نویدنو:22/11/1385                                                                     صفحه قابل چاپ است

می ايستيم و پيروز می شويم  *

گزارش به يازدهمين پلنوم کميته تفتيش حزب کمونيست روسيه فدراتيو

 

سرمايه جهانی فشار خود را بر روسيه و حزب کمونيست روسيه فدراتيو بمثابه تنها مدافع منافع زحمتکشان و بنيادهای تمدن روسيه تشديد می کند. استثمار کار و ستم روحی- روانی بر زحمنکشان کشور گسترش می يابد. زمينه سازی برای تسخير مالکيتهای عمومی از طرف انحصارات فرامليتی و برکندن ريشه های روحی- روانی مردم از علم، تحصيل و فرهنگ فراهم می گردد.  اما فعاليتهای هدفمند حزب کمونيست روسيه در جهت دفاع از منافع مردم زحمتکش به دليل دوری جستن از مبارزه عليه ستم روحی – معنوی نتايج لازم را به دست نمی دهد.

در درون حزب بسياری از رفقا نتيجه گيریهای دهمين کنگره حزب را درک نکرده و نفهميده اند. در اين نتيجه گيریها گفته می شد: «...امروز حزب ما در مقابل مهمترين خواست تاريخی قرار گرفته است. ماهيت آن عبارت از اين است، اگر حزب کمونيست روسيه فدراتيو کماکان در جا بزند و تلاش کند در همان ميدان باقی مانده سنگربندی نمايد، آنوقت بايد گفت که بدون شک مارا در يک محاصره بی رحمانه خفه خواهند کرد و در هم می شکنند. به همين دليل ما نبايد سنگربندی کنيم و پشت سنگرها قائم  شويم، بلکه بايد حمله کنيم... جنبش کمونيستی روسيه امروزه فقط در سايه مبارزه برای پيروزی می تواند وجود داشته باشد... برای همين بايد حزب کمونيست روسيه را از هر آنچه که مانع دستيابی به اهداف برنامه ای خود و آن کسانی که می تواند در لحظات تعيين کننده سياسی از پشت ضربه بزنند آزاد ساخت».

سئوال کليدی را که کمونيستها مطرح می کنند، اين است، چرا  و.ا. لنين پس از تشکيل حزب در مدت ١۴ سال آنرا به پيروزی رساند. اما حزب کمونيست روسيه فدراتيو در مدت ١۴ سال به اهداف برنامه ای خود دست نيافته است. ارگانهای مرکزی حزب بايد جواب صحيح اين سئوال را بيابند.

علم پيروز خواهد شد.   

طبق نظر هئيت رئيسه کميسيون تفتيش کميته مرکزی حزب کمونيست آن چيزی که مانع دستيابی به اهداف برنامه ای می گردد- فقدان درک عميق و کافی کمونيستها از برنامه حزب به مثابه اساس تئوريک برای اقدامات عملی می باشد. از همينجا عدم درک دوران معاصر و عدم توان و تمايل برای تطبيق فرمول پيروزی که در برنامه حزب به دقيقی بيان گرديده است ناشی می شود. در برنامه حزب کمونيست اعلام گرديده است که بنياد تئوريک حزب رشد خلاقانه مارکسيسم- لنينيسم نيست. و آن جوهر اصلی لنينيسم همانا توان يافتن راه پيروزی، پيوند تئوری و پراتيک، وحدت تمام نيرو در يک جبهه و پيشروی به سوی هدف است.

 و.ا.لنين می گفت که آموزش مارکس چون صحيح است نيرومند است. اما در عين حال او هشدار می داد که « مارکسيسم دگم نيست، بلکه راهنمای عمل است. اگر اين را از نظر دور بداريم. ما مارکسيسم را يک جانبه، ناهنجار و مرده خواهيم ساخت؛ آنرا از روح زنده تهی و ريشه اصلی تئوريک آن– دياليکتيک و آموزش در مورد همه جانبه بودن آنرا مخدوش خواهيم ساخت که کاملا در تضاد با پيشرفت تاريخی است. ما ارتباط آنرا با وظايف عملی دوران مشخص که می تواند در هر چرخش نوين تاريخی تغيير کند، قطع کنيم ( مجموعه آثار به روسی جلد ٢٠١صفحه ٨۴ ).....

 روح زنده مارکسيسم- اين همان تحليل مشخص از اوضاع مشخص است ( مجموعه آثار روسی، جلد ۴١ صفحه ٣٦ ) خود مارکسيسم راه حلهای آماده برای همه دوران را اختيار ما نمی گذارد. اما ما را به متد يافتن اين راه حلها و تئوری تفکر درست مجهز می سازد و به ما امکان می دهد که جهان را درک و بازسازی کرد. لنين حزب کمونيست را به پيروزی رساند و جهان را بازسازی نمود. چونکه او مارکسيسم را خلاقانه رشد داد و آنرا با وظايف عملی دوران در چرخش نوين تاريخی پيوند داد.  لنين متد مارکسيستی شناخت را گسترش داد و تئوری انعکاس ( بازتاب) را نه به شکل فرماليته، بلکه بر اساس منطق ديالکتکی ايجاد نمود. و اين تئوری چنانکه لنين تأکيد می کند، همانا آموزش در مورد قوانين رشد تمامی اشيای مادی، طبیعی و روحی ( معنوی) است. يعنی رشد تمامی محتوای مشخص جهان و شناخت آن. با تکيه بر اين لنين در آغاز قرن بيستم به اين توجه نمود که سرمايه داری در که زمان مارکس برای ملتها آزادی به ارمغان آورده بود، تحت تأثير سرمايه مالی به امپرياليسم که هدف آن ديگر آزادی نيست، بلکه تغيير ماهيت داده است  و خصلت سلطه گری بخود گرفته است.

 لنين مهمترين نتيجه گيری را به عمل آورد و آن اينکه عصر امپرياليسم همانا عصر ستم ملی بر اساس نوين تاريخی است، زمانی که بر استثمار کار به وسيله سرمايه مصيبت ديگری اضافه می گردد- ستم روحی- معنوی بر ملتها. با تکيه بر ويژه گيهای عصر نوين و روسيه، لنين برخورد طبقاتی مارکس را که بر اساس ماترياليزم و اقتصاد سياسی است با اجزاء برخورد تمدنی بر مبنای فرهنگ و معنويات اجتماعی تکميل کرد. اين به لنين امکان داد که به نتيجه امکان پيروزی انقلاب در يک کشور برسد. لنين در يک جبهه نيروی ايده، نيروی تشکيلات و نيروی روحی متمرکز ساخت. او در رهبری حزب به سمت پيروزی، دائما تأکيد می کرد که در حساب نهائی پيروزی مشروط به وضعيت روحی توده هائيست که بخاطر آزادی خود مبارزه میکنند.  

به راه لنينی  

رهبر حزب کمونيست روسيه فدراتيو گ.آ. زوگانف در تلاش رشد خلاقانه مارکسيسم- لنينيسم در آثار خود به اين موضوع اشاره می کند که در چرخش نوبتی تاريخ در پايان قرن بيستم امپرياليسم تحت تأثيرسرمايه مالی احتکاری به گلوباليزم تغيير ماهيت داد که هدف آن تسلط کامل بر جهان است. گلوباليزم- اين عصر ستم بر کل تمدنها بر بنياد تاريخی نوين است که البته ضربه اصلی بر معنويات تمدنها وارد می گردد که باعث نابودی و مرگ آنها می شود.

اين نتيجه گيری در برنامه حزب انعکاس يافته است. در بخش اول برنامه حزب مستقيما گفته می شود که اقدامات رژيم در جهت نابودی تمدن روسيه است و راه نجات، يعنی فرمول پيروزی در اتحاد مبارزات اجتماعی- طبقاتی عليه استثمار کار و مبارزات آزاديبخش- ملی عليه ستم معنوی در جنبش مقاومت متحد توده ای نهفته است. تأکيد می کنم- نه در تضاد و تقابل آنها، بلکه در وحدت آنها.

لازم است قيد گردد که کنگره دهم حزب اين را بشکل دقيقتری فرمول بندی کرده است: « در شرايط معاصر انقلاب سوسياليستی در روسيه فقط در نتيجه مبارزات آزاديبخش- ملی ملت روس  که ديگر خلقهای کشور را به دور خود متحد ساخته است، می تواند پيروز گردد.» ظاهرا همه چيز از لحاظ تئوريک مستدل و در تصميمات کنگره به تصويب رسيد. راه پيروزی یافته شد و بايد به شيوه لنينی بدون نگاه به عقب، به پيش رفت. وحدت تئوری و پراتيک و تمرکز تمام نيرو در يک جبهه. اما اين به وقوع نه پيوست.

موانع بر سر راه پيروزی 

وحدت حرف و عمل محقق نشد. برنامه کنگره ده و يازده پلنوم کميته مرکزی بعد از آن يک چيز گفتند. اما در عمل چيز ديگری بدست آمد. در اقدامات عملی حزب کمونيست روسيه مارکسيسم وجود دارد، اما لنينيسم مکمل آن نيست. حزب کمونيست مصرانه عليه استثمار کار مبارزه می کند. اما از مبارزه عليه ستم روحی- معنوی دوری می ورزد. حزب کمونيست تلاش می کند متد عقيدتی مارکسيسم را در اذهان زحمتکشان رسوخ دهد. اما از اقدامات مؤثر در جهت تأثير گذاری بر نا آگاهی مردم به وسيله متدهای تلقينی و اقناعی استفاده نمی کند. يعنی تأثير گذاری بر احساسات. اعضای حزب کمونيست بسيار خوب بر مسائل سياسی – اقتصادی احاطه دارند، اما روانشناسی را بد می فهمند.

در نتيجه آن همبستگی عقيدتی، تشکيلاتی و روحی که لنين توانست ايجاد کند تا اکثريت توده ها را متحد ساخته به مبارزه جلب کند و به طرف پيروزی ببرد، صورت نمی پذيرد.

حزب کمونيست روسيه فدراتيو را دائما از خط مشی پيروزی لنينی به راه « مارکسيسم ناب» منحرف  می سازند. در وسايط ارتباط جمعی نيروهای ميهن پرست مقالاتی درج می گردند که به کمونيستها اندرز میدهند که نبايد از تشديد نفوذ اتحاديه اروپا بر روسيه و نزديک شدن ناتو به مرزهای آن ترسيد. چونکه اين موجب بر قراری سرمايه داری پيشرفته ( نه عقب افتاده) در کشور خواهد گرديد. اين را تلقين می کنند که فقط رشد اقتصادی باعث خيزش مردمی می گردد. تلقين می کنند که فقط رشد اقتصادی امکان می دهد که کارخانجات و مؤسسات عظيم ايجاد گردند، در آنها پرولتاريا زاده شود و حزب کمونيست روسيه فدراتيو در اذهان آنها فلسفه مارکسيسم را رسوخ دهد، آنها را به مبارزه جلب کند و انقلاب سوسياليستی رابه پيروزی برساند. و اصلا لازم نيست حزب کمونيست روسيه سرگزم مبارزه آزاديبخش - ملی گردد، چون اين ممکن است به رشد ناسيوناليسم روس، يعنی فاشيسم روسی بيانجامد. چنين برخوردی ممکن است با مارکسيم مطابقت داشته باشد، اما نه با مارکسيسم – لنينيسم. زيرا که حزب را از شاهراه پيروزی منحرف می سازد. اما اين ديدگاه از طرف برخی از اعضای کميته مرکزی تبليغ و حمايت می شود. توجه کنيد که در گزارشات حزبی بندرت به اصطلاح برخورد تمدنها اشاره می گردد. موضوع مبارزه آزاديبخش – ملی عملا در ليست سئوالات رفراندم مردمی، شعارها و اعلاميه های حزب خطاب به شرکت کننگان تظاهرات هفتم نوامبر و يکم ماه مه انعکاس نيافت.

استدلالات ما همچون گذشته بر مبنای مقولات و مفاهيم اقتصادی سياسی بنا نهاده شده است و در آن مسئله اصلی - مسئله مالکيت است. اما پراکنيک نشان می دهد که همه چيز را ما صحيح می گوئيم، اما مردم توجهی به آن ندارند. اقدامات ما پاسخگوی خواستهای توده های وسيع مردم نيست، چونکه ما مارکسيسم را با لنينيسم تکميل نمی کنيم

از لنين بياموزيم

و.ا.لنين طی سخنرانی خود در سومين کنگره کمينترن خاطرنشان ساخت که برخی از رفقا انقلاب روسيه را درک نکرده اند و کاملا نمی فهمند که چگونه بايد انقلاب را فراهم ساخت. متسفانه امروز هم اين بحث مطرح است. امروز هم برخی از رفقای ما نمی فهمند و تأسف آورتر آنکه نمی خواهند درک کنند و راه پيروزی را بيابند. اما لنين فرمول پيروزی را دقيقا ارائه داد و زوگانف بدرستی آنرا در برنامه حزب منعکس ساخته است. لنين آنوقت به کمينترنيها گفت: « اولين قدم ما تشکيل حزب کمونيست واقعی و گسستن از منشويکها بود. حزب از لحاظ کميت کوچک بود، اما حزب با زندگی و عادات و سنن توده ها آشنائی يافته بود و درک کرده بود که با چه متدهايی می توان آنها را به طرف خود جذب کرد. برای پيروزی همدردی توده ها ضروری است. نه فقط جذب اکثريت پرولتاريا، بلکه جذب اکثريت زحمتکشان، اکثريت توده های استثمار شونده و تحت ستم ضروری است. فقط در چنين وضعی می توان بطور واقعی به پيروزی رسيد.»

متأسفانه سخنان پر طمطراق ما همدردی لازم را بر نمی انگيزد. ما ضعيف و بد بر احساسات مردم تأثير می گذاريم. ما نمی توانيم حقيقت وحشتناک را به شکل عريان برای توده ها توضيح دهيم تا بتوانيم بر پروسه روانی- اجتماعی جامعه تأثير بگذاريم. ما بايد صراحتا بگوئيم که جنگ تمدنها- جنگ برای نابودی کامل است. و اساس اينکه در اين جنگ روح خلقها، جهان بينی و فکر و انديشه آنهارا نابود می کنند. برای همين هم ضربه اصلی بر روستاهای روسيه بمثابه حافظ شيوه زندگی روسی وارد می گردد. اين اشتباه رژيم نيست، بلکه يک سياست عميقا برنامه ريزی شده برای نابودی آن است. به همين دليل بودجه روستاها بشدت پايين آورده می شود. کمترين دستمزدها شامل کارگران روستاها می گردد. کلوبها و بيمارستانهای روستائی بسته می شوند، بيکاری وسطح بالای مرگ و مير در روستاهای روسيه بيداد می کند.    

ضربه دوم متوجه فرهنگ روسيه به مثابه انعکاس دهنده روح روسی و اساس وحدت معنوی خلق روس گرديده است. و بايد گفت که ماهيت قانون در مورد مستقل بودن مؤسسات فقط برای ايجاد شرايط لازم برای خصوصی ساختن آنها نيست. آنطور که ما اغلب از ديدگاه مارکسيستی آنرا توضِح می دهيم. خير! خصوصی سازی هدف نيست، بلکه وسيله است. برای اينکه آخرين بازمانده های روحی و معنوی خلقهای روسيه را از فرهنگ، علم و آموزش جدا سازند و حافظه تاريخی و عقل سليم آنرا نابود کنند. اشغالگران غربی فهميده اند که مزاحم آنها در اين امر معلمين، استادان دانشگاه، دانشمندان، کارکنان کتابخانه ها و موزه ها، يعنی حافظين مشخص سنتهای روحی هستند که حتی با نا چيزترين دستمزدها همچنان به وظيفه مقدس خود ادامه می دهند. برای دستيابی به هدف اصلی جنگ تمدنها، يعنی نابودی روح و معنويات روسی و روسيه.غرب بايد اين انسانهای مشخص را از عرصه های فرهنگی، علمی و آموزشی به دور اندازد. و خصوصی سازی بيرون ريختن اين ميهن پرستان به خيابانها و به دام بيکاری را تسريح می کند. به جای آنها کسانی را بکار می گمارند که به شيوه غربی فکر کرده و عمل کنند. به چه دليل ما نمی خواهيم و نمی توانيم تبليغات خود را در اين عرصه متمرکز سازيم؟ چرا ما بر روی احساسات مردم کار نمی کنيم تا آنها را به مبارزه جلب نموده و نجات دهيم؟ چرا ما کمونيستها جوانه های جنبش آزادیبخش - خلقی را در " کنداپوگا " ( يکی از شهرهای روسيه) که می رفت تا به يک جنبش توده ای عليه جهانی کردن غربی و فاشيسم ليبرالی تبديل شود، رهبری نکرديم و آنرا در اختيار نيروهای راست افراطی، نمايندگان ناسيوناليزم روسی قرار داديم. و جالب اينکه در همان ايام نماينده کميته مرکزی حزب کمونيست در آنجا حضور داشت. در نتيجه حزب کمونيست روسيه فدراتيو در انتخابات " کنداپوگا" عملا به تمامی احزاب ديگر باخت. اين بدان معناست که مردم در سيمای حزب ما مدافعين خود را نديدند. و جالب اينکه رژيم بشدت ترسيده بود. رژيم فکر می کرد که حزب کمونيست با ديدن اين جرقه مبارزات آزاديبخش- خلقی رهبری آنرا در دست می گيرد و آنرا به سطح يک جنبش توده ای فراگير ارتقا خواهد داد. چنانکه لنين شنبه ساده ای را به آغازی بزرگ تبديل نمود که کشور را در طول چند دهه در برگزفت. اما متأسفانه اين دوباره جامه عمل به خود نپوشيد. حتی بعد از مقاله " يو. پ. یيلووا " در مورد حوادث " کنداپوگا " که در روزنامه " ساوتسکايا راسيا " به چاپ رسيده بود، چرا؟

درس عبرت از فروپاشی اتحاد جهاهير شوروی

متأسفانه بسياری از رفقای ما از اين درس نگرفته اند که در تفاوت با هيتلر که تلاش داشت با کمک « نيروهای مادی»، يعنی ارتش و اسلحه با کيفيت بر اتحاد شوروی پيروز گردد. تجاوزگران کنونی غربی در سيمای بلوک سياسی ناتو ضربه اصلی خود را متوجه عرصه روانی – اجتماعی جامعه شوروی، نابودی نيروهای معنوی- روحی خلقهای شوروی، يعنی شعور و انديشه آن کرده بودند و اتحاد شوروی سوسياليستی که تکيه اصلی را بر قدرت مادی- اقتصادی نهاده بود، نه بر معنويات و روحيات جامعه روسيه تحت تأثير فشار روحيات و معنويات فرد گرايانه غربی فرو پاشيد. ما جنگ روانی را باختيم. غرب برای پيروزی خودش هنوز در ١٩٢١ در انگلستان مرکز شوستشوی مغزی را ايجاد کرده بود. در اين مرکز پروژه تغيير انسان، يعنی محرم ساختن انسان از عقل و شعور و تبديل آن به موجودی بدون تفکر طراحی گرديده بود. طرح معروف " دالس" برای فروپاشی شوروی در واقع بر اساس همين پروژه بنياد نهاده شده بود. بخاطر بياوريد که طرح دالس در جهت گرفتن توان فکر کردن، تحليل و تشخيص دادن مردم شوروی بود. دالس می دانست که مغز انسان و شعور مردم قابل تغيير و دگرگونی است. او گفته بود که آنها ريشه های روحی – معنوی خلقها را خواهند کند و ارزشهای واقعی آنها را با ارزشهای قلابی تغيير خواهند داد و آنها را وادار خواهند کرد که به اين ارزشهای کاذب باور بکنند.

آنها توانستند در شعور انسانها کيش سکس، پول، تجاوز، سادیسم و خيانت را بکارند و رشد دهند. آنها طرح اشاعه الکليسم، مواد مخدر، کينه حيوانی انسان نسبت به همنوع، ناسيوناليسم و نفرت نسبت به خلق روس را پيش بردند. حزب کمونيست اتحاد شوروی در آن ايام نتوانست درک کند که در دوران نوين تبليغاتی- خبری به همان اندازه اقتصادی سياسی، پروسه های روانی- اجتماعی به مسئله کليدی برای ثبات جامه و حفظ دولت تبديل گرديده است.

اشتباهات حزب کمونيست شوروی را تکرار نکنيم

هم اکنون حزب کمونيست روسيه فدراتيو همان اشتباهات حزب کمونيست شوروی را تکرار می کند. از مبارزه در جهت نجات معنويات تمدن روسيه دوری می ورزد. مثلا به محض اينکه زوگانف يا کسی ديگر در حزب ياد آوری می کند که برنامه حزب کمونيست روسيه مستقيما کمونيستها و اعضای حزب را موظف به وحدت جنبش اجتماعی- طبقاتی و آزاديبخش- ملی برای نجات تمدن روسيه می کند، فورا نغمه های مخالف از بيرون و درون حزب آغاز می شود. به همين دليل نهمين کنگره کميته مرکزی کميسيون تفتيش حزب مجبور شد اعلام کند که در اجرای تصميمات کنگره دهم حزب در مورد پيوند مبارزات اجتماعی- طبقاتی و مبارزات آزاديبخش- ملی عملا کار شکنی می شود.

اکنون نيز همان نيروها مانع آن هستند که حزب در راه پيروزی قرار گيرد. آنها تلاش می کنند که از دستور کار پلنوم آينده کميته مرکزی مسئله کليدی « در مورد وظايف حزب کمونيست روسيه فدراتيو برای نجات فرهنگ روسيه همچون اساس روحی- معنوی وحدت خلقهای روسيه» را حذف کنند. دشمنان ما اين را بخوبی می دانند که فرهنگ  مؤثر ترين سلاح در جنگ تمدنها و جنگ روانی است. آنها بشکل مؤثر برای فروپاشی اتحاد شوروی از آن استفاده کردند.غريبه است که اين را آن بخش از رفقای ما که فقط به مبارزه طبقاتی سفت و سخت چسبيده اند درک نمی کنندو نمی خواهند اين مبارزه طبقاتی را با مبارزه آزاديبخش- ملی تکميل کنند.

می ايستيم و پيروز می شويم

زمان آن رسيده است که بايد درک کرد مبارزه آزاديبخش- خلقی، زبان خود، سلاح خود و ميدان مبارزه خود را دارد. حزب کمونيست روسيه بايد هنر اين مبارزه را داشته باشد، در غير اين صورت حزب به اهداف برنامه ای خود نخواهد رسيد. زمان تاريخی کفايت نخواهد کرد. سياست به خاموشی کشاندن روسيه از طرف رژيم حاکم با موفقيت پيش می رود. تخريب روسيه وارد مرحله پايانی خود گرديده است. ديگر نه تسريع رشد اقتصادی روسيه، بلکه بر عکس ترمز کردن اين رشد اقتصادی جريان دارد. رژيم ضربه اصلی خود را از يک طرف متوجه روستا ها به مثابه حافظ فرهنگ روسيه و شيوه زندگی روسی و از طرف ديگر متوجه حزب کمونيست روسيه فدراتيو بمثابه تنها مدافع سياسی تمدن روسيه نموده است.

سرمايه جهانی و ستون پنجم آن در داخل روسيه بسان گرگهای گرسنه در انتظار شکار کمونيستها هستند. متخصصين جنگ روانی عقل سليم را در حزب کمونيست روسيه می کشند و آنرا مجبور می سازند که برای هميشه در چارچوب قواعد دگماتیک بماند. از طريق عناصر نفوذی در داخل حزب به کمونيستها تلقين می کنند که نبايد از پوسته خود بيرون بيايند و حزب را در ميدان تير قرار دهند. اما برای زنده ماندن، برای ادامه مبارزه و به اهتزار در آوردن پرچم سرخ بر فراز کرملين، حزب کمونيست روسيه فدراتيو بايد از اين چارچوب دگماتيک بيرون بيايد. ما موظفيم حزب را تحکيم بخشيم، نيروی ايده، نيروی تشکيلاتی و نيروی روحی- روانی را برای وارد آوردن ضربه نهائی در يک جبهه متحد و متمرکز کنيم.

و.س.نيکيتين

صدر کميسيون تفتيش کميته مرکزی حزب کمونيست روسيه فدراتيو

ترجمه ر.ح .بازيار

 

* عنوان مقاله از نوید نو است .

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics