نویدنو:25/11/1385                                                                     صفحه قابل چاپ است

با مطالبات ما مشکلی ندارند، باور کنید!

نوشین احمدی خراسانی

 

• ممکن است با این برنامهریزی و مدیریت امنیتی و ابزارهای مدرن، بتوانید نسل کنونی فعالان کمپین را منزوی و فلج کنید و کمپین یک میلیون امضاء را به شکست بکشانید، اما با عشقی که در دل کودکانمان میکاریم چه میکنید؟ ممکن است با تکنولوژی پیشرفته به قلب کامپیوترهای شخصی ما رخنه کنید، اما با رویاهایمان چه میکنید؟ ...

 

پنج ماه از آغاز بهکار کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیضآمیز میگذرد. مطالباتاش مشخص است و واضح: تغییر قوانین تبعیضآمیز، و هویت فعالاناش نیز واضحتر از آن: هر شهروندی که برگهای میگیرد و شروع به جمعآوری امضاء و پخش دفترچههایی که در آن قوانین یک به یک شرح داده شده است. حامیاناش نیز مشخص هستند: بسیاری از زنان و مردان فرهیخته و عدالتخواهی که بههرحال در این مملکت نقش خود را بر پیشرفت و تعالی جامعهی ایران در حوزههای مختلف فرهنگی و حقوقی ثبت کردهاند. روش آن نیز معلوم است: روش مدنی و مسالمتآمیز ”چهره به چهره“، یعنی صحبت و گفت وگو در مورد قوانین موجود (بهخصوص قوانین خانواده)، با شهروندانی که از آنها تقاضا میکنیم نظرشان را بگویند و در صورت توافق، بیانیه را امضاء کنند.
مطالبات
این کمپین هم قدمتی ۱۰۰ ساله در ایران دارد، یعنی یک قرن است که مادران و مادربزرگان و اجدادمان در مورد آن صحبت کرده‎‎اند، نوشتهاند و تاثیرات قوانین تبعیضآمیز را بر زندگی زنان و نیز مردان ایران ترسیم کردهاند، قوانینی همچون: حق طلاق، حق سرپرستی کودک، سن مسئولیت کیفری دختران، قانون پشتوانهی قتلهای ناموسی، حق اشتغال بدون ممنوعیت و.... مواردی است که انبوه فعالان کمپین خواستار تغییر آن هستند.
محل اطلاع
رسانی کمپین نیز مشخص است: وبسایت ”تغییر برای برابری“ است متعلق به همهی کسانی که بیانیه را امضاء کردهاند و از آن حمایت کردهاند، در آن مینویسند، روایت شخصی خود را ارائه میکنند و مستندات تجربی خود را به تاریخ مکتوب جنبش زنان میافزایند. هر کسی در مورد کمپین و حقوق زنان سخن بگوید در سایت ثبت میشود: از آیتالله بجنوردی، خانم فاطمه آلیا تا دکتر خسرو خاور، دکتر شهلا شفیق، دکتر نیره توحیدی، مهندس کیوان صمیمی و...
همچنین قرار است به مدت ۲ سال یک میلیون امضاء جمع کنیم تا آن را به مجلس ببریم برای درخواست تغییر قوانین. و البته با توجه به اولویت
هایی که از بخش نظرسنجی آن بهدست میآید (اولویت قانونی که بیشترین تقاضا را بهخود اختصاص دهد) توسط حقوقدانان برجستهای همچون شیرین عبادی بهصورت لایحهای تدوین و ارائه خواهد شد.

حلقه
ی محاصره هر روز تنگتر میشود
حال پرسش این است که کدام بخش از فعالیت ما در کمپین برابری، غیرموجه است و مستوجب عقوبت؟ این پرسش را از آن
رو مطرح میکنم که از شروع بهکار کمپین یک میلیون امضاء، از هر طرف تیرهای بلا بر سر ما باریدن گرفته است. مستاصل شدهایم، به فغان آمدهایم و از خود میپرسیم مگر چه جرمی مرتکب شدهایم و چه میگوییم که مستوجب چنین عقوبتهایی هستیم؟ عقوبتهایی که ذره ذره و کاملا بیصدا ما را درهم میکوبد.
در بازجویی
هایمان تاکید میکنند: ”ما با مطالبات شما مشکلی نداریم!!!“، از خودمان میپرسیم: پس با کجای کار واقعا مشکل دارند؟ وقتی تجمع برگزار میکنیم با خشونت با ما برخورد میکنند و میگویند تجمع، خط قرمز نظام است. مگر ما فقط تجمع گذاشتهایم؟ در طول سالهای اخیر ما هر کاری از دستمان برآمده انجام دادهایم تا همین مطالباتی که شما با آن مشکلی ندارید را بهروشهای مدنی و مسالمتآمیز در جامعه مطرح کنیم. حال نیز به مسالمتآمیزترین روش ممکن یعنی روش ”چهره به چهره“ و جمعآوری امضاء اقدام کردهایم، تا بهقولی هیچکس را به دردسر نیاندازیم. آیا بهراستی مسالمتآمیزتر از کمپین یک میلیون امضاء راه و روشی وجود دارد؟
اما می
بینیم که انگار خط قرمز ”نظام“ حالا حالاها تمامی ندارد، چون به برخی دیگر از ما میگویند چرا میخواهید اول امضاء جمع کنید بعد آن را ببرید مجلس، از اول بروید از طریق مجلس اقدام کنید. لابد به زنانی همچون فعالان زن در حزب مشارکت که میخواهند از طریق مجلس اقدام کنند با نظارت استصوابی جلوی آنها گرفته میشود و لابد به آنها میگویند چرا از طریق مجلس اقدام میکنند، باید بروند اول فتوا بگیرند. و باز هم لابد به زنانی که میروند فتوا بگیرند میگویند چرا میروید فتوا میگیرید اول بروید زنان را آگاه کنید. خلاصه انگار همهی گروههای مختلف و متنوع زنان به ” کژراهه “ میروند و شاید برای همین هم هست که با اصل مطالبات ما مشکلی ندارند بلکه با ”روش“ تک تک ما در جنبش زنان مشکل دارند.
ما تصور کردیم حالا که برگزاری تجمع
های مسالمتآمیز را مانع میشوند لابد جمع کردن امضاء برای مطرح شدن درخواستمان در مجلس (با پشتوانهی یک میلیون امضاء) میتواند نشان دهد که ما سر جنگ با کسی نداریم و فقط میخواهیم خواستههای بر حقمان تحقق پیدا کند. با این همه اما در طول این ۵ ماه که از آغاز بهکار کمپین میگذرد بی‏اغراق هر دو هفته یکبار، برای کمپین و اعضای آن بحرانآفرینی کردهاند. و ما لبریز از دلشوره و شک و اضطراب، بخش عظیم انرژیمان صرف مقابله و رفع ”قضا و بلا“ها شده، صرف قوت قلب دادن به یکدیگر شده، که به خودمان مدام یادآور شویم فعالیتمان قانونی و مسالمتآمیز است پس چرا باید بترسیم؟ چرا باید دلشوره بگیریم؟ مگر به غیر از عدالت و حقوق انسانیمان چیز دیگری میخواهیم؟ اما در این میان واقعا حیران ماندهایم و نمیفهمیم که این همه بگیر و ببند و تهدید و اذیت و آزارهای ”آرام“ و ”بی سروصدا“ (و گاهی با ”سرو صدا“) برای چیست؟

”قضا و بلاها“ معمولا بی
سر و صدا بر ما هوار میشود
با مروری بر قضا و بلاهای این پنج ماهه می
توان به وضوح دریافت که مسئولان با کمپین و مطالبات ما مشکلی ندارند، بلکه گویا همهی مشکلات از وجود تک تک افرادی است که در کمپین کار میکنند:
ـ از همان روز اول شروع، جلوی برگزاری سمینار آغاز به
کار کمپین را گرفتید و گفتید ”مشکل خود سمینار نیست، ولی چون که در رادیوهای ”بیگانه“ (رادیو فردا) اعلام شده، جلوی آن را گرفتیم“. ما هم از همان ابتدا فهمیدیم که شما با ”مطالبات ما“ و خود سالن سمینار مشکل ندارید، فقط وقتی از طریق اطلاعرسانی، مردم را از وجود سمینار آگاه کنیم مشکلات آغاز میشود وگرنه میدانستیم که اگر در یک سالن خالی از جمعیت، خودمان برای خودمان صحبت کنیم مشکلی وجود نخواهد داشت.
ـ دختر جوان و فعال کمپین (زینب پیغمبرزاده) را در ایستگاه مترو هنگام جمع کردن امضاء بازداشت کردید و به مدت ۵ روز در زندان نگه داشتید و البته ما متوجه شدیم که با زینب و مطالبات
اش مشکل نداشتید بلکه با ”اغفالکنندگاناش“ مشکل داشتید!!!
ـ خدیجه مقدم را دست
بند زدید و به او گفتید که در فرهنگسراها کمپین را پیش ببرید نه در متروها و کوچه و خیابان، البته به او گفتید که با مطالبات زنان مشکلی ندارید، بلکه با این شیوه مشکل دارید و گفتید بروید سمینار بگذارید.
ـ نسیم سرابندی و فاطمه دهدشتی، ۲ تن دیگر از دخترهای جوان کمپینی را در مترو با چند ورقه
ی بیانیه و چند جزوه، دستگیر و به بازداشت‎‎گاه بردید و به آنها گفتید که با آنها و مطالباتشان مشکل ندارید. به آنها گفتید: با مطالبات شما در کمپین مشکلی نداریم، بلکه با کسانی که دارند تو و امثال تو را را گول میزنند و میفرستند به مکانهای عمومی که امضا جمع کنی، مشکل داریم، کسانی مثل شیرین عبادی!!
.ـ شهلا انتصاری را به
خاطر توزیع دفترچههای توضیحی کمپین در محل کارش، از کار بیکار و اخراج کردید، چون حتما مطالبات ما را قبول دارید اما بهتر است کسانی که برای کسب این مطالبات تلاش میکنند بیکار شوند و دنبال یک لقمه نان بگردند تا فرصتی برای طرح این مطالبات نداشته باشند.
ـ در خلال این ۵ ماه به بیش از ۱۰ فرهنگسرا تقاضای گرفتن مجوز داده
ایم برای برگزاری مکانی جهت سمینار، اما از آنجایی که با مطالبات ما مشکل ندارید، هیچ کجا برای طرح این ”مطالبات“ به ما مجوز نمیدهید. (تجمع میگذاریم، میگویید بروید سمینار بگذارید، میرویم سمینار بگذاریم، مکان به ما نمیدهید و میگویید سخنرانان مشکل دارند، سخنرانان را عوض میکنیم، و بعد از ساعتها نامهنگاری آخرش از پذیرش برنامه، سرباز میزنید و...)
ـ وقتی مکانی برای برگزاری سمینار به ما نمی
دهید میرویم به اجبار در زیرزمین خانهی خانم ”مهلقا ملاح“ سمینار میگذاریم، اما به ایشان که خانمی ۹۰ ساله است و پیشکسوت دفاع از محیط زیست، زنگ میزنید و تهدیدش می‎‎کنید: ”میخواستیم بازداشتتان کنیم بهخاطر نشستی که در خانهتان گذاشته بودید“.
ـ وقتی بچه
های کمپین جا و مکانی ندارند و مجبور میشوند در آپارتمانهای خود کارگاههای آموزشی بگذارند، مامور میفرستید به خانههایی که کارگاه برگزار میشود و به همسایههای آنها هشدار میدهید: ”رفت و آمد این همسایهتان مشکوک است و...“ خلاصه سعی میکنید همسایهها را حساس و نگران کنید تا شاید آنها وظایف شما را انجام دهند، بعد هم لابد میگویید ”مطالبات کمپین بر حق است و مشکلی ندارد!!“.
ـ در شهرستان
ها بچههایی که در کمپین فعالیت میکنند را زیر انواع فشارها قرار میدهید، مکان ان. جی. او هایشان را از آنها میگیرید و میبندید و تهدیدشان میکنید. بهطور گسترده شایعاتی پخش میکنید که تن هر فعال مدنی را میلرزاند برای نمونه در شهرستان گرگان شایعه میکنید که فعالان کمپین قصد برپایی انقلاب مخملی دارند!!! فعالان شهرستانی هم که بیپناهتر از تهران چه از دستشان برمیآید؟ جز اینکه فکر کنند شما با مطالباتشان مشکلی ندارید فقط چون در محیط بستهی ”شهرستان“ هستند این مشکلات ایجاد میشود.
ـ ۲ بار سایت کمپین را فیلتر می
کنید، آن هم به فاصلهی کمتر از یک ماه، چون همانطور که همهی دنیا میدانند شما با ”مطالبات برحق زنان مشکلی ندارید“.
ـ کلانتری
ها را به جان خانوادههای بچههای کمپین میاندازید تا پدر و مادرها را روبهروی فرزندانشان قرار دهند. به منازل فعالان کمپین زنگ میزنند و از لیست ”نصیحتی“ و لیست ”دستگیری“، به پدر و مادرها خبر میدهند، و جالب اینکه به پدر و مادرها تاکید میکنند به دخترانشان چیزی از این مکالمات نگویند و فقط جلوی آنها را بگیرند تا ”اغفال نشوند“.
ـ در کمال ناباوری، سه نفر از اعضای کمپین را در فرودگاه دستگیر می
کنید و ”محترمانه“ به زندان میاندازید (طلعت تقی نیا، منصوره شجاعی و فرناز سیفی) و خانههایشان را زیر و رو میکنید، شناسنامهها و وسایل شخصی‎‎ و کامپیوترشان را ضبط میکنید و زیر برگههای بازجویی هم برای خود به تکرار مینویسید که دربارهی ”کمپین“ سئوال کتبی نشود تا ما به حرفتان شک نکنیم که خدایی ناکرده با ”مطالبات ما مشکلی دارید“ بلکه بیشتر از آن به خودمان شک کنیم، اما نمیدانیم چرا مرتب در بازجوییهای شفاهیتان میخواهید بدانید کمپین چگونه شکل گرفته است. به آنها میگویید با مطالباتشان و با کمپین مشکلی ندارید و نیز با مرکز فرهنگی زنان که یکی از فعالترین انجمن‏های زنانه در کمپین است مشکلی ندارید بلکه فقط با سفر آنها مشکل دارید، اما باز هم ما نمیفهمیم که وقتی با سفر آنها مشکل دارید چرا در این میان همهی وسایل و اسناد و مهر مرکز فرهنگی زنان را ضبط میکنید!!! شاید اینجوری بهانهی خوبی است تا ما مرتب به جان همدیگر بیافتیم و بهدنبال ”گناهکار“در میان خودمان بگردیم!
ـ سوسن طهماسبی را ممنوع
الخروج میکنید، چون همه میدانیم که شما با مطالبات حقوق بشری زنان مشکل ندارید بلکه نسبت به ارتباط فعالان کمپین با جنبشهای زنان و با فعالان مدافع حقوق بشر در دیگر کشورها مشکل دارید.
ـ شایعات و تهمت
های اخلاقی، جنسی، غیرجنسی، مالی، عطش معروفیت، ارتباط با بیگانه، تدارک انقلاب مخملی، و شایعات عجیب و غریب دیگر هم همینطور ”خود بهخودی“ در هوا پخش میشود، البته خدایی ناکرده کانالهای منظم و وسیعی هم برای پخش این شایعات وجود ”ن ـ دارد“تا به همهی مردم القا شود که زنهایی که فعالیتهای حقطلبانه را انجام میدهند چقدر آدمهای بد و عشق معروفیت دارند، خواستار پناهندگی به غرب، خودشان را ”محور جنبش زنان“ میدانند و بهدنبال اینجور چیزهای کودکانه هستند. لابد این همه شایعه برای این است که چون با ”مطالبات ما مشکل ندارید“ حیفتان میآید این مطالبات خوب و نازنین به دست ”نااهلان“ و آدمهای بد و مزخرفی مثل ما در جامعه مطرح شود.
ـ می
دانیم شما با مطالبات ما مشکل ندارید فقط با همهی تریبونهایی که این مطالبات را مطرح میکنند مشکل دارید. در نتیجه مدام در اطراف رسانهها و بلندگوهای مختلف موجود ”خط قرمز“ ایجاد میکنید و دایرهی بلندگوها و سایتها و تریبونهای ”مجاز“ را هر روز تنگتر و تنگتر میکنید تا فعالان مستقل جنبش زنان هم وحشت کنند و مدام شک و تردید به جانشان بیفتد که اگر از فلان بلندگو استفاده نکنند مشکلات و فشارها ممکن است حل شود!!! اما از آنجایی که با همهی خودسانسوری باز هم میبینیم که مشکل وجود دارد بنابراین تنها مسئلهای که میماند آن است که در پی مشکل در میان خودمان و فعالیتهایمان بگردیم و به یکدیگر شک کنیم یعنی بهدنبال کشف ”مقصر“ و ”گناهکار“ در جمعهای خودمان باشیم!! تا مسئولان خیالشان آسوده شود که ما داوطلبانه یکدیگر را در پی این مقصریابیها، حذف خواهیم کرد.
در واقع مشکل شما واقعا آن است که ما نباید این مطالبات عدالت
خواهانه را با مصاحبه کردن و مقاله نوشتن برای سایتهای مختلف فارسیزبان گسترش دهیم چون نمیخواهید این مطالبات ”منزه“ و ”نیالوده“ خدایی ناکرده به سایتهای غیرخودی و ”وابسته به بیگانه“ آلوده شود. فقط یک مشکل ”کوچک“ در این بین وجود دارد: هیچ بلندگویی در داخل کشور برای ما نگذاشتهاید. میروید به سردبیران روزنامههای رسمی کشور میگویید که در مورد کمپین چیزی ننویسند و فشار میآورید تا از چاپ مقالات و گزارشات و مصاحبههای ما دربارهی کمپین جلوگیری کنند. احتمالا آنها هم میدانند که شما با مطالبات ما مشکل ندارید فقط با این مسئله مشکل دارید که مبادا خواستههای ما در روزنامههای ”خودی“ یا ”غیرخودی“ چاپ و مطرح شود، همین.
ـ جالب است که ناگهان یک وبلاگ عجیب و غریب (یک میلیارد امضا؟!) راه می
افتد، آرم کمپین هم جعل میشود تا در پوشش ”طنز“ و مسخره کردن اهداف کمپین، همان اتهامهایی که بهطور جدی در دادگاهها علیه فعالان کمپین مطرح میشود، در این وبلاگ بهصورت تمسخرآمیز همراه با چاشنی فرهنگ و واژگان مردسالارانهی حاکم به خوانندگان القاء شود، و تک به تک فعالان کمپین را از اعتبار بیاندازد تا یک وقت کسی این ”مطالباتی که هیچ مقامی با آن مشکلی ندارد“ را جدی نگیرد، نکند خدایی ناکرده این ”مطالبات“ که شما با آن مشکل ندارید همهگیر شود. البته میدانیم راه اندازی چنین وبسایتهایی ”اتفاقی“ است و برنامهریزی شده نیست!! ولی اعتراف میکنم که به این همه تدبیر (و اشراف موسسان آن، بر روانشناسی عامه، جهت تخریب فعالیتهای مستقل زنان) باید تبریک گفت.
ـ تلفن
هایمان طوری کنترل میشود تا خودمان هم متوجه شویم و از این طریق همیشه در ترس و دلهره باشیم و به این صورت خودمان ”داوطلبانه“ ارتباطمان را با یکدیگر قطع کنیم.
ـ در این میان چپ و راست، ما را به دادگاه احضار می
کنید برای آنکه به ما پیام دهید که با اصل مطالباتمان مشکلی ندارید و البته در خلال نصیحتهایتان، اضافه کنید که زنهای فعال در ”گروه رقیب“ چقدر آدمهای بدی هستند و چطور به ما حسادت میکنند (لابد همینها را هم به ”گروه رقیب“ میگویید) در کمال حیرت و ناباوری میبینیم که این رقابت ساختگی شما با شایعاتی که بهطور گسترده در هوا پخش میشود مرتبا تشدید میگردد، بهطوریکه از هر سهلانگاری و اشتباه کوچکی که از سوی افراد هر گروه رخ میدهد، با این شایعات بتوان یک بحران ساخت و این ”رقابت“ ساختگی را به حقیقت نزدیک کرد.
و به برکت حضور شبکه
ی وسیع شایعهسازی، ما انجمنهای زنانه که بهخاطر تفاوتهایمان، بهناگزیر نوع فعالیتهای مختلفی داریم (و البته وجود این فعالیتهای متفاوت در جنبش زنان چیز جدیدی هم نیست) بیچاره و درمانده شدهایم چون مرتب باید در حل و فصل بحرانهایی باشیم که ”نمیدانیم“ از کجا منشاء میگیرد و روی سرمان هوار میشود.

نتیجه
ی اخلاقی
پس از ۵ ماه تجربه و با توجه به رهنمودهای برخی از مسئولان امنیتی به اعضای مختلف کمپین سرانجام به این نتیجه
ی منطقی رسیدهایم که آنها با ”مطالبات ما و خود کمپین اصلا مشکلی ندارند“ فقط با طرح و بیان این مطالبات در: مترو، کوچه و خیابان، اتوبوسها و محل کار و نیز بیان این مطالبات در: رادیو و تلویزیونها، سایتهای مختلف، روزنامههای رسمی کشور، و همینطور در وبسایتهای خودمان (چه بهصورت نوشتاری و چه مصاحبه)، و نیز طرح این مطالبات در سمینارهای عمومی و کارگاهها، همچنین با مطرح کردن آن در سطح بینالمللی از طریق سفر کردن و ارتباط با فعالان زن در دیگر کشورها، و از سوی دیگر صحبت کردن با یکدیگر برای پیشبرد کمپین حتا اگر در خانههای خودمان باشد، برگزاری کارگاههای آموزشی در خانههای شخصیمان، و با تک تک فعالان از بزرگ و کوچک که در کمپین این مطالبات را مطرح میکنند یعنی با فعالان جوانی که ”اغفال“ میشوند، با پدر و مادرانی که بچههایشان را توبیخ نمیکنند، با فعالانی که دختران جوان را ”اغفال“ میکنند و... مشکل دارند ـ همین و بس!!!

پایان سخن
به
هرحال با همهی این ماجراهایی که در این ۵ ماهه از سر گذراندهایم تقریبا مطمئن شدهایم و با پوست و گوشتمان لمس کردهایم که شما با مطالبات ما مشکلی ندارید، بلکه احتمالا با تک تک زنان و مردانی که برای این مطالبات، به روش مسالمتآمیز و صادقانه تلاش میکنند مشکل دارید.
بنابراین از شما تقاضا می
کنیم بیایید خودتان آستین همت بالا بزنید و این حقوق و مطالباتی را که زنان هموطنتان میخواهند را برآورده سازید و در تاریخ، تحقق آن را به نام دولت و دولتمردان ثبت کنید، به خدا حیف از این حجم عظیم وقت و انرژی که به جهت برنامهریزی (برای کنترل و حصارکشی به دور جنبش زنان) صرف میکنید تا منزوی و خانهنشینمان سازید، ای کاش میرفتید انرژی فکری و قدرت مدیریتتان را صرف چانهزنی با زنان نماینده مجلس و نخبگان اسلامی برای تصویب قوانین عادلانه به نفع زنان هموطنتان میکردید. ای کاش از تکنولوژی پیشرفته و ابزارهای مدرن کنترل (که از همان ”غربی“ به مملکت وارد شده که نزدیک شدن به آن برای ما جرم محسوب میشود) برای تحقق عدالت و ایجاد تعادل و حقوق برابر در جامعه استفاده میشد (راستی برای آموزش چنین مدیریتهای پیشرفتهی امنیتی آیا کارگاههای آموزشی در کشورهای ”بیگانه“ وجود ندارد؟؟).
این همه بازدارندگی و سد راه شدن را با مرارت و رنج فراوان تحمل کرده
ایم، این تحمل درحالی صورت میگیرد که ضعف و ناتوانی جامعهی مدنیمان را در مقابل قدرت فائقه دولت هر روز بیشتر از روز قبل روی پوستمان حس میکنیم، اما میبینید که هنوز ادامه میدهیم، میدانید چرا؟ چون ما عشق و شوری در سر داریم که شما از درک و پذیرش آن سر باز میزنید، ما راهی جز تغییر و بهبود زندگیمان نداریم و چیزی هم برای از دست دادن غیر از زندگیمان نداریم، زندگی ما زنان با وجود قوانین تبعیضآمیز همین الان هم تحقیرآمیز و زجرآور است. عشق و شور ما برای تغییر و ارتقای زندگی خودمان و زنان هموطنمان چنان است که با وجود این همه سنگاندازیها (که بخشی از آن را بازگو کردم) و بهرغم توان و قدرت عظیم کنترلگری، هنوز در دل ما زنده است و شعله میکشد.
هرچند ممکن است در
ظاهر، عشق و شور ما در مقابل این همه پرسنل و ابزارهای پیشرفتهای که مبنای آن بر کنترلگری بنا شده ، ناچیز و حقیر جلوه کند، اما شک ندارم که نهایتا این عشق مادرانه و زنانهی ماست که بر مدیریت مردانه و تکنولوژی پیشرفتهی کنترلگر پیروز خواهد شد.
ممکن است زندانی
شویم، با احضارهای مکرر در مکرر خسته و درمانده گردیم تا جایی که چنان مستاصل و زمینگیر شویم که دیگر نتوانیم زنان هموطنمان را از وجود این قوانین عدالتستیز آگاه سازیم، اما با خیل زنانی که هر روز بیش از گذشته کارشان به دادگاههای خانواده کشیده میشود (و از قضا خود این دادگاه‏ها بهترین مدرسهی آگاهسازی زنان از وجود بیحقوقیشان است) چه میکنید؟ آری، ممکن است با این برنامهریزی و مدیریت امنیتی و ابزارهای مدرن، بتوانید نسل کنونی فعالان کمپین را منزوی و فلج کنید و کمپین یک میلیون امضاء را به شکست بکشانید، اما با عشقی که در دل کودکانمان میکاریم چه میکنید؟ ممکن است با تکنولوژی پیشرفته به قلب کامپیوترهای شخصی ما رخنه کنید، اما با رویاهایمان چه میکنید؟....

 



منبع: سایت زنستان

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics