نویدنو:26/02/1387                                                                     صفحه قابل چاپ است

 

 بحران قدرت سياسی در لبنان
مرجان افتخاری

 

منبع: روشنگری

هر چند گاه يکبار، جنگ، درگيريهای خونين، ويرانی و ترور در منطقه حساس خاورميانه مهمترين تيترهای خبری را به خود اختصاص می دهند. برای چندمين بار،باز شاهد درگيريهای گسترده بين گروه های متخاصم در لبنان هستيم. بطوريکه رسانه های خارجی احتمال يک جنگ داخلی در اين کشور را پيش بينی می کنند. کشوری که تجربه چند جنگ داخلی را پشت سر گذاشته است و هر لحظه بدلائل مختلف در خطر جنگ ديگری قرار دارد.
در حال حاضر، با توجه به موقعيت و وضعيت بعضی از کشورها، نيروها، احزاب و گروهای مسلح موجود در منطقه خاورميانه، ارتباط و وابستگی آنها به اين و يا آن کشور منطقه ای به نظر ساده انگارانه است که در صورت بروز چنين جنگی انرا صرفا يک "جنگ داخلی" در لبنان بناميم. در اين ميان،مسئله فلسطين، مشکل اصلی خاورميانه، مهمترين و پايه ای ترين موضوع و علت بخش بزرگی از نا آرامی ها و درگيری ها در اين منطقه است، که همچنان بعنوان يک کلاف سر درگم و مسئله لاينحل به قوت خود باقی است.
فلسطين، عراق و لبنان سه حلقه ضعيف خاورميانه در حال حاضر مرکز نا آرامی ها، درگيری ها و جنگ ها هستند. سعی ميشود بطور خلاصه بدون اينکه به تاري
خچه و گذشته هر يک از آنها پرداخته شود، تنها به يک وجه مشترک اين سه کشور اشاره ای داشته باشم. البته بررسی گذشته، لااقل 30 سال اخير هر يک از اين کشورها حائز اهميت است، ولی در مقالات قبلی مربوط به خاورميانه تا حدودی زيادی به انها پرداخته شده است.
اولين خود ويژگی برجسته هر يک از اين کشورها عدم وجود دولت متمرکز، قدرتمند، سازمانيافته و تصميم گيرنده است. يا به عبارتی بحران قدرت سياسی.

فلسطين
در فلسطين پس از ژوئيه 2006 و درگيريهای خونين بين حماس و الفتح عملا فلسطين به دو قسمت و دو قدرت سياسی تقسيم شد، حماس در نوار غزه و الفتح در راملا و ساحل غربی رود اردن. اگر يک زمانی سازمان آزادی بخش فلسطين با همه اختلافات به عنوان يک جريان مرکزی مورد تائيد فلسطينها بود، اکنون هيچ ارگان، نهاد و يا سازمانی نميتواند چنين ادعائی رادر فلسطين داشته باشد. مسئله استقلال و تشکيل دولت فلسطينی به موضوعی درجه دوم و حاشيه ای تبديل شده است. در فلسطين، عملا چيزی بعنوان رهبری فلسطينيها وجود ندارد و گروه های جداگانه شناخته شده، حماس، جهاد اسلامي، الفتح، حزب التحرير و اخوان المسلمين با اهداف مختلف بطور جداگانه حضور دارند. در مجموع، هيچگونه قدرت مرکزی تصميم گيرنده و هماهنگ کننده در فلسطين وجود خارجی ندارد. حضور گروه های مسلح مختلف پراکنده که بطور مستقل عمل کننده هستند يکی از دلائل بحران سياسی و تصميم گيری است. بدون اينکه وضعيت اسفبار اقتصادي، فقر، فلاکت، درماندگی زندگی مردم فلسطين موضوع اصلی هيچ يک از طرفين و گروه های موجود قرار داشته باشد. بستن راه های ورود مواد غذائي، داروئی و سوخت مورد نياز مردم توسط اسرائيل، هر روز عرصه زندگی را تنها به مردم فقير و درمانده فلسطين تنگ ميکند. در چنين شرايطی تنها، هستی و موجوديت مردم بی پناه و درمانده فلسطينی توسط اسرائيل و گروه های داخلی فلسطينی به گروگان گرفته شده است و نه چيز ديگری. درگيريهای داخلي، عدم وجود يک ارگان مرکزی نيرومند که بتواند صدای مردم باشد، نه تنها دست اسرائيل برای باز سازی و گسترش مناطق اشغالی را باز ميگذارد بلکه مردم فلسطين بيش از هر زمانی احساس ناتواني، پراکندگي، خستگی و سرخوردگی ميکنند. بايد پذيرفت که مردم تنها تحت شرايطی دخالت گر ميشوند و نه هميشه و تحت هر موقعيتی.

عراق
در عراق، امپرياليسم اشغالگر آمريکا تلاش زيادی برای تشکيل يک قدرت داخلی وابسته به خود بنام " دولت عراق" انجام داد. ولی همانطور که حوادث داخلی اين کشور نشان ميدهد، عراق هم مانند فلسطين فاقد يک قدرت متمرکز و سازمان يافته داخلی است. اگر آمريکائيها و نئوليبرالهای آن سعی کردند جنگ داخلی عراق را پرده پوشی کنند، ولی در درجه اول، مردم عراق آن را در زندگی روزانه خود بطور عينی ديدند، و کشورهای ديگر امپرياليستی هم وجود جنگ داخلی در عراق را نتوانستند پنهان کنند.
حضور گروه های مسلح وابسته به فرقه های مخلتف مذهبی شيعه و سني، مقتدا صدرو گروههای مسلح او، طرفداران صدام حسين و مردان مسلح سنی ديگر در حقيقت قدرتی در قدرت هستند. از همه وحشيانه تر گروه های تروريستی القاعده، سلفی ها و جهادی ها که مدعی مبارزه با آمريکا و اشغال عراق هستند، تنها مردم بی پناه اين کشور را به گروگان گرفته اند. فراموش نکرديم که هر روزبطور متوسط، بيش از 100 نفر زن، مرد و کودک عراقی را در بمب گذاريها به بهانه مبارزه با اشغالگران به کشتن دادند.
در اين ميان کشورهای همسايه و يا به عبارتی قدرت های خارجی که نقشی تعين کننده در تمام مسائل سياسی و نظامی عراق دارند را بايد به عنوان يک عامل مهم تاثير گذار در دامن زدن به مسائل فرقه اي، مذهبی و ناسيوناليستی در نظر داشت. ايران و سوريه، بويژه ايران از آنچنان قدرت سياسي، نظامی و مذهبی در عراق برخوردار است که بالاخره امپرياليسم آمريکا مجبور شد حضور نماينده رسمی و علنی ايران را در مذاکرات مربوط به اوضاع بحرانی عراق درکنفرانس بغداد و قاهره در سال گذشته بپذيرد.
در عراق هم قدرت سازمانيافته ای بنان "دولت" وجود واقعی ندارد. گروه های مسلح داخلی و خارجی متعلق به فرقه های مذهبی و ملي، بخش تعين کننده قدرت سياسی هستند. در اين کشور، اگر چه در حال حاضر، بعلت حضور امريکای اشغالگر که کردهای عراقی رابطه بسيار نزديکی با ان دارند، موضوع استقلال و جدائی منطقه کردستان مسکوت مانده است، ولی هر چند گاه مسئله مالکيت چاههای نفت اربيل، قراردادهای "دولت بارزانی" با کمپانيهای نفتی کشورها ی جهان مشکلاتی برای آمريکا و دولت عراق ايجاد کرده است. اين قضيه همان "دولت در دولت " و فقدان يک قدرت سياسی مرکزي، هماهنگ و سازمانيافته را در عراق مشخص ميکند. البته ممکن است گفته شود که اين کشور اشغال شده است و طبيعی است که از ويژگيهای يک دولت مستقل برخوردار نباشد. ولی اگر گذشته تاريخی شيعه و سني، کرد و عرب، جنگهای آنها، روابط ايران و عراق در گذشته و ناسيوناليزم دو کشور را مورد ارزيابی و بررسی قرار دهيم متوجه خواهيم شد که اين رشته سر داراز دارد و تنها هر يک از طرفين، شرايط و موقعيت های مناسب را برای بهره برداری بدست آورده اند.

لبنان
به جرات می توان گفت که اوضاع در لبنان به مراتب پيچيده تر از عراق و فلسطين است. زيرا در لبنان هم تعداد مليت ها و گروه های فرقه اي، مذهبی و مسلح بيشتر هستند و هم هر يک از آنها به کشورها و قدرت های سياسی ديگر وابستگيهای شديد دارند. از طرف ديگر، وضعيت جغرافيائی اين کشور و همسايگی آن با اسرائيل و سوريه بر حساسيت آن می افزايد. بالاخره پس از سالها، سوريه تحت فشارهای بين المللی مجبور شد در سال 2005 ارتش و سازمانهای اطلاعاتی خود را از لبنان خارج کند. از همين جا است که اکنون بطور علنی و بدون پرده پوشيهای گذشته جامعه لبنان به دو جبهه طرفدارن سوريه و ضد سوريه تقسيم شده است. سوريه و ايران هر دو بطور مستقيم از نظر، سياسی و نظامی در اين کشور دخالت مستقيم دارند. بحران قدرت سياسی در لبنان و يا همان"قدرت در قدرت" يا "دولت در دولت" در اين 2 سال اخيررا ميتوان چنين توضيح داد. در تابستان 2006،جنگ تمام عيار حزب الله و اسرائيل که به بمباران مراکز مهم شهری بيروت و شهرهای جنوب لبنان انجاميد يک نمونه مشخص از بحران "قدرت در قدرت" بود. سپس بار ديگر از ماه دسامبر 2006 تا 24 ژانويه 2007 با
sitting حزب الله در جلو پارلمان لبنان جهت انحلال دولت، بار ديگر قدرت سياسی در لبنان در بحران فرو رفت.
در حال حاضر نزديک به 6 ماه است که جناح بندی های قدرت های فرقه ای و مذهبی در لبنان نه تنها مانع از انتخاب فردی بعنوان رئيس جمهوری شده است، بلکه دولت موجود لبنان عملا هيچگونه قدرت تصميم گيری در مورد اداره امور کشور را هم ندارد. اختلافات دروزی ها، مارونی ها، حزب الله، امل، ميشل اون که اکنون به کمپ سوريه و ضد سوريه تقسيم شده اند وضعيت را تا مرز يک جنگ داخلی ديگر آماده کرده اند.
در چهارشنبه گذشته، 7 ماه مه، در حالی که کنفدراسيون کارگران برا ی مطالبات کارگری و بالا بردن دستمزدها اعلام اعتصاب عمومی کرده بود، حزب الله تمام شاهراهای اصلی بيروت، پايتخت لبنان را بست. فرودگاه بين المللی بيروت و نواحی شرقی آن و همچنين دفتر روزنامه معروف المستقبل توسط حزب الله اشغال شدند. اين واکنش که تا مرز جنگ داخلی ادامه پيدا کرده است در ادامه تصميم دولت لبنان مبنی بر بر کناری مسئول امنيتی فرودگاه بيروت، برداشتن دوربين های مخفی حزب الله در فرودگاه آن و از بين بردن شبکه مستقل مخابراتی حزب الله بوجود آمد. دقيقا همان چيزی که "قدرت در قدرت" يا "دولت در دولت" ناميده ميشود. طبق معمول عربستان سعودی و مصر برای رفع بحران و آرام کردن اوضاع لبنان از اتحاد عرب درخواست نشست فوری کرده اند.در همين رابطه، بشار الاسد، رئيس جمهور سوريه مخالفت خود را مبنی بر بين المللی کردن اوضاع در لبنان و درگيريهای آن اعلام داشت و اين مسئله را صرفا داخلی ارزيابی کرد.
وضعيت و شرايط سياسی در لبنان به گونه ای است که حتی اگر برای مدتی حرفی از جنگ داخلی دراين کشوربه ميان نيايد ولی احتمال بروز آن هم از بين نرفته است. با خوش بينی و اميدواری آرزو ميکنيم که سايه شوم جنگ از زندگی مردم لبنان دور شود ولی اگر اين خوش بينی تبديل به ياس گردد مسلما جنگ تنها به لبنان محدود نخواهد شد.
Eftekhari_marjan@yahoo.com

 

 | می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید .

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics