نویدنو:10/05/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

مطلب دریافتی

دیالک تیک سرمایه و کار

شین میم شین

 

ابراهام لیکلن: کار مقدم بر سرمایه ومستقل از آن است، در واقع سرمایه ثمره کار است و بدون وجود کارهرگز نمی توانست وجود داشته باشد.

(سام وب - برگردان: نوید شادی)

 

·    ما این نظر لینکن را نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:

تز اول

کار مقدم بر سرمایه است!

·      این حکم بدان معنی است که کار قبل از سرمایه وجود داشته است و حتی موجد سرمایه بوده است.

·    وقتی هم گفته می شود، که ماده بر روح و یا وجود بر شعور مقدم است، بدان معنی است که ماده منشاء روح و یا وجود منشاء شعور است.

·    کار یعنی چه؟

·    کار یعنی نیروی کار مادیت و واقعیت عینی یافته انسان.

·    نیروی کار انسانی یعنی نیروی فکری و جسمی انسان، دانش و تجربه و عاطفه و احساس و زور عضلات انسانی.

·    سرمایه یعنی مواد خام طبیعی، وسایل کار که روزی مواد طبیعی بوده اند و با جذب نیروی کار انسانی، تغییر فرم و فونکسیون داده اند. (سرمایه ثابت) و مواد غذائی که مثلا در فرم پول به عنوان مزد، در اختیار مولدین قرار داده می شود تا نیروی کار بازتولید شود، یعنی نان و پنیر و سیب زمینی و گوشت آشغال. (سرمایه متغیر)

·    حالا برگردیم به موعظه لینکن:

·    کار بر سرمایه مقدم است.

·    این بدان معنی است که نیروی فکری و جسمی مادیت یافته انسانی بر طبیعت مقدم است.

·    به عبارت دقیقتر، انسان بر طبیعت مقدم است.

·    یعنی چیزهای انسانی بر چیزهای طبیعی مقدم اند.

·    کدام عقل سالم تن به پذیرش این یاوه می دهد؟

*****

تز دوم

کار مستقل از سرمایه است!

 

·    این بدان معنی است که کار بی اعتناء به بود و نبود سرمایه وجود دارد؟

·    نیروی کار انسانی تنها زمانی می تواند مادیت و واقعیت یابد، تنها زمانی می تواند برونی شود و کار مفید و هدفمند تلقی شود، که در طبیعت نفوذ کند، در طبیعت تغییر فرم دهد و طبیعت را تغییر فرم دهد، خود مادی شود و طبیعت را انسانی کند، یعنی مهر انسانی بر طبیعت غیر انسانی و چه بسا ضد انسانی بکوبد.

·    بنابرین، کار مستقل از سرمایه، نیروی فکری و عضلانی انسانی مستقل از طبیعت، مستقل از موضوع کار و وسایل کار، هنوز نمی تواند کار نامیده شود.

·    از آن گذشته مگر انسان خود، موجودی طبیعی نیست؟

*****

·    بیائید در باره چند و چون کار قدری تعمق کنیم:

·    دهقانی می خواهد درختی را براندازد و برای خانواده خان هیزم تهیه کند.

·    دهقان به مثابه سوبژکت باید درخت را بمثابه اوبژکت براندازد و تکه تکه کند.

·    او چاره ای جز تهیه تبر و کوبیدن بر تنه درخت و برانداختن آن ندارد.

·    تبر وسیله کار است.

·    تبر دست های دهقان را کارآئی نوینی می بخشد.

·    دهقان با کوبیدن تبر بر تنه درخت، نیروی جسمی خود را آگاهانه و هدفمندانه بر تنه درخت وارد می کند و می شکافد و می اندازد.

·    کار چه نقشی بازی کرده است.

·    کار در کجای دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت (دیالک تیک دهقان ـ درخت) قرار دارد؟

·    کار پل پیوند است میان سوبژکت و اوبژکت (میان دهقان و درخت)

·    کار (پراتیک) واسطه و دلال رابطه میان سوبژکت و اوبژکت (انسان و طبیعت) است.

·    اهمیت حیاتی کار و اهمیت معرفتی ـ نظری کار از این رو ست.

·    و ما این مثال را بعدها در زمینه های فوق الذکر به یاد خواهیم آورد.   

*****

·    کسی که ادعا می کند که کار مستقل از سرمایه وجود دارد، کوچکترین خبری از دیالک تیک ندارد، چه برسد به دیالک تیک ماتریالیستی و آموزش مارکس.

·    کار و سرمایه با یکدیگر ـ مثل همه اقطاب متضاد همه چیزهای هستی مادی، از ذره تا کهکشان ـ رابطه دیالک تیکی دارند، دو قطب ناگسستنی و ضمنا در «ستیز با هم» امر واحدی را تشکیل می دهند.

·    کار همانقدر می تواند مستقل از سرمایه وجود داشته باشد، که فرم مستقل از محتوا، پدیده مستقل از ماهیت، کمیت مستقل از کیفیت، گسست مستقل از پیوست، وسیله مستقل از هدف، امکان مستقل از واقعیت، استثناء مستقل از قاعده، استراتژی مستقل از تاکتیک، سوبژکت مستقل از اوبژکت و الی آخر بتواند وجود داشته باشد.

·    کار حتی در جامعه اولیه مستقل از سرمایه وجود نداشته و در جامعه کمونیستی هم مستقل از سرمایه وجود نخواهد داشت.

·    دعوا نه بر سر استقلال کار از سرمایه، نه بر سر امحای سرمایه، بلکه بر سر فرم مالکیت بر سرمایه است.

·    دعوا بر سر فرم مالکیت بر وسایل اساسی تولید و مواد خام طبیعی، معادن و ذخایر طبیعی است. 

******

تز سوم

در واقع سرمایه ثمره کار است وبدون وجود کارهرگز نمی توانست وجود داشته باشد.

 

·    این ادعا اگرچه بنا بر دلایل پیش گفته درست نیست، اما هسته معقولی دارد.

·    سرمایه به معنی انبوه کالاها، از ماشین آلات تا خانه و کشتی و هواپیما، نتیجه کار انسانی است.

·    کار انسانی در طبیعت رخنه می کند، آن را بطور هدفمند، بر طبق نیازمندی های انسانی دگرگون می سازد و از آن ارزش مصرفی می سازد، کالا می سازد.

·    بدون نیروی کار نفوذ کرده در ماده طبیعی، ارزش مصرفی پدید نمی آمد.

·    اما از این حکم درست نمی توان نتیجه سرسری دلبخواهی گرفت و گفت که بدون کار انسانی سرمایه (ماهی در دریا، مواد غذائی در حیوانات و گیاهان و درختان، منابع و ذخایر زیر زمینی و غیره) وجود نداشته اند.

·    اگر لینکن به جای مفهوم «سرمایه»، مفهوم «ثروت» را می گذاشت، همان حرفی را تکرار می کرد که اقتصاد کلاسیک بورژوائی (آدام اسمیت) گفته است:

·    کار سرچشمه ثروت است.

 

·    مارکس با این نظر موافق نبوده است.

·    او علاوه بر کار انسانی، خود طبیعت عینی مستقل از انسان را نیز سرچشمه ثروت می داند.

·    حق با مارکس است.

·    رادیکال ها دل از شاخه می کنند و دست به ریشه می برند و مارکس رادیکالی تمام عیار و بی همتا ست.

·    حق با مارکس است، چون انسان نیز ـ در تحلیل نهائی ـ جزئی از طبیعت است و اگر کار او تنها سرچشمه ثروت هم می بود، باز هم ـ در تحلیل نهائی ـ سرچشمه ثروت طبیعت می شد که سازنده انسان است.    

 

·    واقعیت عینی باید در ضمیر ما درست منعکس شود و نه بطور مخدوش و دلبخواهی و نیمبند و دست و پا شکسته.

·    و گرنه دستیابی به حقیقت محال خواهد بود.

·    مارکسیست ها مخالفین سرسخت و آشتی ناپذیر دگماتیسم اند، ولی آنها هم دگمی دارند:

·    تنها دگمی که مارکسیست ها دارند، حقیقت نام دارد.

·    مارکسیست ها پرستندگان حقیقت و مدافعان سرسخت حقیقت اند.

·    این مسئله در دفاعیه تقی ارانی هم ـ اگر اشتباه نکنم ـ  بر زبان آمده است.

·    حقیقت یعنی انعکاس حتی الامکان درست (تاریخا مشروط) واقعیت عینی.

*****

·    دیالک تیک کار وسرمایه در ادبیات مارکسیستی به معنی دیگری هم بکار می رود.

·    سرمایه به این معنا نه ثروت و مال و منال مادی، بلکه یک رابطه اجتماعی است.

·    رابطه ای از جنس خدای مؤمنین، که همه جا هست، بی آنکه «به دیده بگذرد.» (احمد شاملو)

·    این همان رابطه ای است که مثل رشته ای نامرئی، دیده ناشدنی، ناملموس سرمایه داران را به هم پیوند می دهد، تا دمار از روزگار بشریت در آورند، این همان رابطه ای است که فرم حقوقی به خود می گیرد  و مثل وحی منزل همه جا معتبر و مؤثر جلوه می کند، این همان رابطه ای است که بی اعتنائی بدان با زندان و سلب حرمت و اعتبار کیفر داده می شود، این همان رابطه ای است که دزدی را با بریدن انگشتان دست کیفر می دهد، این همان رابطه ای است که در جامعه طبقاتی معیار و هنجار اخلاقی و حقوقی و اجتماعی می سازد.

·    کار هم به همان سان.

·    اگر طبقه کارگر به این حقیقت امر پی ببرد، اگر طبقه کارگر به این رشته نامرئی پی ببرد، اگر به جایگاه تاریخی خود وقوف پیدا کند، اگر از «طبقه در خود» به «طبقه برای خود» ارتقا یابد، اگر به رسالت تاریخی خویش آگاه گردد، می تواند جهان را به قول پلنگ یوش «زیر و زبر کند!»، جهان وارونه پا در هوا را بر گرداند و روی پاهایش بگذارد.

ما مقوله کار را و مقولات مربوط بدان را مفصلا مورد بحث قرار خواهیم داد.


 

  

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter