نویدنو:02/02/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

متولد ماه تير

  احمد غلامي

ما شکست خورديم، نمي دانم چه جوري اما سوم تير بود و همه ما جمع شده بوديم که در رقابت بين هاشمي رفسنجاني و احمدي نژاد کفه ترازو را به نفع هاشمي سنگين کنيم. غافل از اين بوديم که تاريخ با ما سر شوخي دارد و اين عادت هميشگي تاريخ ما است که خيلي ها را سرکار مي گذارد تا دل عده اي را خنک و چشم هاي بعضي را اشک آلود کند. رفته بوديم ميدان ونک تا با حرف مردم را تشويق کنيم که براي ادامه اصلاحات به آقاي هاشمي راي بدهند. ما قبل از اينکه برويم ميدان ونک شکست خورده بوديم. چون نمي دانستيم تاريخ ما تاريخ شوخي است. نمي دانم چرا همان وقت که مردم دورمان جمع شدند و سر هايشان را به علامت تاييد تکان مي دادند ما از چشم هايشان نخوانديم که آنها مي دانند که ما شکست خورده ايم. حتي بچه هايي که به حمايت از احمدي نژاد با پيراهن هاي مشکي و ريش هاي توپي و انگشترهاي عقيق مي آمدند در جمع ما و با مردم بحث مي کردند به ما نگفتند شما شکست خورده ايد. مردم دور آنها جمع شده بودند و آنها از حجاب حرف نمي زدند، از اسلام نمي گفتند، از ولايت فقيه و حقوق حداکثري چيزي نمي گفتند و در ميان ناباوري ما از احمدي نژاد آدمي ترسيم مي کردند اهل مدارا و سازش که براي ايجاد دموکراسي واقعي پا به ميدان گذاشته و تکيه کلامشان اين بود که چه کسي گفته احمدي نژاد اين است يا آن. آنها در برابر چشم هاي بهت زده ما مردي را ترسيم مي کردند که ما در دنياي واقعي به دنبالش مي گشتيم. خودمان را کنار کشيديم. مردم حرف هاي آنها را مي شنيدند و به تاييد سر تکان مي دادند، درست مثل ما. مردم مي دانستند آنها پيروز هستند و فقط کافي است سرشان را تکان بدهند تا تاريخ راه خودش را برود. وقتي پيروزي احمدي نژاد به شب نکشيد و همان دم دماي غروب قبل از آنکه وزارت کشور نتيجه اي را اعلام کند پيروز شد همه ما فهميديم تاريخ سرنوشت ديگري را به خواب ديده و آن وقت انگار همه آسمان سرمان خراب شد و فهميديم مردم ما را سرکار گذاشته اند. از آنها رنجيديم اما چون خودمان مثل آنها بوديم؛ اهل بخيه و شوخي، پس منتظر نشستيم و سرمان را تکان داديم و گفتيم؛ باشد اين نيز بگذرد. ما در دفتر يادداشت خودمان نوشتيم شما در سوم تير پيروز شده بوديد بدون اينکه به ما بگوييد و ما در سوم تير شکست خورديم بدون آنکه بدانيم و سوم تير شد روز تولد ما. ما روز تولدمان را با شکست شروع کرديم که هيچ وقت از شکست نترسيم.

اما نمي دانم شما سوم تير را به چه نشانه اي علامت زده ايد. نمي توانم با شما روراست حرف بزنم و نمي توانم بپرسم که شما امروز آيا همان چهره ترسيم شده از احمدي نژاد را در سيماي رئيس جمهور مي بينيد. تنها اين خاطره را مي نويسم؛ زماني که مدرسه راهنمايي مي رفتم روي يکي از اتوبوس هاي شرکت واحد يک شعر اتوبوسي نقش بسته بود نقل به اين مضمون؛ وقتي که توآمدي به دنيا جمعي به تو خندان و تو بودي گريان. کاري بکن اي دوست که وقت رفتن جمعي به تو گريان و تو باشي خندان.

منبع : شرق

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics