نویدنو - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها -  -دیدگاه نظری - ویژه نامه

مرثيه شمس لنگرودی برای "عمران صلاحی"

نویدنو:12/8/1385

مرثيه شمس لنگرودی برای "عمران صلاحی"

خُب
«حالا حكايت ماست»
ما مانده‌ايم و كمی مرگ

كه قطره‌چكانی هر روزه نصيب‌مان می‌شود.
*
آخر برادرم، عمران!
ارزش داشت زندگی
كه به‌خاطر آن بميری؟
*
همه اندوهناك‌اند
بقالی‌ها كه خريداری از كف‌شان رفته است
روزنامه‌ها، كهنه‌فروشی‌ها، شاعران
كه شغل دوم‌شان تجارت رنج است،
و قاتلان
كه مفت و مسلم
نمونه‌ی سربه‌راهی را از دست داده‌اند.
آخر چه‌وقت غمناك كردن اين مردم مهربان بود؟!
*
اما نه،
تو بايد می‌مردی
ببين چه منزلتی پيدا كرده شعر!
راديوهای وطن نيز شعرهای تو را می‌خوانند
و روی شيشه‌های مغازه‌ها عكست را نصب كرده‌اند
تو هميشه سودآور بودی عمران
هميشه‌ كارهای ثمربخشی می‌كردی.
*
و می‌گويم حالا كه راه و رسم مردم خود را می‌دانی
خوب است گاه‌گاه برخيزی و دوباره فاتحه‌ای...
كه شعر ديگر بچه‌ها را هم بخوانند
راديوهای وطن ارزش آدم مرده را می‌دانند.
*
چه كار بجايی كردی
ماه‌ها بود بغضی توی گلوی‌مان گير كرده بود و
بهانه‌ی خوبی در كف نبود
تنها تو بودی
با مرگ مختصرت
كه راضی‌مان می‌كردی
و تو تنها بودی
كه حق‌به‌جانب و نيمرخ
می‌توانستيم
در صفحه‌ی روزنامه‌ای به‌خاطر او بگرييم،
ديگر دوستان كه می‌دانی
خرده‌حسابی داشتيم...
*
آه عمران عزيزم!
ببين همه‌جا طنزها ستايش شعرهای توست
تو
كلاه گشادی بر سر و خم بر ابرو
كه زير كلاهت پيدا نبود.
*
تو بايد می‌مردی
نه به‌خاطر خود
به‌خاطر ما
كه چنين مرگت
زندگی را
خنده‌آورتر كرده است.
*
اما می‌ترسم عمران
می‌ترسم كه همين كارهايت نيز شوخی بوده باشد
و سپس شرمنده‌ی اين شعرها، آه‌ها، پوسترها...
می‌ترسم ناگهان ته سالن پيدا شوی
و بيايی بالا
و ببينيم آری همه‌مان مرده‌ايم
همه‌مان مرده‌ايم و چنان به كار روزمره‌ی خود مشغوليم
كه از صف محشر بازمانده‌ايم.
*
نه، عمران!
اين روزگار درخور آدمی نيست
درخور آدمی نيست
كه بگوييم
جای تو خالی
شمس لنگرودی /
۲۸ مهرماه ۱۳۸۵

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics