نویدنو:07/03/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

مساله هسته ای و شرایط پیش رو
دکتر سید حسین موسویہ

 شرق

موضوع اتمی ایران در پی انتشار گزارش محمد البرادعی مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی و تسلیم آن به اعضای شورای حکام آژانس و اعضای دائمی شورای امنیت به زودی و برای دومین بار در دستور کار شورای امنیت قرار می گیرد. محمد البرادعی پیش از تسلیم گزارش رسمی آژانس از اتحادیه اروپا و امریکا خواست که در مقابل دسترسی گسترده تر بازرسان آژانس به تأسیسات اتمی ایران، امکان غنی سازی محدود اورانیوم به ایران مورد بررسی قرار گیرد. این اظهار نظر محمد البرادعی با واکنش منفی واشنگتن مواجه شد. امریکا گفته است موضع گیری ملایم محمد البرادعی آن هم در پایان ضرب الاجل 60 روزه شورای امنیت به ایران، روند تلاش های جامعه جهانی را برای وادار کردن تهران به تعلیق غنی سازی اورانیوم تضعیف می کند. این دومین چالش میان دو نهاد فنی و سیاسی (آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل) به شمار می رود. نخستین چالش زمانی بود که محمد البرادعی در گزارش فنی آژانس تأکید کرده بود که هیچ نشانه ای مبنی بر انحراف برنامه هسته ای ایران به سمت هدف های غیرمسالمت آمیز در دست نیست. همچنین این چالش، یادآور چالش دیگری است که میان هانس بلیکس رئیس بازرسان سلاح های کشتار جمعی در عراق با امریکا در ماه های میانی سال 2002 میلادی شکل گرفت که در نهایت به خروج زودهنگام هیات بازرسان سازمان ملل از عراق منتهی شد.از سوی دیگر اظهارنظرهای تندروانه برخی مقامات امریکایی به ویژه دیک چنی معاون رئیس جمهور امریکا هنگام سفر به امارات متحده عربی و بازدید از ناو امریکایی مستقر در خلیج فارس مبنی بر اینکه امریکا گزینه های دیگری برای رویارویی با پرونده اتمی پیش رو دارد، سناریوهای مربوط به چگونگی حل وفصل پرونده اتمی ایران را وارد فاز جدیدی کرده است.
به ویژه آنکه دو طرف ماجرا یعنی ایران و مجموعه کشورهای غربی به رهبری امریکا هیچ نشانه ای از امکان عقب نشینی از مطالبات اعلام شده شان از خود نشان ندادند.
این نوشته می کوشد بدبینانه ترین احتمالات پیش روی مساله هسته ای ایران را تجزیه و تحلیل کند. پرسش اصلی این است که در صورت به بن بست کشیده شدن راه حل های مسالمت آمیز در پرونده هسته ای ایران، ایالات متحده امریکا توان حمله نظامی به تأسیسات اتمی ایران را دارد یا خیر؟ ناگفته روشن است که منظور از توان در اینجا مقایسه توان نظامی دو طرف نیست بلکه مجموعه ای از عوامل و متغیرهای پیرامونی و پیامدی این توان است که از یک سو امکان خطرپذیری را در کشور یا کشورهای حمله کننده (ایالات متحده امریکا به همراه متحدان غربی اش) کاهش می دهد و از دیگر سو میزان مصونیت را در کشور هدف (ایران) افزایش می دهد. طراحان و تدوین کنندگان راهبردهای نظامی امریکا به ویژه پس از تجربه عراق بیش از پیش به عامل فوق توجه می کنند. این بدان معناست که امکان ریسک بالا در تصمیم گیرندگان کشور هدف قابل افزایش بوده و پایداری آنها در برابر انبوهی از فشارهای بین المللی قابل توجیه می شود. در اینجا به سه فرضیه اشاره می شود. بنیاد فرضیه های سه گانه زیر روی اصل عدم حمله نظامی همه جانبه به ایران استوار است.
فرضیه یکم؛ یکی از دغدغه های اصلی استراتژیست ها به هنگام طراحی استراتژی جنگ علیه یک کشور، گسترش دامنه جنگ به خارج از دایره یا محیط تعریف شده و مشخص شده اولیه است، زیرا امکانات کشور یا کشورهای حمله کننده با توان واکنشی محیط هدف اندازه گیری و فراهم می شود. اصل جلوگیری از به هم پیوستگی جغرافیایی محیط ها یا کانون های بحران آنقدر اهمیت دارد که ایالات متحده امریکا برای پرهیز از وقوع آن به ضرورت مذاکره مستقیم با دو عامل پیرامونی عراق یعنی ایران و سوریه تن داده است. نباید از یاد ببریم که دو کشور طرف مذاکره با امریکا به نوبه خود در دایره هدف های امریکا قرار دارند و واشنگتن سال ها است که سیاست منزوی کردن آنها را دنبال می کند.
بنابراین و در صورت حمله نظامی امریکا به ایران، فرضیه به هم پیوستگی جغرافیایی محیط های بحرانی به وقوع می پیوندد و بحران به سادگی از شمال افغانستان تا مرزهای عراق و اردن در مجاورت محیط استراتژیک اسرائیل امکان تحرک پیدا می کند. دامنه، حجم و عمق جغرافیایی این سه منطقه به قاره اروپا نزدیک است. باید پرسید در حالی که نیروهای امریکایی مستقر در بغداد با ایجاد دیوار حائل میان مناطق سنی نشین و مرکز دولت می کوشند از به هم پیوستگی جغرافیایی محیط های بحران جلوگیری کنند، چگونه ممکن است این اصل را در مقیاس میان کشوری نادیده بگیرند؟ وقوع این فرضیه نه فقط برای امریکا بلکه حتی برای جامعه جهانی آنقدر فاجعه بار است که حفظ ثبات سیاسی و امنیتی کشورهای پیرامونی عراق (و به طور مشخص ایران) حداقل در میان مدت و تا زمانی که محیط عراق شعله ور است به یک دغدغه جهانی و اجازه دهید بگویم به یک دغدغه امریکایی تبدیل می شود.
فرضیه دوم؛ روسیه در صحنه بین المللی برای امریکا رقیب محسوب می شود. در درجه بعدی چنین می آید که با رشد اقتصادی 12 درصدی خود می رود تا به عنوان یک نیروی تأثیرگذار در اقتصاد و سیاست بین الملل تأثیرگذار باشد. این دو کشور عضو دایمی شورای امنیت به شمار می روند. امریکا از یک سو با گسترش دامنه نفوذ پیمان آتلانتیک شمالی ناتو به شرق اروپا و از سوی دیگر با اجرای طرح استقرار سپر ضدموشکی در قلمرو حیاتی روسیه تلاش می کند این ابرقدرت از کار افتاده را بیش از پیش محاصره کند.
در همین حال ایالات متحده با اتخاذ تدابیر گسترده در حوزه انرژی و موانع گوناگون بر سر صادرات چین می کوشد از ظهور رقیب جدید در صحنه بین المللی به گستردگی چین جلوگیری کند. در آغاز هزاره سوم میلادی این اندیشه در مراکز تصمیم گیری پکن و مسکو شکل گرفته است که چگونه می توان با امپراتوری جدید امریکا در صحنه بین المللی بی آنکه خود به گونه ای مستقیم در آن دخالت داشته باشند مقابله کرد؟ آنچه در ماه های اخیر میان مسکو و واشنگتن بر سر استقرار منظومه ضدموشکی در شرق اروپا در شکل اظهارنظرهای مقامات روسیه و امریکا به حوزه رسانه ها رخنه کرده تنها بخشی از جنگ پنهانی روسیه و امریکا به شمار می رود. بسیاری از ناظران بر این باورند که روسیه در جهت بازتولید ادبیات دوران جنگ سرد پیش می رود.
مسکو در مقایسه با چین دلایل مضاعفی برای این رویکرد خود دارد. رهبران روسیه معتقدند که امریکا با استفاده از بحران های درونی منظومه سوسیالیستی در دوران جنگ سرد موفق شد امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی را به هفده تکه پاره کند و بدون شلیک حتی یک گلوله جنگ سرد را به سود نظام تک قطبی جهان فتح کند. بنابراین روسیه و نظام امنیتی آن برای رویارویی با گسترش دامنه نفوذ امریکا به گزینه دیگری می اندیشد. این گزینه در شکل سوق دادن حریف به چالش های منطقه ای پراکنده و فرسایش نیروی این حریف لجام گسیخته در بحران هایی است که روسیه به صورت مستقیم در آن طرف نباشد. رهبران مسکو می دانند که موازنه قوای جهانی که به سود امریکا پیش می رود امکان تأثیرگذاری آنها را به شدت کاهش داده است. اما آنها در عین حال می دانند که توزیع همزمان نیروی امریکا در بحران های گوناگون منطقه ای در نهایت به عدم توانایی واشنگتن برای مدیریت همزمان بحران های جهانی و کاهش قدرت تأثیرگذاری امریکا بر صلح و امنیت بین المللی منتهی خواهد شد. در واقع رهبران مسکو و چین به گونه ای رضایتمندانه نظاره گر صحنه هایی هستند که در آن قدرت امریکا و متحدان اروپایی اش رو به ضعف می رود. جمع بندی استراتژیک رهبران مسکو حول این نکته دور می زند که امریکا هنگامی که به صورت یکطرفه از مدیریت بحران های منطقه ای ناتوان می شود به گزینه جهانی کردن این بحران ها تن می دهد و این به روسیه امکان می دهد که از موضع نجات حریف از باتلاق هایی پراکنده، نظام تک قطبی جهان را به چالش بخواند و در نهایت حریف لجام گسیخته خود را به پذیرش نظام چندقطبی به منظور مدیریت بهتر جهان سوق دهد. به بحران های افغانستان و عراق نگاه کنید، در آغاز امریکا به صورت یکجانبه نظام طالبان را سرنگون کرد اما در نهایت امریکا مدیریت بحران افغانستان را به اعضای ناتو واگذار کرده و در گام بعدی به مشارکت روسیه نیز چشم خواهد دوخت. عراق نمونه بعدی است. هنری کسینجر وزیر خارجه اسبق امریکا طی مقاله ای که در روزنامه الشرق الاوسط (25/11/2006) چاپ لندن منتشر کرد از دولت امریکا خواست که به سرعت بحران عراق را در چارچوب روندهای جهانی قرار دهد. وی به صراحت می گوید؛ «کافی نیست از سوریه و ایران و هند و پاکستان و حتی روسیه دعوت کنیم، بلکه باید بحران عراق را بین المللی کنیم تا بتوانیم خواست ها و مطالبات هر یک از طرف ها را شناسایی و مشخص کنیم.»
بنابراین از یک سو ما شاهد گسترش دامنه نفوذ امریکا در مناطق گوناگون به ویژه مناطق استراتژیک جهان هستیم و همزمان با آن شاهد کاهش قدرت تأثیرگذاری امریکا در مدیریت بحران های جهانی هستیم. نتیجه این معادله، ظهور و بروز قدرت های جدید منطقه ای و جهانی برای پر کردن خلاء قدرت در پهنه گیتی است. از این رو می توان فهمید که چرا روسیه و در مرحله بعدی چین در برخورد با پرونده هایی نظیر مساله اتمی ایران به صورت چندگانه عمل می کنند.
فرضیه سوم؛ مدتی است که در مورد قدرت بازدارندگی ایران در صورت حمله نظامی امریکا به تأسیسات اتمی کشورمان در محافل گوناگون نظامی جهان مطالعات و اظهارنظرهای گوناگون صورت گرفته و می گیرد. خارج از بحث های روانی باید به عوامل موضوعی این فرضیه توجه کنیم. شاخص های قدرت منحصراً در جنگ افزار و ادوات پیشرفته نظامی قابل شناسایی نیست.
امروزه ژئوپولتیک، قدرت تأثیرگذاری در حوزه استحفاظی حریف، ضعف انگیزه و اراده در نیروی مهاجم، میزان انگیزه و اراده دفاع در بدنه کشور هدف، نامشروع بودن پروژه و خواست های مهاجم، مشروع بودن و حقانیت دفاع و پایداری کشور هدف و ده ها عامل دیگر مجموعه ای از گزاره هایی است که مؤلفه های برابری قدرت را تشکیل می دهد. در بحث مربوط به احتمال حمله نظامی امریکا به ایران، حریف قادر به دور نگه داشتن حوزه استحفاظی از برد واکنشی رقیب نیست. امریکا در دو منطقه به هم پیوسته در مجاورت جغرافیایی ایران حضور دارد، آن هم حضوری بحران زده، غیربومی و به گفته ملک عبدالله در نطق اجلاس اخیر سران عرب در ریاض، حضوری غیرمشروع.
ایران در واکنش خود به هرگونه حمله احتمالی امریکا نیازی به بهره گیری از اهرم های متنوع فشار نظیر عامل سوق الجیشی (تنگه هرمز) یا عوامل منطقه ای در مجاورت حوزه های استراتژیک منافع امریکا (لبنان، اسرائیل) یا هدایت موشک های دوربرد به پایگاه های نظامی امریکا در منطقه ندارد. کافی است تعداد باتلاق های امریکا (فرضیه یکم) افزایش یافته و به لحاظ دامنه و عمق گسترش یابد. در این صورت دریچه های دوزخ برای نیروهای امریکایی گشوده خواهد شد که خروج از آن به دشواری ممکن است.
شاید به همین دلیل است که بسیاری از استراتژیست های غربی تأکید می کنند که تکرار تجربه عراق در موضوع ایران منتفی است و واشنگتن ترجیح می دهد از طریق افزایش فشارهای بین المللی ایران را وادار به تغییر رفتار و تعلیق غنی سازی اورانیوم کند.بر پایه فرضیه های سه گانه فوق احتمال وقوع رویارویی نظامی میان امریکا با ایران بر سر پرونده هسته ای تا زمانی که متغیرهای یادشده در فرضیه های گفته شده ثابت است، به شدت کاهش می یابد.بهترین نتیجه گیری از فرضیه های فوق برای تصمیم سازان و تصمیم گیرندگان این است که به سهم خود و با استفاده از اهرم های متنوع ایران در عرصه منطقه ای بکوشند فرضیه های فوق تا زمان گذار از پروسه اتمی ایران با غرب و دستیابی به یک توافق پایدار، ثابت بماند.
ہ رئیس مرکز پژوهش های علمی
و مطالعات استراتژیک خاورمیانه

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics