![]() |
||||||||||||||||||||||||
نویدنو:15/06/1389 صفحه قابل چاپ است |
||||||||||||||||||||||||
1389/6/15 :نویدنو
تدارک توضیح تئوریک درک ماتریالیستی تاریخ
تدارک توضیح تئوریک درک ماتریالیستی تاریخ شین میم شین · ما قبل از آغاز به بحث پیرامون کشف بزرگ مارکس، یعنی «درک ماتریالیستی تاریخ»، مقولات معینی را طی سلسله مقالاتی توضیح می دهیم. · مقوله «شرایط حیات مادی جامعه » نخستین آنها ست. · بعد به توضیح تئوری های امپریالیستی خواهیم پرداخت که به قصد تخریب این شناخت افزار بی بدیل اختراع شده اند: · آنتروپولوژی فلسفی، · سوسیال ـ داروینیسم، · تئوری نژادی، · مکتب جغرافیائی، · ژئوپولیتیک، · تئوری های جمعیت.
· شرایط حیات مادی جامعه ـ بمثابه یک سیستم واحد ـ شالوده کل حیات اجتماعی را تشکیل می دهد. · شرایط حیات مادی جامعه توسعه اجتماعی را، یعنی تاریخ بشری را امکان پذیر می سازد و تعیین می کند. · شرایط حیات مادی جامعه را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:
· «اولین پیش شرط کل تاریخ بشری ـ طبیعتا ـ وجود افراد زنده انسانی است. · اولین مسئله عبارت است از تعیین سازمان جسمانی این افراد و رابطه آنها با بقیه طبیعت.»[3] · انسان به عنوان موجودی طبیعی مجهز به قوای طبیعی در برابر طبیعت قد علم می کند و ماهیچه ها، بازوها، پاها ودست های خود را ـ تحت کنترل شعور خویش ـ به حرکت در می آورد. · پیوند ژنتیک انسان هوموساپیین[4] با نیای حیوانی خویش دیری است که به اثبات رسیده است.
· طبیعت خارجی که عنوان جمعبندی شده «محیط جغرافیائی»[6] به خود گرفته است، شامل آب و هوا، نوع زمین، حاصلخیزی زمین، ذخایر زیر زمینی، منابع آب، منابع طبیعی انرژی، جانوران و گیاهان موجود در آن می شود. · مارکس شرایط طبیعی خارجی حیات اجتماعی را بلحاظ اقتصادی به دو دسته تقسیم می کند: · ثروت طبیعی مربوط به مواد غذائی و · ثروت طبیعی مربوط به وسایل کار.
· ثروت طبیعی مربوط به مواد غذائی ازعوامل زیرین تشکیل می شود : · حاصلخیزی زمین، حیوانات وحشی (شکار)، آب های قابل ماهیگیری، میوه جات و مواد غذائی دیگر که در طبیعت یافت می شوند.
· ثروت طبیعی مربوط به وسایل کار ازعوامل زیرین تشکیل می شود : · سنگها، چوبها، رودخانه های قابل کشتیرانی، آبشارها، باد و قبل از همه، مواد اولیه (خام) برای تولید وسایل کار: · چوب، املاح فلزات، ذغال، نفت و غیره.
***** · منظور از شرایط حیات طبیعی جامعه عبارت از موادی است که انسان در طبیعت می یابد، بدون این که خود آنها را تولید کرده باشد. · ما هرچه در تاریخ عقب تر می رویم، به همان اندازه وابستگی انسان به طبیعت خارج و مواد غذائی مربوط به ثروت طبیعی بیشتر می شود. · انسان با توسعه نیروهای مولده، خود را بتدریج از سیطره شرایط طبیعی آزاد می سازد. · ثروت طبیعی مربوط به وسایل کار نقش تعیین کننده ای در تسلط انسان برطبیعت بازی کرده است، بی آنکه انسان بتواند پیوند خود را با طبیعت بگسلد. · انسان باید همواره روی عوامل طبیعی حساب کند و از قوانین طبیعی تبعیت نماید. · وحدت انسان با طبیعت شرط ضرور حیات مادی جامعه است. · وحدت انسان با طبیعت با رشد نیروهای مولده، توسعه و تحول می یابد.
· «افراد انسانی در جامعه تولید می کنند. · از این رو، تولید بطور اجتماعی (اجتماعا) معین گشته ی افراد ـ طبیعتا ـ نقطه آغازین است. · شکارچیان و ماهیگیران منفرد که گاهی شکار می کنند و گه ماهی می گیرند و به نظر آدام اسمیت و ریکاردو اساس جامعه را تشکیل می دهند، محصول خیالبافی های بی پایه قرن هجدهم بوده اند و بس.» [8]
· انسان ها همواره بصورت گروهی در گله ها، همبودهای اجتماعی، طوایف، قبایل، اقوام و ملل زندگی کرده اند. · تعداد افراد آنها همواره متفاوت بوده و از رشد معینی بر خوردار بوده است. · تولید و باز تولید حیات انسانی و اجتماعی نه تنها شامل تولید مواد غذائی و وسایل کار، بلکه علاوه بر آن شامل تولید مثل و ادامه نسل نیز می شود. · افزایش جمعیت اهمیت بسزائی داشته است. · «زیرا افزایش جمعیت موجب توسعه نیروی مولد کار می شود، تقسیم کار و ترکیب کار بیشتری را امکان پذیر می سازد.» [9]
· درجه تأثیر تراکم و افزایش جمعیت در بالا رفتن میزان واقعی تولید، همواره به چند و چون نیروهای مولده و مناسبات تولیدی موجود در جامعه وابسته است.
· «تراکم جمعیت از این رو امری نسبی است. · یک کشور بلحاظ جمعیت نامتراکم با وسایل ارتباط جمعی پیشرفته دارای تراکم جمعیتی بیشتری است، تا کشوری پرجمعیت با وسایل ارتباط جمعی عقب مانده. · برای مثال تراکم جمعیتی دولتهای امریکای شمالی از تراکم جمعیتی هندوستان بیشتر است.» [10]
· اگرچه هیچ تئوری اجتماعی و انسانی قادر به نادیده گرفتن شرایط طبیعی حیات اجتماعی نیست، ولی هرگز نمی توان تنها بر مبنای شرایط طبیعی، انسان، جامعه و تاریخ را درک کرد و توضیح داد. · در فلسفه تاریخ و جامعه شناسی بارها تلاش به عمل آمده تا برمبنای شرایط طبیعی، ماهیت انسان و جامعه توضیح داده شود:
· در آنتروپولوژی فلسفی ویژگی ها و نیازهای انسانی به مثابه ویژگی ها و نیازهای طبیعی درنظر گرفته می شوند و نه به مثابه ویژگی ها و نیازهای تاریخی. · (مراجعه کنید به آنتروپولوژی)
· در سوسیال ـ داروینیسم پدیده های بیولوژیکی جهان جانوران با تفسیر یکجانبه بر انسان و جامعه بشری انتقال داده می شوند. · (مراجعه کنید به سوسیال ـ داروینیسم)
· در تئوری نژادی ـ بمثابه ارتجاعی ترین گرایش ـ به ارزیابی انسان و جامعه بر مبنای خواص طبیعی ـ بیولوژیکی پرداخته می شود. · (مراجعه کنید به تئوری نژادی)
· در مکتب جغرافیائی شرایط طبیعی خارجی تا درجه شرایط تعیین کننده توسعه اجتماعی ارتقا داده می شوند. · (مراجعه کنید به مکتب جغرافیائی)
· در ژئوپولیتیک ـ حتی ـ مسئولیت سیاست گسترش طلبانه امپریالیستی به گردن عوامل جغرافیائی انداخته می شود. · (مراجعه کنید به ژئوپولیتیک)
· در تئوری های جمعیت انسان و جامعه بنا بر تراکم و افزایش جمعیت توضیح داده می شود. · (مراجعه کنید به آموزش جمعیت) [17]
***** · همه این نظریات، اقدامات و تشبثات یاوه و بی پایه بودن خود را نشان داده اند. · ماتریالیسم تاریخی جایگاه و نقش شرایط طبیعی حیات جامعه را نشان داده و ثابت کرده است که خودویژگی حیات اجتماعی را نمی توان در شرایط طبیعی جستجو کرد.
· به قول مارکس، «انسان را می توانید بنا بر شعور، بنا بر مذهب، بنا بر هر چه که دلتان می خواهد، از حیوان متمایز کنید. · خود انسان ها نیز به محض اینکه شروع به تولید مواد غذائی می کنند، به تمایز خود از جانوران آغاز می کنند و این گام آنها بوسیله سازمان جسمی آنها مشروط می شود. · انسانها با تولید مواد غذائی خود ـ بطور غیر مستقیم ـ حیات مادی خود را تولید می کنند.» [18]
· شیوه تولید نعمات مادی شرط تعیین کننده حیات مادی جامعه بشری است. · شیوه تولید نعمات مادی کلیه عوامل دیگر را به صورت سیستم واحدی در می آورد و اهمیت هر کدام از آنها را نشان می دهد. · انسان ـ بر خلاف جانوران ـ با اعضای طبیعی خود بطور مستقیم و بی واسطه بر محیط پیرامون خود تأثیر نمی گذارد و هر آنچه را که در طبیعت می یابد، بطور ساده بر نمی دارد و مصرف نمی کند. · «انسان خواص مکانیکی، فیزیکی و شیمیائی چیزها را به عنوان وسیله ای برای تأثیرگذاری هدفمند بر چیزهای دیگر مورد استفاده قرار می دهد. · چیزهائی که کارگر به طور مستقیم تحت سلطه خود در می آورد، نه موضوع کار، بلکه وسایل کار هستند.» [20]
· انسانها با تولید وسایل کار و با استفاده از آنها، نیروهای مولده خود را توسعه می دهند و در انطباق با آنها و در وابستگی به آنها مناسبات تولیدی خود را گسترش می دهند. · شیوه تولید نعمات مادی بمثابه وحدت نیروهای مولده و مناسبات تولیدی ـ درتحلیل نهائی ـ عامل تعیین کننده روند حیات اجتماعی، سیاسی و معنوی انسانها ست.
· شیوه تولید نعمات مادی شرط تعیین کننده حیات مادی جامعه بشری است و بر مبنای آن است که می توان انسان و جامعه را توضیح داد، درک و تفهیم کرد. · مراجعه کنید به ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، شیوه تولید، وجود اجتماعی. [21]
[1] Bedingungen des materiellen Lebens der Gesellschaft [2] Die Existenz des Menschen [3] MARX/ENGELS 3, 20/21 [4] Menschen, des Homo sapiens [5]Die äußere Natur [6] geographisches Milieu [7] Die Bevölkerungsdichte und das Wachstum der Bevölkerung [8] MARX/ENGELS 13, 615 [9] MARX, Grundrisse 304 [10] MARX/ ENGELS 23, 373 [11]Philosophische Anthropologie [12]Sozialdarwinismus [13]Rassentheorie [14]geographische Schule [15]Geopolitik [16]Bevölkerungstheorien [17] Bevölkerungslehre [18] MARX/ENGELS 3, 21 [19] Die Produktionsweise materieller Güter [20] MARX/ENGELS 23, 194 [21]Materialismus, dialektischer und historischer Produktionsweise gesellschaftliches Sein
|
||||||||||||||||||||||||
|