نویدنو:31/04/1388                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

من خس و خاشاک نیستم، معلمی بازنشسته ام [1]

تحلیلی پیرامون اعتراضات اخیر در ایران

نوشته ی یرواند آبراهامیان     -برگردان: مینا  آگاه

 

میر حسین ایرانیان به دلایل بسیار، احترام زیادی برای حرکت های مردمی قائل اند. در حدود سال 1906 حرکت های مردمی انقلاب مشروطیت را به بارآورد. حرکت های مردمی مانع تسلیم شدن مجلس ایران به تهدیدهای طرفداران تزار در سال 1911 شد. حرکت های مردمی قرارداد 1919 ایران انگلیس[2] را منتفی کرد که عملا موجب ضمیمه شدن ایران به امپراتوری انگلیس می شد. حرکت های مردمی مانع تقلید رضاخان از آتاتورک و برقراری جمهوری در 1924 شد- که سرانجام با بدنامی سلطنت را نگه داشت و خود را شاه نامید. حرکت های مردمی  بود که به حزب کمونیست یعنی حزب توده ی ایران در دوره ی کوتاه پلورالیسم سیاسی بین سال های 1941 تا 1953 هدف سیاسی داد. حرکت های مردمی در سال های 1951 تا 1953 به قهرمان ملی ایران محمد مصدق، این قدرت را داد که هم بر شرکت نفت ایران و انگلیس پیروز شود و هم با کنترل غیرقانونی شاه بر ارتش به چالش برخیزد. باز هم نوعی از حرکت های مردمی بود که با کمک روحانیون- برای کودتای نظامی 1953 توسط سیا و ام آی 5  پس زمینه ایجاد کرد. حرکت های مردمی در 1963 جنبشی را شروع کرد که بعدها جنبش اسلامی خمینی نامیده شد. و البته حرکت های مردمی نقش اساسی در انقلاب اسلامی سال 1979 اجرا کرد که موجب شد در قانون اساسی جدید حق شهروندان در برگزاری تظاهرات مسالمت آمیز به رسمیت شناخته شود. و سر انجام، این آگاهی از اهمیت حرکت های مردمی بود که رژیم را واداشت به سرعت انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ماه را برباید و ناخواسته ماشه ی بحران کنونی را بکشد.

در ماه های قبل از انتخابات، به نظر می رسید که محمود احمدی نژاد دوباره برای یک دوره ی چهارساله رئیس جمهور شود. وی از امتیاز دسترسی راحت به وسایل ارتباط جمعی برخوردار بود، و دسترسی رقبای وی محدود به وب سایت و روزنامه هایی بود که می توانست هرلحظه با یک حکم بسته شود. وی در اولین دوره ی رقابت ریاست جمهوری خود در چهار سال قبل، بعداز برگزاری گردهمایی پوپولیستی ای علیه آیت الله اکبرهاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور پیشین که برای بسیاری عصاره ی بدترین جنبه های رژیم- قوم و خویش و رفیق بازی و نیز فساد مالی بود، به پیروزی رسید. وی از حمایت آیت الله خامنه ای، رهبر کشور برخوردار بود که در عدم اعتماد عمیق به غرب و احتمالا برنامه ی جاه طلبانه ی وی برای اجرای برنامه ی هسته ای، آن هم به هر قیمت، با او اشتراک نظر داشت.

احمدی نژاد همچنین از پشتیبانی اکثریت مجتمع نظامی – روحانی- تجاری که کشور را می گرداند: سپاه پاسداران و بسیج وابسته به آن با بیش از 3 میلیون عضو؛ و "بینان های" روحانی، سازمان ها و نهادهای نیمه دولتی که صدها هزارنفر نیروی کار دارند، و تجار بازار با قراردادهای پر سود با دولت مرکزی حمایت می شد. وی بسیاری از همکاران سابق خود در سپاه را در پست های کلیدی گذاشته بطوری که برخی ها مدعی هستند که وی قبلا کودتائی را به پیش برده است. وی غالبا با اشاره ی  به بازگشت مهدی، همراه با حمایت سخاوتمندانه از چاه جمکران، محلی که گفته می شود آخرین بار مهدی در آنجا دیده شده؛ و با ادعای این که حضور وی را زمانی که در آمریکا در نشست عمومی سازمان ملل شرکت کرده، حس کرده است، از حمایت یکدست مذهبیون، که در ایران به عنوان " اصولگرایان" شناخته می شوند، با جلب حمایت آیت الله مصباح یزدی، روحانی با نفوذ دست راستی قم که در مجلس خبرگان رهبری حضور دارد، پشت گرم است. وی ثروت بادآورده ی اخیر نفت را در مساجد، پروژه های روستائی، دستمزدهای دولتی و حتی به صورت نقدی ریخت و پاش کرد. وی ادعا کرده است که پول نفت را برسرسفره های مردم آورده است. برخی از روسای جمهوری آمریکا با کاهش مالیات انتخابات را می برند. احمدی نژاد تلاش کرد با دادن سیب زمینی مجانی به مردم برنده ی این انتخابات باشد. نکته مهم این رقابت ها اما آن بود که جنبش اصلاحات دوپاره از خواب غفلت بیدار شد.

 در انتخابات 2005، رقابت بین احمدی نژاد و رفسنجانی برقرار بود. بسیاری از اصلاح طلبان در خانه ماندند. این بار، محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق بین سال های 1997 و 2005، اعلام آمادگی برای شرکت در انتخابات کرد، اما بعدا انصراف داد و میدان را به میرحسین موسوی و آیت الله مهدی کروبی واگذار کرد. موسوی معمار و مدرس دانشگاه بود، که از سال 1989 در عرصه ی سیاست حضوری جدی نداشت. او البته بین سال های 1981 تا 1989 به عنوان نخست وزیر خمینی خدمت کرده بود. در 1997، اصلاح طلبان بطور خصوصی از وی درخواست کردند که وارد کارزار انتخاباتی شود، اما وی خاتمی را پیشنهاد داد. موسوی مانند بسیاری از روشنفکران زمانه ی خود، با ترکیبی از غیرت اسلامی و احساسات ضدامپریالیستی وارد عرصه ی سیاست شد. اما زمانی که انقلاب به اهداف اصلی خود - سرنگونی شاه و اعلام استقلال از آمریکا- رسید، بسیاری از این مبارزان حول این فکر گرد آمدند که اگرجمهوری اسلامی دمکراسی ، پورالیسم و حقوق فردی بیشتری را قائل نشود، از بین می رود. آن ها تشخیص دادند که روحانیون مرتجمع مانع اصلی برای مدرنیزه کردن ایران هستند. کروبی، همراه نزدیک خمینی که به عنوان سخنگوی مجلس، رئیس مجمع روحانیون مبارز، و مدیر بنیاد شهید خدمت کرده بود، به بسیاری از این عقاید باورداشت و حتی از منظری لیبرال تر مدافع خصوصی سازی بیشتر اقتصادی بود. وی در انتخابات 2005 شرکت کرد، و در منطقه محل تولد خود آرای بسیاری کسب کرد، و بعداز به پایان رسیدن انتخابات شکایت رسمی مبنی بر دستکاری سپاه پاسداران در آرای انتخابات به نفع احمدی نژاد کرد. کلا این تردید وجود دارد که شورای نگهبان قدرتمند که کاندیداهای ریاست جمهوری را تائید یا رد صلاحیت می کند، بدین دلیل اجازه داد کروبی و موسوی و محسن رضائی وارد عرصه ی رقابت شوند، چون اطمینان داشت محافظه کار میانه رو و فرمانده ی سابق سپاه پاسداران، شانس اندکی دارند.

این اطمینان با نظرسنجی صورت گرفته توسط سازمان واشنگتنی "ترور فری تومارو"[3] پیش از انتخابات به نام هسته ی اصلی نظر عمومی، تقویت بیشتری شد. این نظرسنجی به این نتیجه رسید که از هزار و یک ایرانی ای که با آن ها مصاحبه تلفنی از خارج کشور شده، 34 درصدشان طرفدار احمدی نژاد، 14 درصد طرفدار موسوی هستند و 50 درصد هم هنوز تصمیمی نگرفته اند، 80 درصد خواهان تغییر قانون اساسی هستند بطوری که رهبر با انتخابات مستقیم مردم انتخاب شود، 70 درصد خواهان دسترسی بیشتر سازمان ملل به تاسیسات هسته ای کشورند، و 77 درصد خواهان روابط بهتر با آمریکا هستند. مدافعان رژیم که به این نظرسنجی استناد می کنند، این یافته ها و همچنین اهمیت نام و محل سازمان نظرسنجی را نادیده می گیرند.

زمانی که کارزار واقعی انتخابات- که طبق قانون به ده روز محدود می شود- شروع شد، مبارزه بسیار تنگاتنگی در گرفت و جابجایی های جدی در نظرات پیدا شد. این جابجایی در نظرات در سال 1997 هم به وقوع پیوست. آن زمان انتظار می رفت که کاندیدای معروف محافظه کاران به آسانی بر خاتمی کاندیدای اصلاح طلب نه چندان معروف پیروز شود. اما ناگهان کارزار بالاگرفت: 80 درصد واجدین شرایط در رای گیری شرکت کردند و بیش از 70 درصد آنان به خاتمی رای دادند. چنین جابجائی ای در کشوری که احزاب سیاسی قدرتمندی ندارد، قابل درک است.

این بار سه عامل اصلی در جابجائی رای عمومی موثر بود. در وحله ی اول شش مناظره ی تلویزیونی که تقریبا تک تک افراد شاهد آن بودند. این مناظرات موجب برانگیختگی انتخاب کننده گان شد. کاندیداها به جای این که به یکدیگر حمله کنند، نوک حمله ی خود را متوجه ی احمدی نژاد کردند، و انگشت به رکود اقتصادی دوران وی گذاشتند. آن ها شروع به نشان دادن آمار موثق - در تضاد کامل با آمار ارائه شده از سوی رئیس جمهور-  کردند که نشان می داد نرخ تورم 25 درصد، بیکاری 30 درصد، و تعداد بسیار بالای افرادئ جامعه زیر خط فقر زندگی می کنند. احمدی نژاد تلاش کرد که موضوع را عوض کند، به ثروت رفسنجانی حمله کرد و به دروغ زن موسوی را متهم کرد که دارای مدرک دکترا نیست. این عمل زنان را عصبانی کرد و به یاد تماشاگران آورد که چهارتن از وزرای احمدی نژاد متهم هستند که مدارک تحصیلی تقلبی از دانشگاه های خارج دارند.

احمدی نژاد شدیدا مورد انتقاد قرارگرفت که اعتبار بین المللی ایران را با مطرح کردن موضوعاتی نظیر نفی هلوکاست، و ماجراجوئی در سیاست های خارجی که منجر به منزوی شدن و تهدید کردن امنیت ایران شده، زیرسئوال برده است. تمام رقبای وی خواهان روابط بهتر با دنیای خارج بودند. احمدی نژاد در انتخابات 2005 با حمله نه تنها به رفسنجانی، بلکه بوش انتخابات را برد و اکنون هیچکدام از آن ها نقشی نداشتند. او این بار با اوباما مواجه بود که موانع اصلی برسرراه مذاکره- که ایران اول باید غنی سازی اورانیوم را متوقف کند- را برطرف کرده بود. وی حق ایران برای داشتن برنامه ی هسته ای را قبول کرد. وی تمام حرف ها درمورد تغییر رژیم را متوقف کرده بود و برای کودتای سال 1953 پوزش طلبیده بود. وی به تحریک عملی تفاوت قائل شدن بین مردم ایران و دولت ایران پایان داده بود و خود را طرف " جمهوری اسلامی ایران" خطاب می کرد و پیشنهادداده بود که اگر ایران تضمین لازم را مبنی براین که سلاح هسته ای نخواهد ساخت بدهد، به محاصره ی اقتصادی پایان خواهد داد. برای بسیاری از ایرانیان روابط خارجی مانند نان و آب است. این واضح بود شغلی برای این همه فارغ التحصیلان روبه افزایش مدارس و دانشگاه ها نخواهدبود مگر منابع گسترده ی نفت و گاز ایران به بهره برداری برسد. و این هم واضح بود که این منابع به بهره برداری نمی رسند، مگر این که روابط با غرب، و به خصوص آمریکا، بهبود یابد. کروبی این گفته ی احمدی نژاد را که سیستم آموزشی ایران بقدری پیشرفته است که دختر بچه ای در زیرزمین خانه ی خود به سوخت هسته ای دست پیداکرده را مسخره کرد. دریک نقطه احمدی نژاد خونسردی خود را از دست داد و کروبی را " هیتلر" نامید.

عامل دوم توانائی موسوی در به چالش کشیدن احمدی نژاد در زمین خود بود. زمانی که موسوی به میدان آمد، وی به سرعت به یاد مردم آورد که نخست وزیر خمینی در دوران حماسی انقلاب و جنگ بود. علاوه بر معروفیت وی به عنوان مدیری قابل، وی تجمعی از صنایع را ملی کرده بود، برنامه سازندگی روستائی را ارائه داده بود، قانون پیشرفته کار را مستند کرده بود، از اصلاحات ارضی دفاع کرده بود، و کنترل و منطقی بودن قیمت در زمان جنگ را ارائه داده بود که برای اولین و احتمالا تنها بار در تاریخ ایران، شکاف درآمد بین اغنیا و فقرا را کاهش می داد. وی فقط یک پوپولیستی نبود که با احساسات راجع به روزهای خوب گذشته که نقش اساسی در آن دوران داشت، صحبت می کرد. لقب میر وی هم  به وی کمک کرد. تعداد زیادی از سازمان ها و افراد برجسته در روزهای اول انقلاب حامی وی بودند. ازجمله اتحادیه های کارگری؛ حوزه ی علمیه ی قم،  روحانیت مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، آیت الله عظما منتظری، که زمانی نایب رهبر بود، آیت الله طاهری، روحانی معتبر اصفهان؛ حجت الاسلام خوئینی، راهبر دانشجویانی که سفارت آمریکا را تسخیر کردند؛ حجت الاسلام محتشمی، کارشناس اصلی خمینی در لبنان زمانی که سپاه پاسداران بر ایجاد حزب الله لبنان نظارت می کرد؛ و اقوام شهدای سپاه پاسداران که در جنگ عراق داوطلبانه خدمت می کردند. همزمان، اعتبار پوپولیستی احمدی نژاد زمانی که یکی از اطرافیان خود وی اعلام کرد که احمدی نژاد بسیاری از اعضای خانواده و دوستان خود را بر سر پست های مهم گذاشته است، ازهم پاشید. برای دعوت ملی گراهای سکولار و چپ قدیمی، موسوی در کارزار انتخاباتی خود از پوستر بزرگ مصدق – که مورد نفرت جناح راست روحانیان است- استفاده کرد.

عامل سوم جنبش زنان بود. همسر موسوی، زهرا رهنورد هنرمند و اهل علم که از قهرمانان حقوق زنان است، همراه با شوهرش به عرصه ی مبارزه وارد شد- این اولین بار بود که چنین عملی در تاریخ ایران اتفاق می افتاد. این عمل جنبش زنان را برانگیخت- به خصوص کارزار یک میلیون امضاء را که دامنه ی گسترده ای از فمنیست مسلمان تا ناسیونالیست های لیبرال و چپگراها و حتی فعالین مارکسیست را در برمی گیرد. جنبش زنان در پیروزی های خاتمی هم نقش حساسی داشت. و به همان اندازه هم برای موسوی مهم بود.

در آخرین روزهای کارزار مبارزاتی، انبوه مردم با نشاطی به خیابان ها ریختند، و تهدید کردند که دنیا را زیرورو می کنند، و مهمتر از همه این که آن هایی را که در بالا بودند به تمسخر کشیدند- تصویر احمدی نژاد را با دماغ پینکیو جالب به نظر می رسید. به نظر می آمد که دولت کنترل خیابان ها را از دست داده. آژانس نظرسنجی واشنگتن که پیروزی آسان احمدی نژاد را پیش بینی کرده بود، پذیرفت که پیشگویی اش دیگر کهنه شده است. شاهدان عینی گزارش می دادند که انتخابات تبدیل به یک "رقابت واقعی" شده و اعلام شد که دولت و سپاه پاسداران از "انقلاب مخملی" در هراس اند. برخی نظرسنجی های انجام شده توسط اپوزیسیون حاکی از پیروزی موسوی بود، آن ها تشخیص دادند که میزان رای احمدی نژاد به شدت کاهش یافته- به حدی که شاید به میزان 50 درصد هم در دور اول نرسد و ناچار شود که وارد مرحله ی دوم انتخابات شود. و دوره دوم خطری جدی را به دنبال دارد و می تواند منجر به کارزار جدی تر و طغیان های خیابانی شود. دور دوم می توانست منجر به تغییرات شدید در افکار عمومی و در نتیجه به قدرت بیشتر موسوی منجر شود- کروبی به وی اطمینان داده بود که در دور دوم از وی حمایت می کند. بطور کلی فکر می شد که احمدی نژاد در دور دوم نمی تواند رای ای بیش از دور اول انتخابات کسب کند و بنابراین یک عقب ماندگی روشن وارد مرحله ی دوم می شود. برای غالب شدن براین وضعیت، وزارت کشور، که انتخابات زیرزنظر آن و به ریاست دوست میلیاردر احمدی نژاد برگزار می شد، قاطعانه وارد عمل شد. نه تنها رای اکثریت را به احمدی نژاد داد، بلکه چنان این کار را انجام داد که رای های رقبای وی را هم به حساب احمدی نژاد ریخت. وزیر کشور اشخاص غیرقابل اعتماد را از هیئت انتخابات اخراج کرد- حتی برخی ادعاکردند که آیت الله مصباح یزدی فتوائی مبنی بر مجوز تقلب در آرا را هم صادر کرده است. وی تعداد ناظرین بر رای گیری را محدود کرد؛ و مانع برخی از آن ها به واردشدن به 45هزار محل اخذ رای گیری شد؛ پیش از 14 هزار صندوق رای گیری سیار ( که به راحتی می شد در آرا دست برد) را تشکیل داد، وبسیار بیشتر از تعداد افراد واجد شرایط رای دادن برگه ی انتخاباتی به چاپ رساند. ارتباط روسای ستادهای انتخاباتی موسوی و کروبی را در روز انتخابات قطع کرد (افراد مستقر در ستاد انتخاباتی موسوی در قم در حمله ی وحشیانه ای به آن، بصورت وحشتناکی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند)؛ و برای محکم کاری، در پایان روز انتخابات، سنت شکنی عجیبی صورت گرفت. البته نه با اجرای جدولبندی اوراق رای گیری در محل، بلکه با به وزارتخانه بردن عجولانه ی آن ها به جائی که آرا به کمک یاران وزیر کشور و خود احمدی نژاد باید شمرده می شد. طی ساعت هایی که مراکز رای گیری بسته بودند، وزیرکشور اعلام کرد که احمدی نژاد با کسب 66 درصد آرا برنده ی انتخابات است. بنا برگفته ی وی، موسوی فقط 33 درصد آرا را کسب کرده بود. وزیر همچنین اعلام کرد که رکورد تعداد شرکت کننده گان نیز شکسته شده و به 85 درصد افراد واجد شرایط رسیده است.

خامنه ای ضمن تبریک گفتن به ملت، نتیجه را " لطف الهی" نامید. سه روز بعد، وزارت خانه جزئیات آماری بیشتری با تفکیک استانی پخش کرد: احمدی نژاد 5/24 میلیون، موسوی 2/13 میلیون، رضائی 678240 و کروبی 333635 رای آورده اند. در 2 استان بیش از 100 درصد افراد واجد شرایط رای داده بودند. کروبی که در انتخابات 2005 بیش از 5 میلیون رای آورده بود، این بار کمتر از 340هزار رای آورد و حتی در استان زادگاه خود نیز انتخابات را باخته بود. چاتام هاوس دریافت که برای این که احمدی نژاد بیش از 24 میلیون رای بیاورد، وی نه تنها می بایست تمامی رای دوره ی پیش را حفظ می کرد، بلکه باید رای کسانی را هم که به رفسنجانی در دوره ی قبل رای داده بودند، و کسانی را هم که در دوره ی قبل در انتخابات شرکت نکرده بودند، و بالاخره 44 درصد آرای اصلاح طلبان را هم نیز کسب می کرد.

این پیروزی قطعی اگر واقعا رخ داده بود، می بایست نقطه ی پایانی بر تظاهرات خیابانی باشد، اما تاثیری معکوس داشت، بسیاری از کسانی که نه تنها حس می کردند فریب خورده بلکه به آن ها توهین شده- به خصوص زمانی که احمدی نژاد معترضین به نتایج انتخابات را "خس و خاشاک" نامید، به خشم آمدند. مردم خشمگینی که در سراسر کشور آماده اعتراض بودند توسط موسوی و کروبی به  اعتراضی آرام در میدان آزادی در روز دوشنبه 15 ژون فراخوانده شدند. حدود یک میلیون نفر به فراخوان جواب مثبت دادند- شهردار محافظه کار تهران تعداد را سه میلیون نفر اعلام کرد. صحنه یادآور تجمع های صورت گرفته در همین میدان در دوران انقلاب 1979 بود. همانند سال 1979، نیروهای امنیتی برای جلوگیری از درگیری مداخله نکردند. تجمع از همه نوع معترض تشکیل شده بود: پیر و جوان، متخصصین و کارگران، بازاری و دانشجو، مردان و زنانی با عینک های آفتابی و روسری و همچنین برخی که چادری کاملا سیاه بر سرداشتند. طول تظاهرکننده گان به 9 کیلومتر می رسید که از منطقه ی شمال پولدارنشین شهر و جنوب، کارگرنشین، آمده بودند. داوطلبان که بسیاری از آن ها در انتخابات هم فعال بودند، به راه پیمائی صورتی سازمان داده شده می بخشیدند. دانشجویان از میدان انقلاب نزدیک محوطه ی دانشگاه به میدان آزادی زیر پرچمی که روی آن نوشته شده بود "از انقلاب به آزادی" راهپیمائی کردند. دیگران- که بسیاری لباس های سبز، رنگ مورد علاقه شیعه،  پوشیده بودند، پلاکاردهایی را در دست گرفته بودند که روی آن نوشته شده بود "رای من کجاست؟"، و یا "احمدی نژاد رای ما را نمی بینه، هاله ی نور را می بینه". پیرمردی نوشته ای را حمل می کرد حاکی از این که "من خس و خاشاک نیستم، من معلمی بازنشسته ام". شاهدان عینی می گفتند که حس حاکم بر مردم آنقدر که علیه سرکوب جنبش اصلاح طلبی بود،علیه خود جمهوری اسلامی نبود. این حرکتی توده ای علیه تقلب در رای گیری بود. گروهای تبعیدی خارج از کشور این نمایش را به عنوان چالشی انقلابی علیه جمهوری اسلامی به دلایل مختلف تفسیر کردند و این جای تعجبی نداشت. به هرحال هر تفسیری که می شود، این بزرگترین تجمع صورت گرفته در تهران بعد از برپائی انقلاب اسلامی بود. چنین تجمعاتی هم در بسیاری از مراکز استان ها صورت گرفت، که در اصفهان و شیراز قابل توجه بود.

سخنگوی دولت با دلیل آوردن این که اپوزیسیون ممکن است حامیانی در شهرها داشته باشد، اما روستائیان حامی احمدی نژاد هستند، تلاش کرد که آسیب وارده را کنترل کند. سیاستمداران غربی - به خصوص سیاستمدارهای وزارت خارجه- که درباره ی به راه انداختن " چانه زنی عظیمی" با ایران به مدل نیکسون در چین جدل به راه انداخته بودند، و نگران بودند که به پتانسیل ایجاد روابط حسنه با پدیدآمدن ناآرامی ضربه وارد شده و تخریب شود، به سرعت از این گفته استقبال کردند، اما چندین گزارش موثق از نواحی روستائی  حاکی از این است که این گفته که احمدی نژاد پایگاه قوی ای در بین همه ی روستائیان دارد را رد می کند. هرچند که روستائیان قویا حامی جمهوری اسلامی هستند، اما بسیاری از آن ها- جمعیت روستائیان فقط 35 درصد جمعیت ایرانیان را تشکیل می دهد- احمدی نژاد را دوست ندارند، زیرا که وی قول های خود را زیر پا گذاشته، و تنها مدافع منافع سپاه پاسداران و بسیجیان، و آن هائی که در ارتباط با مراکز روحانی هستند، می باشد. اریک هوگلند[4]، که سال ها مناطق روستائی را مورد مطالعه و بررسی قرارداده است و وی را نمی توان مخالف جمهوری اسلامی خطاب کرد، مدعی است که در ناحیه ی خارج از شیراز که وی آنجا را به خوبی می شناسد- منطقه ای که باید منطقه ی مرکزی احمدی نژاد باشد، زیرا که شیعه و فارسی زبانند- فقط بین 20 الی 25 درصد از وی حمایت می کردند.

در هر حال، زمانی که وزارت کشور صندوق های رای گیری را پیش از شمارش آرا خارج و قانون شکنی کرد، و نتایج انتخابات اعلام شد، خشم مردم زبانه کشید و تظاهرات عظیمی به پا شد.

رژیم وحشتزده از تجمعات مردم، سرکوب خونینی به راه انداخت، که گسترده گی آن هنوز مشخص نشده است. رژیم تمام تظاهرکننده گان را مورد خطاب قرارداد، و تهدید کرد که هرکسی را که در تظاهرات شرکت کند و یا برای تظاهرات فراخوان دهد، اعدام خواهد کرد، و ده ها هزار نفر از سپاه پاسداران و بسیجیان مسلح به انواع اسلحه از جمله چاقو و باتوم سوار بر موتور را به خیابان ها گسیل کرد. وی چماقداران را به خوابگاه دانشگاه فرستاد. حداقل 20 نفر در این حمله کشته شدند و بیش از 4000 نفر از همراهان موسوی و کروبی – از جمله استراتژیست ها و کارگزاران اصلی سازمان ها و احزاب آن ها و همچنین روزنامه نگارانی که هوادار معترضین بودند، بازداشت شدند. رژیم روی شبکه ی پخش خارجی پارازیت انداخت، روزنامه ها و وبسایت ها را بست، و ایجاد اختلال در سیستم ارتباط گیری تلفنی کرد و بسیاری از روزنامه نگاران خارجی را اخراج کرد- و بقیه هم در دفاتر خود محبوس شدند و تعدادی را هم به زندان افکند. رژیم به خانه های شخصی حمله کرده و کسانی را که از پشت بام فریاد " الله اکبر" می زدند بازداشت کرد. رژیم سلسله برنامه های رادیو و تلویزیونی پخش کرد حاکی از این که اپوزیسیون را دست خارجی کثیف انگلیس و بی بی سی، حمایت مالی و سازماندهی می کند. ( رژیم اعتراض کمتری به آمریکا کرد حتما به خاطر این که احتمال مذاکرات آینده را حفظ کند). رژیم همچنین افراد دستگیر شده را شکنجه کرد و از جمله اشخاصی را به تلویزیون آورد تا اعتراف کنند که در برنامه ای ترتیب داده شده توسط غرب، انقلابی مخملی را به راه انداخته اند.

با اوج گیری اعتراضات، خامنه ای برای آرام کردن افکار عمومی، از شورای نگهبان – تشکیل شده از 12 قاضی محافظه کار- خواست که شکایات درمورد بی قانونی های انتخابات را مورد بررسی قرار دهند. شورای نگهبان اختلافی حدود سه میلیون رای را تشخیص داد، اما به این نتیجه رسید که این اختلاف رای نقش چندانی در 11 میلیون رای اضافی احمدی نژاد نمی تواند داشته باشد. اما ایران دارای سنت انتخاباتی تقریبا رقابتی، هرچند کنترل شده را داشته است. موسوی و کروبی با تصدیق بسیاری از روحانیون معتبر، این رای را رد کرده و درخواست انتخاباتی جدید دادند، و حتی اعلام کردند که ریاست جمهوری احمدی نژاد غیرقانونی است.

به نظر می رسد که رژیم، حداقل در مرحله آغازین بحران، از توفان به سلامت گذشته باشد. چرا که اعتراض تبدیل به انقلاب نشد. هرچند که این اتفاق نقاط مشترک زیادی با اتفاقات سال 1979 داشت- تجمعات مشابه، شعارهای مشابه ( الله اکبر)، تاکتیک های مشابه و ادعاهای مشابه مبنی بر دست داشتن نیروهای خارجی. اما تفاوت های عمده ای هم نیز دارد: خاندان سلطنتی تقریبا حامی ای نداشت، اما جمهوری اسلامی پایگاه محکمی دارد- 25 درصد مردم که خود را معتقدانی واقعی می دانند. شاه وفاداری نیروهای نظامی را از دست داده بود. جمهوری اسلامی سه میلیون نیروی کاملا مسلح سپاه پاسداران و بسیجیان را دارد که کاملا آماده ی مقابله با شورش داخلی هستند. خاندان سلطنتی با جنبش توده ای انقلابی رودررو بود. اما جمهوری اسلامی با جنبش اصلاح طلبی توده ای روبروست که خواهان گسترش دمکراسی همراه با دین سالاری است.

در هر حال، این بحران دو خطر بلندمدت برای رژیم ایجادکرده است:

اول اینکه ریاست جمهوری در دست سیاستمداری مردم فریب باقی بماند که از مقابله با آمریکا بدون آنکه حد و حدودی برای خود قائل باشد، دست برندارد. احمدی نژاد ادعا می کند که ایران قدرت اصلی- و شاید حتی ابرقدرت است- و به آمریکا به عنوان نیروئی مصرف شده که "هیچ غلطی نمی تواند بکند" برخورد می کند. بی دلیل نیست که سایر کاندیداها وی را ماجراجوئی خطرناک محسوب می کنند. به نظر نمی رسد که مذاکرات هسته ای راه به جائی ببرد. برعکس به نظر می رسد که پایان کار به تلخکامی بیانجامد، زیرا آمریکا دارای موقعیت به مراتب قوی تری، و ایران در موقعیتی به شدت ضعیفت تر قرار می گیرند. جای تعجب ندارد که دولت اسرائیل پیروزی احمدی نژاد را جشن می گیرد- پیروزی موسوی می توانست مانعی باشد بر سر راه ضربه زدن اسرائیل به موسسات هسته ای ایران.  

خطر دوم، متلاشی شدن جنبش اصلاح طلبی ست که راه های ممکن برای تغییر را مسدود می کند و امید به تکامل صلح آمیز را از بین می برد. فرزندان انقلاب را مزدورهای خارجی خواندن و "اغتشاشات ضدانقلابی" معرفی کردن، موجب می شود که خامنه ای، احمدی نژاد و متحدان آن ها درصد قابل ملاحظه ای از جمعیت- شاید حتی اکثریت- را منزوی کنند و این کار می تواند منجر به تبدیل شدن اصلاح طلبان به انقلابیون شود. رژیم با دور شدن از دمکراسی و به سوی تئوکراسی رفتن، قسمت مهمی از پایه های قانونی اولیه ی خود را از دست داده است. برخی ممکن است بگویند که هدف کشور این بود که جمهوری شود، ولی اکنون مبدل به یک حکومت مذهبی با پشتوانه ی نیروی نظامی شده، و این یک امامت شیعه معادل خلفای سنی قرون وسطاست.

         



[1] London Review of Books Thursday, July 23, 2009

 

[2] Anglo-Iranian Agreement

[3] Terror Free Tomorrow

[4] Eric Hoogland

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

                            


Free Web Counters & Statistics