نویدنو:05/08/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

ما هیچ ، ما نگاه 

هدی امینیان

پنج شنبه3 آبان 1386 

گلویم خشک شده بود از بس که حرف زده بودم اما شیرهای آب را بسته بودند. دو ساعت بود که می گشتیم، در کوچه پس کوچه ها، در پارکها، حوالی ظهر بود در ماه رمضان، وارد پارکی شدیم.

از دور دیدیمشان. روی چمنها نشسته بودند، درست وسط پارک. روی زیر اندازی، با بار و بنه ای در دورشان. دو مرد و یک دختر. فکر کردیم شهرستانیند و دارند غذا می خورند یا استراحت می کنند. به طرفشان که می رفتیم یکی از مردها از آنها جدا شد و به سمت دیگر پارک رفت. نزدیک شده بودیم.

خشکم زد. عرق سردی بر تنم نشست. یخ کردم. شهرستانی نبودند. استراحت نمی کردند. داشتند خماریشان را نئشگی دوباره می دادند. درست وسط پارک، یک فضای عمومی. مرد که بسیار مسن تر از دختر بود چیزی شبیه تریاک به سر سوزن زده بود و گرمش می کرد. لوله باریکی هم دستش بود و در لای انگشتان دست دیگرش سیگاری روشن. از کنارشان که رد شدیم بی اراده سرم چرخید. دخترک نگاهم کرد. دختری شاید بیست ساله با موی رنگ کرده و صورتی رنگ پریده و پریشان، شاید از دردهای روزگار.

دور شدیم. هر دو مبهوت و وارفته. ما می خواستیم از حقوقمان، از حق و حقوق او برایش بگوییم ولی با افیون و خماری چه می شود گفت؟!

سوالهای بسیاری در ذهنم می پیچید و می پیچید و فرو می رفت، چون گردابی بی پایان. و تنم درد می کشید. دور پارک چرخی زدیم و از دیگرانی که آنجا بودند امضا گرفتیم. نتوانستیم برویم. پشت آنها، دورتر روی یک صندلی نشستیم و مشغول تماشایشان شدیم. مرد دود را فرو می داد و دختر کاپشن را روی دوش او می انداخت. مرد دود را فرو می داد و دختر چهره تکیده خود را در آینه بزک می کرد.

توان نشستن هم نبود، راه افتادیم و دوباره از جلویشان رد شدیم. مرد تکه دیگری از ماده قهوه ای رنگ به سنجاق زده را گرم می کرد و دختر ساعت به مچ دست او می بست. از کنارشان با عجله گذشتیم. کمی که دور شدیم باز نگاهم به عقب برگشت. دخترک برگشته بود و به دور شدن ما نگاه می کرد. بغض راه گلویم را گرفت. چشمانم نمدار شد، رفتیم. اما چشمان دخترک در من ماند.

چهار راهی جلوتر سربازان از کنارمان گذشتند تا به خاطر تار مویی شاید بر سر زنان و دختران هجوم بیاورند، به جرم به خطر انداختن امنیت جامعه.

گلویم خشک شده بود اما همه شیرهای آب را بسته بودند. در ماه رمضان. در تهران.

منبع: نغییر برای برابری

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics