نویدنو:14/08/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

 

 نویدنو  14/8/1389

 


 

 چاوشی به نام انقلاب اکتبر

هانس هاینتس هولتس-  برگردان  یدالله سلطانپور

 

(انقلاب اکتبر، بمثابه نشانه دورانی نوین) [1]

 

 بحران سرمایه داری که از تشدید تضادهای درونی مخرب آن سرچشمه می گیرد، یک پدیده دورانی[2]  است.

 این بحران ـ برای اولین بار ـ خود را در تمامت جنگ جهانی اول نمایان ساخت.در شروع این بحران عمومی بود که روسیه تزاریستی زیر ضربات شکست نظامی در هم شکست، روسیه ای که هنوز در آغاز صنعتی شدن قرار داشت و توده های مردم ـ حتی ـ هنوز رزم خود را بخاطر برقراری دموکراسی بورژوائی به انجام نرسانده بودند.

 بورژوازی عقب مانده و ضعیف روسیه، ناتوان از مقاومت در برابر هجوم طوفانی توده های کارگر و دهقان، قادر به برقراری نظام حاکمیت بورژوائی ـ دموکراتیک به جای دیکتاتوری تزاریستی نشد و از سر راه برداشته شد.

«سست ترین حلقه زنجیر» سیستم جهانی سرمایه داری از هم گسست.در این حالت خاص ـ به طور استثنا ـ شرایط نارس بود که انقلاب سوسیالیستی را امکان پذیر ساخت.

 اگر انقلاب در حالات دیگر (مثلا انقلاب فرانسه در سال 1789 میلادی و یا انقلاب بورژوائی در سال 1848 میلادی)، نقطه اوج و یا پایان یک روند انقلابی بوده، انقلاب اکتبر در آغاز یک روند انقلابی قرار داشت.انقلاب اکتبر، هم در آغاز تشکیل اتحاد شوروی جوان و هم در آغاز روند گذار از جامعه سرمایه داری به جامعه سوسیالیستی در مقیاس جهانی قرار داشت. 

انقلاب اکتبر چاوش حرکت به سوی ناکجاآباد تاریخی بود و نه چاوش پایان تحقق تغییرات تاریخی. انقلاب اکتبر نه نشانه پیروزی پرولتاریا، بلکه نشانه شروع پیکاری درازمدت برای تشکیل جامعه جهانی بی طبقه بوده است، نشانه شروع پیکاری بر ضد دشمن هنوز نیرومند و برتر بوده است.با انقلاب اکتبر، دوران روند انقلابی آغاز می شود. 

 روندی که در طی آن، سرمایه داری سرنگون و نابود می شود و انقلاب علمی و فنی در خدمت انسان ها قرار می گیرد و از سرسپرده بهره وری سرمایه بودن نجات می یابد.

صعود و سقوط اتحاد شوروی، مرحله اول این دوران بوده است.

 ما با تضادهای شدت یابنده در درون سرمایه داری به ظاهر پیروزمند، وارد مرحله دوم این دوران گشته ایم. مسئله تعیین کننده دوران ما ـ اما ـ همان می ماند که بود: یا سوسیالیسم و یا بربریت! 

انقلاب اکتبر علامت ابدی از خود به جا نهاده است (علامتی فنا ناپذیر در حافظه سرسخت بشریت. مترجم):

 توده های به ظاهر ضعیف و حق باخته، توده های تحت استثمار و ستم، توان آن را دارند که برخیزند!

 توان آن را دارند، که دولت خود را و جامعه خود را برپا دارند و دشمنی نیرومند را سر جای خود بنشانند. 

 این اتحاد شوروی بود که فاشیسم را سرنگون کرد و به یاری جنبش های رهائی بخش ضد استعماری شتافت.این «شبح کمونیسم» بود که طبقات حاکم را به وحشت افکند.اما علیرغم آن، اولین سیستم جامعه سوسیالیستی در هم شکست. شالوده اقتصادی برای تحقق همزمان دو وظیفه دشوار، یعنی مقابله سیستمی با سرمایه داری و ساختمان اجتماعی دولت شوروی، ضعیف بود. 

تداوم روند انقلابی بعد از انقلاب اکتبر، به سبب توسعه نیافتگی نیروهای مولده و محاصره سیاسی ـ نظامی، به انحرافات هرچه بیشتر از آماج انقلابی منجر شد.به جای جامعه آزاد مولدین[3]، دستگاه بوروکراتیکی قوام یافت، که بدون آن ساختمان خطه پهناور شوروی غیرممکن بود.حزب دیگر نه پیشاهنگ پیشرفت اجتماعی، بلکه حامل فونکسیون دولتی و لذا ابزار حاکمیت شده بود.حزب دیگر مرکز تشکیل اراده اجتماعی کلکتیف نبود. انتگراسیون (4) توده ها در ساختار بغرنج مؤسسات خودگردان میسر نشد. 

بدین طریق بود که افراد رفته رفته از احساس و قبول مسئولیت نسبت به حیات اجتماعی دور ماندند و در دوره بحران، آمادگی برای دفاع از جامعه سوسیالیستی و نوسازی آن بوجود نیامد. 

آیا این به معنی شکست انقلاب اکتبر است؟

آیا انقلاب اکتبر حادثه ای شوم برای بشریت بوده، زیرا در نتیجه آن، ایده سوسیالیسم به فساد کشیده شد؟ 

کسی که در اسارت سوء تفاهم بنیادین، انقلاب اکتبر را بمثابه اکت (عمل) تحقق سوسیالیسم تلقی می کند، چنین سؤالاتی را طرح خواهد کرد و به آنها جواب «آری» خواهد داد.

اما کسی که انقلاب اکتبر را شفق سرخ صبح و نه ساعات ظهر دوران تاریخی ـ جهانی تلقی می کند، هرگز به دلیل این که در ساعات ظهر، انبوه ابرها آسمان را فراگرفته است، به انکار طلوع آفتاب نمی پردازد.·آماج هائی که از سوی مانیفست کمونیستی و برنامه بلشویکی برای مرحله بعدی تاریخ بشریت در نظر گرفته شده اند، نباید به دلیل این که در اقدام اولین میسر نشده اند، بیهوده و زاید تلقی شوند.

این توسعه فوق العاده نیروهای مولده در سرمایه داری، تحت قوانین انباشت سرمایه، به تخریب پیش شرط های ئوکولوژیکی حیات انسانی، به نابودی امپریالیستی بخش هائی از بشریت و به نابودی فرهنگ (نه فقط در به اصطلاح «جهان سوم»، بلکه علاوه بر آن در متروپول ها، به شکل ذلت مادی و معنوی ـ روحی قربانیان «جامعه دو سومی» [5]) می انجامد.

از این رو ست که پاسخ به کاپیتالیسم عبارت است از پیکار انقلابی به خاطر نظام اجتماعی آلترناتیو، یعنی سوسیالیسم.

سوسیالیسم نه بمثابه حادثه ای به نام انقلاب اکتبر که یک بار رخ داده است، بلکه بمثابه تضاد مدام نسبت به کاپیتالیسم، بمثابه تضادی که در درون خود کاپیتالیسم به شکل مبارزه طبقاتی پدید می آید. 

 لنین در آستانه اکتبر سرخ، ضمن نوسازی برنامه حزب بلشویک، این قانون دورانساز را فرمولبندی کرده است :

«مرحله توسعه خارق العاده سرمایه داری جهانی ـ بطور کلی ـ جایگزینی رقابت آزاد بوسیله سرمایه داری انحصاری، توسعه دستگاهی برای تنظیم اجتماعی روند تولید و توزیع فراورده ها بوسیله بانک ها و اتحادیه های سرمایه داران، گرانی ناشی از رشد انحصارات سرمایه داری، افزایش فشار کارتل ها بر طبقه کارگر و دشوارسازی خارق العاده مبارزات اقتصادی و سیاسی آنها، وحشت، ذلت، فقر، تخریب و توحش ناشی از جنگ امپریالیستی، اینها همه، توسعه سرمایه داری موجود را به عصر انقلاب پرولتری و سوسیالیستی بدل می سازد.

این عصر شروع شده است.» [6]

 لنین می گوید، که «عصر انقلاب پرولتری و سوسیالیستی شروع شده  است»، ولی نمی گوید، که لحظه موعود فرا رسیده است.

او می داند، که آن یک مرحله طولانی توسعه تاریخی ـ جهانی خواهد بود.

 

 


[1]  Das Signal Oktoberrevolution - ein Epochen-Zeichen

[2]   Jahrhundertphänomen

[3]   freien Assoziation der Produzenten

[4]    Integration(انتگراسیون (هم پیوندی) [4]:

روند تشکیل یک سیستم نظام عالی تر از سیستم ها (و یا عناصر) نسبتا مستقل نظام نازل تر، که ضمنا زیرسیستم ها و عناصر تشکیل دهنده سیستم جدید، در وابستگی متقابل نسبت به همدیگر قرار می گیرند و استقلال شان کاهش می یابد. مترجم)

[5]  Zwei-Drittel-Gesellschaft

[6] LW 24, S.459 f.

 


 

 

 

  

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter