نویدنو:17/10/1387                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

 نقدی بر نقد ناسامانمند

علی رضا جباری ( آذرنگ )

 

آقای هاشم بناپور، عضو شرمگین کانون نویسندگان ایران- که دست برقضا من معرف اش به کانون بوده ام واکنون بنا به مصلحت روزگارازجمله نقد نویس روزنامه ی اعتمادهم شده است نقدی برنقد دکترناصر زرافشان درهمان روزنامه برکتاب جریان های اصلی مارکسیسم نوشته است که از برخی جهت ها درخورنقد موسع است .

     این نقد دردرجه ی نخست به هرچیزی می ماند بجزنقد: در آن حتی یک جمله نیز در باره اصل موضوع که نقد ناصرزرافشان بر کتاب نامبرده است ننوشته، بلکه از همان آغاز به نقدغرض ورزانه و هدفمند گذشته ی تاریخی حزب توده ی ایران پرداخته که نه تنها هیچ گونه ارتباطی با موضوع بحث ندارد، بلکه تنها قراردادن این فعالیت ها به گونه ای سخیف و همراه با تهمت و اتهام ناروا به حزبی است که بیشتر دوره ی   شصت وهشت سا له ی عمرش را به فعالیت پیگیر در راستای تامین حقوق مدنی مردم کشورمان و از جمله کارگران و زحمتکشان آن گذرانیده و بنا  برمثل معروف " هرکه بام اش بیش برف اش بیشتر" درروند این حرکت مستمر خطا ها یی متناسب با آن نیز داشته است. دراین نقد که درتاریخ دوشنبه 2 دی 1387 در روزنامه ی اعتماد (1) انتشاریا فته است آقای بناپورعنوان نه چندان پارسی:" چپ آواز افکند ازراست افتاد " را به جای شعر زیبا و معنی- دار مولانا: " چپ آوا درافکند وازراست شد" گذاشته است و پس ازاین که کل مطلب را هم بخوانی  این نکته را درنمی یابی که این شعرواین عنوان چه ربطی به موضوع بحث دارد وچه کسی درکجا " چپ آوا فکنده و از راست شده است " و دلیل این کار او، از نگاه خواننده ای که به ناگهان درمعرض یورش این کلمات نامرتبط چیست؟ و ازکجای کار باید به نتیجه گیری بی صغری و کبرای  بناپور برسد؟

     من براین گمان ام و شاید هم گمان ام پربی راه نباشد که جناب ایشان از آوردن نام حزب توده ایران با آن وصف درآغاز بحث دو هدف را دنبا ل می کرده است: یکی حمله ی مستقیم وبی مقدمه وموخره به آن حزب که در طول تاریخجه ی فعالیت سیاسی آن، به ویژه با طرح و توطئه ی صاحبان سرمایه های کلان وجیره خواران و پیرامونیان با دلیل و بی د لیل شان سخنی تازه نیست و به ژنده ی نخ نمایی دردست این گروه سودجووبهره کش می ماند ودوم متصل کردن ناصرزرافشان و دیگر اعضای جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران که پس ازسال ها ممانعت ودردسرآفرینی ماموران امنیتی و انتظامی سرانجام توانستند برپایه ی قانون اساسی همین نظام  که تشکیل هرگونه تشکل مدنی و سیاسی را بی نیازاز مجوزوآزاد می داند  انتخابات مکتوب هیئت دبیران خود را  برگذار کنند و به نامزد های منتخب خود رای دهند.

     گویی کسی عنودانه و از سرتخریب  نگارنده ی نقد بر نقد را وادار کرده است  که کار را از نقد سامان مند و معنی دار به پرونده سازی و به چا لش گرفتن برخی از پرتلاش ترین و پیگیر- ترین مبارزان راه آزادی قلم و بیان ، پیش و پس ازقیام ناتمام بهمن 57  آغازکند و بی تردید اوخود به خوبی می دانسته است که مسوولیت نتایج نوشته های ناروا و نامنتقدانه اش را به عهده دارد.

  بناپور، پس از شروع، بی درنگ با آسمان وریسمان بافتن هایی دیگرکوشیده است ازشرح ا انتخاباتی که سخن آن رفت بگوید و بی تردید نه تنها خواننده ی کم اطلاع  و متوسط روزنامه، که حتی خواننده ی روشنفکر و اهل قلم آن نیز،نمی تواند این چنین بی مقدمه و اشاره به رابطه نوشته با موضوع  به معنی و مفهوم گفته های او پی ببرد و بداند که ازکدام انتخابات سخن به میان آورده است.

     برای آگاهی آقای بناپور لازم است یادآور شوم که کانون نویسندگان ایران کانون مستقل  و  نا بسته ی همه ی نویسندگانی است که  هیچ گونه رابطه ای با دستگاه سانسور ندارند و همه ی سرشناسان اهل قلمی که ایشان ازآنان سخن می گوید نیزمی توانستند هما نند دیگراعضای جمع مشورتی وکانون نویسندگان ایران درنشست های د وهفته ای یک بارجمع مشورتی حضوریا بندسهمی از باری را که اعضای آن جمع در شرایط دشوار موجود  در سال های دهه ی هشتاد بر دوش کشیدند از دوش آ نان بردارند و حتی بدون این که چنین کاری را انجام داده باشند نامزد عضویت درهیئت دبیران کانون شوند و اگرازآرای اکثریت اعضا برخوردارشدند به عضویت  هیئت دبیران در آیند.

      این که آقایان نویسندگان سرشناسی که جناب ایشان از آنان نام می بردنه در نشست ها ی جمع مشورتی کانون حاضرمی شند و نه نامزدی عضویت هیئت دبیران را پذیرفتند به هیچ روگناه اعضای جمع مشورتی و رای دهندگان به اعضای هیئت دبیران که با اکثریت آرای رای - دهندگان به عضویت آن هیئت در آمدند نیست.

     اعضای جمع مشورتی و کانون نویسندگان ایران خوش وقت تر می بودند اگر که در این انتخابات شماربیشتری ازنویسندگان سرشنا س کشورمان به عضویت هیئت دبیران کانون در

می آمدند؛ اما هم اکنون نیز به عضویت مجموعه ی کنونی بر گزیدگان خویش که به گونه ای دمکراتیک و  اکثریت آرا آنان را به این سمت برگزیده اند ، پس از پیمودن این راه دشوار، احترام می گذارند، زیرا جمع مشورتی خود نظارت بر این انتخابات را به عهده داشته وحضوردائم آن چنین اجازه وحقی را به آن داده است.؛ گذشته ازا ین، کسانی ازهرقماش و با هر شیوه اندیشگی، تنها به اعتبار عضویت درکانون، می توانستند به عضویت هیئت نظارت برانتخابات در آیند.

     اکنون این پرسش را مطرح می کنم که چه ربطی میان انتخابات کانون و حزب توده ایران و نقد کتاب " جریان های اصلی در مارکسیسم " وجود دارد؟

    یکی از اعضای برجسته ی کانون نویسندگان ایران که ازقضا اندیشه ی جامعه گرا دارد، اما شاید هرگز از مقابل دفترحزب توده ی ایران هم نگذشته باشد تاچه برسد به این که توده ای باشد به نقد بناپور بوده است.

     منطقی تر این بود که ایشان، پیش از این که یکسره به تخطئه ی ناصر زرافشان ، حزب توده ایران وکانون نویسندگان که سه شخصیت حقیقی وحقوقی مجزا ازهم و بی ارتباط باهم اند، بپردازد  و به روشی نا روا هرسه را با یک چوب بزند به روش سامان مند نقد روی آورد و جمله هایی از کتاب را درمقابل جمله هایی از نقد زرافشان، در مقام یک شخصیت حقیقی که نقد کتاب مشخصی را برعهده گرفته است قرار می داد و آن گاه نقد بر نقد خود را در مقابل هر دو می گذاشت و ثابت می کرد که درچه موردهایی حق دارد ومنتقدکتاب درنقد خود به خطارفته است . اگرچنین می شد من نیز به عنوان یک خواننده ی منصف و بی طرف به او آفرین می گفتم و با او هم  داستان می شدم . اومی بایست به این نکته توجه می کرد که خواننده ی روزنامه ممکن است خواننده ای اتفاقی باشدو شماره ای از روزنامه را که نقد کتاب " جریا ن ها در آن آمده است نخوانده باشد. چنین خواننده ای  تنها بد وبی راه گفتن های بی پایه و اسا سنقد نویس را درصفحه ی روزنامه می بیند؛ یا از آن به دلخواه نویسنده نتیجه گیری می کند ویاهمانند خود او نقد را یکسره کنارمی گذارد وسخنانی را به روا یا ناروا نثاراو می کند وچه بسادرگوشه وکنارکسانی باشند که برپایه ی ارشاد های ایشان به پرونده سازی های نا درست وگاه مخاطره آمیز برای مخاطبان چنین نوشته هایی دست زنند .

     چه کسانی بجز نویسنده ی نقد برنقد که در زمان انقلاب نوجوان دانش آموز سال های اول دبیرستان بوده است یا جوانانی که درآن هنگام کودکانی دبستانی بودند یا شاید هم هنوز به دنیا نیامده بودند ممکن است ندانند که از اعضای جمع مشورتی تنها 4-5 نفر از یاران زنده یاد به آ ذین ، از منشعبین کانون وسپس اعضای شورای نویسندگان وهنرمندان ایران بودند که از میان آنان نیزتنها یک نفر به عنوان بازرس کانون در دوره ی یک ساله ی جاری برگزیده شده است و دیگراعضای این جمع حتی از کنارآن شورا نگذشته اند.

   همه ی اعضای کانون که سن وسالی بر آنان گذشته است نیک می دانند و حاضر به بیا ن این حقیقت اند که آن اهل قلم سرشناس که بناپور حتی از آوردن نام اش هم شانه خالی کرده

است ونیز خود او با بیان و تکرار این جمله که : " توده ای ها سرانجام انتقام به آذین و گروه اخراجی را گرفتند "  چه قدر بی انصافی کرده اند و به بی راهه رفته اند.

     کدام توده ای ها، کی وازچه کسی انتقام گرفتند؟ "رفقا ! " ، روشن تربگویید تا ما دوستا ن قدیم تان و پیران کانون و شورا نیز از این راز آگاه شویم.

     نویسنده ی نقد برنقد اعتماد، سپس این نکته را رها می کند و به شاخه ای دیگر می پرد. اویقه ی " رفقا " و هواداران هایدگر را همزمان می گیرد. موضوع بعدی این نقد یک ستونی ، نقد جامعه ی باز و دشمنان آن " ، نوشته ی پوپر است.

     نخستین جمله ی این بحث  با تشبیه " رفقا " و هواداران هایدگر شروع می شود که باز هم تصدیق بلاتصوراست. تا نگویی  که " رفقا " چه می گفتند و هواداران هایدگر چه می گفتند، چه گونه حقیقت ناب بر جویندگان و آزادگران آن آشکارمی شود؟ وانگهی، اکنون "جمهوری خواهان " ، " مشروطه خواهان " و " سلطنت  طلبا ن "، هر کدام از دریچه ی نگاه خویش، به نقد نظام موجود قد برافراشته اند؛ اما، آیا نادیده می توان گفت که هریک این نظام را از کدامین  دیدگاه به مصاف می خوانند و آیا آنان دراین راه، همه باهم از یک مسیر می گذرند؟

     ازکجامی دانید که در دل " رفقا " و آن مترجم که از نشر کتاب پوپر سر باز زد و دلیل این کار را امکان ترورشخصیت خویش به ابتکار "رفقا "  واخطارهای آنان معرفی می کرد چه می گذشت واگر او شهامت چاپ کتاب اش را ، همچون آن دو مترجم دیگر می داشت ، چرا نمی بایست ازآن نسخه از کتاب نیز همچون نسخه های دیگرمنتشرشود بدون این که آن تهدید ها  واخطار ها جامه ی عمل پوشیده باشند؟ ومی دانیم که با دیگران چنین نشد و اگرهم شد آنان را از آن باکی نبود؟ مافیای انتشاراتی نیز مفهومی خودساخته است که نویسنده ی نقد برنقد از شرح وفهمانیدن آن به خواننده سر باز می زند و اورا درمیان هاله ای از ابهام به حال خود رهامی کند.

سپس هاشم بناپورچند جمله ی کلی که نه مناسبت و نه مخاطبی مشخص دارد پرداخته و از پی  آن بیتی شعر را آورده است که دلیل وجود آن و رابطه اش را باجمله های پیشین و پسین آن در نیافتم.

     در نیم ستون بعد بناپورمارکیسم را با نظام دولتی دایی یوسف در اتحاد شوروی در هم می آمیزد  و با وجود این که خود شخصی است زحمتکش که تاجایی که من آگاهم  بار سنگین تامین حد اقل زندگی را بردوش می کشد به بیان این سخن رو می آورد که آرمان  " رفقا " ( که دراین جا معلوم نیست مقصود ازآن آرمان مارکسیست ها ست یا هواداران دایی یوسف ) فروریخته است. ونمی توانند این  مسئله را باورکنند.

     آقای بناپور، ای کاش پیش ازا ین اظهارنظربا نگاهی تیزبین تر به دیوارفروریخته و نظام بحران خیز سرمایه داری جهانی  و ورشکستگی  پیاپی بنیادها ی مالی وصنعتی آن درچارچوب تقسیم کار بین المللی امپریالیستی می نگریستید که اکنون این نظام  جهان خوار چه گونه بحران درونی خویش را به سراسر طیف پیرامونی خویش، از جمله کشور شما که به دور از کنش  - واکنشهای درونی آن نظام و بی تاثیر از بحران های درونی آن نیست منتقل می کند.  بی تردید خود می دانید که کشورتان کشوری است با اقتصاد تک محصولی که تار و پود اقتصاد آن به میزان صدور نفت و بهای آن وابسته است و آن چه ما به صورت تعبیر متفاوت با اصل ماده ی 44 قانون اساسی درباره ی شیوه ی اداره ی اقتصاد کشوردست به گریبا نیم و تاثیرآن را آشکارا درطرح تحول اقتصادی رئیس جمهوری که مو به مو بر پایه ی توصیه ی بانک جهانی و دیگر نهاد های سرمایه داری سیا ست گذارایده ی جهانی سازی امپریا لیستی  استوار است می بینیم تاچه اندازه می تواند در تخریب هرچه افزون تر اقتصاد از پیش ورشکسته ی کشورمان نقش داشته باشد. بی تردید عنوانی که شما برای نقد خویش برگزیده اید بیش ازهرکس دیگردر باره ی اوضاع دشوار کنونی اقتصادی ایران دردوره ی نهم حکومت جمهوری اسلامی صدق می کند که به هیچ رو توجه شما را بر نمی انگیزد یا بی سر وصدا از کنار آن می گذرید و گرفتن یقه ی نمایندگان سر شناس دوره ی کنونی کانون نویسندگان ایران را بر این بحث برتر می شمارید . بی تردید علت این گرایش آسان بودن و مجاز بودن هجوم به نهاد های مدنی جامعه ی ملتهب ایران است.

     بنای مارکسیسم را نیز همراه با بنای خانه ی دایی یوسف فروریخته می دانید. شاید همچون برادران انصار وسردمداران محترم شان بر ین باورید که سر انجام اقتصاد اسلامی، به مثابه ی اقتصاد انتقالی از برده داری به فئودالیسم در کشور بی حاصل عربستا ن  درجهان پیروز خواهد شد یا این که خود برنامه ی اقتصادی عالمگیری داریدویا به برنامه ی جهانی دیگری سوای دو اقتصاد مطرح جهانی باورمندید که چیزی درباره ی آن به مانمی گویید. از بیان این باور نهراسید وشرم نکنید و رمز آن را برمانیز بگشا یید. شاید مانیز باورتان رابپذیریم  وبه شما بگرویم.

     بناپور، سپس به ناگهان به این نتیجه ی درخشان می رسد که مارکسیسم هیچ گونه تفاوتی با استالینیسم ندارد وهر دو ضد آزادی و دمکراسی هستند. کدام آزادی را می گویید؟ اگرهمان آزادی ای را می گویید که به بهانه ی پوچ و نخ نمای نگه داری جنگ افزار هسته ای  به کشوری دیگرکه هیچ گونه منافع وحقوق روایی در آن جاندارد هجوم می برد وباهدف تعیین منافع مقرره ی خویش درمیدان های نفتی و بزرگ راه راهبردی بی نظیر خاورمیانه  ونزدیک و حفظ حضور وبرتری نظامی بلامنازع خود دراین منطقه ، درزیر لوای فریب آمیزاستقرار دمکراسی در آن به کشوری که با مرزهای آن هزاران کیلومترفاصله دارد هجوم می برد و به بهای نابودی افزون بردومیلیون نفر از مردم آن کشور وهزاران نفر از فرزندان کشور خویش  و نیز به قیمت در غلتیدن جهان به  توفان فراگیربحران بزرگ درکشور وبلوک جهانی خودوبه ویژه کشورهای پیرامونی اش درآن جا لنگرمی اندازد مردم جهان آن دیکتاتوری فروریخته را صدباربراین آزادی ودمکراسی چپاولگربرترمی شمارند. آیا دمکراسی ای که شما به آن باورمندید دمکراسی صادراتی است ؟ اگرچنین است بی پرده بگویید واگرنیست مارا ازدمکراسی پذیرفته ی خویش که به یقین سنگ بنای آن را در آسمان ها نهاده اند آگاه کنید.

     در این نقد کلی ونامرتبط باموضوع که درآن شرح دیکتا توری پرولتاریا، تبیین ضرورت  دمکراسی و آزادی بیان ، بیانیه ی موعود ژدانوف  که نویسنده آنرا ازقلم انداخته است ، بیان گذرای همانندی مارکسیسم و استالینیسم ونیاوردن براهین قوی درباره ی این فرضیه ِدرخشان ، یکی شمردن کانون نویسندگان ایران و حزب توده ی ایران و نقد بی یا ل و دم و اشکم برنقد کتا ب" جریان های اصلی مارکسیسم " و... که هریک مثنوی هفتادمن کاغذند تنها در یک ستون روزنامه آمده اندوتنها نکته ای که چنان که گفتم حتی یک جمله هم درباره ی آن نیامده است  نقد دکتر ناصر زرافشان دراعتماد ودلایل به خطارفتن او در آن نقداست.

     من براین باورم که درشرایط کنونی که دربرنقد فراگیرو آزادی اندیشه و بیان بسته است، این گونه نقد های هدفمند، به هرتعبیر- که درغیر این حالت می توانند اثر خامه ی جوانانی نامجوی باشند- تنها می توانند مسائل مربوط به توسعه ی اندیشه و آزادِی اندیشه و بیان را پیچیده ترو امکان پیشبرد این هدف ها را به مراتب دشوارترکنند وآتش بدرقه ی حرکتی تازه  در رویارویی با اندیشه ورزان مدافع حقوق کارگران و زحمتکشان ونهادهای مدنی جامعه ی ما باشند.

     با امید به پیروزی دمکراسی و رهایی حقیقت ازبند سیطره ی منادیان دروغین آن.

 

 16 /10/87(09/1/5) 

1-http://www.etemaad.ir/Released/87-10-02/264.htm#127606

 

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics