهتر است اصلاح‌طلبان با چهره جدیدتری وارد عرصه رقابت شوند.»

او در مورد خاتمی اعلام می کند که : «خارج از چارچوب نظام نیست» اما پیشنهادش به صراحت «محمدرضا عارف» معاون اول خاتمی در دورهٔ ریاست جمهوری اوست که می تواند: «از سوی شورای نگهبان تأیید صلاحیت شود.» او شانس «چهرههایی از این دست» را بیشترمی داند. و در مورد امکان شرکت اصلاح طلبان در انتخابات راهکاری را نشان می دهد که عصارهٔ طرح ارائه شده است. او می گوید:  

«از نظر تئوری همه چیز ممکن است و اصلاح‏طلبان هم میتوانند برای انتخابات مجلس نهم نامزد معرفی کنند ... ولی اینکه چقدر نامزد آن‏ها شانس تأیید از سوی شورای نگهبان را دارد و می‏تواند رأی هم بیاورد، جای سؤال است. باید منتظر بود و دید آیا آنان کاندیدای با صلاحیت معرفی خواهند کرد یا تنها افرادی را معرفی خواهند کرد که یقین دارند نمی توانند رای مثبت شورای محترم نگهبان را کسب کنند... اگر همین الان چنین انتخاباتی برگزار شود که شانس آنها بسیار بسیار کم است. ولی خوب تا دوسال و نیم آینده احتمال دارد که آنها بتوانند بخشی از گذشتهشان را جبران کنند.» (به نقل از جرس- آذر ۲۱ آذرماه)

برای مقابله با چنین طرح هایی چه باید کرد. چگونه می توان جلوی شکاف اندازی در صف جنبش سبز را از آنان گرفت و صحنه سازی های انتخاباتی را که از همین ابتدا بر پایه نقض ابتدایی ترین حقوق شرکت کنندگان سازمان می یابد، به کارزاری بزرگ علیه گردانندگان آن تبدیل کرد.

بخش سوم-پارادایم های انتخاباتی نیروهای مخالف و تاثیر رویدادهای انتخابات بر آن

برای بررسی پاردایم های رایج انتخاباتی نیروهای منتقد و مخالف سیاسی در طی سال های گذشته، کافی ست به بیانیه ها و موضعگیری های سیاسی آن ها، قبل و در جریان انتخابات نهم ریاست جمهوری، نظری بیندازیم و فصل مشترک‌های آن‌ها را برای یک دسته بندی نسبی اما واقعبینانه بیرون بکشیم. روشن است که این نوع دسته بندی ها همیشه می تواند ضعف های جدی هم داشته باشد و درست به خاطر عامیت بخشیدن به موضعگیری های مشخص و خاص، ظرافت ها و ویژگی هایشان را به ناچار نادیده بگیرد، اما این کار را برای رسیدن به: «پیشنهاد راهکارهایی برای فعال شدن نیروهای مردمی در برخورد با انتخابات» که عنوان بخش چهارم مقاله ام برگزیده ام، ضروری دیده ام.

پارادایم های انتخاباتی نیروهای منتقد و مخالف را می توان در سه گروه زیر جستجو کرد:

1- مشارکت در انتخابات 

2- تحریم انتخابات

3- برخورد کنشگرانهٔ مطالبه محور

مشارکت در انتخابات

وزنهٔ اصلی نیروهای مشارکت کننده در انتخابات را علاوه بر طیف های مختلف اصولگرایان که خود را صاحب منصبان حاکمیت جمهوری اسلامی می شناسند، اصلاح طلبان تشکیل داده اند. اصلاح طلبان که به تدریج و در چند مرحله از مسئولیت های مهم حاکمیت بیرون رانده شده اند، پس از کودتای انتخاباتی اخیر بطور وسیع از بدنهٔ دولت تسویه و فعالیت های سیاسی شان در جامعه نیز غیر قانونی یا به طور غیر رسمی بازداری شده است. علاوه بر آن ها، مجموعه نیروهای ملی مذهبی و برخی تشکل های سیاسی اجتماعی را نیز می توان در این طیف قرار داد که بدون داشتن امکان معرفی کاندیدای مستقل خود، در انتخابات شرکت جسته و ضمن ابراز موضع انتقادی، به ناچار از کاندیداهای اصلاح طلبان (میرحسین موسوی، مهدی کروبی یا هر دو) حمایت کرده اند.

پارادایم انتخاباتی مجموعهٔ نیروهای اصلاح طلب و سایر نیروهای منتقد شرکت کننده در انتخابات تا قبل از کودتای انتخاباتی اخیر، پذیرش مشروط نظام پارلمانتاریستی ناقص و محدود جمهوری اسلامی برای جمع محدودی از نیروهای خودی و تلاش برای توسعهٔ سیاسی آن از طریق اصلاحات تدریجی یا رادیکال قانونی بوده است. (در این مورد استثناء هایی هم وجود دارد. مثلا حزب تودهٔ ایران بر شرکت در انتخابات به همراه مردم، بدون باور به امکان راهیابی هیچکدام از این دو کاندیدا به مسئولیت ریاست جمهوری، به علت ماهیت ضد دمکراتیک حاکمیت و انتخابات، تاکید داشته است.)

تحریم انتخابات

تحریم کنندگان انتخابات عموما سازمان ها و احزابی بودند که نظام جمهوری اسلامی را یک دیکتاتوری دینی ضد دمکراتیک شناخته و هر گونه اصلاحاتی در چارچوب آن را غیر عملی و ناممکن دانسته و وظیفهٔ نیروهای مخالف را تغییر ساختاری این نظام می دانند. بخشی از نیروهای چپ، سکولارها، ملی گرایان، مجاهدین و سلطنت طلبان نیروهای این طیف را تشکیل داده اند.

پارادایم انتخاباتی این نیروها افشای غیر دمکراتیک بودن «انتخابات نمایشی» و دعوت مردم و نیروهای سیاسی به تحریم آن، در کنار ترویج اصول دمکراسی پارلمانی، حقوق بشر و دمکراسی بوده است. (چپ های مدافع تحریم همزمان با افشای غیر دمکراتیک بودن انتخابات در جمهوری اسلامی، به افشای سیستم لیبرال دمکراسی و رابطهٔ آن با سرمایه داری ای که عصرش به پایان رسیده و در همه حال علیه منافع مردم عمل می کند نیز می پرداخته اند.)

برخورد کنشگرانهٔ مطالبه محور

این جریان که برای اولین بار در اواخر سال ۱۳۸۷ با بیانیه ای با امضای شخصیت های سیاسی و اجتماعی متنوعی با گرایش های چپ، دمکرات، ملی مذهبی، ملی، سکولار و غیره اعلام موجودیت کرد، تلاش داشت شیوهٔ برخورد سومی را به دو طیف شرکت یا تحریم انتخابات بیفزاید. این برخورد سوم با نام « کنش مطالبه محور» به دنبال طرح خواسته های حداقلی جامعه و وادار کردن کاندیداها به درج آن در برنامهٔ انتخاباتی و ارائه تضمین هایی در جهت اجرای آن به جای کلی گویی های رایج بود. تنوع امضا کنندگان این بیانیه به گرایش های نظری خلاصه نمی شد. بخشی از آن ها معتقد به مشارکت در انتخابات و بخش دیگری خواهان عدم شرکت در انتخابات بودند، اما این اقدام را به مرحلهٔ رای گیری موکول می کردند. در میان سازمان ها و نهادهای حمایت کننده از آن یا موثر در شکل گیری آن می توان از فدائیان خلق ایران اکثریت و اتحاد جمهوری خواهان نام برد.

پارادایم انتخاباتی این جریان را می توان اصلاح و بسط شیوهٔ برخورد نیروهای منتقد و مخالف به خود کارزار انتخاباتی دانست. این پارادایم در صدد بوده است، بار بیشتری از ترویج دمکراسی و امکان تحقق عملی اما تدریجی آن را بر دوش کارزار انتخاباتی بگذارد و برای نیروهای منتقد و مخالف حاضر ولی پراکنده در داخل کشور که صدای مستقل سیاسی نداشته اند، پلتفرم محدودی برای تاثیر بر انتخابات بیافریند.

اما برای ورود به بحث تاثیرات متقابل پارادایم های انتخاباتی و کارزار انتخابات ناچارم به تحلیل هر چند مختصر روند انتخابات باز گردم. وجود حجم عظیمی از فاکت ها و بویژه تحلیل های مختلف از دیدگاه های مختلف، فرض اینکه درک مشترکی از روند رویدادها وجود دارد را با دشواری جدی مواجه می کند. از طرف دیگر این رویدادها به باور من ویژگی های خاصی نیز دارد که نمی توان بدون اشاره به آن ها وارد فاز بعدی شد. 

مهندسی انتخابات و کودتای انتخاباتی

واقعیت آن است که برای تکمیل  قدرت مداری حزب پادگانی سپاه در تمام عرصه های سیاسی اقتصادی کشور که سال ها در حال اجرا بوده و با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد شتاب حیرت انگیزی یافت، به چهار سال دیگر وقت نیاز بود. پروژهٔ مهندسی شدهٔ انتخابات ریاست جمهوری نهم با هدف کنار زدن نیروهای رقیب، بویژه اصلاح طلبان و ادامهٔ این فرصت طلایی برای کسب یک قدرت انحصاری بود. این امر در تمام مدت چهار سال زمامداری محمود احمدی نژاد با سازماندهی وسیع حزب پادگانی و بسیج تحت امرش و ستادهای مستقر آن در دولت و مجلس با هزاران میلیارد تومان هزینه های تبلیغاتی و بذل و بخشش های مستقیم و غیر مستقیم رئیس جمهور در سفر به روستاها و شهرستان ها آن هم به شکلی آشکارا غیر قانونی و به هزینهٔ بودجه دولتی پیش برده شد. گردانندگان امور این انتخابات یعنی وزارت کشور و شورای نگهبان در حالی وارد ماه های پایانی کارزار انتخاباتی شدند که کار خرید آراء را تمام شده پنداشته و پیروزی خود را در این پروژه قطعی می دیدند و و باد غرور و نخوت چشمشان را کور کرده بود.

اما با پافشاری نیروهای زیر ضرب اصلاح طلب برای عبور از کوره راه‌های مسدود شدهٔ وزارت کشور و شورای نگهبان و غلبه بر چنددستگی داخلی، و  پا به عرصه گذاشتن میر حسین موسوی در چند ماههٔ آخر و تغییر آرایش های پی در پی و موفق این نیروها بویژه پشتیبانی خاتمی و ستادش از میرحسین موسوی و همچنین و بویژه مداخلهٔ آگاهانه، شگفت انگیز و پر شکوه مردم این پروژه به شکست کشانده شد. واقعیت آن است که سرعت رشد آرای میرحسین موسوی در میان مردم غیر قابل انتظار و بالاتر از هر گونه استانداردی بود که مشاوران داخلی و خارجی ستاد دست نشاندهٔ انتخابات و وزرات کشور تصوری از آن داشته باشند. میر حسین موسوی کسی بود که رای دهندگان جوان هیچ شناختی از او نداشتند، قدیمی تر ها را به یاد دوران جنگ و کوپنیسم می انداخت، اساسا هیچ برنامهٔ مدونی نداشت و در ابتدا با نیمه اصولگرا خواندن خود حرف های کهنه ای می زد که بسیاری چه پیر و جوان دل خوشی از آن نداشتند و به علت نداشتن هر گونه ستاد تبلیغاتی و انتخاباتی، کار تبلیغاتش را با شعار هر ایرانی یک ستاد به مردم سپرده بود. او که تقریبا کسی به او امیدی نداشت و برخی حتی تصور می کردند برای خالی نبودن عریضه و گرم نگاه داشتن تنور انتخابات با توصیهٔ مستقیم رهبر پا به عرصهٔ انتخابات گذاشته، به شکلی معجزه آسا و عملا در کمتر از یکی دو ماه، بزرگ ترین بخش از آرای مردم را به خود اختصاص داد، و همین رشد غیر قابل پیشبینی آرا بود که برنامه ریزی های سازمان یافتهٔ دارو دستهٔ نوکیسه گان سپاه و دفتر رهبری را مختل کرد و پروژهٔ انتخابات به اصطلاح «پرشور» مهندسی شده را به ضد خودش تبدیل نمود. باید متوجه بود که این شکست مرحلهٔ اول، یعنی انتخابات مهندسی شده بود که پروژهٔ دوم را کلید زد.

از یکی دو هفته قبل از روز رای گیری و آشکار شدن تب رویدادها، پروژه ای نظامی کلید خورد که طرح آن بعنوان سناریوی دوم جایگزینی برای جلوگیری از پیروزی اصلاح طلبان ریخته شده، ولی فرصت کافی برای تکمیل و برنامه ریزی آن فراهم نیامده بود. رژیم که همهٔ ترفندهایش برای خرید رای و رای سازی های سازمانیافته را شکست خورده می دید و نظر سنجی های روزانه کلافه اش کرده بود، برنامهٔ کودتا را از قبل از روز رای گیری به تصویب رساند و طرح دستگیری های وسیع و حمله به ستادهای انتخاباتی را همزمان با روز رای گیری به اجرا گذاشت. به همین دلیل، شمارش آرا در پایان رای گیری متوقف شد، فهرست آرای دست ساز شتابزده ای پر از اشکال و با اختلاف بسیار زیاد برای احمدی نژاد سر هم بندی و خوانده شد و قبل از روند بررسی قانونی شکایات، مورد تایید رهبران نظام قرار گرفت. هدف از این اقدامات حفظ احمدی نژاد و دولتش در راس امور به هر قیمت برای جلوگیری از شکست یورش خزندهٔ حزب پادگانی سپاه به قدرت کامل بود که تصور می رفت با انتخابات برنامه ریزی شدهٔ اخیر، به مرحلهٔ نهایی برسد.  

اما این چیزی نبود که بتواند مورد پذیرش مردم قرار گیرد. به همین دلیل، مردم به شکل خودجوش به خیابان ریختند و با پایداری اصلاح طلبان و بویژه کاندیداهای حذف شده از شمارش آراء، جنبشی رقم خورد که جریان های منتقد و مخالف رژیم را در کنار هم قرار داد، میان مردم برد و صدایشان را برای دمکراسی خواهی پر شمار و پر طنین کرد. ماه ها تظاهرات و مقاومت های حماسی و حضور مبتکرانه و پر شکوه مردم در خیابان ها در اعتراض به نتایج انتخابات و رفتارهای غیر قانونی و سرکوبگرانهٔ رژیم، به جنبش وسیع و بی سابقه ای دامن زد که جنبش سبز خوانده شده است.

جنبش سبز با افشای دست بردن رذیلانه در آراء مردم و کودتای نظامی متعاقب آن و نشان دادن دست خونین ولی فقیه و سپاه تحت امرش در سرکوبی مردم، و سازمان دادن مقاومت قهرمانانه در برابر آن، مشروعیت نظام را هم در عرصهٔ داخلی و هم در عرصهٔ جهانی زیر ضرب برد و با رودررو قرار دادن سپاه پاسداران با مردم، چهرهٔ آن را بیش از پیش برای مردم آشکار نمود و این ضربه ای مرگبار برای اهدافی بود که در پشت پرده های یک ظاهرسازی پوپولیستی و تظاهر به مردمی و «ضد استکبار» بودن، پنهان نگه داشته می شد. همین ضربهٔ عظیم است که شکاف های بزرگی بین حاکمان را باعث می شود، صف بندی های تازه ای را رقم می زند و خبرسیلی داغش بر چهره رئیس جمهور محمود احمدی نژاد به رسانه ها راه باز می کند.

آشکار است که جنبش سبز تا همین جای کار هم توانسته یورش سپاهیان برای یکسره کردن تسلط مطلق خویش بر حاکمیت در هر دو مرحله، یعنی انتخابات مهندسی شده و کودتای انتخاباتی، را به شکست کشانده، زمینگیر کرده و با چالش های جدی ای مواجه سازد. می توان به روشنی دید که پدیدار شدن جنبش سبز به جای جناح اصلاح طلب حکومتی، کار این دارو دستهٔ نظامی گرای غارتگر را بسیار دشوار تر از قبل نموده و خواب را از چشمانشان ربوده است. آن ها هر شب خواب «فتنه های بزرگ تری» را می بینند که در پیش است و مرتبا یکدیگر را به آمادگی برای رویارویی با آن فرا می خوانند‍و به خوبی روشن است که این، زبان و ادبیات پیروزمندان نیست، اگرچه آن ها عادت کرده باشند همه چیز را حاکی از پیروزی خود بدانند.

تاثیر متقابل کارزار انتخابات  و پارادایم های انتخاباتی

هواداران پارادایم های انتخاباتی پیش گفته مسیرهای متفاوتی را در مراحل مختلف سیر رویدادها در پیش گرفتند که توجه به آن، حاوی درس آموزی های بزرگی ست.

 تحریم کنندگان انتخابات در مرحلهٔ مقدماتی آن، ضمن معرفی و تشریح سیستم های دمکراتیک حکومتی مورد نظرشان، به افشای غیر دمکراتیک بودن ساختار سیاسی جمهوری اسلامی و غیر قابل اصلاح بودن آن دست زدند و بر نمایشی بودن انتخابات در این سیستم تاکید داشتند. آن ها اصلاح طلبان را بازیگران آگاه این نمایشنامهٔ مضحک می شناختند و دعوت مردم به شرکت در انتخابات را مشارکت در مشروعیت بخشیدن به نظام می خواندند. رای دادن در چنین شرایطی از نظر آنان تنها و تنها رای به مشروعیت نظام بود و رای دهندگان یا جیره خواران نظام بودند یا «مردم ناآگاه» و دچار «توهم». بخشی از تحریم کنندگان در مواجهه با شرکت وسیع مردم در انتخابات شگفت زده و تا حد زیادی دچار انفعال سیاسی شدند، اما بخش بزرگ تری از آنان ترجیح دادند آن هایی را «توده های مردم» بشناسند که با همهٔ ترفندها در رای گیری شرکت نکرده و رای «نه» ای را از طرف آنان به حساب پشتیبانی از پارادایم تحریم بگذارند.

مشارکت کنندگان منتقد و مخالف در انتخابات با دیدن استقبال مردم، هر چه مصمم تر شده و بر تلاش های خود برای افزایش آراء به نفع کاندیداهای مورد نظرشان افزودند. ستادهای انتخاباتی میرحسین موسوی و کروبی از یک سو با بهره گیری جهت دار و گزینشی از تحلیل های تحریمی ها، ویژگی های غیر دمکراتیک انتخابات را زیر سئوال می بردند و تقلبات رقیب حاکمشان را افشا می کردند و از سوی دیگر، با درج شفاف و بی اما و اگر بخش بزرگی از خواست های جمع بندی و اعلام شده توسط نیروهای مطالبه محور در برنامه ها و مصاحبه های تلویزیونی خود، به طور چشم گیری به آراء خود و شمار شرکت کنندگان می افزودند.

جریان مطالبه محور با نزدیک شدن به روزهای رای گیری کاملا به دو بخش تقسیم شد (آن ها از ابتدا هم دو گروه بودند)، بخشی با تاکید بر اینکه کاندیداها تضمینی برای اجرای این برنامه ها نداده اند، به تحریم کنندگان پیوست، و بخشی با تاکید بر اینکه بخش بزرگی از خواسته هاشان در برنامهٔ کاندیداها بازتاب یافته به مشارکت کنندگان. چنین به نظر می رسید که این پارادایم انتخاباتی تنها برای مرحلهٔ مقدماتی انتخابات طراحی شده باشد و نه فازهای بعدی آن، اگر چه خود فاقد چنین محدودیتی بود و به آن اشاره ای نداشت. به همین دلیل این سه پارادایم در هفته های قبل از رای گیری به دو گروه کاهش یافت: تحریم کنندگان و مشارکت کنندگان.

کودتای انتخاباتی که کمتر اثری از آن در تحلیل ها و پیشبینی های مشارکت کنندگان و تحریم کنندگان مورد تاکید جدی قرار نگرفته بود و همانطور که قبلا توضیح دادم، در هفته های آخر و با شکست پروژهٔ مهندسی انتخابات در دستور کار رهبران نظام قرار گرفت، کارزار انتخابات را به مرحلهٔ جدیدی کشاند: اعتراض به نتایج انتخابات و کودتای سپاه.

شرکت کنندگان در انتخابات حتی بدون دعوت موسوی و کروبی پا به خیابان گذاشتند و با راهپیمایی میلیونی سکوت تاریخی شان نشان دادند که نه «ناآگاه» اند و نه «متوهم» و آماده اند در هر مرحله از سیر رویدادها برای خواستهٔ مشترک تاریخی خود یعنی رعایت حقوق دمکراتیک و اجتماعی به مبارزه برخیزند ـ چه این مبارزه در زمین حکومتیان بازی شود و از نظر رهبران نظام قانونی باشد، و چه به جاده ها و خیابان هایی کشیده شود که به زعم حکومتیان «غیر قانونی» ست.

مدتی طول کشید تا تحریم کنندگان به خود آیند. «بازی» بیش از آنی جدی شده بود و طعم خون می داد که آن ها متصور بودند. اما با وارد شدن آنان به صف اعتراضات مردمی، جبههٔ یکپارچه ای شکل گرفت که فراتر از انتظار حکومتیان، اصلاح طلبان منتقد و مخالفان نظام بود. این جبههٔ بزرگ مردمی ست که کودتای انتخاباتی را به چنان چالشی می گیرد که در تمام تاریخ سی و اندی سالهٔ جمهوری اسلامی بی سابقه است. و هنوز نیز بعد از به خاک و خون کشیدن وسیع و گستردهٔ آن با ده ها کشته، صدها زندانی شکنجه شده و هزاران تصفیه و پاکسازی و بازداشت، نه خاموش می شود و نه حتی از خواسته های خود گامی به عقب می نشیند. و این جنبش سبزی نیرومند ست که به قول مشاور فرمانده کل سپاه «آنقدر وسیع بود (هست)» که «هر انسان بی هویتی (مخالفی) در آن جای می گرفت (می گیرد)» و آیندهٔ سیاسی کشور ما در دوران پیش رو با سرنوشت آن گره خورده و کنشگران سپهر سیاسی، چه بخواهند و چه نخواهند، تاثیر گذاری اقداماتشان از طرق کنش و واکنش با آن است که معنی خواهد یافت.

در بخش آخر مقاله یعنی قسمت چهارم به بررسی تا حدی زودهنگام و لذا کلی تر راهکارهایی خواهم پرداخت که می تواند در آینده مورد توجه کنشگران قرار بگیرد.

بخش چهارم و نهایی-در جهت تقویت جنبش سبز بکوشیم

بر آنم که قبل از ورود به بخش نهایی از بحث انتخابات آینده، ضمن بیان چند نکته ای در بارهٔ «سپهر سیاسی» و «مخاطبان و مخاطبان نهایی» نیروهای سیاسی مخالف، به پاسخگویی مسائلی بپردازم که در طول سه بخش قبلی مقاله عنوان کرده ام. به عبارت دیگر دانستن این مطالب را فرض نگرفته ام، چرا که بدون آگاهی نسبت به آن، درک مقاله با ابهاماتی روبرو خواهد بود.

سپهر سیاسی

سپهر یا فضای[v] سیاسی دارای ویژگی هایی ست که نمی توان بدون رعایت قانون مندی هایش، تاثیر سازنده، جدی و هدفداری در آن داشت و یا بر آن گذاشت. یکی از عمومی ترین ویژگی های هر فضا یا سپهر، چه سیاسی باشد یا نباشد، جایگاه و موقعیت عوامل مستقر در آن و نقش هر جایگاه در کنش و واکنش های درونی و محیطی آن است. پراتیک یک نیروی سیاسی بسته به اینکه چه جایگاهی در سپهر سیاسی داشته باشد، از ویژگی های خاصی برخوردار می شود و رعایت های خاصی را می طلبد که لازم است در همه حال در نظر گرفته شود.

می توان در سپهر سیاسی کشورمان بخش هایی را مشخص ساخت. حد اقل سه بخش عمده در این فضا تا حد زیادی قابل تمایز است. بخشی که فعالیت های هنوز قانونی یا نیمه قانونی شناخته شده در آن جریان دارد، بخشی که سال هاست غیر قانونی قلمداد می شود و در زیر ضرب نیروهای امنیتی رژیم قرار دارد، ولی رژیم موفق به کنترل کامل آن نبوده است، و در نهایت فضای آزاد سیاسی در خارج از کشور که اغلب رهبران نیروهای مخالف رژیم در آن زندگی می کنند. ناگفته پیداست که ما در بخش نیمه قانونی فضای سیاسی داخل کشور با دوگانگی ها و سیالیت های قابل توجهی نیز روبرو باشیم و این مرزها در حال تغییر و تحول باشند. ذکر این نکته نیز لازم است که در خارج از کشور نیز برای نیروهای سیاسی فضایی آزاد تا نیمه آزاد با محدودیت های خاص خود وجود دارد، چرا که نیروهای امنیتی رژیم چتر کنترلی خود را بر آن هر روز گسترش داده و سابقه ناامن کردن آن با بستن رهبران نیروهای سیاسی به رگبار مسلسل (میکونوس) و ربودن افراد و انتقال آن ها به داخل کشور در چمدان های دیپلماتیک (باکو) از خاطره ها محو نشده و نمی شود . این محدودیت ها برای افرادی که رفت و آمد به داخل کشور دارند (برای مثال دانشجویان) بسیار سخت تر است و باید به درستی درک شود.

باید متوجه بود که از منظری دیگر، وجود یک نظام طبقاتی اجتماعی با اقشار و لایه های مختلف باعث بوجود آمدن تقسیم بندی دیگری در این سپهر سیاسی می شود. یعنی بسته به اینکه مخاطب یک نیروی سیاسی در طبقات فرودست جامعه قرار می گیرد، یا فرا دست، و یا اقشار میانی  ارتباطش با این فضا و سایر عوامل و فرایندهای جاری در آن تعریف متفاوتی به خود می گیرد[vi]

اینکه یک نیروی سیاسی در کدام یک از بخش های این سپهر سیاسی فعالیت می کند و مخاطبان هدفش در کجای آن قرار می گیرند، بر نحوهٔ فعالیت هایش تاثیر جدی می گذارد. بدین معنی که حتی بین دو بخش از یک جریان سیاسی در داخل و خارج نیز، نمی توان یکسان بودن پراتیک و شیوهٔ تبلیغ سیاسی را  امری قطعی تصور کرد. مثال مشخصی از این تفاوت را بین اصلاح طلبان خارج و داخل کشورو یا جریان های مختلف جنبش زنان در خارج و داخل می توان به عیان دید.

بخش بزرگی از نیروها، جریان ها و شخصیت های سیاسی خارج از کشور به درستی به این نکته تاکید داشته اند که تاکتیک ها و استراتژی های مرحله ای مبارزه باید در جهت تقویت جنبش در داخل کشور باشد، چرا که مردمی که در نهایت مخاطب این سیاست ورزی ها قرار می گیرند و قرار است با پراتیک توده ای و شکوهمند خود آن را به اجرا درآورند، در درون کشور زندگی می کنند. البته باید توجه داشت که ایرانیان خارج از کشور نیز جمعیت بزرگی را تشکیل می دهند که در این میان نقش آفرینی خود را دارند.

می دانیم که با بوجود آمدن «فضای مجازی» با میلیون ها کاربر به کمک اینترنت، علاوه بر فضای سیاسی واقعی ترسیم شده در بالا، فضای مجازی مهمی نیز حضور جدی دارد که بدون داشتن ویژگی های مکانی تعیین کننده، در تمام بخش های مختلف این سپهر سیاسی نفوذ داشته و بعلاوه بار انتقال بخش مهمی از اطلاعات و ارتباطات نیروهای مخالف و منتقد خارج از کشور با داخل رانیز بر عهده دارد.

مخاطبان و مخاطبان نهایی

معمولا هر نیروی سیاسی جدی برای پیشبرد سیاست هایش هدف و مخاطبان نهایی مشخص شده ای دارد. اینکه این مخاطبان در کدام جایگاه طبقاتی از سپهر اجتماعی قرار بگیرند، باعث تاثیرات مختلفی مطابق توضیحات بالا می شود. برای مثال ممکن است مخاطبان یک نیروی سیاسی، اقشار متوسط جامعهٔ شهری یا دانشجویان باشد که بخش بزرگی از آن ها بویژه در برآمدهای سیاسی اجتماعی حضور قابل توجهی در فضای مجازی داشته اند و شیوه های تشکل های شبکه ای مدرن در فضای مجازی را تا حدی تجربه کرده اند، یا بخش های مختلف طبقهٔ کارگر که برای متشکل شدنش هنوز در فضای واقعی نیمه قانونی و غیر قانونی می کوشد.

اما علاوه بر مخاطبان نهایی، در اغلب موارد، مخاطبان گوناگون دیگری نیز یک نیروی سیاسی را احاطه می کنند که دارای موقعیت و جایگاه اجتماعی یکسانی نیستند و اگر این فضای چند مخاطبی به نفع مخاطبان نهایی تقلیل داده شود، کارایی فعالیت ها به تدریج کاهش یافته و انتشار پیام های سیاسی تضعیف می شود. برای مثال نیروی سیاسی چپی را در نظر بگیرید که فعالیت های سازمان یافته ای در خارج از کشور دارد. بی شک مخاطبان نزدیک این نیروی سیاسی در فضای واقعی پیرامونش مشابهت چندانی با طبقهٔ کارگر در جمهوری اسلامی ندارند که تحت خفقان حاکم بر کشور بی هیچ پشت و پناهی برای تامین معاش روزانه از بام تا شام می دوند. اما حمایت همین نیروی اطراف در خارج است که تا حد زیادی آن سازمان را در شرایط و موقعیت فعلی برای فعالیت های هدفدار بلند مدتش سر پا نگه می دارد. همچنین هر حزب یا سازمان یا جنبش سیاسی متحدین دورونزدیکی دارد که نمی تواند بدون توجه به تاثیرات متقابل فعالیت هایش بر این نیروها به عملی سیاسی دست بزند.

روشن است که در چنین شرایطی یک حزب یا سازمان سیاسی جدی و مبارز و مسئول ناچار است در تاکتیک های سیاسی خود، چند وجهی بودن فضا و پیچیدگی اثر پیام ها و عمل سیاسی و تاثیرات متقابل تاکتیک هایش بر دیگر نیروها را در هر لحظه دریابد. و به همین لحاظ پیام های سیاسی نه بر اساس درستی مطلق آن پیام ها، بلکه در عین حال وابستگی های متقابل نسبی در فضای سیاسی تعریف و ترسیم می شود.

تحلیل و ارزیابی مواضع گذشته

 اگر بخواهیم از تجربهٔ انتخابات درس بگیریم، پیچیدگی های صحنهٔ مبارزه را درک کنیم و حضوری هرچه جدی تر در صف نخست پیکار مردم زحمتکش مان داشته باشیم، باید تحلیل و ارزیابی دقیقی از مواضع قبلی خود و دیگران داشته باشیم. انتخابات دهم ریاست جمهوری درس های بس گرانبهایی داشت که شایسته است بدان توجه جدی شود.  قبل از هرچیز باید بدان روزها بازگشت و از خود پرسید تا چه اندازه سیر رویدادها را درک و تا حدی پیشبینی کرده بودیم. به عبارت دیگر سیر وقایعی که روی داد، یعنی:

·     صف بندی های کاندیداها

·     شرکت مردم در رای گیری

·     تقلب وسیع انتخاباتی

·     شکست انتخابات مهندسی شده

·     کودتای انتخاباتی

·     و مقاومت مردم در برابر آن و سرکوب های گسترده و خونین مردم توسط سپاه و بسیج

که در بخش قبلی مقاله به تشریح آن پرداختم تا چه حد برای مان قابل تصور بوده است؟ اگر تصور ما با آنچه روی داد فاصلهٔ جدی داشته، و از ریشه یابی عمیق علت این کوررنگی به سادگی چشم پوشی کرده ایم، با مشکلی جدی مواجهیم. و طبیعی ست که در چنین حالتی همان بلایی بر سرمان خواهد آمد که امروز در برخی نوشته ها و تحلیل ها با آن روبروییم: عدم به رسمیت شناختن جنبشی به نام جنبش سبز و تلاش برای جانشین سازی آن با ذهنیاتی بدور از واقعیت. این روش متاسفانه در نهایت به بیراهه می رود و  مبارزه با رهبران این جنبش یعنی موسوی، خاتمی، و کروبی را جایگزین خامنه ای، سپاه، احمدی نژاد و ... و به عبارت دیگر رژیمی می نماید که هم اصلاح طلبان و هم سایر نیروهای مخالف در حال مبارزه با آن بوده وهستند.

می توان پرسید آیا بخش اعظم و هستهٔ اصلی و تعیین کنندهٔ مردم معترضی که حماسه های بزرگ رودررویی با رژیم ضد دمکراتیک و قرون وسطایی را رقم زدند، همان هایی نبودند که در انتخابات شرکت کردند. اگر بوده اند، که بوده اند، باید پرسید چرا ما در تشخیص «توده های مردم» به معنای دقیق کلمه دچار خطا شدیم و ریشهٔ این خطای بسیار جدی ما در کجاست؟ به عبارت دیگر به طریقی علمی ریشه یابی کنیم و ببینیم چه چیزی نیاز به بازنگری دارد: بینش ما، روش های جمع آوری فاکت ها و تحلیل آن، عدم درک صحیح سپهر سیاسی، یا  جایگزینی مخاطبان میانی و کناری به جای مخاطبان اصلی، یا ...؟

بررسی های من از مواضع نیروهای سیاسی مترقی مخالف در طی دوره انتخابات و بعد از آن نشان از آن دارد که عدم شناخت فضای سیاسی، و تاثیر مخاطبان میانی و کناری و همچنین جایگاه این سازمان ها در شکل گیری تحلیل ها و مواضع نارسای اعلام شدهٔ بسیاری از آنان تاثیر قابل توجه داشته است. به عبارت دیگر هر چه این سازمان ها و احزاب توجه جدی تر و رابطهٔ ملموس تری با مخاطبان نهایی داشته، و درک عمیق تری از سپهر سیاسی و محدودیت ها و ویژگی های نیروهای مستقر در جایگاه های متفاوت آن به دست آورده، و واقعگرایی بیشتری در روش برخوردشان داشته اند، به تناقض های کمتری دچار بوده و مواضع درست تر، موثر تر و اثربخش تری گرفته اند. همچنین این بررسی ها نشان می دهد، بر خلاف ادعای برخی روشنفکران، این دفاع ازمواضع طبقاتی زحمتکشان یا سرمایه داران نیست که صف بندی شرکت و تحریم را شکل می دهد. در هر دو طیف، یعنی شرکت کنندگان و تحریم گران، با انواع نیروهای چپ، سکولار و مذهبی روبرو هستیم- برای مثال سلطنت طلبان، مجاهدین و راه کارگری ها مدافع تحریم، و جمهوری خواهان و ملی گرایان، اصلاح طلبان و توده ای ها و ااکثریتی ها مدافع شرکت در انتخابات بودند.

راهکارهایی در برابر جنبش سبز

به نظر می رسد با توجه به زودرس بودن داوری در مورد صف بندی های احتمالی آینده، بهتر باشد به ذکر مهم ترین نکات اکتفا کنم و تحلیل های دقیق تر این مصاف ها را برای دوران مناسبش بگذارم. (همه جا با بحرانی شدن موقعیت دولت های بر آمده از انتخابات به اعلام انتخابات زود رس و پیش از موقع دست می زنند، در کشور دیکتاتور زدهٔ ما ظاهرا مبارزات انتخاباتی بعدی را زود تر شروع می کنند)

·     باید متصور بود که نیروهای فعال در بخش های قانونی و نیمه قانونی سپهر سیاسی کشور تمایل داشته باشند به نوعی موضعگیری کنند که امکانات محدود فعالیت های سیاسی اجتماعی شان حفظ شود یا حداقل کمتر نشود. بخشی از این نیروها باخطر جدی دستگیری در یورش های بعدی مواجه اند و به درستی محتاطانه تر برخورد می کنند و خواهند کرد و بهتر است موضعگیری های گاه متفاوت این نیروها را درک کرد و آن را از روی جهل یا احیانا چرخش به طرف حاکمیت و یا «خیانت» به مردم اشتباه نگرفت. ممکن است بخشی از تشکل ها و جریان های مشارکت کننده در جنبش سبز به شرکت در انتخابات بعدی (حد اقل در مراحل مقدماتی) گرایشاتی نشان دهند و از هم اکنون در تعیین پلتفرم هایی برای تعیین مرز مشارکت یا عدم مشارکت شان فعال باشند. فعالیت فراکسیون اصلاح طلبان مجلس و سخنان حساب شدهٔ خاتمی در برابر آنان برای ترسیم پارادایم انتخاباتی اصلاح طلبان را باید از زمرهٔ اینگونه اقدامات دانست[vii]. از دست دادن فضای قانونی و نیمه قانونی (با شاخص های جمهوری اسلامی) به هزینهٔ موضعگیری های به ظاهر تند تر علیه گردانندگان امور و یا احیانا قهر و ترک همهٔ سنت های سیاسی گذشته، نه برای یک نیروی سیاسی معقول است و نه وقوعش دردی را از آن نیرو و از دیگران دوا می کند. باید در این زمینه متوجه جایگاه اصلاح طلبان و مخاطبان نهایی شان بود که می تواند با جایگاه برخی از دیگر نیروهای جنبش سبز و مخاطبان آنان تا حد معینی فاصله داشته باشد. (البته این به معنای نقد مثبت و سازنده و لزوم تصحیح تدریجی برخی مواضع دمکراتیک و همچنین بویژه در زمینهٔ اقتصادی و اجتماعی برای هر چه نزدیک تر شدن به خواست های مردم نیست.)

·     برآمدهای اعتراضی مردم که پوشش رسانه ای جهانی می یافت و بر خارج کشور سایه انداخته بود و همچنین ارتباط رسانه ای مخاطبان میلیونی خارج از کشور با سیر رویدادها در داخل کشور کاهش می یابد. به دلیل تسلط دوباره واقعیت های سپهر سیاسی خارج از کشور بر مخاطبان کناری و میانی نیروهای مخالف مستقر در این فضا، با فشار خواست ها و سلیقه های متفاوت این بخش از مردم مان بر بدنهٔ این نیروها روبروییم. متاسفانه تاثیر گسست دوبارهٔ این دو بخش از سپهر سیاسی، یعنی خارج و داخل از هم اکنون مشاهده می شود. به نظر می رسد پاسخگویی به این دو گانگی بدون تقلیل آن به یک بخش، هنری ست که رشد و افزایش توانمندی نیروهای سیاسی بویژه چپ ها را می طلبد. برای این کار، در تجربهٔ تاریخی چپ ها سنت مبارزات چند سطحی ارزنده و موفقی بویژه در جریان انقلاب بهمن وجود دارد که می باید از آن بهره گرفت.

·     نیروهای مختلف سیاسی شرکت کننده در جنبش سبز، بیش از آنی که نگران سرنوشت مخاطبان نهایی نیروهای دیگر باشند، باید بتوانند نگران سرنوشت مخاطبان نهایی خود باشند و نیازهای واقعی آنان را درک کنند و به شیوه ای واقعبینانه و مسئولانه بدان پاسخ بدهند. اینکه نیرویی تصور کند نمایندهٔ همه است و مطاعی فراهم کرده که به دست همه می رسد و همه به یک میزان طالب و خریدار آنند، بسیار غیر واقع بینانه، و از نظر سیاسی یک خطای استراتژیک است.

·     از آنجا که فضاهای سیاسی همچون دیگر سپهرهای اجتماعی دارای یک به هم پیوستگی هستی شناسانه اند،  پراتیک و پیام های سیاسی نیروهای مخالف همانطور که در بخش قبلی مقاله توضیح دادم با کنش و واکنش های مختلف در سپهر سیاسی روبرو می شود و تاثیرات متقابل پیچیده ای قبل از اثرگذاری نهایی آن ها شکل می گیرد. (برای مثال بکارگیری شعارهای مطالبه محوران توسط ستادهای تبلیغاتی موسوی و کروبی که در بخش قبلی مقاله تشریح کردم). به همین دلیل، بسیار مهم است که ضمن در نظر گرفتن مبارزات دیگر نیروها در این سپهر سیاسی، راه هایی را یافت تا نحوهٔ اثرگذاری رفتارها را شناخت، فاکت های مربوط به آن را با دقت جمع آوری نمود و به جای تحلیل و نقد پیام ها در خلاء، تاثیر آن ها را بر سپهر سیاسی شناخت و آنگاه مورد ارزیابی و نقد قرار داد. برای مثال کافی ست «سخنرانی خاتمی در نشست با فراکسیون اقلیت مجلس» را در جستجوی گوگل بگذارید تا متوجه شوید به جای یافتن این سخنرانی تا چند صفحه اول مواجه با حملات جنون آسای سایت های اصولگرایان و اصولگرایان افراطی برای مقابله با آن می شوید. این نشان می دهد که برخلاف برخی تحلیل های نادرست و بسیار مخرب رایج توسط برخی تحلیلگران مغرض و هدفدار، موضعگیری خاتمی حاوی هیچ پیام سازشی نیست، بلکه به صف آرایی دوبارهٔ اصلاح طلبان و باند کودتا می انجامد- اگرچه موضعگیری او موضعگیری مطلوب این یا آن فرد یا جریان سیاسی نباشد.

·     بسیار مهم است که در هر قدم و هر گام نهادها و تشکل های سیاسی موجود را تقویت کنیم و از جایگزینی و تقویت شخصیت ها و جریان های بدون هویت و شناسنامه ای که هر روزه شکل می گیرند و چند روزه نوبت آنان است اجتناب کنیم. تدوین موضعگیری ها و پراتیک سیاسی درست و تاثیر گذار کار بسیار پیچیده ای ست، به تجربه های طولانی و همچنین دانش های گوناگون در عرصه های متفاوت و ارتباط توده ای فعال نیاز دارد و نمی تواند توسط روشنفکران منفرد یا محافلی موقت و چند روزه و هنوز پا در هوا صورت بگیرد. پیدایش یک حزب یا سازمان یا جنبش در تاریخ سیاسی کشور را باید چیزی شبیه پیدایش یک گونهٔ حیاتی شناخت. احزاب و سازمان ها بخش جدایی ناپذیر از یک سپهر سیاسی اند و چه کوچک و چه بزرگ بر نحوهٔ زیست آن تاثیر می گذارند. هیچ نقدی در چارچوب یک جنبش اجتماعی نباید با هدف حذف دیگر نیروها یا تخریب آن ها صورت بگیرد. تلاش برای تخریب چهرهٔ احزاب و سازمان ها با ترفندهای گوناگون همیشه کار دشمنان آزادی و دمکراسی بوده و هست، اگر چه با نام دمکراسی و تنوع نظرات یا از سوی دیگر کمونیسم ناب و انقلابی و چه و چه بیان شود. به عبارت دیگر، نقد سیاسی موازین دقیقی دارد که لازم است در این میان رعایت شود و بزرگ ترین شاخص قابل توجه آن تقویت همبستگی در میان جنبش است.

·     تنوع در سپهر سیاسی کشور را یک اشتباه یا ندانم کاری نباید دانست، و یک امر موقتی که به زودی رفع خواهد شد هم نمی توان قلمداد کرد در کمال خوشبختی چه بخواهیم و چه نخواهیم رو به گسترش است. به همین دلیل همهٔ نیروهای سیاسی ای که تا کنون فرقه ای برخورد کرده و خود را حق مطلق و بقیه را باطل مطلق پنداشته اند، در این سپهر با مشکل مواجه خواهند شد. واقعیت ها قوی تر از آنند که کسی بتواند از آن روی بگرداند. به همین دلیل، همه نیازمند آن خواهند بود که منعطف تر، چند وجهی تر، و واقعبینانه تر با سیر وقایع برخورد کنند تا تاثیر قوی تری در جهت اهدافشان بر این سپهر سیاسی داشته باشند. طبعا هر چه یک حزب یا سازمان سیاسی با تجربه تر و واقعبین تر باشد، چنین گرایشی در شیوهٔ برخوردهایش بیشتر دیده خواهد شد. اشتباه ترین کار آن است که به جای درس آموزی از عمل رشد یافته تر برخی از احزاب ریشه دار که وجودشان افتخاری برای مبارزات هم میهنمانمان است، یاد جرم تراشی هایی برای آن ها در فلان یا بهمان تاریخ بیفتیم و آن ها را بکوبیم.

تاریخ چند دههٔ جمهوری اسلامی حاوی فراز و نشیب های مختلفی بوده است. افزایش و کاهش ادواری رودررویی پایینی ها و بالایی ها و نیز درگیری و تضاد میان بالایی ها به تناوب و توامان مسیر این رویدادها را رقم زده است. به همین دلیل اشکال مختلفی از مبارزه در دوران های مختلف در دستور کار نیروهای سیاسی قرارگرفته، که جنبش های توده ای و مبارزات انتخاباتی بخشی از آن است. در یکی دو سال گذشته، مردم ما بویژه در جریان جنبش سبز نشان دادند که تجربه و خرد اجتماعی گردآمده از تاریخ مبارزات سیاسی مادران و پدرانشان را نه تنها دور نریخته اند، بلکه فرا گرفته و به خوبی و حتی گسترده تر از تصور برخی روشنفکران توبه کننده از مبارزات گذشته، ارتقاء داده و بکار بسته اند.

و آخر اینکه، فاکت های سیاسی از هم اکنون نشان از کارزار انتخاباتی تازه ای دارد که قرار است به اصطلاح آیندهٔ تضادهای سیاسی درون حکومتی را سر و سامان دهد. گردانندگان رژیم مسلما اجازه نخواهند داد تجربه قبلی تکرار شود و درس های لازم را از شکست سرهم بندی مشروعیت های چهل میلیونی گرفته اند. هر کدام از ما اعضای جنبش سبز از هم اکنون، برای این سئوال که آیا برای سر وسامان دادن به مشروعیت بر باد رفته، به بخشی از اصلاح طلبان اجازه شرکت داده خواهد شد، و یا اینکه آیا «توده های مردم» بی باور به این حضرات حاضرند باز هم در یک انتخابات سراسر تقلب دیگر شرکت کنند، فرض های اولیه و پاسخ های روشنی داریم. اما بهتر است به جای نسخه پیچی ها ومطلق کردن و شاخ و برگ دادن به چنین پاسخ هایی، برای هر نوع چرخشی در فضای سیاسی آماده باشیم و تلاش کنیم در حین وجود تنوع و اختلاف در درون جنبش، رودررویی یکپارچهٔ آن را با کودتا گران حفظ کنیم و عمق و گسترش دهیم. تردیدی نیست که «توده های مردم» همیشه برای گشایش راه های مسدود و بستهٔ پیشارویشان معجزه های تازه ای را به نمایش می گذارند.

خواست تاریخی مردم ایران برای تشکیل جنبشی گسترده و مردمی علیه رژیم دیکتاتوری حاکم با مبارزات حماسی در جریان انتخابات دهم ریاست جمهوری و اعتراضات علیه کودتا رقم خورده و ما آن را در غالب جنبش سبز بدست آورده ایم، باید از این جنبش همچون مردمک های چشم نگهداری کنیم.

۱۵ دیماه ۱۳۸۹

 

 


[i]  آغاز پروژه حذف درونی در جریان حاکم- روز آنلاین

[ii]  همهٔ مهمانان پاستور و نیز برنامه احمدی نژاد برای تسخیر مجلس آینده- روز آنلاین

[iii]  مطهری: احمدی نژاد نه اصولگرا است نه اصلاح طلب! – اخبار روز

[iv]  تابش: اصلاح طلبان رغبت زیادی برای حضور ندارند- جرس 

[v]  من در این مقاله سپهر و فضا را مترادف یکدیگر گرفته ام، اما به علت نو بودن این مفاهیم در بحث های سیاسی، و برای ارتباط زبانی بهتری با خوانندگان از آن ها هر دوی آن ها در کنار هم و جابجا استفاده کرده ام.

[vi]  از تقسیمات جغرافیایی فضا مانند شهر و روستا و یا روستاشهرها در ایران به خاطر خلاصه کردن مطلب گذشته ام.

[vii]  سخنان خاتمی در نشست با فراکسیون اقلیت مجلس

(http://www.emruznews.com/2010/12/post-5348.php)

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter