نویدنو:07/05/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

نویدنو: نقد ادبی واشکافی سیلان اندیشه است دربستری دیگر. مراد ما از درج این نوشته ها ، موافقت تام با محتوی آن ها نیست. اما راهی است برای گشایش دری نو. به نظر ما نویسنده محترم نقد با پرداختن به گسسته های جداگانه از پیکر یک شعر به لحظات نابی از درک وتوضیح دست یافته است، اما آن چه در این میان وانهاده شده واز دست رفته است شرح فضایی است که شاعر در کلیت اثر خود آن را طرح می نماید. بن مایه مدرن ومعاصر بودن این گونه اشعار نه تنها در تصاویر وکاربرد خلاقانه کلمات ، بلکه در ایجاد فضایی است که مخاطب را با خود به قرینگی اندیشه وحس مشترک فرا می خواند. فضایی که به تجربه های مشترک راه باز می کند وافراد بسیاری را از دالان رنج درک مشترک عبور می دهد. به گمان ما درک این فضا می تواند در توجه دوباره ما به ابعاد فضا در ادبیات وحتی سیاست روشنای جدیدی بتاباند.

 

مطلب دریافتی

 

دیالک تیک سازش و چالش

سیری در "آئینه دار فرعون"[1] مینا اسدی

سنگزاد

 

گفتند:

ريشه داريم

در آب و خاک اين دشت

 

گفتی به تيشه داران

از ريشه­ها گذشتند

 

غافل ز وحدت خاک

با آب و دشت و ريشه.

 

گفتند:

فرصتی ده

تا نور مه بتابد

بر سايه سار اين خاک

 

گفتی نقاب ­داران

با سنگ­های بسيار

از شيشه­ها گذشتند

 

هرگز شنيده بودی

خشمی چنين بجوشد

از بند بند شيشه؟

 

ديدی چگونه امروز

هر تن هزار تن شد

هر لب هزار فرياد؟

 

ديدی ترا چگونه

بر جای خود نشاندند

 

با آن که گرگ بودی

حتا شغال­ها هم

خط ترا نخواندند؟

 

دانسته­ايم اينک

"آسايش دو گيتی

تفسير اين دو حرف است"

با دوستان بسازيم

بر دشمنان بتازيم

 

ای طبل؛ طبل خالی

بانگ بلند ظاهر

ابليس وحشت و مرگ

آيينه دار فرعون

درياب لحظه­ها را

روز دگر نمانده

 

******

 

تحلیل شعر آئینه دار فرعون

 

اعلام موضع و واکنش اول

·      گفتند:

·      «ريشه داريم

·      در آب و خاک اين دشت!»  

 

·      گفتی به تيشه داران

·      از ريشه­ها گذشتند

 

·      غافل ز وحدت خاک

·      با آب و دشت و ريشه.

 

·      فکر نمی کنم، که در عمرم، شعری به زیبائی این شعر خوانده بوده باشم.

·      فکر نمی کنم، که در تمامت عمرم، شعری چنین تحت تأثیرم قرار داده بوده باشد و زیر و رویم کرده بوده باشد.

·      شعر در دیار مینا اسدی ـ عمدتا ـ نقش تخریب خرد را به عهده داشته است.

·      شعر ـ اغلب ـ وسیله تخدیر و تحمیق توده بوده و حربه ایدئولوژیکی زهرآگین نیرومندی در دست اقلیت حاکم.

·      برای کشف شعری مترقی باید از زباله دان بی مرزی گذشت و تنفس عفونت روانسوزی را تحمل کرد.

·      برای کشف شاعری شعورمند باید از میان گله شاعران سرسپرده خودبین خودستا عبور کرد و یاوه های بیشمار آنان را ـ خواه و ناخواه ـ به خاطر سپرد، تا مثل زهری مهلک ـ رفته رفته، ذره ذره، لحظه به لحظه ـ کپسول خود را بترکانند و برون آیند و تیشه بر ریشه های شعورت فرود آرند.

·      پیدا کردن چنین شعری ـ آن هم بطور تصادفی ـ مائده ای زمینی است.

·      فرم شعر دیالک تیکی از کنش و واکنش است.

·      اعلام موضع از سوی توده ها و به خمپاره بستن مواضع به فرمان فرعون، به نمایندگی از سوی طبقه حاکمه.

·      و سرانجام ورود شاعر سرخی به صحنه و اعلام سنتز ستیز تز و آنتی تز.

 

اعلام موضع :

·      گفتند:

·      «ريشه داريم

·      در آب و خاک اين دشت!»  

 

·      این اعلام موضع صریح توده های مولد و زحمتکش هر سامان است :

·      ریشه در آب و خاک دشت داشتن!

 

·      این اعلام تملک آب و خاک دشت از سوی حفاران قنات ها، جاری سازان چشمه ها و بارآورکنان خاک است.

·      این اعلام موضع سازندگان همبود و مولدان همه نعمات مادی و ـ در تحلیل نهائی و بطرزی غیرمستقیم و با واسطه ـ مولدان همه نعمات معنوی است.

·      فرعون که بنا بر ضرورت عینی و ذهنی معینی به قدرت رسیده، به گیجی و منگی و فراموشی دچار شده و به جای خدای واقعی زمینی (توده های مولد و زحمتکش)، انعکاس آسمانی ـ انتزاعی خود را ـ و در واقع ـ خود را خالق هستی مادی و معنوی جا زده است و به سرنوشت همه عوامفریبان دچار آمده است :

·      به خود فریبی ضمنی همه عوامفریبان!

·      به عوامواره گشتن  نهائی همه عوامفریبان!

·      به دام افتادن نهائی همه دامگستران!

 

واکنش :

·      گفتی به تيشه داران

·      از ريشه­ها گذشتند

 

·      اگر توده های مولد و زحمتکش مدعی ریشه مندی در آب و خاک دشت اند، فرعون برای ختم مقال، به واکنش عملی دست می زند.

·      فرمان حمله بر ریشه های توده ها با آب و خاک را به تیشه داران پروارگشته (ساعدی) صادر می کند.

·      ریشه های مرئی، به ضرب تیشه قطع می شوند و فرعون خاطر آسوده نشستن می خواهد که شاعر سرخی مجهز به شناخت افزار دیالک تیکی پا به صحنه می نهد و نتیجه کنش و واکنش مربوطه را اعلام می دارد :

 

سنتز ستیز تز و آنتی تز

·      غافل ز وحدت خاک

·      با آب و دشت و ريشه.

 

·      آنچه شاعر شعورمند سرخ می بیند، فرعون ندیده است و نمی تواند ببیند.

·      شاعر سرخ فقط نیروی حیاتی مادی خود را از توده های مولد نمی گیرد، بلکه همراه با نیروی حیاتی مادی، شعور توده ای نیز ـ به قول هگل ـ در تار و پود جانش جاری می شود.

·      تار و پود هستی به دیالک تیکی عینی سرشته است :

·      وجود اجتماعی تعیین کننده شعور اجتماعی است و برعکس.

·      دیالک تیک مادی و معنوی، دیالک تیک وجود و شعور.

·      شاعر سرخ وحدت ناگسستنی ـ دیالک تیکی اشیاء را می بیند، وحدت خاک با آب و دشت و ریشه را.

·      چیزی را می بیند که فرعون به سبب محدودیت جهان بینی خویش نمی تواند ببیند.

·      اینکه یکی دیالک تیک عینی هستی را می بیند و دیگری نمی بیند، نه بخاطر نبوغ مادر زادی اولی و خرفتی طبیعی ثانوی، بلکه به دلیل وابستگی طبقاتی متضاد آندو ست.

·      قاعده این است، گیرم که استثنائی هم وجود داشته باشد.

 

اعلام موضع و واکنش دوم

·      گفتند:

·      فرصتی ده

·      تا نور مه بتابد

·      بر سايه سار اين خاک

 

·      گفتی نقاب ­داران

·      با سنگ­های بسيار

·      از شيشه­ها گذشتند

 

·      هرگز شنيده بودی

·      خشمی چنين بجوشد

·      از بند بند شيشه؟

 

اعلام موضع دوم

·      گفتند:

·      فرصتی ده

·      تا نور مه بتابد

·      بر سايه سار اين خاک

 

·      فرعون سدی در برابر تابش نور بپا داشته است.

·      این مفهوم را شاعری دیگر ـ اگر اشتباه نکنم، شفیعی کدکنی ـ توسعه داده است.

·      تنها چیزی که توده های مولد و زحمتکش از فرعون می خواهند، عبارت است از برچیدن سدها، برداشتن ترمزها از جلوی توسعه نیروهای مولده جامعه.

·      من مینا اسدی را نمی شناسم و برای اوبژکتیف ماندن تحلیلم سعی در جهت شناخت او نیز به خرج نداده ام.

·      من از میزان آشنائی او به تئوری رهائی بخش هیچ نمی دانم.

·      ولی او ـ آگاهانه و یا ناخودآگاه ـ دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی را در مد نظر دارد.

·      دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی بسط و تعمیم دیالک تیک محتوا و فرم است.

·      فرعون فرم (مناسبات تولیدی) را کنسرو واره کرده و مانع توسعه و شکوفائی محتوای (نیروهای مولده) جامعه می گردد.

·      این منبع و سرچشمه اصلی بحران های اجتماعی است.

·      راه حل پیشنهادی توده عبارت است از «فرصتی ده، تا نور مه بتابد بر سایه سار این خاک!»     

·      این معنائی جز عبور جامعه به پله توسعه متعالی بعدی نیست.

·      این چیزی جز تحول انقلابی جامعه نیست.

·      توده های مولد و زحمتکش را با کسی خصومتی نیست.

·      آنها فقط تداوم پیگیری توسعه نیروهای مولده جامعه را می طلبند، که خود در قلب آنها (در قلب نیروهای مولده جامعه) ایستاده اند، که خود نیروهای مولده زنده اند.

 

واکنش دوم

·      گفتی نقاب ­داران

·      با سنگ­های بسيار

·      از شيشه­ها گذشتند

 

·      این واکنش فرعون به خواست توده های مولد و زحمتکش است.

·      او نه تنها مانع تابش نور می شود، بلکه وسایل انعکاس نور را، شیشه ها را نیز سنگسار می کند.

·      او نه تنها سدهای مانع توسعه نیروهای مولده را برنمی چیند، بلکه با علم و دانش و روشنگری به ستیز برمی خیزد، شیشه می شکند.

·      علم و دانش یکی از اجزای تعیین کننده نیروهای مولده جامعه بشری است.

·      علم و دانش نیروی مولده بیواسطه است!

·      عمل انسان ها چیزی جز مادیت یافتن ایده گذشته از ضمیر خروشان آنان نیست! (انگلس، نقل به مضمون)

·      فرعون برای تحکیم زورکی و قلدرانه مناسبات تولیدی فرتوت و تنگ و کهنه، دهنبند بر روشنگران انقلابی می بندد و به تخریب مادی و معنوی آنها در سیاه چال ها می پردازد.

·      با تخریب اندیشه و اندیشه مندان دروازه جهنمی به نام فوندامنتالیسم شیعی به روی توده باز می شود و ساحر خردستیز جامعه را در چنگ اجنه بی فراست و خونریز فراخوانده از اعماق رها می کند و می رود.

 

سنتز ستیز تز و آنتی تز دوم

·      هرگز شنيده بودی

·      خشمی چنين بجوشد

·      از بند بند شيشه؟

 

·      شنیدن، چه بسیار، ولی فهم شنوده ها، چه دشوار!

·      وابستگی طبقاتی به طبقات انگل دیالک تیک لذت و ریاضت است.

·      تعلق به طبقات ارتجاعی ضمن ارزانی داشتن لذت مادی، به ذلت و ریاضت معنوی فرد و گروه و طبقه مربوطه منجر می شود.

·      وابستگی طبقاتی به اقلیت انگل، انسان ها را کور و کودن و کوته بین می کند :

·      به زبان ساده رایج و اشتباه آمیز :

·      وجود اجتماعی شعور اجتماعی را تعیین می کند.

 

·      من این حکم را ـ بنا بر روح تفکر مارکس و انگلس ـ چنین فرمولبندی خواهم کرد :

·      وجود اجتماعی ـ در تحلیل نهائی ـ شعور اجتماعی را تعیین می کند.

·      این بدان معنی است که اینجا اولا سخن از دیالک تیک وجود و شعور است، ثانیا در دیالک تیک وجود و شعور نقش تعیین کننده ـ در تحلیل نهائی ـ از آن وجود است.

·      شعور اجتماعی تماشاگری منفعل و هیچکاره نیست، بلکه به نوبه خود سازنده وجود است، بدون تئوری انقلابی، انقلابی و تحول انقلابی جامعه ای قابل تصور نیست.

·      تیغه های شیشه های شکسته اکنون ـ به تیزی دو چندان ـ به سوی نقابداران سنگ به دست روانه می شوند.

 

سنتز ستیز تز و آنتی تز سوم

·      ديدی چگونه امروز

·      هر تن هزار تن شد

·      هر لب هزار فرياد؟

 

·      شاعر در این حکم ـ چه بخواهد و چه نخواهد، چه بداند و چه نداند ـ از سوئی دیالک تیک کمیت و کیفیت را و از سوی دیگر دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک تن و هزارتن و دیالک تیک لب و هزار لب بسط و تعمیم می دهد.

·      سعدی صدها سال قبل از هگل و مارکس و انگلس و لنین، دهها هزار دست افزار دیالک تیکی بی نظیر و کارآ و همچنان معتبر را تهیه و تدارک دیده است و کسی نیست که سری به گنجینه معنوی این هیولای دیالک تیک بزند و دست خالی بیرون آید.

 

سعدی[2]

·      عدو را به کوچک نباید شمرد

·      که کوه کلان دیدم از سنگ خرد.

 

·      سعدی در این حکم، دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک سنگ خرد و کوه کلان بسط و تعمیم می دهد و قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی و برعکس را از آن نتیجه می گیرد، قانون بسیار مهمی را که در اواسط قرن نوزدهم از سوی مارکس و انگلس کشف و فرمولبندی می شود.

·      انباشت تدریجی سنگ های خرد بر روی هم (تغییرات کمی)، پس از عدول از حد معین عینی، به پیدایش کوه کلان (تحول کیفی) منجر می شود.

·      چند مثال دیگر از میراث شیخ شیراز :

 

سعدی[3]

·      نبینی که چون با هم آیند مور

·      ز شیران جنگی بر آرند شور؟    

·      نه موری که موئی کز آن کمتر است

·      چو پر شد، ز زنجیر محکمتر است.     

 

سعدی[4]

·      پشه، چو پر شد، بزند پیل را

·      با همه مردی و صلابت، که او ست      

·      مورچگان را چو بود اتفاق

·      شیر ژیان را بدرانند پوست

 

سعدی[5]

·      حذر کن ز پیکار کمتر کسی

·      که از قطره، سیلاب دیدم بسی

 

سنتز ستیز تز و آنتی تز چهارم

·      ديدی ترا چگونه

·      بر جای خود نشاندند ؟

 

·      شاعر سرخ ـ اکنون ـ صحت دیالک تیک عینی هستی را، صحت ادعای خود را مبنی بر وحدت آب و خاک و ریشه به گوش جهانیان می رساند و قدرت لایزال مردم را در نشاندن فرعونان به جای خود نشان همگان می دهد.

 

سنتز ستیز تز و آنتی تز پنجم

·      با آن که گرگ بودی

·      حتا شغال­ها هم

·      خط ترا نخواندند؟

 

·      شاعر شکستگی و ورشکستگی فرعون را اعلام می کند و گسستگی سازمان سیاسی حاکمیت طبقه ای را.

·      دیالک تیک عضو و سازمان تار و مار شده است و حتی سربازان همیشه وفادار تفنگ بر زمین می نهند و به خانه می گریزند.

 

درس آموزی از تجارب

·      دانسته­ايم اينک

·      « آسايش دو گيتی

·      تفسير اين دو حرف است» :

با دوستان بسازيم

بر دشمنان بتازيم

 

·      این نقطه اوج تعالی شعوری شاعر است.

·      او تئوری ارتجاعی و ضد دیالک تیکی «تسلیم و تحمل و رضا» ی حافظ را ـ احتمالا ندانسته و بطور غریزی ـ به چالش کشیده است :

 

حافظ[6]

·      آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

·      با دوسـتان مروت با دشـمـنان مدارا

 

·      حافظ در دیالک تیک چیزها، وحدت را مطلق می کند و مبارزه را دور می اندازد.

·      حافظ مبلغ خستگی ناپذیر تسلیم و تحمل و رضا ست.

·      چندی پیش یکی از سران دیار حافظ همین بیت را در مصاحبه کانال تلویزیونی «سات یک» بر زبان راند.

·      این جور رهنمودها برای به خانه راندن توده ها صادر می شوند و گرنه خود سران کشورها زبان از حلقوم دشمنان حقیقی و مجازی بیرون می کشند.

·      شاعر سرخ حافظ را با جلال و جبروت بنده داری ـ فئودالی اش از صحنه بدر می راند و اندرز ارتجاعی او را با  رهنمودی انقلابی جایگزین می سازد :

·      با دوستان بسازیم، بر دشمنان بتازیم!

 

·      بهتر از این نمی شد، به نفی دیالک تیکی حافظ و امثالهم برخاست.

·      این نشانه بی چون و چرای هنر رهائی بخش است.

·      این به معنی وفاداری به دیالک تیک عینی هستی است!

 

توصیف فرعون

·      ای طبل؛ طبل خالی

·      بانگ بلند ظاهر

·      ابليس وحشت و مرگ

·      آيينه دار فرعون

·      درياب لحظه­ها را

·      روز دگر نمانده !

 

·      مفهوم «طبل خالی» را شیخ شیراز توسعه داده است و برای نسل های بعدی به میراث نهاده است.

·      او هم برای تحقیر دشمن از این مفهوم استفاده کرده است :

 

سعدی

·      کرامت، جوانمردی و ناندهی است

·      مقالات بیهوده طبل تهی است[7]

·      بدانم، که در وی شکوه مهی است

·      و گر رد کند، بانگ طبل تهی است[8]

·      ریاضت کش از بهر نام و غرور

·      که طبل تهی را رود بانگ دور[9]

·      اگر ناطقی، طبل پر یاوه ای

·      و گر خامشی، نقش گرماوه ای[10]

 

·      این تیر خلاص شاعر بر شقیقه فرعونی است، که خروش توده ها تختش را به لرزه در افکنده و شاعر سرخ او را به فرار فرا می خواند، بی خبر از ویرانه ای که به جا خواهد ماند و بی خبر از ددان درنده متعلق به اعماق که بر تخت خواهند نشست و «گورستانی بی مرز شیار خواهند زد» و به بریان کردن قناری و شکار آواز کمر خواهند بست و دار و ندار مادی و معنوی دیار را به باد فنا خواهند داد.

·      خدا آخر و عاقبت ما را به خیر کناد!

 

 


[1]  از دفتر شعر «از ميان گمشده ها»، هشتم آبان 1357- کانون پژوهشی «نگاه»، Copyright © 2003-2009

[2]  دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 27.

[3]  دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 27.

[4] گلستان با ب سوم، ص 119.

[5]  دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص  47 ـ 48.

[6]  دیوان حافظ، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم ص 21.

[7]  دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 66 ـ 67.

[8]  دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 67  ـ68.

[9]  دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 118 ـ 119.

[10]  دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 160 ـ 162. 

 


 

  

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter