نویدنو:30/04/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

بحران اقتصادی، مالی گرایی و مدل جدید حاکمیت

نویسنده: سام وب -برگردان: نوید شادی

 

 بیش از دو سال از عمر بحران اقتصادی می گذرد. من با قرض گرفتن اصطلاحی از اقتصاددان ها،مایلم آنرا"دومین بحران بزرگ اقتصادی" جهت تشخیص آن با سایر رکودهای بعد از جنگ، نامگذاری کنم. علیرغم گزارش های خوب در مورد تولید ناخالص داخلی، اشتغال ورشد مصرف سرانه، دلایل متعددی برای آشفتگی های اقتصادی نظیر رکود در سرمایه گزاری، فرار برگشت ناپذیر تریلیون ها دلار سرمایه واقعی وموهومی، افزایش استثمار وکاهش دستمزدها، وجود دارد. بحران خانه سازی کمی فروکش نموده ولی با توجه به نرخ سلب فک رهن، تعداد خانه های بلا تکلیف فوق العاده زیاد است. وقتی که صاحبان خانه آنرا از رهن خارج می کنند،هزینه مصرف کننده ها کاهش می یابد. هزینه دولت وحکومت های محلی حتی با کمتر شدن فشارهای اقتصادی کاهش، نابرابری درآمدها بدتر، میزان قروض فوق العاده، تولید لنگان، رشد صادرات ضعیف وفقر به ویژه در مناطق تحت ستم نژادی ومادران سرپرست خانواده بیداد می کند. هیچکس انتظار ندارد چین خریدار آخرین طرح در بازار جهانی شود.

        یکی از شاخص ها که وضعیت جهشی را نشان می دهد، سود شرکت ها به ویژه در بخش های مالی است. کمیته های مدیریت در موسسات مالی بزرگ، بدون شرم حقوق وپاداش های کلان به خودشان اهداء میکنند. هم اکنون که شما تصور می کنید، بزهکاری در وال استریت کمتر شود، آنها در روز روشن ثروت جدید خودرا با تکبر وگستاخی به رخ می کشند. برای این که گفته شود اقتصاد به وضعیت عادی خود برمی گردد بایستی به شاخص های اقتصادی نظری افکنده شود.

        اقتصاددان های همسو با جریان شاکرند که "دومین بحران بزرگ اقتصادی" از جنبه منشا، مقدار ومقاومت برای تثبیت سریع آن در مقایسه با بحران قبلی متفاوت است. اگر تاریخ چراغ راه باشد، بازگشت به شرایط نرمال متعاقب بحرانی از این نوع، آرام خواهد بود. اکنون در قلمرو امکان پذیری این عمل، همان طوری که گفته می شود، این بحران دارای دو قله تیز می باشد. بهر حال، بعلت همبستگی شدید بازار جهانی، قدرت پیوند سرمایه مالی به یکدیگر، ایجاد قرض های داخلی وخارجی در اغلب کشور ها قبل وبعد بحران، هیچ کس نمی تواند فرمول بندی نماید که بحران در یک یا چند ویا بالقوه در کل جهان گسترش خواهد یافت. دیوید هاروی می گوید : سرمایه داری بحران را حل نمی کند بلکه آنرا به اطراف هول می دهد. بنابراین، بحران مالی در این جا اتفاق افتاده است ولی هیچ کس خواب راحت ندارد. حتی اگر بحران فقط شامل اینجا بوده باشد، رشد قارچ وار وام بعنوان ابزار جدید چماقی بر سر کارگران (بعنوان نمونه واضح یونان) در سراسر جهان فرود آمده است. صدای ناقوس جدید کسری بودجه در سراسر جهان به صورت شعار "کمر بند ها را محکم ببندید وبه مطالبات وانتظارات خود افسار زنید"درآمده ست. نظر به اینکه طبقه سرمایه گذارمالی چیزی به چنگ نیاورده است لذا خواستار ارزش اضافی بیشتر از طبقه کارگر و از مردم فقیر محروم که زیر سطح استاندارد زندگی می کنند، می باشد.

        در اینجا بحثی در مورد امنیت اجتماعی واصلاحات مربوط به مراقبت های بهداشتی وجود دارد و بودجه جاری خط قرمز در مورد کاهش احتیاط آمیز هزینه ها را بدست می دهد. آنچه در این گفتمان ها فراموش شده است، کاهش بودجه نظامی ومهلت قانونی اجازه دیر کرد پرداخت وام  به مردم معمولی آمریکا توسط دولت وحکومت های محلی است. از آنجائی که این مسئله خارج از بحث است، موضوع حل بدهکاری مردم و فقرا لاینحل می ماند، بدتر این که بابحث بی پایان در مورد مسئولیت مالی علل زیر بنائی بحران نظیر: نابرابری در آمدها، افزایش سرمایه مالی و لیبرالیزه کردن مالی، پوچ کردن بخش تولیدی، تحلیل بردن قدرت طبقه کارگر، ورود رقبای جدید در اقتصاد جهانی و مازاد تولید مزمن در بازار کالای جهانی، پنهان می گردد. موفقیت هر راه حلی برای اقتصاد ملی و گرفتاری مالی بدون پرداختن به علل زیر بنائی وضعیت اسفبار اقتصادی چون " شانس گلوله برفی در دوزخ" باقی خواهد ماند.

 

مالی گرائی:

      از نقطه نظر لایه های فوقانی موسسات مالی (بانک آمریکا، سیتی گروپ، گلدمن ساکس، ج-پ مورگان، فارگو...) چالش قانونی جاری در مورد قوانین مالی یک نبرد اساسی است. این چالش برای رجعت کامل به موقعیت برجسته وممتازی است که در طی سه دهه دراقتصاد جهانی گذشته داشته اند. بعد از استقرار در راس قدرت، با دیدن افزایش تصاعدی ثروتشان و شکل دهی دینامیسم و کنتور اقتصادی دنیا، آنها حاضر به از دست دادن و حتی کاهش قدرت و موقعیت ممتاز خود نیستند.

       تمامی تزارهای مالی اینحا وهر جای دیگررا هر چه می خواهید بنامید، واضح است که آنها به منافع طبقاتی خود آگاه هستند . علاوه بر این آن ها در فکرند که برنامه به طور کلی جدیدی مدت چهار دهه آنهارا احاطه کرده است. مسلماً هیچ کدام از آنها گرسنگی نکشیده اند، ولی هیچ یک ازآن ها هم از سلطه بی چون وچرایی که در طی دهه های اخیرداشته اند لذت نمی برند. اگر سرمایه مالی قادر به بازسازی قدرت خود باشد، چشم انداز طبقه کارگر در همه جا تیره خواهد بود. چنان چه سرمایه مالی در متن مبارزه موفقیت آمیز به طور چشمگیری فرو نشیند، آینده طبقه کارگرچند نژادی و متحدان آن خیلی روشن خواهد بود.

در چشم اندازه گسترده ، مبارزه برای دگردیسی تمامی ساختار اجتماعی حاکمیت وفرایند انباشت جریان دارد. بیش از سه دهه، دینامبسم وکنتوراصلی مناسبات اقتصادی ایالات متحده، مستقلاً بوسیله بخش سرمایه مالی شکل داده می شد. در دوره زمانی پیشین توسعه سرمایه داری، حبابها در وضعیت پیک ( اوج) دوره کسب وکار اتفاق می افتاد. ولی امروز مشاهده می شود که حبابهای مالی بعنوان مظهر فرایند درازمدت مالی گرایی، به جای رونق از رکود سر چشمه می گیرد.

        برخلاف خرد عرفی، فرسایش شدید بخش تولید محصول مالی گرایی نبود بلکه از تضادها وشرایط جاری نظیر رقابت شدید قیمت ها، ورود تولید کنندگان جدید به بازار جهانی، بهای سنگین هزینه نیروی کار در آمریکا در مقایسه با شرکای مناطق دیگرو مشکلات مرتبط با حفظ سوددهی در دهه 1970 همراه با بی قانونی وپسرفت (مهندسی شده بوسیله دولت ریگان) با تحریک فرار سرمایه از بخش تولید اقتصادی، ناشی می گردد. اغلب سرمایه ها به مسیرهای سفته بازی ختم ویا در کشورهایی که قیمت ها ارزانتر بودند، استقرار یافتند. در زمان هایی که چرخهای مالی گرایی توسط هردو حزب روغنکاری می گردید، مرکز ثقل اقتصادی از صنعت بسوی سرمایه مالی منتقل و کشوررا در وضعیت تخریب که نظیر آن از زمان بحران بزرگ مشاهده نگردیده بود، قرار داد.

         آنچه اکنون در عرصه سیاست اتفاق می افتد، از نتیجه نبرد برای بازسازی اقتصاد در راستای منافع کار یا سرمایه، شرکتها یا مردم، عبور خواهد نمود. ابراهام لیکلن: کار مقدم بر سرمایه ومستقل از آن است، در واقع سرمایه ثمره کار است وبدون وجود کارهرگز نمی توانست وجود داشته باشد. کار بدون سرمایه می تواند وجود داشته باشد ولی سرمایه بدون وجود کار نمی توانست موجودیت پیدا کند.

یک نیو دیل جدید:

         چالش فوری دولت اوباما احیاء اقتصاد خواهد بود. سوال این است که چگونه؟ دینامیسم اقتصادی در آینده نزدیک از کجا منتج خواهد شد؟ چه دگردیسی ساختاری اقتصادی وسیاسی ومناسبات اقتصادی ضرورت دارد؟ بخشی از پاسخ مربوط به گسترش سنگین مالی مربوط می شود، به عنوان مثال: تزریق عظیم پول از جیب حکومت فدرال، پاسخی به رشد فزاینده بیکاری نیست. بنا به خرد عرفی و نظراقتصاددان های همسوی جریان: اشتغال تقریبا کامل وهزینه های بهداشتی شرایط عادی یک اقتصاد سرمایه داری هستند. شاید که آن مورد در مراحل اولیه توسعه سرمایه داری درست بود ولی اکنون نیست. در واقع، هر کسی باید از آنچه در چشم انداز بلند مدت ایالات متحده وسایر جهان سرمایه داری وجود دارد، تعجب نماید.

       بر اساس شناخت ما، ورشکستگی "برادران لیمان"و اکنون فرو پاشی سیستم مالی، ناقوس مرگ سرمایه داری را بصدا در آورده است، هیچکس راجع به آنچه در آینده رخ خواهد داد مطمئن نیست ولی اگر اجازه داده شودرونداقتصادی به این شکل تداوم یابد وضعیت طبقه کارگر تیره وتار خواهد شد. با توجه به شکنندگی اقتصاد جهانی، قروض غیر معتبر به بار آمده در سراسر دنیا، رقابت سنگین ومتراکم در بازار جهانی، ظهور ببر های آسیائی واکنون کشور های برزیل،روسیه، هند وبویژه چین، ورود صد ها میلیون نفر به دنیای نیروی کار و مقاومت اغلب بخش های طبقه سرمایه داری در برابر دگردیسی اقتصادی ساختاری، مشکل است نتیجه گیری دیگری استخراج نمود.

مدل جدید حاکمیت اقتصادی:

       آنچه ضرورت دارد عبارت است از یک مدل جدید حاکمیت اقتصادی در سطح دولت و شرکت ها که بتواند مطلوب طبقه کارگر، اقشار تحت ستم ملی و نژادی، زنان، جوانان، نوجوانان، کسبه خرده پا و سایر گروههای اجتماعی باشد. این مدل جدید حاکمیت سوسیالیسم نخواهد بود بلکه شبیه یک نیو دیل (برنامه اصلاحات اجتماعی )جدید است که بتواند به قدرت اصلی شرکت ها، منافع و مزایای آنها پایان دهد، ساختار دولتی و شبه دولتی را دمکراتیزه نماید، اتحادیه ها، کارگران وکسبه خرده پا را در تصمیم سازی ها شرکت دهد، کسبه های خرد و متوسط را به اشکال مالکیت اجتماعی نظیرتعاونیها تشویق سازد، انرژی، سرمایه مالی و حمل ونقل را در حوزه عمومی قرار دهد، اقتصاد سبز را رونق ونظامی گری را از بین برد، برابری را تعمیق و گسترش دهد و نقش ملی و دولت ما را در امور جهانی باز سازی نماید. بهرحال نظامی گری اقتصادی با دنیای صلح آمیز واقتصاد مردمی ناسازگاراست . درست است که تروریسم یک معضل است ولی پروژه قدرت نمایی نظامی ایالات متحده در ماورای اقیانوسها وترساندن مردم آمریکا راه حل مشکل نیست . راه حل آن مستلزم عمل سیاسی، مشارکت هوشیارانه و جهان عادلانه است. در هر واقعه ای، مبارزه دموکراتیک وطبقاتی در راستای جهت گیری اقتصادی تشدید ودر نهایت در عرصه سیاسی منجر به اتخاذ تصمیم خواهد شد. دراین مبارزات وعدم انطباق رشد سرمایه داری با روح بشریت وهمچنین آینده سیاره زمین، نیاز جدید به سوسیالیسم آشکار خواهد شد.

سوسیالیسم:

       ریشه مادی سوسیالیسم در عدم توانایی سرمایه داری برای حل مشکلات بشریت نهفته است. طبقه کارگر براساس نیازو احساس این که ترتیبات موجود جامعه نیازهای مادی وروحی اورا برآورده نمی سازد، به نقد رادیکال جامعه گرایش پیدا می کند. گرایش به سوسیالیسم که درنظریات عمومی مردم منعکس است دقیقاً مربوط به پایان دوره زمانی است که ایالات متحده نسبتاً پایدار و امنیت اقتصادی قابل قبولی را تامین می نمود. بحران اقتصادی با وجود اهمیت آن، به تنهایی زمینه را برای دگردیسی انقلابی فراهم نمی کند بلکه زمینه از طریق انباشت اثر یک سری از بحرانهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی وروحی که در ورای زمان اتفاق می افتد واعتقاد مردم را به سرمایه داری در تامین نیازهای بشریت وپایداری حیات در سیاره زمین از بین می برد، به وجود می آید. نگاه ما به سوسیالیسم یک کار در حال جریان است، انگلس در آخرین روزهای حیات خود نوشت: به نظر من آنچه جامعه سوسیالیستی نامیده می شود، چیزی تغییر ناپذیر نیست. نظیر تمامی شکل بندیهای اجتماعی، آنرا بایستی در یک حالت سیالیت و تغییر تصور نمود. ما بایستی این را در قلب خود جا دهیم : نگاه سوسیالیستی ما بایستی احساس دینامیکی و معاصر را داشته باشد. نگاه سوسیالیستی باید در شرایط و انتظارات ریشه داشته و با واقعییت ها، تمایلات و احساسات امروزین سازگار باشد. نگاه سوسیالیستی باید ارزشها، رسوم و فرهنگ ما را بازتاب دهد. باید ماورای نژاد، ملیت و زبان ها قرار گیرد. باید مهاجرت را پذیرا باشد. اگر در نگاه سوسیالیستی احساس بیگانگی  و کهنگی موجود باشد، مردم آن را به دور میریزند .

       در قرن 20، اتحاد شوروی بصورت مدل جهانی سوسیالیسم در آمد و این جهانی سازی به یک ارزش تبدیل شد . آن توانایی ما را در تفکر خلاق " خارج از چهارچوب " به باریک بینی دچار نمود . گذار به سوسیالیسم پایان یک مرحله از مبارزه وآغاز مرحله جدید نظیر توسعه کیفی و تعمیق امنیت اقتصادی، دموکراسی طبقه کارگر و مردم ، مناسبات برابری در تمامی زمینه های زندگی و آزادی بشریت در ابعاد اجتماعی و فردی را برجسته خواهد نمود. من بدین طریق چهارچوبی برای جایگزین عقیده خیلی رایج مبنی بر این که گذار به سوسیالیسم از طریق حرکت انقلابی طبقه کارگر ویا حرکت دموکراتیک از طبقه سرمایه دار به طبقه کارگر منتقل می گردد، ایجاد نمی کنم . آنچه من میخواهم انجام دهم اصلاح طرز تفکر یک بعدی است .

      انتقال در قدرت طبقه (که به احتمال زیاد یک سری جدال های مهم که در طی آن تغییرات کیفی در مناسبات قدرت به نفع طبقه کارگر و حامیان آن بجای انقلاب عظیم در یک روز سنگر بندی شده، اتفاق بیفتد ، خواهد بود ) مطلقا لازم است ولی شرط کافی برای گذار موفقیت آمیز وتحکیم سوسیالیسم نیست. در واقع، تاکید تجریدی در مورد مساله قدرت طبقه به هزینه فرآیندها و اهداف اجتماعی نظیر توسعه اقتصادی زندگی مردم، دموکراسی مردم و طبقه کارگر، برابری خشن، آزادی و همبستگی می تواند به نابودی جوامع سوسیالیستی منجر شود. سوسیالیسم تا حدودی فقط در شرایطی گسترش می یابد که چشم انداز های اساسی سوسیالیسم مبنی بر توانمندی طبقه کارگر و مردم و مشارکت، پیشگامی و ابتکار طبقه کارگر در تمامی جنبه های جامعه ، احساس واقعی مالکیت در ثروت اجتماعی و یک دولت سوسیالیست مشارکتی و دموکراتیک فراهم گردد. لنبن نوشت: سوسیالیسم به مساله اقتصادی صرف محدود نمی شود . فونداسیون " تولید سوسیالیستی " برای الغاء ستم ملی مهم و اساسی است ولی این فونداسیون بایستی بوسیله دولت سازمان یافته بشکل دموکراتیک، ارتش دموکراتیک و غیره ... ایجاد شود. با انتقال سرمایه داری به سوسیالیسم، پرولتاریا امکان الغاء  ستم ملی را می آفزینند و این امکان فقط و فقط با ایجاد دموکراسی کامل در تمامی حوزه ها به واقعیت می پیوندد. وزنی که لنین به دموکراسی و انگیزه طبقه کارگر قائل است، قابل توجه می باشد ولی من می خواهم بیان کنم که هم محوری وهم راستایی انگیزه مردم و طبقه کارگر، دموکراسی و ضرورت ها در هسته مرکزی نگرش سوسیالیستی ما یک ضرورت بهم پیوسته و لازم و ملزوم یکدیگر هستند. از آنجایی که رهبری سیاسی احزاب کمونیست، سوسیالیست، چپ و حرکت های اجتماعی ضروری است، در گذشته درک ما از رهبری به جایگزینی خودمان بجای مشارکت و رهبری وسیع توده های مردم و بجای حوزه عمومی در حال نوسان که این مردمان ایده ها را اخذ، مقایسه و عمل میکنند، نزدیک شده بود .

       مبارزه برای سوسیالیسم، ائتلاف وسیع و گوناگون با علایق و نگاه های متفاوت در حرکت را به پیش می آورد و در حالی که ما برای رهبری طبقه کارگر چند نژادی وجند ملیتی در این ائتلاف  وبرای تاثیر عمیق در روند های سیاسی مبارزه می کنیم ، ما برای جستجوی متحدان استراتژیک وتاکتیکی گسترده نیزمتحد می شویم . در زمان هایی این وظایف دو گانه موجب تنش ها و گاهی احساس تنهایی خواهند گشت ولی پایداری در این تنشها شرط تغییرات رادیکال است. بالاخره، اقتصاد سوسیالیستی قرن 21 بایستی به پایداری و نه رشد بدون محدودیت، اولویت بدهد. تولید سوسیالیستی نمی تواند فقط به داده ها و ستانده ها تمرکزنماید و معیار های کمیتی خالص را برای اندازه گیری راندمان و محاسبه هزینه های اقتصادی، ملاک قرار دهد . مدل های جدید تولید و مصرف سوسیالسیتی نسبی هستند. این مدل باید هردو منابع طبیعی و حفاظت از کره زمین و سیستم اکولوژی مختلف آن را که آینده موجودات زنده به آن بستگی دارد ، بهینه سازی نماید .

محیط زیست :

        ما نمی توانیم برای هدایت خطرات تغییرات آب وهوایی و زوال محیط زیست منتظر سوسیالیسم باشیم. این امر بایدهم اکنون به سر انجام رسد. ما به نقاط قله نزدیک می شویم که گرمایش جهانی زمین وضعیتی را بوجود خواهد آورد که کارهای بشریت کنترلی بر روی آن نخواهد داشت. سیاره زمین، هم اکنون گرمتر از پایان آخرین یخبندان یعنی 12.000 سال پیش است و اگر این روند تداوم یابد، فاجعه ای عظیم برای بشریت رخ خواهد داد. مردم و دولت ها اکنون بایستی اقدامات فوری بعمل آورند ودرغیر این صورت آینده سیاره زمین با مشکل مواجه خواهد شد. تغییرات آب و هوایی یک چالش برجسته افراد بشر در قرن 21 می باشد .

         گرمایش جهانی یک پدیده جدیدی نیست. در سال 1750 میزان دی اکسید کربن در اتمسفر (عامل اصلی افزایش دمای جهانی ) 280 ملکول دی اکسید کربن در یک میلیون ذره ملکول هوا بود که بطور گسترده بعلت عوامل صنعتی ، شهری و مصرف گرایی است و همه آنها عوامل پرورده در گهواره نظام سرمایه داری هستند . مقدار گاز های گلخانه ای در اتمسفر از سال 1750 بتدریج افزایش یافت ولی در طی دهه های اخیر شیب افزایش گازهای گلخانه ای ناشی از فعالیت نیروی انسانی تیزتر گردیده و موازنه انرژی و دمای زمین را تحت تاثیر قرار داد است. زمانی پانل دولتی تغییر آب و هوایی معتقد بود که افزایش دی اکسید کربن تا 450 در اتمسفر ( که باعث افزایش 2 درجه ای دمای زمین می شود ) خطرات جدی به بار نمی آورد . تحقیقات جدید نشان می دهد که آن نگرش خیلی خوش بینانه است و افزایش دی اکسید کربن به 350 در اتمسفر، ما را وارد ناحیه خطر ساز می کند. همانطوری که ذکر شد، اکنون مقدار دی اکسید کربن در اتمسفر به 387 رسیده است. محاسبات قبلی اثرات فاکتورهای تقویتی بازخورد سیستم را لحاظ نکرده بود. بعنوان مثال، افزایش دمای زمین موجب ذوب شدن یخ های قطب های زمین می گردد که آن نیز منجر به انعکاس کمتر نور خورشید تابشی از زمین گشته و در مقابل موجب جذب شدن آن به واسطه زمین ها و اقیانوسها و در نتیجه تشدید افزایش دمای زمین می گردد .

       " جیم هانسان" دانشمند آب و هوایی بر اساس یافته های جدید علمی می گوید: نیاز فوری به کاهش دی اکسید کربن اتمسفر به 350 برای اجتناب از رخ دادن فاجعه به نسل آینده، وجود دارد. اگر ما تولید و مصرف را طبق دهه های گذشته ادامه دهیم، زمین گرمتر از 3 میلیون سال پیش خواهد بود. بنا بر این برنامه و طرح بزرگ چه باید باشد؟ توده ها ی عظیم یخ ذوب و سطح آب دریاها تا ارتفاع 80 فوت (25متر) بالا می آید. ذوب شدن یخ های نواحی قطبی زمین موجب تصعید انبوه گازهای متان به اتمسفر و تمامی سیستم های اکولوژیکی و گونه های زیستی قادر به مهاجرت و تطبیق سریع با شرایط جدید نشده و در نتیجه منقرض می گردند. توفان های سهمگین مرسوم و مقدار بخار آب ( عامل اصلی بازخورد تغییر آب و هوایی ) افزایش خواهد یافت و ...... . و در مرحله ای، دخالت انسان قادر به کاهش و توقف این فرآیند نخواهد بود و تمدنی که می شناسیم شدیدا دگرگون خواهد شد. ازآنجایی که این مسئولیت در برابر تمام ملت ها است ولی سهم همه ملت ها در گرم شدن زمین یک سان نمی باشد. هسته مرکزی اصلی نشر دهندگان گاز های گلخانه ای به اتمسفر و همچنین آلودگی آب و زمین، کشور های سرمایه داری هستند. چین بطور مطلق گازهای زیادی به اتمسفر می فرستد ولی اگر انتشار گاز به ازای جمعیت ملاک قرار گیرد، ایالات متحده هنوز در صدر قرار می گیرد. بهر حال، وقتی موضوع بعنوان فرآیند کلی مورد بررسی قرار می گیرد، آلوده کنندگان پیشتاز انگلستان و ایالات متحده هستند .

         این یافته ها ضرورت گذار سریع به منابع انرژی جدید و توسعه پایدار را آشکار می سازند. ما می توانیم با یک اقدام فوری در مورد مالیات کربن برای جریمه شرکت هایی که کربن زیادی تولید می کنند، آغاز کنیم . بطور اساسی، گرمایش جهانی و اشکال مختلف تخریب محیط زیست، المانهای ضروری اقدام فوری برای سوسیالیسم(جامعه ای که به مردم و طبیعت اولویت میدهد) است .

سرچشمه:http://www.politicalaffairs.net/article/articleview/9455

 


 

  

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter