نویدنو:10/06/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

شیوه ای مؤثر برای مبارزه نهائی

روزنامه «سووتسکایا راسیا»- برگردان: ا. م. شیزلی

تحلیل تئوریک

با مشاهده و تحلیل سر و صدای ناشی ازجنبش اعتصابی تابستان جاری (اتومبیل سازی، کاستموشکا) می توان گـفـت: جنبش کارگری کنونی، دارای خصلت اقتصادی و عمدتا خودبخودی است. به جرأت می توان گـفـت، این جنبش از سیاست رسمی (شماکوف «رئیس اتحادیه دولتی کارگران روسیه. م.») اتحادیه کارگران، فاصله گرفته ولی، تا سطح مخالفت آگاهانه سیاسی ارتقاء نیافته است. جنبش کارگری مدت زیادی در چنین وضعیت «معلق»، نمی تواند دوام بیاورد. این جنبش بطور حتمی، یا رو به زوال خواهد رفت و یا اوج خواهد گرفت. و این، در مرحله تعـیین کـننده، در وحله نخست، با سیاست اوپوزیسیون چپ و اساساً با سیاست کمونیستها، وابستگی کامل دارد.

در اینجا، جواب این سئوال اصولی را که، اوپوزیسیون چپ، تا کنون بصورت قطعی نداده است باید بدهـد که، ویرانی اقتصادی و یا رشد اقتصادی عامل پیروزی زحمتکشان است؟ اوپوزیسیون باید چشم انداز سیاسی خود را، با گسترش فـقـر و یا از بین بردن آن، تنظیم  نماید؟

بسیاریها، تا کنون چنین تصور می کردند و هنوز هم بر این باورند که، گسترش فـقـر در جامعه به انفجار اجتماعی منجر می شود. اما، اصلا اینطور نیست. واقعا هم اینطور نیست. اوپوزیسیون، در طول ١۵سال می توانست مطمئن شود که، توسعه فـقـر در میان مردم، مستقـیما به انفجار اجتماعی منجر نمی شود، بلکه، پیش از همه، جامعه را به سوی انحطاط سوق می دهد، باعث از بین رفتن توان انقلابی توده ها می گردد، وابستگی اقتصادی، معنوی و سیاسی آنها به استثمارگران را تشدید می نماید.

آ. توکویل، مورخ فرانسوی قرن ١۹، توجه خود را به چند مورد قانونمند معطوف داشته و می نویسد: « گـذار از بد به بدتر، همیشه به انقلاب ختم نمی شود. اغلب اتفاق می افتد که خلق، بدون اعتراض و گوئی بدون توجه به سخت ترین قوانین ، با تحمل بار توان فرسای آن، هنگامی که کمی آرامش می یابد... با این تصور ظاهری که، از سختی های گریز ناپذیر ، با صبر و تحمل، می توان خلاص شد». یعنی به موازات رشد بیشتر اقتصاد، خواستهای مردم و اعتراض به حاکمیت نیز افزایش می یابد. انقلابات در شرایط بد و زمانی که، بدتر می شود، روی نمی دهد، بلکه، در شرایط نسبتا خوب، که، کمی هم بهتر می شود و حاکمیت و جامعه، افزایش تقاضاها و انتظارات را برآورده نمی سازند، اتفاق می افـتد. و. و. شولگین، نظریه توکویل را بدین ترتیب تشریح می کـند: « این تئوری که، انقلاب را گرسنگان به انجام می رسانند، نادرست است و باید آن را به آرشیو سپرد. انقلاب، کار سیران است. اگر آنها دو روز گرسنه بمانند، انقلاب می کـنند... و اگر مردم، دوماه گرسنه نگاه داشته شوند، عصیان نخواهند کرد، بلکه، همچون اسکلتهای ناتوان در کـنار دیوار خواهند افتاد و بخاطر لقمه ای نان، ملتمسانه، دست دراز خواهند کرد». (در یک ضرب المثل رایج ترکی، درتأئید همین مفهوم، گـفـته می شود: « آدمی چه از چوبه دار آویخته شود، چه از "چوبه نان"، در هر دو حال، نتیجه یکی است!» مترجم).

آیا در تاریخ میهن ما،نمونه هائی در تأئید چنین جنبش انقلابی وجود دارد؟ البته، وجود دارد. مثلا، همان  ارزیابی تحقـیقی لنین، در باره اوضاع مختلف اجتماعی مربوط  به نتایج انتخابات دومای دولتی در سال 1921، نمونه ای در تأئید چنین جنبش انقلابی است.  وی چند سال گذشته را به دو دوره تقسیم می کـند: دوره افت انقلاب(سالهای 1907-1911) و دوره نضج انقلابی (سالهای 1911-1912). دوره افت انقلاب را چنین توضیح می دهد: « رکود اقتصادی، تسلط سنگین ضد انقلاب، عقب نشینی و ضعف نیروهای دموکراسی، رواج اندیشه های ارتجاعی». دوره صعود انقلابی، طبق ارزیابی لـنین، با تفاوت اوضاع اقتصادی، سیاسی و فکری در نقطه مقابل متمایز می گردد: « رشد صنایع، ناتوانی ضد انقلاب به ادامه تهاجم همچون گذشته و خیزش دموکراسی، اندیشه های ارتجاعی را وادار به عقب نشینی می کند». دیدگاه لـنین روشن است. وی تسلط ارتجاع را با رکود اقتصادی، و اوج گیری انقلاب را با صعود اقتصادی، مرتبط می داند.

آیا امروز رشد اقتصادی مشاهده می شود؟ بلی، مشاهده می شود. نفی آن ممکن نیست. با اینکه در آنجا گـفته نشد، اما، سطح زندگی و درآمد سرانه همه گروههای اجتماعی، ( البته، فقط در مقایسه با اوخر سالهای ٠۹)  ــ نه تنها اقشار ثروتمند، حتی، طبقات فقیر جامعه، هر چند به نسبتهای متفاوت، ارتقاء می یابد.ما عادلانه قضاوت می کـنیم: امروز میلیونها نفردر مقابل این انتخاب قرار گرفته اند ــ یا باید دارو خرید، یا کرایه خانه را باید پرداخـت و یا باید خوار وبار خرید. بلی این طور است، اما، این هم مهم است که، همزمان با تشدید اعتراضات برعلیه افزایش هزینه های عمومی در روسیه، جنبش جدید توده ای « شرکای سرمایه گذاران فریب داده شده» گسترش می یابد، یعنی انسانهای خوش باور، پولی که، جهت خرید منزل در آپارتمانهائی پرداخته اند که، احداث آنها در مرحله صفر هم نیست. فریب دادن شرکای سرمایه گذار، البته، ناخوشایند است اما، در مدت ۵١سال بعد از سوسیالیسم، آموختن برخی چیزها ممکن بود. حداقل می شد به وعده های پوچ MMM، AVVA،« حاکمان» و غیره باور نکرد.

بنابراین، نمی پرسیم چرا مردم اینقدر خوش باورند، می پرسیم: آنها، این همه پول را که به حقه بازان دادند، از کجا تهیه کرده بودند؟ چه وقت ماورادی(رئیس یکی از شرکتهای کلاهبرداری)، دارائی آنها را غارت کرد؟ جواب ساده است: مردم خانه های خود را به این امید فروختند تا، همانطور که، گرمان(یکی از شخصیتهای داستان پوشکین) آروز می کرد، «سه برابر و هفت برابر» بدست بیاورند. چند نفری هفت برابر کردند، چند ده نفری هم به سه برابر دست یافـتند و میلیونها نفر به صفوف جنبش « شرکای سرمایه گذار فریب داده شده»،  پیوستند... امروز هم مردم خانه خود را بخاطر خریدن خانه تازه می فروشند؟ خدا می داند. فقط یک مسئله روشن است که، پشم گوسفندان را همیشه می چینند ولی، پشم آنها هر دفعه می روید. در هر حال، در میهن ما، کارهای غیر عادی و شعبده بازی هائی عجـیبی اتفاق می افتد. و تا کنون اوپوزیسیون، در این باره کاری نکرده است، حاکمیت هم به عنوان بخشی از خود، آنها را نمی بیند.(یک توضیح ضروری: « بعد از تجزیه و تخریب اتحاد شوروی، بانکها و شرکـتهای زیادی تأسیس شد. بانکها، ظاهرا، پرداخت ماهانه ٠۳ـ ٤٠ درصد بهره به سپرده های مردم را وعده می کردند، و یا شرکتهائی بودند که، قرار بود خانه های تازه ساز را در مقابل پیش پرداخت، به متقاضیان ساخته و تحویل دهند. بدین ترتیب، مردم نا امید از همه جا و همه چیز، ذخایر خود از دوره شوروی و دار و ندار خویش را به پول نقد تبدیل کرده و به امید ماهانه٠ ۳ ـ ٤٠ درصد بهره بانکی و یا خانه های تازه ساز، به شرکتها و بانکها تحویل دادند. تمامی این بانکها و شرکتها که، گردانندگان آنها مقامات دولتی (الیگارشها) بودند، بعد از جمع آوری میلیاردها دلار، یک باره دفتر- دستک خویش را تعطیل کرده، خودغیب شدند و مردم را به خاک سیاه نشاندند. مشهور ترین آنها شرکت MMM در روسیه، واحد بانک خیال بانک، در آذربایجان و ... بود. به گـفته مطبوعات محلی، معاون واحد بانک، ٤٠میلیون دلار فقط به قبرس منتقل کرد...». مترجم).

از یک طرف روسیه سیر نمی شود، ار طرف دیگر، یخ می زند و می میرد. این واقعیت انکار ناپذیری است که، آمارهای رسمی دولتی، هر چند با کمتر نشان دادن آنها، این را تأئید می کنند. اوپوزیسیون نیز به همین فاکتها استناد می کـند. اما، سکه روی دیگری هم دارد. صرفنظر از آنکه، بلا انقطاع مردم را می چاپند، ولی هنوز به پایان غارت نرسیده اند. اولین بار، گایدار( منظور،ایگورحیدر، اولین نخست وزیر روسیه بعد از شوروی)، با لیبرالیزه کردن قیمتها، مردم را تاراج کرد. بار دوم ماورادی و دیگر اعضای تشکیل دهنده هرم مالی(الیگارشی) غارت کردند. بار سوم، با کاهش ارزش پول در سال 1988مردم را سرکیسه کردند. و در نهایت، امروز، با قیمتهای چوبایسی( منظور آناتولی چوبایس، صاحب برق و انرژی روسیه است. م.)، با لغو درمان و بهداشت رایگان بوسیله زورابوف( وزیر بهداشت و درمان کنونی روسیه)، با حقه بازیهای آشکار« شرکتهای خانه سازی» به غارت و چپاول مردم ادامه می دهند. ٧٠ درصد قیمت خانه هائی را که، باید بسازند، از پیش دریافت می کـنند و غیب می شوند. ٧٠ درصد یعنی چه؟ این رقم در مسکو ٠۵ـ١٠٠ هزار دلار است، در شهرهای دیگر کمتر، اما، باز هم این سؤال بی جواب می ماند: مردم، این همه پول را ازکجا می آورند؟

تمامی این واقعیات مجبور می سازند تا، دلایل بی پایان فـقـیر شدن عمومی مردم، شدیدا مورد شک واقع شوند. نمودار معمولی و بسیار مطمئن ــ حجم فیزیکی بازرگانی خرد، ارتقاء سطح رفاه مادی مردم را نشان میدهـد. از بعد از کاهش ارزش پول در سال ١٩٩٩، رشد مداوم آن آغاز شده است. در مدت ٧ سال، حجم گردش کالا بیش از دو برابر شده است... اما گردش کالای بازرگانی خرد ــ باید گـفـت مثل «حرارت متوسط در بیمارستان» است. در نظر گرفتن رشد اجتناب ناپذیر طبقات نیز ضروری است، چرا که، ثروتمندان، ثروتمندتر و فقیران، فقیرتر می شوند. واقعا هم، ارقام نسبی،  این را  نشان می دهند: امروز، فاصله بین خود ١٠ درصد مردم ثروتمند،١۵ برابر است. چنین فاصله ای بین ثروتمندان و فقیران جامعه در بسیاری از کشورهای جهان عامل بی ثباتی شناخته می شوند. اما، در اینجا ویژگی روسی را هم باید در نظر گرفت. حال به مقایسه سطح قشر بندی ناگزیر طبقاتی جامعه در سالهای ٢٠٠١ و ۵٢٠٠ توجه کـنید:

١٠در جمعیت

I

II

III

IV

V

VI

VII

VIII

IX

X

جمع

 

درآمدبه میلیارد روبل

سال ٢٠٠١

١٢٨

١٨٧

٢٤۵

۳٠٤

۳٦٢

٤٢١

۵٠٦

۵٩١

٧۹٩

١٧٨٤

۵۳٢٦

سهم، به درصد.

سال ٢٠٠١

٤⁄٢

۵⁄۳

٦⁄٤

٧⁄۵

٨⁄٦

٩⁄٧

۵⁄٩

١⁄١١

١۵

۵⁄۳۳

١٠٠

درآمدبه میلیارد روبلسال ۵٢٠٠

٢٧۳

٤٦۵

٦٢۹

٨٤٧

١٠٢۵

١٢١٦

١٤٠٨

١٦٢٧

٢١٠۵

٤٠٧۳

١۳٦٦٨

سهم، به درصد. سال ۵٢٠٠

٠⁄٢

٤⁄۳

٦⁄٤

٢⁄٦

۵⁄٧

٩⁄٨

۳⁄١٠

٩⁄١١

٤⁄١۵

٨⁄٢٩

١٠٠

رشد اسمی

١٤⁄٢

 

٤۹⁄٢

 

۵٧⁄٢

 

٧۹⁄٢

 

٨۳⁄٢

 

٨۹⁄٢

 

٧٨⁄٢

 

٧۵⁄٢

 

٦۳⁄٢

 

٢٨⁄٢

 

۵٧⁄٢

 

رشد با احتساب تورم

۳٤⁄١

۵٦⁄١

٦١⁄١

٧۵⁄١

٧٧⁄١

٨١⁄١

٧٤⁄١

٧٢⁄١

٦۵⁄١

٤۳⁄١

٦١⁄١

منظره بسیار جالب توجهی در جلو چشم ظاهر می شود. از یک طرف، فاصله بین بالاترین و پائین ترین قشر ثروتمندان، از ١٤به ١۵برابر افزایش یافته است. اما، از سوی دیگر، سهم پائین ترین و بالاترین ها(از میان ده درصدیهای اول، دوم و دهم)،در مجموع درآمدها، ٢⁄٤در صد کاهش یافته است. بموازات آن  سهم ٦٠در صد جمعیت نیز افزایش یافته است. آیا این بدین معنی نیست که، «طبقه متوسط» مورد نظرسیاست اقتصادی بورژوازی در میان توده های جامعه در شرف تشکیل است؟ بلی، اما، باید به صراحت گـفـت که این، نه طبقه متوسط کلاسیک غرب، بلکه، طبقه کارگر است که، تشکیل می شود. و این طبقه هم، امروز بطور مرتب غارت می شود ــ هم بوسیله قشر بالای ده درصدی و هم بوسیله بوروکراسی. در چنین وضعیتی،این طبقه، به هیچوجه نمی تواند رابطه خود را با این واقعیت مشخص نماید. چون هم از پائین و هم از بالا  مورد تهدید است. عکس العمل در مقابل تهدید از پائین، این همان ضد کمونیسم سنتی است. مقاومت در برابر تهدید طبقه بالا هم هنوز در مرحله حل و فصل ایدئولوژیکی و اجتماعی است. « ما در کدام سمتی باید حرکت کـنیم ــ همراه پائینی ها برعلیه بالائی ها و یا بر عکس، با بالائی ها برعلیه پائینی ها؟»

برای تعیین سمتگیری آتی، فعلا، در روند خود بخودی مبارزه طبقه کارگر، درهر حال، تشخیص مختصات عینی، مثلا، بررسی آرا مردم به نیروهای چپ، از جمله حزب کمونیست، ضروری است.

نظر سنجی جامعه شناسان، مصراً بر این مسئله تاکید می کند که، جوانان، ساکنان شهرهای بزرگ وتحصیل کرده های با درآمد بالای حد متوسط ، از کمونیستها پشتیبانی نمی کـنند. اما، صورتجلسه های رسمی انتخابات، منظره کاملا مخالف آن را ترسیم می کـنند. دقیقـاًً، در شهرها، بویژه در مراکز و پایتختهای مناطق که، سطح زندگی و تحصیل، قطعاً بالاتر از روستاهاست، حزب کمونیست از حمایت بیشتری برخوردار است. برای اثبات همین موضوع، ما مجبور شدیم نتایج انتخابات سال گذشته منطقه نووگوراد را بدقت بررسی کـنیم. در آن انتخابات، حزب کمونیست، در مرکز استان، جایگاه اول را بخود اختصاص داده بود: ٣⁄٢٦ درصد در مقابل ٢٣درصدحزب حاکم « روسیه واحد». حال به پردازیم به نمونه شهرهای بزرگ و دژهای معتبر روسهای جدید سرمایه داری،از جمله، مسکو، که در انتخابات دومای شهری در ماه دسامبر سال۵ ٢٠٠،  حزب کمونیست، ١٧درصد آرا را بخود اختصاص داد.

مسلماً، مسکو، غنی ترین و موفق ترین جزء کشور فدرال، تمام مناطق دیگر جمهوری فدراتیو روسیه را، بلحاظ سطح و کیفیت زندگی، پشت سر گذاشته است. لیکن، تفاوت اجتماعی- اقتصادی بین اقشار مختلف مردم پایتخت هم ، مثل بقیه مناطق کشور همچنان مختلف است. یعنی اگرپایه تفاوت در میان ده درصدیهای کشور، برابر با ١۵است، این تفاوت از مدتها پیش، در مسکو، از مرز ۵٠ گذشته است. آیا این امر در جهت گیری سیاسی مردم مسکو تأثیری دارد، و اگر دارد، چگونه و در چه سمتی تأثیرگذار است؟

جواب دادن به این سئوال، در شرایط «درهم آمیختگی» و «جوشش اجتماعی» روزمره و ویژگیهای همه شهرهای بزرگ جهان، به حد کـافی سخت است. در عین حال راه های جستجو وجود دارد. برای تشخیص خصوصیات اجتماعی- طبقاتی و تفاوتهای اقتصادی مسکو و برای ارزیابی اقدامات تأثیر گذار آنها درگزینش ارجحیتها، استفاده از شاخصهای واقع بینانه، به عنوان مثال، قیمت متوسط هر متر مربع مسکن در این و یا آن منطقه پایتخت، ضروری است. مشکل بتوان با شاخص قیمت مسکن – در رابطه با شرایط مناسب و اعتبار هر منطقه شهری موافق نبود.

جدول پائین نمودار پشتیبانی از حزب کمونیست، با در نظر گرفتن قیمت متوسط مسکن در ١٢٠منطقه شهری مسکو است.( قیمت مسکن در مسکو از پائیز سال ۵٢٠٠ ، بدون تغییر تناسب در مناطق مختلف، تا حد قابل توجهی افزایش یافته است).

 

قیمت

١مترمربع درمسکو

 

درصد

 رأی دهندگان

 

حزب کمونیست

٪

 

حزب یابلاکا(سیب)

٪

 

حزب روسیه واحد

٪

 

حزب لیبرال دموکرات

 ٪

 

متوسط

٢٠۵١

۵⁄٣٤

٧⁄١٦

 

١١١

 

٣٤٧

 

٠⁄٨

ده درصد بالائی

٣١٨۵

٩⁄٣٩

٨⁄١٩

٢١٧

٢٤١

٤⁄٦

 

 

ده درصد پائینی

١۵٢۵

٢⁄٣٢

۵⁄١٤

٧⁄٦

١⁄۵٢

٦⁄٩

همچنانکه می بینیم، خط حرکت تثبیت می شود و تا خط الرأس بالاترین سطح ثروتمندان ادامه پیدا می کند و میزان پشتیبانی آنها از حزب کمونیست در مسکو به بالاترین حد خود می رسد.

در ١١٠منطقه دیگر، خط حرکت، دقیق، عملا مستقیم و افزایش موزون دارد: افزایش ١۵٠دلاری قیمت هر مترمربع مسکن، باعث یک درصد افزایش رأی حزب کمونیست می شود.

اگر منظره تمایل سیاسی مردم مسکو را در نظر بگیریم، دو تیپ کاملا متفاوت مشاهده می شود: اوپوزیسیون چپ و اوپوزیسیون لیبرالی که، علنا با رفاه مادی وابستگی کامل دارد. ده درصد بالائی، از نظر سیاسی بیشتر از پائینیها،  فعال و در موضع مخالف هستند.

معلوم است که، در اینجا، باید مجموعه عوامل در نظر گرفته شود. از آن میان، اینکه، هر چه منطقه گرانتر باشد، همانقدر قشر بندی اجتماعی در آنجا بیشتر است. یعنی در گرانترین و معتبرترین  مناطق، خدمات شهری وسیع تر است ولی در مناطق ارزانتر، چنین خدماتی در حد ابتدائی وجود دارد. در اینجا، اقشار بالائی به حزب کمونیست رأی نمی دهند و برعکس، آنهائی که، تحت فشار قرار داده می شوند تا از آنجا خارج شوند و جا را برای بالای های تازه، باز کـنند، به حزب کمونیست رأی می دهند.  و حتی بسیاریها، با اینکه، مسکو به شهر کنتراها تبدیل شده است، کمافی السابق تعجب می کـنند که، چرا در مناطق ثروتمند نشین، اوپوزیسیون نسبتا قوی شکل گرفته است و درمناطق«فـقیـر» سکون و آرامش حکمفرمائی می کـند. ...

دوباره به جنبش کارگری بپردازیم. اوپوزیسیون، از١۵ سال پیش، در باره اعتصابات عمومی صحبت می کـند. اما آنها گفتارهای افلاطونی هستند. آیا اعتصاب صنایع رو به زوال می تواند در کسی و یا چیزی تأثیرگذار باشد؟  البته که، بر هیچ کس و هیچ چیزی تأثیری نخواهد داشت...

اما تا کنون تغییراتی روی داده است. بر خلاف تفکر رایج، تضادهای رشد اقتصادی، حادتر، انفجارآمیزتر و اجتماعی تر از تناقضات رکود اقتصادی شده است. رشد اقتصادی باعث آغاز مبارزه، بجای التماس و خواهش می گردد. مبارزه، ازموضع تدافعی، خارج شده و موضع تهاجمی می گـیرد و علاوه بر دفاع از «حق» زحمتکشان، در جهت دستیابی به حاکمیت خلق حرکت می کند. زیرا هر مبارزه طبقاتی ستمدیدگان که، تا سطح مبارزه برای بدست گرفتن حاکمیت رشد نیابد، کاملا به سود استثمارگران است. بنابراین، بجای پرداختن به مسائل کم اهمیت، باید ضعیف ترین نقاط حاکمیت، مورد حمله قرار داده شود.

به همین جهت، تشخیص ضعیف ترین نقاط رژیم ضروری است. لغو مزایا؟ اصلاحات در ارائه خدمات شهری؟ خصوصی سازی موسسات علمی، آموزشی و بهداشت وتندرستی؟ نه. اینها مسائل دردناک مردم است، نه رژیم. خود رژیم با قساوت تمام خصوصی سازی را اجرا می کند. از زاویه دیگری باید به مسئله نگاه کرد، با حرکت از این مبداء می توان نتیجه گرفت که، نقاط ضعف رژیم و مردم متفاوت است. عدم تفکـیک نقاط دردآور رژیم و مردم، یکی از ریشه های اصلی اشتباهات در مبارزات آزادیبخش است. گذشتهای اقتصادی که، رژیم در سالهای گذشته در جواب اعتراضات گسترده برعلیه لغو مزایا کرد( در حدود٠ ٣۵میلیارد روبل)، پایه های توان اقتصادی و سیاسی آن را متزلزل نساخت. سال گذشته بر بستر افت امواج اعتراضی، کمتر از ١٦٠میلیارد روبل اضافه کرد.

رژیم  در رابطه با مسائل اقتصادی بر درآمدهای هنگفت نفت تکیه می کـند. این، تکیه گاه اصلی اقتصادی آن است. بنابراین، ضرورت لطمه زدن به پایه های مالی رژیم حاکم به مفهوم وظیفه تغییر حاکمیت از نقطه نظر اقتصادی است. اما،  چگونه باید این وظیفه را متحقق ساخت؟

یک سال و نیم پیش از این، من موفق شدم با یکی از مسئولین اقتصادی اوپوزیسیون مذاکراتی داشته باشم. آن وقت من، متاسف از این بودم که،هیچ چیزی غیر از توضیح اوضاع اقتصادی کشور و برنامه آینده( که، باید بعد از برقراری حاکمیت خلق اجرا شود)، برنامه توسعه اقتصادی و بخشهای ملحق شده به آن اجرا نمی شود. چیزی که الآن هست ــ معلوم و نا درست است و چیزی که خواهد بود ــ خوب است. مثلا، چرا که، نباید در باره پیامدهای ممکن اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اعتصاب کارکنان نفت و گاز یادداشت تهیه کرد ــ مگر دولت چند هفته و یا چند روز می تواند تحمل داشته باشد؟ آن وقت هنوز این تفکر وجود داشت که، نه تنها الیگارشی نفت، همچنین کارکنان مزدور آنها همچو پنیر در روغن خواهند غلطید. بدین جهت، هم صحبت من متفکرانه انگشت روی شقیقه اش گذاشت و صحبت به موضوع دیگر کشیده شد. اما، تابستان سال ٢٠٠٦، تلاطمات در «سورگوت نفت و گاز» آغاز گردید...

هر چند این نگرانی هنوز هم در حد کافی مورد حمایت جدی قرار نگرفته است، تحلیلهای عینی نشاندهنده آن است که، ضعیف ترین نقطه رژیم همان است که، آن را ضامن قدرت و مورد افتخار خاص خود می داند. استراتـژی «امپراطوری انرژی»، اصولاً برمبنای فکری نا مطمئنی بنا شده است. زمستان سخت سال ٢٠٠٦، کمبود و نارسائی گاز را آشکار نمود. حتی، نیروگاههای حرارتی مجبور شدند، با مازوت و خرده های زغال سنگ، به کار خود ادامه دهند. کمبود کربوهیدروژنهای استخراجی، حتی برای تأمین مصرف داخلی مشخص گردید. در چنین شرایطی، تضمین صدور منظم نفت و بویژه گاز مورد نیاز چند ده سال آینده اروپا ازپیش، چه مفهومی می توند داشته باشد؟ این بدان معنی است که، اولاً، عرضه انرژی مورد نیاز داخلی روسیه محدود خواهد گردید. ثانیاً، صنایع پتروشیمی روسیه، طی دهه های آتی توسعه نخواهد یافت. البته که، بخاطر چنین «استراتـژی» دست نوازش به سر آدم نمی کشند.

اگر بخواهیم این موضوع را که، چه حوادثی می تواند حاکمیت را از دست الیگارشی و بوروکراتهای حاکم در بیاورد، بررسی کنیم، باید بدون هو وجنجال، بپذیریم که، اعتصاب عمومی کارکنان نفت و گاز یوگری و یامال قادر به این کار خواهد بود. آیا در کرملین به این موضوع فکر می کـنند؟ مطمئنـاً متوجه مسئله هستند و تدابیری هم می اندیشند. پاکـسازی، ترساندن و بازخرید الیگارشی نفتی را، قبل از همه، سیستم سیاسی رژیم دنبال می کـند نه ماموران دولتی. الیگارشها براحتی می توانستند این اعتصاب را سازماندهی نمایند ولی، « دم آنها راقیچی کرده اند».

آیا طبقه کارگر با این اعتصاب می تواند برخیزد؟ می تواند. اما، چگونه باید آنرا آماده ساخت؟ مبلغان و مروجان نه چندان پرشمار، فعالان واقعی در میان طبقه کارگر و معدود رهبران کارگری را می توان در« تقاطع خیابانها در مکانهای پر رفت وآمد» نشاند. به نمایندگی طبقه، نه بعنوان فرد. نمی توان آنها را با « مجازات» مرعوب ساخت. چرا که، دستان استخوانی گرسنگی تنها وسیله ای است که، با آن، طبقه کارگر را خفه می سازند.

خیزش انقلابی نیمه اول سال ١٩٩٨را با تزویرخوابانیدند، نه بوسیله پلیس ضد شورش. مکانیزم کار بسیار ساده بود: بهای اعتراضات سنگین نبود. اعتصاب کـنندگان نمی توانند با روح مقدس به زندگی خود ادامه دهند، می خواهند زنده بمانند، به خورد و خوراک احتیاج دارند، باید یک طوری خانواده خویش را تأمین کـنند. در وضعیت، هم زمان با اعتصابات، قیمت خوار وبار معمولی، فقط مورد نیاز برای ادامه بقاء مردم ، به یکباره چندین برابر افزایش یافت. مطابق آن، صندوق پیشتبانی اعتصاب تضعیف گردید. به ناچار، دست از اعتصاب کـشیده و به سر کار بازگشتند.

قطعاً، رژیم حاکم، در شرایط احساس خطر، دوباره دستان خشن گرسنگی را بکار خواهد گرفت. در مقابل این، تنظیم برنامه دقیق و حساب شده برای دست زدن به اعتصاب، مثل هر مسئله دیگر اقتصادی، ضروری است. همانطور که، برای آغاز کار هر مؤسسه ای، سرمایه اولیه لازم است، برای آغاز اعتصابها، تشکیل صندوق اعتصاب نیز ضرورت مبرم دارد. در کشورهای متمدن، آن کشورهائی که، کارگران واقعا از حقوق خود دفاع می کـنند و اجازه خودسری به سرمایه دار نمی دهند، کارفرما موظف است در مدت اعتصاب، متوسط حقوق اعتصاب کـنندگان را، به پردازد. اما کشور ما، کشور متمدنی نیست. در قوانین ما، «حق» عدم پرداخت حقوق از طرف کارفرما، به طرز خاصی مورد تأکید قرار گرفته است. بنابراین، برای تدارک اعتصاب، الزاماً طول مدت اعتصاب باید آنطور محاسبه شود که، بتواند در همان مدت، طرف مقابل را به تسلیم وادار سازد و در عین حال، باید در صندوق اعتصاب، به میزان حقوق متوسط اعتصاب کـنندگان، پول ذخیره گـردد. موجودی صندوق و اشکال جمع آوری آن، با وضعیت اقتصادی این و یا آن عرصه کار، ارتباط مستقیم دارد. واضح است که، تأمین واقعی و سریع آن عمدتا از بخشهای توسعه یافته مقدور است نه از بخشهای راکـد.

این، یک وظیفه «بسیار ساده» است. اگر اوپوزیسیون، بطور جدی، مصمم به ایفای نقش رهبری درجنبش کار گری است باید، بلادرنگ برای حل آن، اقدام کـند. هر شعار رادیکالی بدون حل این مسئله، چیزی جز باد هوا نخواهد بود.

روزنامه «سووتسکایا راسیا»- برگردان: ا. م. شیزلی

شماره: (١٣٠١٠)١٠٨ ــ ١٠٧

تاریخ: ٧ ⁄٨ ⁄٢٠٠٧

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics