رنجنامه زنان
قاليباف:
نخيگره نميخورد، اگر اراذل نخواهند!
گزارش: اسماعيل محمد ولي
تهران- خبرگزاري كار ايران
فرش ايراني شعر است، هنر است. اما اينجا كه من هستم، حوالي يزد و
اصفهان، توي اين "زيرزمين" كه پرزهاي معلقدر هوا را با هر دمي فروميدهم،
از شعر و هنر و رذالت موزون خبري نيست. شعارهاي كاسب كارانه نزد دلالها جا
ماندهاند. در كارگاه قاليبافي تنها صداي خستهي زنهايي بهگوش ميرسد كه
رنگها را آواز كه نه، ناله ميكنند: «دوتا قهوهاي، يكي زرد به زير، دو
تا نارنجي...»
_ شرايط كار
ميپرسم: «روزي دوازدهساعت پشت دار قالي مينشيني و گره ميزني، نه بيمه
داري و نه قانوني هست كه حمايتت كند... از حقوقت راضي هستي؟» ميگويد: «خدا
را شكر كارفرماي ما خيلي خوب است. اگر روزي دوازده ساعت كار كنيم سه
هزارتومان مزد ميدهد.» كارفرمايش نزديك به ما ايستاده و با دقت همه چيز را
زير نظر دارد. گاهي لازم ميداند كه خودش هم وارد بحث شود: «بستگي به
كارشان دارد، بعضي روزها مزدشان سه هزار و پانصد تومان هم ميشود.» اين
كارگران زن حتي به مزد سه هزارتومان در ازاي دوازده ساعت كار هم چنان
محتاجاند كه حضور كارفرما ميترساندشان، مبادا كلامي خلاف ميل او بگويند.
عجيب است اما به طرز هولناكي واقعيت دارد. چارهاي براي من نميماند جز
اينكه جايي ديگر به سراغشان بروم.
زني كه توي كارگاه براي داشتن چنين كارفرمايي خدارا شكر ميكرد، اينك در
خانهاش كنار شوهرش نشسته است: «دو سال پيش چندتا از خانمهاي قاليباف را
جمع كردم و قرار شد خودمان كارگاه راهبيندازيم و كنار هم كار كنيم. برنامه
داشتيم كه جفتبافي كنيم و بيشتر وقت بگذاريم كه كار بهتر بشود. توي شهرمان
كسي براي ما دارقالي نميزد، نخ نميفروخت. همه وسايل را از واسطهها
گرانتر خريديم. طلاهايمان را فروختيم و بعضي از خانمها كه طلا نداشتند
وسايل خانهشان را فروختند يا قرض گرفتند و دارها را زديم. سه ماه شبانه
روز كار كرديم. روزي هجده ساعت حتي... تقريبا كار تمام شده بود. يك روز صبح
زود كه آمديم كارگاه ديديم انگار كه مغول حمله كرده باشد. شبانه با چاقو و
قيچي افتاده بودند به جان فرشها و ريز ريز كرده بودند. هر تكه اندازه يك
كف دست. ميدانستيم كار چه كسي است. اما چه كار ميكرديم؟"
به ياد لبخند زوركي كارفرمايشان ميافتم؛ وقتي گفت: «اين سرمايهاي كه من
براي توليد و كارآفريني گذاشتم، اگر توي بانك خوابانده بودم سود بيشتري
نصيبم ميشد.» پرسيدم پس چرا سراغ اين كار آمديد؟ گفت: «فقط به خاطر اين
است كه يك ناني سر سفره اين زنهاي بينوا بگذارم."
زن صاحبخانه ميگويد: «صبحي كارفرما آمد توي كارگاه و گفت تا ظهر يك
خبرنگاري از تهران ميآيد اينجا. به من و چندتا از خانمها كه قبلا با او
درگيري داشتيم گفت هرچه بوده گذشته. اگر ميخواهيد اينجا بمانيد، مواظب
باشيد چه ميگوييد."
زن ميرود سراغ همكارانش. خانههايشان نزديك به هم است. در اين فاصله از
شوهرش ميپرسم: «يعني به هيچ طريقي نميشود جلوي اين دارودسته ايستاد؟»
ميگويد: «اينها هم نباشند يك دارودسته ديگر. فرش دست اينهاست و دست اينها
هم توي دست هم است. شايد بگويي براي يك همچين سرمايهدارهايي چه اهميتي
دارد كه يك زن با پول خودش قالي ببافد؟ اما اينها ميدانند كه اگر اولي از
راه خودش برود باقي هم دنبالش ميآيند. به خاطر همين همه راههاي قالي بافي
شخصي را بستهاند. بالاخره يكجاي كار هميشه لنگ اين دارودستههاست. از زمان
برپاكردن دارقالي تا وقت بافتن و خريد نخ و آخر سر هم قيچي زدن و جلا دادن
و حتي فروختن، اينها با هماند. در هر كدام از اين مراحل اگر كار پيش اينها
گير كند، سرمايه نابود شده است."
زنان كارگر وارد ميشوند و دورتادور اتاق مينشينند. مردهايشان هم ميآيند
و گاهي از پشت شيشه نگاهمان ميكنند. مرد صاحب خانه تعارف ميكند و آنها
دستي تكان ميدهند و ميروند.
ميپرسم: «چرا براي خودتان كار نميكنيد؟ سرمايه اين كار حدود سيصد
هزارتومان است و سودش هم بد نيست. چرا نيروي كارتان را ارزان ميفروشيد؟»
زنها به هم نگاه ميكنند. يكي از آنها ميگويد: «اگر بخواهيم براي خودمان
كار كنيم نخ را گران حساب ميكنند. هيچ وقت هم به اندازهاي كه لازم داريم
نميفروشند. مثلا چند كيلو ميدهند و بعد ميگويند بباف، نخها كه تمام شد
بيا دوباره بخر. وقتي نخ تمام شد ميگويند از اين نخ تمام كردهايم چون مي
دانند از جاي ديگري نميشود نخ تهيه كرد."
يكي ديگر توضيح ميدهد: «رنگ هر رنگرزي با رنگرزي ديگر فرق دارد. مثلا
هيچوقت دوتا "لاكي" عين هم نيستند. يكي سير تر است و يكي كم رنگتر.
لاكيهاي يك قالي حتما بايد از يك رنگرزي باشند وگرنه توي كار نشان ميدهد
و قالي را دورنگ ميكند. قالي هم كه دورنگ شد به يك پنجم قيمت ميخرند؛ اگر
بخرند."
زن صاحبخانه رو به يكي از زنها ميگويد: «شما بگو! "
«شوهرم "مقني" بود. توي چاه ماند و مرد. تا وقتي بود نميگذاشت قالي ببافم.
بعد از مرگش براي خرج زندگي چند تكه طلا فروختم و دار قالي زدم. چندماه
براي خودم كار ميكردم و وقتي كار به نصفه رسيد يكي از رنگهايم تمام شد.
سراغ همان نخفروشي كه نخهايم را از او خريده بودم رفتم اما با اينكه
نخها را توي مغازه ديدم، گفت: ندارم. چند وقت كارم را خواباندم و دائم
ميرفتم و ميآمدم اما نخ نميفروخت. آخر سر التماس كردم و گفتم من با اين
قالي نان دو تا بچه يتيم را ميدهم. گفت من كه با شما دشمني ندارم. اگر به
شما نخ بفروشم من را از نان خوردن مياندازند. از روي ناچاري قالي نصفه را
به صاحب يكي از شركتها فروختم كه به اندازه پول دار و نخها خريد."
زن ديگري ميگويد «كارگاهي كه شما ديديد يك بخش كوچكي از كارهاي اين
شركتهاي قاليبافي است. اكثر كارگران توي خانه براي اين شركتها كار
ميكنند. آنها توي خانههاي ما دار قالي ميزنند و در ازاي هر پود "دويست و
هفتاد" تومان مزد ميدهند. كار كه تمام شد قالي را جمع ميكنند و ميبرند."
خودش
ادامه ميدهد: «من و سه تا از دخترهايم توي خانه براي اين شركت قالي
ميبافيم. يكي هفت ساله و يكي ده ساله و يكي هم يازده ساله. وقتي از مدرسه
ميآيند پشت دار قالي مينشينند تا وقت غروب. موقع برنامه كودك تلويزيون
استراحت ميكنند و بعد از آن دوباره كار ميكنيم تا شب. نوبتي ميروند و
مشقهايشان را مينويسند و ميآيند."
زن ديگري رو به جمع زنان ميگويد «فاطمه خانم يادتان هست؟» خودش ميگويد:
«شوهرش معتاد بود. كار نميكرد. خرج خانه را اين زن با قالي بافي ميداد.
يكبار حال شوهرش خيلي خراب ميشود و شروع ميكند به داد و فرياد و كتك زدن
زنش. زنهم فرار ميكند خانه همسايه. چند ساعت بعد كه ميآيد ميبيند شوهرش
تارهاي قالي نيمه كاره را قيچي زده و قالي را از دار جدا كرده و برده
بفروشد.» با تعجب ميپرسم: «فروخت؟» زنها سرتكان ميدهند. «به قدر يك
زيرانداز فروخته بود، ده هزارتومان.» زنصاحبخانه ميگويد: «صاحب قالي يك
شركت بود. فاطمه خانم پانصد هزارتومان بدهكار شد. شش ماه مجاني براي شركت
كار ميكرد."
_ بيماريهاي شغلي زنان قاليباف:
در اين گزارش سخنان زنان قاليباف را از دردهاي ناشي از كارشان منعكس
نكردم. در عوض به سراغ دكتر "مهري خزائي" رفتم كه تحقيقاتي درباره
قاليبافان انجام داده است. او معتقد است: «عليرغم بررسي هاي همه گيرشناسي
متعددي كه بر روي بيماري هاي گوناگون ( اعم از مسري يا غير قابل سرايت) در
گروه هاي مختلف اجتماعي انجام شده؛ اما اين گروه از كارگران يعني دختران و
زنان جواني كه تحت شرايط بسيار نامناسب بهداشتي به كاري سنگين و طاقت فرسا
همچون قالي بافي مشغول هستند و از قضا به دلايل عديده، در معرض ابتلا به
ناهنجاري هاي عفوني و غيرعفوني متعددي قرار دارند، كمتر توجه پژوهشگران
بهداشتي را به خود معطوف كردهاند."
اين متخصص بيماريهاي عفوني ميگويد: «بيماري هاي تهديدكننده دختران قالي
باف شاغل در كارگاهها را ميتوان به دو گروه عمده تقسيم كرد. گروه اول
"عفونت هاي قابل سرايت" هستند كه مربوط مي شود به كار در شرايط غيربهداشتي
فاقد تهويه مناسب و محيط و فضاي كار آلوده كننده. گروه دوم "بيماريهاي
متابوليك، روماتيسمي و استخواني ـ مفصلي غير ارثي" هستند كه بيشتر در
ارتباط با نوع تغذيه و شيوه و چگونگي وضعيت كاري كارگران ( ساعات يكنواخت
بي حركتي، تمركز بر روي كار و فشار بر مهره هاي كمري، پشتي و گردني، و كار
سنگين و مداوم با دست و انگشتان) حادث مي شود."
او درباره گروه اول يعني "عفونت هاي قابل سرايت" ميگويد: «دختران نوجوان
در حول و حوش سنين بلوغ، در مناطقي از ايران كه آلودگي سل شايع است (
همانند فرزندان مادران مبتلا به سل ريوي خلط مثبت) گروه بسيار پرخطري از
لحاظ ابتلا به عفونت اوليه سل محسوب مي شوند. شرايط كاري اين گروه از
كارگران ــ دختران جواني كه ساعات مستمر در محيطي بدون تهويه مناسب، و در
تماس طولاني مدت و مداوم با يكديگر مشغول به كار هستند ــ آنان را بشدت
مستعد ابتلا به عفونت اوليه سل مي كند ( كه ممكن است علامت دار باشد و
بصورت تب و تعريق و ضعف و سرفه هاي مزمن بروز كند؛ و يا به كلي فاقد علائم
حاد باشد و آنان را سال ها بعد به اشكال مختلف سل ريوي، استخواني، مغزي،
مفصلي، شكمي، پريكارد، ادراري تناسلي، و ساير انواع مبتلا كند و مشكلاتي
همچون نازائي، تخريب استخواني و حتي فلج اندام تحتاني، عفونت مغزي و در
نهايت مرگ را بدنبال داشته باشد. )
دكتر خزائي معتقد است: «اگر در محيطي بسته، فقط يك بيمار مبتلا به سل ريوي
وجود داشته باشد، علاوه بر ضرورت استفاده از ماسك مناسب، شش بار تهويه فضاي
اتاق به محيط بيرون الزامي است كه چنين شرايطي عملا در اين محيط هاي كاري
ممكن نيست. اگر امكان داشت كه گروه پر خطر ــ يعني افرادي با سفتي پوستي
بيش از ده ميليمتر بدنبال تزريق داخل جلدي تست سل، بدون علائم تنفسي و با
عكس سينه طبيعي ــ شناسائي شوند، تجويز داروي پيشگيرانه مي توانست آنان را
در مقابل عودهاي علامتدار و ديررس و بعضا كشنده انواع سل مقاومت نسبي
ببخشد. شناسائي بيماران هم علاوه بر درمان خودشان مانع از سرايت عفونت به
ديگران ميباشد كه به بهبود اين شرايط كمك ميكرد."
دكتر "مهري خزائي" تاكيد ميكند: «سقف كوتاه كارگاه قاليبافي (در موردي كه
شما طرح كردهايد: زيرزمين!) عدم تهويه مناسب و كافي فضاي مورد تنفس حين
كار، شيوع بالاي عفونت سل در كشور بخصوص در مناطق با سطح درآمد پائين و
امكانات بهداشتي ناكافي، و همچنين تماس نزديك و طولاني مدت كارگران با
يكديگر در محيط كار؛ همگي عواملي هستند كه احتمال اين ابتلا را تقويت مي
بخشند. حال آنكه پيشگيري يا به حداقل رساندن كسب عفونت از طريق تأمين شرايط
كاري مناسب، شناسائي بيماران و اقداماتي از اين دست، اين خطر را بشدت كاهش
مي دهد. بخصوص كه اكثر بيماراني كه در چنين محيط هائي، تبدار هستند و سرفه
مي كنند؛ بدون بررسي لازم و كافي اوليه، در ابتدا به حساب پنوموني ( ذات
الريه) معمول گذاشته ميشوند تا بيماري پيشرفت كند و تازه آنگاه ـ و احتمالا
پس از آلوده كردن عده اي از كارگران ديگر ـ بيمار به مراكز تخصصي ارجاع مي
شود. متأسفانه در چنين مواردي هم طبق دستورالعمل عجيب و غريب كشوري موارد
تماس يافته با بيمار مسلول، تنها در صورتي كه كمتر از شش سال داشته باشند،
نياز به پيگيري دارند و در سنين بالاتر فقط در صورت بروز علائم مشكوك به
ابتلاي سل مورد ارزيابي قرار مي گيرند."
او بار ديگر تكرار ميكند كه ابتلاي به سل در اين گروه سني لزوما با علائم
حاد همراه نيست و در صورت عدم تشخيص و تجويز داروي پيشگيري مناسب مي تواند
سالها بعد بصورت بيماري ناتوان كننده و يا حتي كشنده خود را بروز دهد.
دكتر" خزائي" از ديگر بيماري هاي عفوني قابل سرايت در چنين شرايط كاري
نامناسبي ذات الريه هاي باكتريال، اسهال هاي عفوني، شپش سر، گال و بيماري
هاي انگلي ديگر را نام برد و افزود: «برخي از كارگران قاليباف هم بدليل
نقايص ايمني زمينه اي كه دارند ــ و ممكن است خود را تا سنين بلوغ نشان
ندهند ــ ابتلا به قارچ ها يا ميكروب هاي ناشايع و عفونت هاي مكرر نامعمول
نيست. هرگونه بيماري طول كشنده و مزمن ريوي در اين گروه از كارگران نياز به
ارجاع فوري به يك پزشك متخصص در زمينه بيماري هاي ريوي و يا عفوني دارد كه
معمولا به دليل فقر مالي بافندگان فرش و همچنين فقدان بيمهو حمايتهاي
قانوني ديگر، اين كارگران به پزشك متخصص مراجعه نميكنند."
دكتر "مهري خزائي" در ادامه سخنانش به گروه دوم بيماريهاي شايع در ميان
زنان قاليباف يعني "بيماريهاي سيستميك يا موضعي، و غير مسري" اشاره كرد و
گفت: «تنها بيماري هاي عفوني و قابل سرايت نيستند كه كارگراني را كه در
شرايط كاري بسيار نامناسب ( از لحاظ تأمين نور و تهويه هواي كافي) مشغول به
كار هستند تهديد مي كند. برخي از بيماران، زمينه اي آلرژيك ــ از جمله آسم
و يا پنوموني هاي آلرژيك غير آسمي ــ دارند كه تحت اين شرايط كاري و فقدان
تهويه مناسب در معرض استنشاق مكرر (مواد آلرژن يا حساسيت زا، منجمله قارچ
آسپرژيلوس) هستند كه مي تواند برايشان بيماري هاي ريوي حاد با علائمي مثل
تنگي نفس و خس خس سينه ايجاد كند. گاهي شدت حمله به حدي است كه ميزان هواي
ورودي براي تنفس مؤثر كافي نيست. حتي در برخي از بيماران مبتلا به آسم خفيف
و بدون علامتي كه تا بحال بدون تشخيص مانده؛ بروز چنين شرايطي موجب تشديد
بيماري زمينه اي ايشان ميشود.»
او در ادامه گفت: «از ديگر بيماري هاي غيرعفوني شايع ميان قاليبافان،
مشكلات استخواني ـ مفصلي است كه كار مداوم، بيحركتي طولاني در وضعيتي
نشسته، و فشاري كه بر مهره هاي كمري، پشتي و يا گردني وارد مي آيد مي تواند
منجر به ناهنجاري هاي استخواني ـ مفصلي شود كه بيشتر در بزرگسالاني كه به
كار قاليبافي اشتغال دارند انتظار ميرود.
دكتر خزائي كه تحقيقاتي در خصوص كارگران قاليباف انجام دادهاست، در پايان
ميگويد: «رسيدگي و انعكاس مسائل و مشكلات زنان قاليباف كه هيچ تكيهگاهي
ندارند، امري ضروري، حياتي و يك "واجب عيني" است."
|