نویدنو:27/07/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

نشر در ایران و نشر در روسیه‌ی تزاری

منوچهر بصیر

  

وقتی خدا نباشد، همه چیز مجاز است

                                         «داستایفسکی»

 

به یک ناشر بازاری که اراجیفی چون؛ چگونه ثروتمند شویم، چگونه موفق شویم یا اعتماد ‌بنفس در ده روز، بیست روز و همیشه... چاپ می‌کرد گفتم: ملاحظه بفرمایید حضرت آقا که ما از روسیه‌ی تزاری هم عقب‌تر هستیم چه باشد دنیای امروز!!

ابروی مبارک را بالا بردند و با تکبر پرسیدند چطور؟

به عرض مبارک رساندم، ملاحظه بفرمایید: ناشران آن دوره، آثار غول‌های ادبیات و اندیشه را، چون: داستایوفسکی، چخوف، ماکسیم گورکی یا تولستوی و غیره را چاپ می‌کردند و ناشران ما بلانسبت شما چه آشغال‌ها و مواد مسموم کننده‌ای چاپ می‌فرمایند!!

در روسیه‌ی تزاری آثار نویسندگان مشهور، بلافاصله بعد از انتشار نایاب و بعد به زبان‌های خارجی ترجمه می‌شد. درآمد نویسندگان به‌قدری بود که آن‌ها از فروش آثار خود زندگی می‌کردند و داستایفسکی، آثار خود را پیش‌فروش می‌کرد. درحالی که در ایران حتا مشهورترین نویسندگان و مترجمان هم نمی‌توانند از راه قلم زندگی کنند. چرا که هزار و یک بدبختی و درد دارند.

در روسیه‌ی تزاری هم سانسور بود، هم سرکوب اما در اوج اختناق درخشان‌ترین آثار ادبیات جهان به مقیاس وسیع منتشر می‌شد. داستایفسکی به‌خاطر شرکت در یک گردهمآیی سیاسی یا انجمن «پتروشفسکی» که هوادار سوسیالیسم بودند به سیبری تبعید شد و چهار سال از عمر خود را در میان دزدان و آدم‌کشان و اوباش گذرانید. اما بعد از رهایی از زندان خاطرات خود را تحت عنوان «خاطرات خانه‌ی اموات» منتشر نمود. می‌گویند تزار از خواندن این کتاب به گریه افتاد و دستور داد که زندان‌ها اصلاح شود.

بخشی از اشراف روسیه‌ی تزاری را روشنفکران آن زمان تشکیل می‌دادند، به عبارت دیگر روشنفکران برخاسته از اشرافیت بودند. طبقه‌ی اجتماعی روشنفکر چندان مهم نیست. پایگاه فکری یا سمت‌گیری طبقاتی او اهمیت دارد. چه بسا مردمی از طبقه‌ی کارگر و زحمت‌کشان هستند که به علت جهل و انحرافات اخلاقی خود نوکر حلقه‌بگوش طبقه‌ی حاکم هستند و به‌جای پرولتاریا، لمپن‌پرولتاریا می‌باشند.

«تولستوی» نمونه‌ی روشنفکر برخاسته از اشرافیت بود که با پشت‌کردن به طبقه‌ی خود بزرگ‌ترین شاهکارهای ادبی جهان چون «جنگ و صلح»، «رستاخیز» و «آناکارنینا» را پدید آورد.

جنبش «دسامبریست‌ها» در روسیه‌ی تزاری برخاسته از اشرافیت بود که همه تبعید و زندانی و اعدام شدند. اصولا در دوران تزارها، روشنفکر به مخالف حکومت گفته می‌شد و کسانی که با ارتجاع زمان همکاری می‌کردند، خودفروش و خائن محسوب می‌شدند نه روشنفکر.

زمانی که نویسنده‌ی بزرگی چون «گوگول» گامی به سوی حکومت برداشت، «بلینسکی» وجدان بیدار روشنفکران آن دوران و منقد بزرگ ادبیات، آن نامه‌ی معروف را به او نوشت که در حقیقت کیفرخواستی علیه رژیم و همکاران او بود. جلسات ادبی که با حضور «بلینسکی» انجام می‌شد سرشار از شور و غنا و حقیقت‌جویی بود. درحالی که محافل ادبی امروز ما هنوز براساس باندبازی و مرید و مرادی قرار دارد و به‌جای نقد سازنده و بی‌طرف، فحش و فحاشی و نفع‌طلبی بر آن حاکم است.

تاتیر کوبنده‌ی «از اعماق» اثر ماکسیم‌گورکی نویسنده و نمایشنامه نویس معروف روسیه با اعمال نفوذ یا پارتی بازی اشراف روشنفکر روسیه‌ی تزاری پروانه‌ی نمایش دریافت کرد و هنوز از آثار جاودان تاتر جهان به‌شمار می‌رود.

در دوران تزاری بود که مکتب هنر و ادبیات سوسیالیستی یا رئالیسم جامعه‌گرا شکل گرفت و خط بطلانی بر مکتب منحط و ارتجاعی هنر برای هنر کشیده شد.

رمان مادر گورکی دست به‌دست می‌گشت. لنین می‌گفت بعد از خواندن «اتاق شماره‌ی شش» چخوف وحشت کردم. گویی تمام روسیه تزاری اتاق شماره‌ی شش بود. مکاتبات او با گورکی در مورد هنر و ادبیات سوسیالیستی نشانه‌ی روشنی از غنای ادبی و فلسفی آن دوران است.

اشراف ما هیچ‌گاه از نظر اندیشه و خصلت‌های انسانی به گرد پای اشراف مترقی روسیه‌ی تزاری نمی‌رسیدند. آن‌چنان در نوکری بیگانه و خودفروشی و وطن‌فروشی با هم مسابقه می‌دادند که عده‌ای سر در خانه‌ی خود پرچم انگلیس، عده‌ای روس و تعدادی هم پرچم آلمان را می‌زدند تا از تعرض مصون باشند. زنده‌یاد ایرج میرزا شاعر نکته‌سنج دوران قاجار به تلخی می‌گفت:

رجال ایران سه فیل‌اند: روس فیل، انگلوفیل، آلمان فیل!

میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله نویسنده‌ی کتاب «یک کلمه»، که از روشنفکران برخاسته از اشرافیت بود، از شدت تنفری که از طبقه‌ی خود داشت وصیت کرد که بعد از مرگ به‌جای اشراف چهار حمال تابوت او را به شانه گرفته و در سر قبرآقا کنار مردم عادی خاک کنند.

در تحلیل نهایی غنا و شکوه انقلاب اکتبر به‌خاطر این بود که متفکران و هنرمندان روسیه‌ی تزاری زیربنای فرهنگی انقلاب را تشکیل دادند...

جناب ناشر بازاری سری تکان داده و فرمودند: آقای محترم این مطالب برای ما نان نمی‌شود. گفتم: راه‌های بهتری هم برای نان خوردن هست.

فرهنگ توسعه

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics