نویدنو:26/05/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

خنجر يا نوشدارو؟
انوشه کيوان پناه ، الميرا مرادی


دنیای ما

اخيراً آقای بهمن شفيق به بهانه دفاع از «سنديکای کارگران شرکت واحد» دو نوشتۀ «دشنه توده ايسم در پشت جنبش کارگری: هيأت موسسان کجا ايستاده است؟» و «خانه کارگر در آغوش فدراسيون جهانی کارگری حرف آخر ضد امپرياليسم ارتجاعی برای جنبش کارگری» را منتشر کرده و در آنها هر نوع افشاگری پيرامون ديپلوماسی کارگری امپرياليسم و معرفی تاريخ، مواضع و سياست های
WFTU- يکی از رزمنده ترين، قديمی ترين و بزرگترين مراکز کارگری جهانی- را به خنجری تشبيه نموده است که توده ای ها در پشت جنبش کارگری وارد می آوردند. وی ضمن بحث خود، ICFTU، ITF و ديگر مراکز کارگری شبيه آنها را بعنوان نوشداروی تمام زخم های جنبش کارگری معرفی نموده است. در ارتباط با آن دو نوشته، و در معرفی اتحادیه های بین المللی کارگری مرور چند نکته را ضروری می دانيم.1

طرح مسئله

نزديک به يک قرن است که مارکسيست های ايرانی در دفاع از حقوق صنفی و سياسی طبقه کارگر و برای متشکل کردن کارگران، مجاهدات دورانسازی بخرج می دهند. طبقه کارگر ايران در زندگی و فعاليت های صنفی، سياسی، اجتماعی خود بر دوش غول هايی ايستاده است که آموزش ها و تجربيات زندگی و کار و رزم آنها را نه می تواند و نه می خواهد فراموش کند.

يکی از اوراق زرين آموخته های طبقه کارگر از پيشينيان و پيشکسوتان جنبش اين است که به تمام خواستهای کارگران و زحمتکشان تنها در صورتی می توان تحقق بخشيد که در راه آنها مبارزۀ دسته جمعی و سازمان يافته انجام گيرد. شک نيست که سنديکاها و اتحاديه های کارگری مهمترين افزارهای توده های زحمتکش برای دفاع از منافع صنفی هستند. کارگران و زحمتکشان ايران می توانند و بايد مبارزۀ خود را برای به دست آوردن، حفظ و گسترش حقوق سنديکايی بدون تبعيض برای تمام زحمتکشان شهر و ده دنبال کنند.» طبقه کارگر ايران طی نزديک به يک صد سال گذشته، در اين عرصه، به طور مشخص خواست های زيرين را داشته است:

● حق تشکيل سنديکا و اتحاديۀ کارگری از راه متحد شدن سنديکاهای رشته های اقتصادی همانند در تمام سطوح و حق شرکت آزاد و داوطلبانه در سازمانهای صنفی و انجام فعاليت صنفی طرفنظر از عقايد سياسی، مذهبی؛
● استقلال کامل سنديکاها و اتحاديه های کارگری و مرکز واحد کارگری در قبال احزاب سياسی و منع دخالت پليس در امور سنديکايی؛
● حق طبع و پخش نشريات کارگری برای تبليغ و توضيح مسائل مبارزه صنفی و طبقاتی؛
● حق انتخاب آزادانه رهبران اتحاديه های کارگری؛
● حق تشکيل جلسات سنديکايی در محل کار؛
● حق فعاليت بين المللی سنديکايی.

در حال حاضر، طبقه کارگر در راه تحقق تمام خواست های خود که با قانون اساسی ايران، اعلاميه جهانی حقوق بشر، و موافقتنامه ها و توصيه های سازمان بين المللی کار انطباق کامل دارد، علاوه بر محدوديت ها، تضيقات و چالش های جدی که از طرف کارفرمايان و دولت های مختلف نماينده آنها در برابر خود می بيند، بايد متوجه چالش های زاده تخيلات «کارگری» بخش های «دمکرات» و «حقوق بشری» آپوزيسيون جمهوری اسلامی نيز باشد.

فعاليت های به اصطلاح «کارگری» اين افراد، محافل و نيروها از جوانبی عملاً به امر تحقق خواستهای مشخص فوق الذکر آسيب جدی وارد می کند. برخی از اين افراد می خواهند سنديکاها و اتحاديه های کارگری را که مهمترين افزارهای توده های زحمتکش برای دفاع از منافع صنفی است، قبل از تشکيل و براساس ذهنيات خود سياسی نموده و در جاده براندازی ماشين دولتی کارفرمايان قرار دهند؛ آنها از استقلال سنديکاها و اتحاديه های کارگری درک درستی ندارند و فقط خواهان آنند که سنديکاها و اتحاديه ها از احزاب سياسی رقيب مستقل بوده و به بخشی از تيول سياسی خود آنها مبدل شوند؛ آنها در ظاهر از حق طبع و پخش نشريات کارگری دفاع می کنند ولی کوچکترين گام عملی برای توضيح مسائل صنفی و طبقاتی برنمی دارند و نوشته هايشان از بحث های جدی مسائل صنفی- طبقاتی عاری بوده و فقط به تفرقه بيشتر در صفوف طبقه کارگر به بهانه های سياسی و مذهبی دامن می زنند؛ برخی از آنها در عمل می خواهند يک مافيای کارگری را جانشين مافيای ديگر، و يک گروه از روسای کارگری را جانشين روسای کارگری ديگر بنمايند؛ آنها به حق انتخاب آزادانه رهبران اتحاديه های کارگری و تصميم آزادانه کارگران عضو سنديکا يا اتحاديه برای استفاده دمکراتيک از حق فعاليت بين المللی سنديکايی خود اعتقادی ندارند و سعی می کنند قبل از تصميم دمکراتيک توده های کارگر عضو يک سنديکا يا اتحاديه، با فريب، خدعه، دروغ و ارعاب فعاليت بين المللی سنديکايی دلخواه خود را، که تصادفاً و از قضای روزگار (!) با سياست خارجی آمريکا در ايران، منطقه و جهان همخوان است، به کارگران تحميل نمايند؛ آنها توانايی و ملزمات سازماندهی کارگران در شرايط نبود آزادی های سياسی را نداشته و می خواهند با زور اعلاميه و «همبستگی» لفظی، جنبش نوپای مبارزات صنفی کارگران را به موتور تغييرات مورد نظر خود مبدل نمايند، آنها که اکثراً در کشورهای غربی زندگی می کنند، در بحث ها، پلميک ها و فعاليت های خود حتی شيوه های دمکراتيک رايج و متداول در جنبش سنديکايی کشورهای ميزبان خود را بکار نمی گيرند.

استقلال سنديکا و اتحاديه کارگری يعنی چه؟

سنديکاها و اتحاديه های کارگری بايد سازمان های مستقلی باشند که هر کس که در يک رشته کار می کند بتواند بدون توجه به عقايد سياسی، باور مذهبی، جنسيت يا قوميت در آن عضو شود. عدم استقلال سنديکاها و اتحاديه های کارگری در کشورها سرمايه داری پديدۀ متداولی است، و احزاب کمونيست و کارگری جهان در صف اول مبارزه برای استقلال واقعی سنديکاها و اتحاديه های کارگری مبارزه می کنند.2
بعنوان مثال، نشريه حزب کمونيست استراليا در تاريخ 27 ژوئن 2007، در مقاله ای به نام «استقلال اتحاديه کارگری» چنين نوشت: «اتحاديه های کارگری در سال 1891 حزب کارگر را تشکيل دادند و از اينرو «پدر» حزب کارگر بودند، اما طولی نکشيد که «پسر» آقای پدر شد. حزب کارگر با دقت رهبران سنديکايی را برای کرسی های پارلمانی انتخاب کرد و دولت ديگر رهبران سنديکايی را برای پُر کردن پست های دولتی در کميسيون حل اختلاف، هيأت امنای بانک مرکزی و ديگر افزارهای دولتی منصوب نمود. از رهبران سنديکايی بالقوه بطور معمول خواسته می شود عضو حزب کارگر شوند و اگر اينکار را نکنند از پيشرفت و انتخاب آنها بدون توجه به لياقت ها و توانايی هايشان حمايت نخواهد شد. اين بدان معنی نيست که اتحاديه های کارگری هرگز نبايد از حزب کارگر برای شکست دادن دولت سرمايه داران بزرگ- از قبيل دولت هوارد- حمايت نکنند. اين بدين معنی است که اتحاديه های کارگری بايد آزاد باشند از ديگر گزينه هايی که حمايت از آنها بسود کارگران عضو سنديکاهاست، پشتيبانی نمايند. اين مهم است که اتحاديه های کارگری از نظر سازمانی مستقل باشند و در انتخاب و تبليغ سياست های سياسی، اقتصادی و اجتماعی خودشان، حتی اگر آن سياست ها خلاف سياست های حزب کارگر باشد، آزادانه عمل کنند.»3

رابطه «کنگره اتحاديه کارگری»(
Trade Union Congress) که در سال 1899 تشکيل شد، با حزب کارگر آن کشور، که در فوريه 1906 پايه گذاری شد، نمونه ديگری از عدم استقلال واقعی سنديکاها و اتحاديه های کارگری کشورهای غربی است. در سالهای اخير «جان مونکس»(John Monks) رهبر TUC نقش مهمی در غالب شدن جريان راستگرای «بلر- براون» بر حزب کارگر انگليس بازی کرده است. در ايالات متحده، شبيه اين رابطه را بين AFL-CIO و دولت های مختلف آن کشور؛ و در کانادا بين «کنگره کارگری کانادا» (Canadian Labour Congress) و احزاب حاکم آن کشور می تواند مشاهده نمود. از اينرو، به هيچوجه تصادفی نيست که کارگران و مبارزين مارکسيست که برای استقلال کامل سنديکاها و اتحاديه های کارگری مبارزه می کنند، در مراکز کارگری آمريکا، انگليس، کانادا، استراليا و ديگر کشورهای سرمايه داری، مورد تسويه ها و تضيقات خشن و کاملاً «قانونی» قرار می گيرند (AFL-CIO در 41 –مين کنگره خود که در 22 سپتامبر 1997 در شهر پيتسبورگ در ايالت پنسيلوانيا تشکيل شد، سرانجام تبصره ضد دموکراتيک، تفرقه افکنانه و ضد کمونيستی را از اساسنامه خود حذف کرد).

جنبش خود بخودی کارگران در شرايط نبود آزادی سياسی

برخی ها بر اين تصورند که با سرو صدا و راه انداختن کارزارهای «دموکراتيک» در اين يا آن شهر اروپايی و يا در وبلاگ ها و سايت های اينترنتی، می توان بطور مکانيکی آن مبارزات صنفی را «وسيع» و «سراسری» کرد و به سمت مبارزه سياسی سوق داد. مارکس در زمان خود در باره شيوه کار اين فعالين «کارگری» چنين گفته است : «روشن است که اين توطئه گران خود را به وظيفه صِرفِ سازماندهی پرولتاريا محدود نمی کنند؛ ابداً. مشغله آنها دقيقاً در تلاش برای جلو زدن از روند انقلابی در حال رشد قرار دارد، در به بحران کشيدن مصنوعی آن، برای آفريدن يک انقلاب نازا، برای ساختن يک انقلاب بدون شرايط انقلابی.»4
ارزيابی لنين از اين پديدۀ ديرپا در جنبش کارگری چنين است:
« در کشورهایی که آزادی سیاسی وجود دارد فرق بین سازمان حرفه ای و سازمان سیاسی کاملاً روشن است. همانطور که فرق بین تردیونیون ها و سوسیال دموکراسی روشن است. مناسبات آخری ها با اولی ها بدیهی است که در ممالک گوناگون، بر حسب شرایط تاریخی و حقوقی و شرایط دیگر، بطور ناگزیر تغییر شکل می یابد. این مناسبات ممکن است کم و بیش نزدیک، پیچیده و غیره باشد ( از نقطه نظر ما این مناسبات باید هر قدر ممکن است نزدیک تر و حتی المقدور کمتر پیچیده باشد ). اما در روسیه در نظر اول ستمگری حکومت مطلقه هر گونه تفاوتی را بین سازمان سوسیال دموکرات و اتحادیۀ کارگری از میان می برد... شرایط کشور ما از یک طرف فکر کارگران را که به مبارزۀ اقتصادی مشغولند، غالبا بسوی مسائل سیاسی «سوق می دهد» و از طرف دیگر فکر سوسیال دموکراتها را به اختلاط تردیونیونیسم با سوسیال دموکراتیسم «سوق می دهد»... سازمان های کارگری مختص مبارزۀ اقتصادی باید سازمان های حرفه ای باشند. هر کارگر سوسیال دموکرات باید بقدر امکان به این سازمان ها یاری نماید و در آنها بطور فعال کار کند. این درست است. لیکن این به هیچوجه بنفع ما نیست که خواستار آن شویم که اعضای اتحادیه های «صنفی» فقط سوسیال دموکرات ها باشند. این امر دائره نفوذ و تاثیر ما را در توده محدود خواهد ساخت. بگذار هر کارگری که بلزوم اتحاد برای مبارزه علیه کارفرمایان و حکومت پی می برد در اتحادیه صنفی شرکت نماید. اگر اتحادیه های صنفی همۀ کسانی را، که فهمشان ولو فقط تا این درجه ابتدایی رسیده باشد، متحد نمی ساختند، اگر این اتحادیه های صنفی سازمان های بسیار وسیع نبودند، آنوقت خود هدف اتحادیه های صنفی هم غیر قابل حصول می شد. و هر قدر که این سازمان ها وسیعتر باشند همانقدر نفوذ و تاثیر ما نیز در آنها وسیعتر می گردد. نفوذ و تاثیری که نه فقط بوسیله توسعۀ « خود بخودی» مبارزۀ اقتصادی بلکه علاوه بر آن بوسیلۀ تاثیر و نفوذ مستقیم و آگاهانه اعضای اتحادیه در رفقای خود اعمال می شود.»5

لنین در همانجا در رد این نظر اکونومیستی که گویا فقط یا عمدتاً از درون به اصطلاح مبارزه اقتصادی می توان شناخت طبقه کارگر را توسعه داد نوشت: «در اینکه شعور سیاسی طبقۀ کارگر را باید توسعه داد «همه موافقند». ولی این سوال پیش می آید که اینکار را چگونه باید کرد و برای انجام آن چه لازم است؟ مبارزۀ اقتصادی فکر کارگران را تنها به مساله رفتار حکومت نسبت به طبقه کارگر «سوق می دهد» و بنابراین هر قدر هم که ما بر سر وظیفه «جنبه سیاسی دادن به همان مبارزۀ اقتصادی» زحمت بکشیم، باز هم هرگز نخواهیم توانست در چهار چوب این وظیفه، شعور سیاسی کارگران را ( تا حدود شعور سوسیال دموکراسی) توسعه دهیم. چونکه اصولا خود این چهار چوب تنگ است... شعور سیاسی طبقاتی را فقط از بیرون، یعنی از بیرون مبارزۀ اقتصادی و از بیرون مدار مناسبات کارگران با کارفرمایان می توان برای کارگر آورد. رشته ای که این دانش را فقط از آن می توان تحصیل نمود رشتۀ مناسبات تمام طبقات و قشرها با دولت و حکومت و رشتۀ ارتباط متقابل بین تمام طبقات می باشد. از اینرو به پرسش: چه باید کرد تا به کارگران دانش سیاسی داده شود؟ نمی توان فقط این یک پاسخ را داد که « باید میان کارگران رفت». برای اینکه به کارگران دانش سیاسی داده شود، سوسیال دموکراتها باید میان کلیۀ طبقات اهالی بروند و باید دستجات ارتش خود را بتمام اطراف روانه سازند.»6


حق فعاليت بين المللی سنديکايی

بدون ترديد زمانی که کارگران سنديکاها و اتحاديه های خود را تشکيل دهند و بتوانند بطور آزاد و دمکراتيک رهبران خود را انتخاب کنند، بهتر می توانند از حق خود برای فعاليت بين المللی سنديکايی استفاده نمايند. پديده ای که به چشم می خورد اين است که برخی ها می خواهند تحت پوشش «همبستگی بين المللی» با جنبش سنديکايی ايران، بطور غير دمکراتيک و منطبق با منافع و رجحان خود، بر تصميم کارگران ايران برای استفاده از اين حق اعمال نفوذ کرده و حتی برای کارگران ايران تعيين تکليف نمايند.
در حال حاضر سه مرکز بين المللی سنديکايی (و مراکز منطقه ای و ملی وابسته به آنها) برای همبستگی و عضويت سنديکاها و اتحاديه های کارگری کشورهای مختلف فعاليت می کنند: «فدراسيون جهانی اتحاديه های کارگری»، «کنفدراسيون جهانی اتحاديه های کارگری آزاد» و «فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل».

فدراسيون جهانی اتحاديه های کارگری(
WFTU):

بعد از پیروزی در جنگ بر علیه فاشیسم، به ابتکار اتحادیه های کارگری شوروی پیشنهاد اتحاد سندیکا های کارگری جهان در یک سازمان مشترک، در ساختاری مانند سازمان ملل، مطرح شد. پس از مشاوره و رايزنی گسترده در جنبش سنديکايی و کارگری جهان، در روز 3 اکتبر 1945«فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری» تاسیس شد. در سال 1949 تعدادی از اتحادیه های غربی به بهانه اختلاف نظر بر سر طرح مارشال از «فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری» انشعاب کرده و « کنفدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری آزاد» (
ICFTU) را تشکیل دادند.
مقر
WFTU در پراگ پایتخت جمهوری چک است و «فعالیت های آن اکنون بیشتر بر سازمان دهی فدراسیون های کارگری منطقه ای در کشورهای جهان سوم و مبارزه بر علیه امپریالیسم، نژادپرستی، فقر، و استثمار کارگران و در دفاع از اشتغال کامل، تامین اجتماعی، حمایت درمانی و بهداشتی برای کارگران، تامین حقوق سندیکایی کارگران و برای ارتقاء قوانین حامی محیط زیست تمرکز دارد. در طرف دیگر، «کنفدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری آزاد» (ICFTU) عمدتاً در دفاع از حقوق کارگران و حمایت از «استانداردهای اصلی کار» مصوب کنوانسیون ها گوناگون سازمان بین المللی کار فعال بوده و در هیچیک از مسائل دیگر خود را در گیر نمی کند. «فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری» (WFTU) روابط بسیار نزدیکی با سازمان های کارگری جهانی و منطقه ای بر قرار کرده است: مانند سازمان اتحاد سندیکا های کارگری آفریقا، کنفدراسیون جهانی سندیکاهای های کارگری عرب، کنگره دائمی اتحاد سندیکایی آمریکای لاتین، و فدراسیون سراسری اتحادیه های کارگری کشورهای همبود(CIS). «فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری» در شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل، سازمان بین المللی کار، یونسکو، سازمان غذا و کشاورزی و دیگر نهاد های وابسته به سازمان ملل دارای عضویت مشورتی است.»7
سنديکاهای بين المللی زيرين بخش های مختلف
WFTU را تشکيل می دهند: «اتحاديه های کارگری جهانی صنايع کشاورزی، غذايی، تجاری، نساجی و صنايع وابسته»، «اتحاديه های کارگری جهانی کارکنان بخش عمومی»، «اتحاديه های کارگری جهانی صنايع فلز، شيميايی، نفت و صنايع وابسته»، «اتحاديه های کارگری جهانی کارگران حمل و نقل»، «اتحاديه های کارگری جهانی کارگران ساختمان، صنايع چوب و مواد ساختمانی»، «فدراسيون جهانی معلمان».

کنفدراسيون جهانی اتحاديه های کارگری آزاد (
ICFTU) یا در حال حاضر(ITCU ) :

اين مرکز سنديکايی جهانی در روز 7 دسامبر 1949 بعد از وقوع انشعاب در
WFTU تشکيل شد. اتحاديه های کارگری ضد کمونيست چند کشور غربی، به تحريک «سيا» و برخوردار از حمايت همه جانبه آن، به اين دليل که کمونيست ها بر ساختار سازمانی WFTU غلبه کرده اند از آن جدا شدند. اين مرکز سنديکايی جهانی در 31 اکتبر 2006 خود را منحل کرد و از طريق وحدت با «کنفدراسيون جهانی کار» (WCL) «کنفدراسيون جهانی اتحاديه های کارگری» (International Trade Union Confederation-ITCU) را تشکيل داد.
فدراسيون های سنديکايی غير کمونيست و ضد کمونيستی که در سال 1949 از
WFTU انشعاب کردند عبارت بودند از : AFL-CIO در آمريکا، TUC در بريتانيا، FO در فرانسه، CISL در ايتاليا، و UGT در اسپانيا. از سالهای 1950 به بعد «کنفدراسيون جهانی اتحاديه کارگری آزاد» از طريق سازمان های منطقه ای خود (APRO در آسيا و اقيانوسيه، AFRO در آفريقا، و ORIT در آمريکای لاتين و کاراييب) فعالانه در کارزار ضد کمونيستی و استعماری دولت های غربی مشارکت داشت و عمدتاً از جنبش سنديکايی کشورهای در حال توسعه وابسته به آمريکا عضو گيری می کرد. بعد از فروپاشی شوروی اين مرکز سنديکايی توانست با عضو گيری از سنديکاهای کشورهای سوسياليستی سابق تعداد اعضای خود را افزايش دهد ( در ادامه نوشتار، برخی از مکانيسم های اين عضو گيری را نشان خواهيم داد.)8

فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل(
ITF)

«فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل»
International Transportworkers Federation-ITF)) بر امواج اعتراضات و اقدامات کارگران حمل و نقل اروپا، در سال 1896 تاسيس شد. مقر آن در لندن است و به ICFTU وابسته است. هر سنديکای «مستقل» در صنعت حمل و نقل می تواند عضو اين سازمان شود. در فاصله دو جنگ جهانی، ITF بخش مهمی از جنبش سنديکاليستی سوسيال دمکرات بود و از اتحاد شوروی و فاشيسم به يک اندازه فاصله می گرفت. طی جنگ جهانی دوم، ITF نقش مهمی بازی کرد و از فعاليت ها و سياست های جنگی انگليس و آمريکا عليه نازيسم بهره بسيار برد و مزه منافع همکاری با دولت های ليبرال دموکرات و دستگاه های اطلاعاتی و جاسوسی آنها را چشيد. همدستی ITF با سرويس های اطلاعاتی آمريکا طی جنگ جهانی دوم، منجر به همکاری آن با «سيا» طی جنگ سرد- بويژه در سرکوب سنديکاهای بارانداز های کمونيست در فرانسه و ايتاليا، و حتی سرکوب خشن سنديکاليسم راديکال و کمونيست در آمريکای لاتين و آفريقا شد.

روسای اين مرکز کارگری که در صدور اعلاميه ها آتشين و پوسترهای براق در حمايت از مبارزات کارگران کشورهای جنوب از تبحر خاصی برخوردارند، در خيانت به منافع واقعی کارگران و سازش با سرمايه داران سابقه طولانی دارند. در اينجا به دو مورد از عملکرد روسای اين مرکز اشاره می کنيم.

1- دشنه
ITF بر پشت کارگران لنگرگاه ليورپول

در سال 1995، شرکت «تور سايد»(
Torside) که از طرف «شرکت باراندازها و بندرگاه مرسی» (Mersey Docks and Harbour Company) برای رفع کمبودها و مشکلات موجود در بندرگاه «ليورپول» تشکيل شده بود، دست به تعديل نيروی کار زد و بيست نفر از باراندازان رسمی و تمام وقت را اخراج نمود و کار آنها را به کارگران موقت داد. پانصد عضو سنديکای باراندازان ليورپول در اعتراض دست به اعتصاب زدند، و نهايتاً همگی از کار برکنار شدند.
در اواخر ماه مه 1996، «کنفرانس جهانی باراندازان» که در مونترال برگزار شد در حمايت از باراندازان اعتصابی ليورپول و در اعتراض به سياست تعديل نيروی کار، خصوصی سازی، و استفاده از کارگران موقت از طرف شرکت انگليسی استراتژی زير را تصويب کرد: اعتصاب دو ساعته جهانی و تحريم شرکت انگليسی. پنجاه و چهار نماينده از 17 کشور و 27 بندر جهان در کنفرانس مونترال حضور داشتند، اما روسای
ITF از حضور در آن کنفرانس و حمايت از کارگران اعتصابی خودداری نمودند. کنفرانس ITF که در 9-10 ژوئن همانسال در ايالت ميامی آمريکا برگزار شد از تاييد مصوبات کنفرانس مونترال امتناع نمود. باراندازان اعتصابی پس از 2 سال و چهار ماه مبارزه، سرانجام در فوريه 1988 به کارزار خود پايان دادند. نامه باراندازان اخراجی ليورپول از سازش روسای ITF با نئوليبراليسم تاچريست - ليبريست پرده بر می دارد:

نامه باراندازان ليورپول به هواداران9
23 فوريه 1998
همکاران گرامی،
باراندازان ليورپول پس از 2 سال و چهار ماه بنا به توصيه سرپرستان کارگاه تصميم گرفتند به مناقشه خود پايان دهند.
طی 4 هفته گذشته سرپرستان کارگاه پيرامون مسيری که مناقشه در آن حرکت کرده است بحث نموده اند. نتيجه گيری های ما حاکی از اين است که در عرصه های کليدی، کارزار دچار سستی شده است و برای نديدن اينکه مردان و زنان شريف همه چيز را از دست داده و يا در خطر سقوط از درون قرار گيرند، ما تصميم گرفتيم براساس بهترين شرايط موجود، يک موافقتنامه دسته جمعی را بپذيريم.
ما احساس می کرديم در پی رای گيری مخفيانه اکتبر 1997 که در آن ما 70 درصد آرا را در رد پيشنهاد کارفرمايان بدست آورديم، يک سکوی جهش برای اقدامات حمايتی بزرگتر بدست آمده است. در ارتباط با مداخله سياسی از طرف دولت جديد حزب کارگر، که 14 درصد سهام شرکت را در اختيار دارد و يک نقش مثبت تر از رهبری سنديکای خود ما در دعوت به افزايش در حمايت ملی از طريق شعب صنعتی
TGWU و حمايت بين المللی از طريق ITF، آن حمايت هيچگاه تحقق نيافت، و در واقع اين سازمان ها تصميم گرفتند از خط « شرکت باراندازها و بندرگاه مرسی» ، که می گويد اختلاف پايان يافته است، حمايت نمايند.
اين واقعيت که مدتی است که اقدام صنعتی ما بر دو شرکت بزرگ
ACT و CAST که از بندر ليورپول استفاده می کنند، تاثيری نداشته است، وضعيت را دشوار تر کرد. علاوه بر اينها، ما دو تن از ياران اعتصابگر خود را که در ايام کريسمس- سال نو درگذشتند، از دست داديم، مرگ آنها تعداد ياران از دست رفته در طول اختلاف را به چهار افزايش داد.
اين عناصر و دشواری های شديدی که مردان و زنان طی 28 ماه گذشته مجبور به تحمل آن بودند و تاکتيک های هر چه خشن تر پليس در برخورد با کارگران اعتصابی، عوامل مهمی در تصميم ما برای به نوعی خاتمه دادن به مبارزه قهرمانانه باراندازان ليورپول و خانواده ها و هواداران آنها بود.
شرايط توافق بر پرداخت 28 هزار پاوند برای بازخريد تمام کارگران «باراندازهای مرسی» قرار داشت. حدود 80 درصد باراندازان ما مشمول اين روند نشدند و قصد ما اين است که نوعی بسته مالی برای کاستن از بار بدهی که آنها طی دو سال و نيم گذشته انباشت نموده اند، فراهم کنيم. توصيف مشکلاتی که باراندازان و خانواده های آنها طی دو سال و نيم گذشته تجربه کردند عملاً غير ممکن است، مبلغ بازخريد که به حدود دو سوم باراندازان اخراجی تعلق می گيرد نه فقط بايد برای بازپرداخت بدهی ها مورد استفاده قرار گيرد ، بلکه اداره مزايای کارگری نيز ممکن است مدعی بخشی از آن شود. تاسف بار اينکه حقوق خانواده های چهار باراندازی که در طول مبارزه ما درگذشتند، در حال حاضر از طرف شرکت «باراندازان مرسی» مورد مناقشه است. باراندازان دلير ما و خانواده های آنها در ايام کريسمس در خاکسپاری دو رفيقی که در نتيجه مستقيم فشارهای ايجاد شده بوسيله چنان مبارزه طولانی و تلخی درگذشتند، شرکت نمودند.
تعدادی کار در بندر پيشنهاد شده است و ما به بررسی عملی بودن اين گزينه ادامه می دهيم. رويکرد مشترکی در ارتباط با مزايای بازنشستگی اکثريت باراندازان در پيش گرفته خواهد شد. ما بايد اذعان نماييم که کار در ليورپول کالای نايابی است و ما انتظار داريم که تمام رفقای ما طی چند سال آينده دشواری های بزرگی را تجربه نمايند.
با غم بسيار در قلب هايمان خطاب به همه شما هواداران دلير، نوشته و امتنان عميق خود را ابراز می داريم. ما بايد بر شالوده انترناسيوناليسم مان بنا کنيم، بر شالوده تجربيات تمام مبارزاتمان. بگذاريم کلام «جيمز لارکين»، سنديکاليست کبير ايرلندی فکرمان را بيان کند:
چه کسی از شکست حرف می زند؟ من به شما می گويم مبارزه ای مانند مبارزه ما بزرگتر از شکست است. مبارزه ما نيروی نيروهاست.

در همبستگی با شما،
جيمی نولان

باراندازان ليورپول در عرض 2 سال و نيمی که در اعتصاب بودند مورد انواع فشار ها و تضيقات قرار گرفتند. بعنوان مثال، پليس به بهانه های مختلف کارگران را دستگير می کرد و يکی از شرايط آزادی آنها اين بود که تعهد کنند به دارايی ها و اموال شرکت «باراندازهای مرسی» از 40 متر نزديک تر نشوند.

2- «پرچم راحتی»

برای پی بردن به دليل عدم حمايت
ITF از باراندازان ليورپول لازم است موضوع به اصطلاح «پرچم راحتی»(flag of convenience) را بررسی کنيم. اين اصطلاح به پرچمی اشاره می کند که يک کشتی برای نشان دادن کشوری که در آن ثبت شده است حمل می کند. شرکت های کشتيرانی جهان که اکثراً به کشورهای پيشرفته سرمايه داری تعلق دارند، برای کاستن از هزينه فعاليت، زير پا گذاشتن مقرارت دولتی و استخدام نيروی کار ارزان، معمولاً کشتی های خود را در يک کشور خارجی ثبت می کنند. براساس قوانين بين المللی، کشوری که کشتی در آن ثبت شده است، قوانين و مقرات حاکم بر فعاليت آن کشتی را تعيين می کند. در نتيجه اکثر کشتی ها جهان سرمايه داری در پاناما، ليبريا، بوليوی ( که به دريا راه ندارد)، قبرس و باهاماس ثبت شده اند.

بعد از جنگ جهانی دوم،
ITF از اين موضوع برای افزايش عضويت و منابع مالی خود استفاده کرده و به يک بازيگر فراملی تبديل شده است. در نتيجه اين تمهيد، کشتی ها خارج از کنترل دولت ها و سنديکاهای ملی، در يک کشور دوست سرمايه داران مالک آنها ثبت می شوند؛ خدمه کشتی ها از کشورهايی که دستمزدهای بسيار پايين دارند استخدام می شوند؛ و ITF فرصت می يابد خارج از محيط و تشکل های سنديکايی ملی کارگران جهان سوم، درگير روند مذاکرات بين المللی، و انعقاد موافقتنامه های بين المللی دسته جمعی بشود. «فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل» از اين طريق توانسته است سطله خود را بر صندوق مزايا و تامين کارگری که از صاحبان کشتی ها جمع آوری می کند، برقرار نمايد.10

باراندازان وابسته به
ITF تاريخاً نقش مهمی در همبستگی با ملاحان و دريانوردان شاغل بر روی اين کشتی ها، که معمولاً به کشورها و صنايع ديگری تعلق دارند، ايفا نموده اند. اما هنگامی که باراندازان بندر ليورپولِ عضو ITF در اعتصاب ناخواسته و حياتی خود عليه نئوليبراليسم پيروزمند انگليس در سالهای 1995-98 به همبستگی نياز داشتند، ITF به دو دليل مهم همبستگی و پشتيبانی خود را از آن باراندازان اعتصابی دريغ نمود.

دليل اول اين بود که باراندازان ليورپول، اتباع يک ملت مشخص و در نتيجه اعضای ملی يک سنديکای وابسته به
ITF بودند- يعنی اعضای «اتحاديه سراسری کارگران حمل و نقل بريتانيا»(BTGWU) که خود در حمايت از کارگران اعتصابی مردد بود). دليل دوم به ماهيت ITF بمثابه کارگزار مذاکرات دسته جمعی برای خدمه بين المللی کشتی های مشمول «پرچم راحتی» بر می گردد، ITF در اين نقش در چارچوب قانون ضد- سنديکايی بريتانيا، بعنوان يک اتحاديه ملی ثبت شده است و در نتيجه قادر نبود بدون به خطر انداختن مقر، دفاتر و صندوق مالی که در اختيار دارد از کارگران اعتصابی حمايت نمايد. روسای اين مرکز جهانی کارگری بورکرات های بين المللی پراگماتيک، منطقی و آينده نگری هستند که نظام سرمايه داری را پذيرفته اند و انترناسيوناليسم بورکرات ها را بجای انترناسيوناليسم کارگران قرار داده اند. ماهيت و ماموريت ITF بر روابط آن با سنديکاهای ملی و روابط بين سنديکاهای ملی به زيان منافع کارگران کشورهای جنوب کار می کند.

« فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل» سال پيش در 8 اوت 2006، طی بيانيه شديد اللحنی به ايران بخاطر دستگير کردن خدمه ( 25 کارگر اهل رومانی و 10 کارگر اهل هند) يک دکل متحرک که زير پرچم کشور رومانی در آبهای ساحلی ايران نزديک جزيره کيش به عمليات اکتشاف نفت مشغول بود، حمله کرد.

واقعيت ديپلوماسی کارگری امپرياليسم

در ارتباط با ديپلوماسی کارگری امپرياليسم دو نظر نادرست وجود دارد. برخی اصولاً وجود آن را انکار کرده و آن را زاييده ذهن هواداران «تئوری های توطئه» می دانند. برخی ديگر وجود آن را می پذيرند ولی می گويند صحبت از آن در اين شرايط عاقلانه نيست و به رژيم جمهوری اسلامی بهانه می دهد تا مبارزات کارگران ايران را به بيگانگان نسبت داده و آن را سرکوب کند. در ادامه نادرستی اين دو نظر را نشان می دهيم. واقعيت اين است که امپرياليسم بنحو بسيار گسترده ای از ديپلوماسی کارگری برای پيشبرد اهداف خود در کشورهای مختلف استفاده می کند.


1- ديپلوماسی کارگری امپرياليسم در اروپا وشرق دور: «آنتونی کاريو» در رساله «کميته اتحاديه کارگری آزاد و سازمان جاسوسی آمريکا» با استناد به گزارشات و نوشته های تازه منتشر شده «جی لاوستون» (
Jay Lovestone) دبير اجرايی «کميته اتحاديه کارگری آزاد» و «ارواين براون» (Irving Brown) نماينده آن در اروپا ضمن نشان دادن نقش «سيا» در ايجاد سنديکاهای کارگری دوست از ديپلوماسی کارگری آمريکا پرده بر می دارد.11 «کاريو» می نويسد:
«تماس اوليه با جامعه اطلاعاتی از طريق «دفتر هماهنگی سياسی» که از سال 1948 تا 1950 تحت نظارت وزارت امورخارجه با پول «سيا» اداره می شد، برقرار شد. اين دفتر مسئول اکثر فعاليت های مخفی بود که عليه کمونيسم بين المللی به راه انداخته شد (در سال 1950 «دفتر هماهنگی سياسی در «سيا» ادغام شد)».
«کاريو» شکل گيری رابطه «سيا» و سنديکاهای «دوست» آن را چنين شرح می دهد: «رابطه رسمی بين «دفتر هماهنگی سياسی» و «کميته اتحاديه کارگری آزاد» در دسامبر 1948 مورد بحث قرار گرفت و در اوائل سال 1949 برسر آن توافق شد. حساب های «کميته اتحاديه کارگری آزاد» نشان می دهد که طی آن سال 47 هزار دلار کمک دريافت شده خارج از جنبش کارگری صرف فعاليت های مشخصی شده بود. آن کمک ها اغلب جدای از کمک های سنديکاهای هوادار جمع آوری می شدند. اين مبلغ مشخص که به حساب کمک های دو نفر بنام های «رابرت پيجر»(
Robert Pager)، 35 هزار دلار و «جان ای. آندرسن» (John E. Anderson)، 12 هزار دلار ثبت شده، در واقع کمک های «سيا» بود که از طريق «دفتر هماهنگی سياسی» واريز شده بود. کمک های نقدی در اين مقياس نادر بود. در سالهای بعد رويه غالب اين بود که مبالغی بين 2000 دلار تا 5000 دلار به اسم افراد خيٌر به حساب «کميته اتحاديه کارگری آزاد» ريخته می شد. ليست آن افراد که کمک های چند هزار دلاری می کردند در سررسيد های ماهانه ظاهر می شد و تا سال 1950 اين کمک سالانه بالغ بر 170 هزار دلار می شد. کمک های مالی «سيا» بمراتب بيشتر از مقدار کمک سنديکاهای عضو بود.»
«کاريو» فعاليت های کارگری مورد حمايت «سيا» در آن دوره را چنين توصيف می کند:
«در فرانسه بطور دائم به مرکز سنديکايی غير- کمونيست «کنفدراسيون سراسری کار»(
Confédération Générale du Travail - Force Ouvrière) يارانه داده می شد. به روزنامه های غير- کمونيستی که در سنديکاها خوانده می شد، از قبيل Franc Tireur و Notre Parole کمک مالی داده می شد. و از سال 1950 «ارواين بروان» کمک به کارگران بنادر و بارانداز که تحت رهبری «کميته حراست مديترانه ای فدراسيون جهانی حمل و نقل» با تلاش کارگران کمونيست برای جلوگيری از ورود و تخليه اسلحه های آمريکايی مقابله می کرد را شروع نمود. در ايتاليا به مرکز کارگری ضد- کمونيست LCGIL که بعداً به CISL تغيير نام يافت (همان مرکز کارگری که از WFTU انشعاب نمود و يکی از بنيانگذاران ICFTU شد) کمک مالی می داد. در آلمان از «دفتر شرقی»(Ostburo) بعنوان پنجره ای برای جاسوسی در آلمان شرقی استفاده می شد. از اواخر سال 1949 برنامه کمک به جناح غير- کمونيست جنبش کارگری فنلاند به اجرا گذاشته شد. «کميته اتحاديه کارگری آزاد» از «مرکز جهانی برای سنديکاليست های آزاد در تبعيد» که در پاريس تشکيل شده بود حمايت می کرد، اين مرکز بعنوان کانونی برای گروه های کارگری و اجتماعی اروپای شرقی فعاليت می کرد و نقطه رسوخ به داخل گروه های واقع در پس پرده آهنين بشمار می رفت. «ريچارد دورال»(Richard Deverall) دفتر «کميته اتحاديه های کارگری آزاد» در بمبی را اداره می کرد. اوبعداً با مهم تر شدن سياست های جنبش کارگری ژاپن در اوائل دهه 1950 به توکيو منتقل شد. «هاری گولدبرگ» (Harry Goldberg) نمايندگان اين کميته در اندونزی با استفاده از يک بودجه بسيار دست و دلباز يک برنامه آموزشی را شروع کرد که هدف آن متحد کردن سنديکاهای غير- کمونيست عليه «اتحاديه کارگری مرکزی اندونزی» (SOBSI) وابسته به WFTU بود. در سال 1950 مبالغ قابل توجهی به چين منتقل شد، در آنجا «ويلارد اتر»(Willard Etter) نماينده «کميته اتحاديه کارگری آزاد» در فرموزا [تايوان] کمک به «ليگ کارگری چين آزاد»(Free China Labor Leage) را شروع کرده بود. برنامه اين مرکز تعليم و آموزش عواملی بود که برای جاسوسی و خرابکاری به قلمرو چين رسوخ می کردند.»

2- ديپلوماسی کارگری امپرياليسم در آفريقا: قوام نکرومه در سال 1965 در مقاله «مکانيسم های نو استعمار» پيرامون ديپلوماسی کارگری امپرياليسم و عملکرد آن در آفريقا چنين نوشت:
«در عرصه کارگری، بعنوان مثال، امپرياليسم از طريق بازوهای کارگری مانند احزاب سوسيال دمکرات اروپا به رهبری حزب کارگر بريتانيا، و از طريق افزارهايی مانند «کنفدراسيون جهانی اتحاديه های کارگری آزاد» (
ICFTU)- که ظاهراً اکنون جای آن را «مرکز کارگری آفريقا- آمريکا» واقع در نيويورک تحت رهبری «جورج مينی»(George Meany) رييس AFL-CIO و «ارواين براون» عنصر بسيار معروف «سيا» در سطوح بالای جنبش کارگری گرفته است- فعاليت می کند. در سال 1945، در پی شور و هيجان پيروزی ضد فاشيستی، «فدراسيون جهانی اتحاديه های کارگری»(WFTU)، شامل تمام تشکل های کارگری جهان به استثنای «فدراسيون آمريکايی کار» (American Federation of Labor) تشکيل شد. معهذا، در سال 1949، شماری از نهادهای کارگری هوادار امپرياليست درغرب به سرکردگی «کنگره اتحاديه کارگری بريتانيا»(TCU) بر سر موضوع رهايی ضد- امپرياليستی از WFTU جدا شدند و ICFTU را تشکيل دادند. طی دهسالی که TCU بريتانيايی رهبری «کنفدرسيون جهانی اتحاديه های کارگری آزاد» را عهده دار بود، کارنامه آن در آفريقا، آسيا و آمريکای لاتين فقط می توانست موجب خشنودی انحصارات بين المللی شود که از آن مناطق سودهای نجومی بدست می آورند. در سال 1959، در بروکسل، مرکز سنديکايی آمريکايیAFL-CIO برای بدست گرفتن کنترل هيأت اجرايی ICFTU جنگيد. از آن زمان سيل ماشين تحرير، دستگاه های فتوکپی، خودرو، تجهيزات، ساختمان، حقوق، آنچنان که بطور يقين گفته می شود، رشوه علنی برای رهبران کارگری در بخش های مختلف کشورهای در حال توسعه سريعاً در ذهن توده های کارگر ICFTU را به «سيا» وصل کرد. اعتبار ICTFU تحت رهبری اين روسای کارگری آمريکايی آنچنان آسيب ديد که در سال 1964 مغزهای AFL-CIO ضرورت ايجاد يک مرکز جديد را احساس کردند. آنها «مرکز کارگری آفريقا- آمريکا» (AALC) را در نيويورک، آنطرف رودخانه و رو به روی سازمان ملل تاسيس نمودند.»

نکرومه در ادامه پيرامون همدستی طبقاتی اين گروه از روسای کارگری با سرمايه داران بزرگ چنين می نويسد: «بولتنی که اين مرکز در آوريل 1965 بيرون داد بدون خجالت می نويسد:"
AFL-CIO بعنوان يک قهرمان پايدار استقلال ملی، دمکراسی و عدالت اجتماعی بر تلاش های خود برای کمک به بهبود شرايط اقتصادی مردم آفريقا خواهد افزود. در راستای اين هدف، از طريق سازماندهی AALC گام هايی برای گسترش کمک به اتحاديه های کارگری آزاد آفريقا برداشته شده است. کمک هايی از اين نوع به کارگران آفريقايی کمک خواهد کرد يک نقش حياتی در بازسازی اقتصادی و دمکراتيک کشورهايشان ايفا نمايند." با اين وصف، شماره ماه مارس اين بولتن دست خود را باز می کند:"در بسيج منابع سرمايه برای سرمايه گذاری در آموزش، کارآموزی حرفه ای، تعاونی ها، کلينيک های درمانی و مسکن، مرکز با موسسات خصوصی و عمومی همکاری خواهد کرد. مرکز همکاری مشترک کارگران- مديريت را برای گسترش سرمايه گذاری آمريکا در ملت های آفريقايی تشويق خواهد کرد" تاکيد از من است. از اين رک و راست تر می توان بود؟ در ادامۀ مسيری که «کنفدراسيون جهانی اتحاديه های کارگری آزاد» تعيين کرده بود، AALC تا کنون کلاسهای زيرين را به راه انداخته است: يک کلاس برای رانندگان و مکانيک ها در نيجريه، يکی برای خياط ها در کنيا. به آفريقايی هايی که مايلند سنديکاليسم را مطالعه کنند بورس های کارگری برای تحصيل در استراليا داده می شود( جا قحطی است)، اين بورس ها ظاهراً از طرف سنديکاهای استراليايی داده می شود. در جاهای ديگر، که کارگران را بر اساس الگويی که حزب کارگر انگليس نمونه برجسته آن است، در احزاب سياسی متشکل کرده اند، تمايل مشابهی برای تشويق "همکاری مشترک کارگران- مديريت برای گسترش... سرمايه گذاری در ملت های آفريقايی" نشان می دهند.»12

3- ديپلوماسی کارگری امپرياليسم در لهستان: مبحث عملکرد ديپلوماسی کارگری امپرياليسم در لهستان يکی از مباحثی است که در باره آن صدها کتاب و هزاران مقاله نوشته شده است. گزارش مجله آمريکايی «تايم» در تاريخ 24 فوريه 1992 تحت عنوان «اتحاد مقدس» يکی از جامع ترين و دقيق ترين نوشته های در اين زمينه است. گزارش مشروح و مستند مجله «تايم» بخش کوچکی از جنگ طبقاتی که ديپلوماسی کارگری دولت ريگان در ارتباط و همکاری نزديک با پاپ «جان پل دوم» عليه کشورهای اروپای شرقی و اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی به راه انداخت را افشا می کند. هدف اصلی آن جنگ طبقاتی سرنگون کردن حکومت های کارگری و نابود کردن برنامه ريزی سوسياليستی بود.13

در آن مقاله، «کارل برنشتاين» خبرنگار معروف گزارشگر رسوايی «واترگيت» از رونالد ريگان رييس جمهور وقت آمريکا نقل می کند که گفته بود سازمان «همبستگی» در حمله به کارگران لهستان، اروپای شرقی و اتحادشوروی نقش اصلی را داشت. ريگان توضيح می دهد «ما (ريگان و پاپ] هر دو احساس می کرديم که در کنفرانس يالتا اشتباه بزرگی رخداد و بايد در باره آن کاری صورت می گرفت. «همبستگی» سلاحی بود که می توانست آن اشتباه را اصلاح کند، چونکه آن سازمانِ کارگران لهستان بود.»
دولت آمريکا و آژانس های خرابکار آن به رهبری «سيا»، برای ضربه زدن به طبقه کارگر لهستان از نزديک با دستگاه ارتجاعی کليسای کاتوليک به رهبری پاپ «جان پل دوم»، مرکز کارگری آمريکايی
AFL-CIO ، ICFTU، به اصطلاح انترناسيونال سوسياليستی، احزاب سوسياليست سوئد و فرانسه همکاری کردند. بنا به گزارش «برنشتاين» ريگان در ژوئن 1982 در کتابخانه واتيکان در رم با پاپ ملاقات کرد. در آن ملاقات ريگان و جان پل «از پذيرش يک واقعيت سياسی اساسی دوران خود- تقسيم اروپا طبق معاهده يالتا و سلطه کمونيسم بر اروپای شرقی- امتناع نمودند». آنها متقاعد شده بودند که لهستان آزاد و غير- کمونيست «دشنه ای بر قلب امپراطوری شوروی خواهد بود.» به زبان ساده: ريگان و جان پل توافق کرده بودند که اگر در لهستان يک دولت سرمايه داری نواستعماری تحت رهبری «همبستگی» سرکار بيايد، آن تغيير، سقوط ديگر کشورهای سوسياليستی اروپای شرقی و خود اتحادشوروی را تسهيل خواهد کرد.

البته، رهبران «همبستگی» خوب می دانستند چکار دارند می کنند. «برنشتاين» می نويسد:« والسا و اطرافيان او می دانستند که ريگان و جان پل دوم خود را به بقای «همبستگی» متعهد کرده بودند.» همانطور که قوام نکرومه گفته بود، در اينمورد هم سيلی از تجهيزات تبليغاتی به سوی لهستان به راه افتاد « چندين تُن دستگاه های فاکس (برای اولين بار در لهستان) دستگاه های چاپ، دستگاه های ارتباط راديويی، تلفن، راديو های موج کوتاه، دوربين های ويدئويی، دستگاه های فتوکپی، ماشين های تلکس، کامپيوتر، از طريق کانال هايی که جاسوس های آمريکايی، کشيش ها، و نمايندگان
AFL-CIO و نمايندگان جنبش های کارگری اروپايی ايجاد کرده بودند، وارد لهستان شد.»

لهستان با موجی از تبليغات که می توانست موجب خجالت ژوزف گوبلز وزير تبليغات ناری ها بشود، اشباع شد. «برنشتاين» در اين باره می نويسد:«کتاب ها و جزواتی که آتوريته دولت کمونيستی را چالش می نمود در هزاران نسخه چاپ شد. کتابهای فکاهی برای کودکان که در آنها از حکايات و افسانه های لهستانی استفاده می شد، يارولسکی [رهبر لهستان] را آدم بد، کمونيسم را اژدهای سرخ، و والسا را «شواليه» قهرمان تصوير می کردند. پيام های راديويی که اعلام می کرد "همبستگی زنده است" و "مقاومت کنيد" با استفاده از فرستنده هايی که «سيا» از طريق کانال کليسا در اختيار همبستگی قرار داده بود، مرتباً پخش می شد.»

«برنشتاين» در باره نقش مراکز کارگری آزاد در توطئه عليه طبقه کارگر لهستان می نويسد: « لين کيرکلند (
Lane Kirkland) رييس AFL-CIO و مشاور او تام کاهن(Tom Kahn) مرتباً با پويندکستر (Poindexter) [چهره معروف ايران –کنترا]، کلارک و ديگر مقامات وزارت امورخارجه و شورای امنيت ملی، در باره موضوعاتی مانند چگونگی و زمان انتقال اقلام وتجهيزات به لهستان، تعيين شهرهايی که همبستگی در آنها بويژه به کمک های سازمانی نياز داشت و بررسی چگونگی همکاری AFL-CIO و همبستگی در عرصه تدارک تبليغات و مواد، گفتگو و تبادل نظر می کردند.

«برنشتاين» از «ادوارد دروينسکی» نماينده سابق مجلس نمايندگان آمريکا نقل می کند که گفته بود به «کيرکلند بايد اعتبار خاص داد. آنها در باره آن حرف نمی زنند، اما در واقع دست در دست دولت داشتند.» وی مستقيماً از رهبران
ICFTU و «فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل»(ITF) خواست در دفاع از «همبستگی» وارد عمل شوند.

4- ديپلوماسی کارگری امپرياليسم در روسيه و جمهوری های سابق شوروی: يکی از جامع ترين منابع مطالعاتی موجود در باره عملکرد ديپلوماسی کارگری امپرياليسم (بويژه نقش
ICFTU، TUC،AFL-CIO، ITF) در جمهوری های شوری سابق، ضميمه شماره 10 گزارشی است که تحت عنوان «يادداشت تسليم شده از جانب کنگره اتحاديه کارگری(TUC)» از طرف کميته روابط خارجی مجلس عوام انگليس در سال 1999 منتشر شده است. مطالعه دقيق اين سند نشان می دهد که فعالين «کارگری» مانند آقای بهمن شفيق و همفکرانشان در کدام راه گام بر می دارند.14 در ادامه مختصراً به نقشAFL-CIO در روسيه اشاره نموده و توجه خوانندگان گرامی را برای اطلاعات بيشتر به اصل سند جلب می کنيم.

بعد از فروپاشی اتحاد شوروی در دسامبر 1992، «لين کيرکلند» رييس
AFL-CIO و تيم بين المللی او در جهت تضعيف و يا نابود کردن فدراسيون های کارگری موجود در روسيه اقدام به تشکيل مراکز کارگری موازی نمودند.
در مدت زمان کوتاهی، مقر و دفاتر
AFL-CIO در مسکو شروع بکار نمود و از طريق آنها پول، کامپيوتر، ماشين فتوکپی، تجهيزات، و توصيه ها و مشاوره های حرفه ای در اختيار سنديکاهای تازه تاسيس قرار گرفت. به گفته مسؤلان AFL-CIO بودجه فعاليت هیات آنها در روسيه از جانب منابعی مانند «آژانس آمريکايی برای توسعه بين المللی» و «موقوفه ملی برای دموکراسی» National Endowment for Democracy- NED تامين می شد، و وزارت امور خارجه آمريکا مستقيماً 10 ميليون دلار به آن طرح کمک نمود.

«کريکلند» در جريان اعتصابات 1989 معدنکاران روسيه، به اتحاديه های کارگری آن کشور علاقمند شد و به فکر ايجاد سنديکاهای مستقل از مراکز کارگری رسمی شوروی افتاد. او در سال 1991، از رهبران اتحاديه 40 هزار نفری معدنکاران روسيه جهت شرکت در کنفرانس
AFL-CIO دعوت بعمل آورد و «کنفدراسيون سراسری اتحاديه های کارگری»(General Confederation of Trade Unions-GCTU) را که در 15 جمهوری سابق اتحاد شوروی بالغ بر 100 عضو داشت را ناديده گرفت.

«ويکتور يوتکين» (
Victor Utkin) يکی از رهبران معدنکاران گفت :«ما اميدواريم به اندازه کافی نيرومند شويم تا بتوانيم با کنفدراسيون سراسری اتحاديه های کارگری، که از سنديکاهای قديمی رسمی کمونيست تشکيل می شود مقابله کنيم.» وی اعتراف کرد :«کنفدراسيون سراسری اتحاديه های کارگری خيلی نيرومند است... آنها هنوز تمام صندوق ها بازنشستگی و تمام استراحتگاه ها و ساناتوريم هايی(sanatorium) که کارگران تعطيلات و مرخصی سالانه خود را در آنها می گذارنند را در اختيار دارند. آنها تمام مجتمع های درمانی که از کارگران مراقبت می کنند را در اختيار دارند.»

عليرغم تلاش های تشکيلاتی
AFL-CIO، سنديکاهای جديد در مقايسه با سنديکهای وابسته بهGCTU حدود يک درصد کارگران را نمايندگی می کنند. «فدراسيون اتحاديه های کارگری مستقل روسيه»(FITUR) رويهمرفته 60 ميليون عضو ، و «فدراسيون سنديکايی مسکو»(Moscow Trade Union Federation) به تنهايی 4.8 ميليون نفر، يعنی سه برابر بزرگترين اتحاديه کارگری هوادار AFL-CIO در روسيه عضو دارد. «جيمز بيکر» معاون اجرايی «کيرکلند» در توضيح برخورد AFL-CIO نسبت به سنديکاهای ورسيه و رهبران آنها گفت:«ما فدراسيون سراسری اتحاديه های کارگری را بعنوان يک سنديکای مستقل برسميت نمی شناسيم. بوروکراتهای سابق کنترل آن را در دست دارند. ما از آنها برای شرکت در هيچيک از نشست هايمان دعوت نکرده ايم و در حال حاضر قصدی هم برای برقراری ارتباط با آنها نداريم.» رهبران سنديکايی روسيه هم به نوبه خود از AFL-CIO بخاطر دخالت های نابجای آن در امور داخلی کارگران روسيه نفرت دارند.

اتحاديه معلمان کارزاری را برای آموزش روس ها به راه اندخت. «آلبرت شانکر» (
Albert Shanker) رييس «فدراسيون معلمان آمريکا» (American Federation of Teachers-AFT) يکی از ضد- کمونیستهای قديمی و از متحدين نزديک «لين کيرکلند» است که هر دوی آنها بعنوان اعضای هيأت امنای «موقوفه ملی برای دمکراسی»(National Endowment for Democracy- NED) در موقعيت تصويب و اعطای کمک های مالی هنگفت بودند.

در حالی که «کيرکلند» به خيال خود برای ايجاد تفرقه در جنش کارگری روسيه به دنبال تاسيس سنديکاهای موازی در آن کشور بود، «شانکر» و دستياران او در مسکو برای آشناکردن کارگران روسی با شيوه زندگی آمريکايی مشغول ترتيب دادن کلاس های آموزش دموکراسی به کارگران روسی بودند. «فدراسيون معلمان آمريکا» پيشنهاد تغيير برنامه درسی مدارس روسيه و گنجاندن مواد درسی در باره دموکراسی آمريکايی و فضايل سرمايه داری درآن را مطرح کرد و «مرکز منابع سازماندهی و تعليم معلمان» را در مسکو داير نمود.

«فدراسيون معلمان آمريکا» با استفاده از بودجه 248 هزار دلاری که
NED در اختيار آن گذاشته بود، در مسکو روزنامه روسی زبان Delo را منتشر کرد، که بعلت عدم استقبال از آن بيشتر از يکسال دوام نياورد. در سال 1995 بودجه ديپلوماسی کارگری آمريکا در روسيه بالغ بر 30 ميليون دلار شده بود. در حاليکه AFL-CIO مصرانه با تاسيس يک ايستگاه راديويی يا انتشار يک نشريه يوميه برای کارگران آمريکايی مخالفت می کند، بنحو معجزه آسايی توانست از طريق «فدراسيون معلمان آمريکا» تنها در سال 1994 مبلغ 660 هزار دلار برای تاسيس چهار ايستگاه راديويی هزينه نمايد.


5- ديپلوماسی کارگری امپرياليسم در فلسطين: چهل سال است که فلسطين تحت اشغال است. در حال حاضر در نتيجه اشغال و محاصره کامل از طرف نيروهای اسرائيلی، 47 درصد نيروی کار فلسطين بيکار بوده و درآمد سرانه در آنجا 23 بار کمتر از اسرائيل است. «فدراسيون اتحاديه های کارگری فلسطين» (
Palestinian General Federation of Trade Unions-PGFTU) که در سال 1965 تاسيس شد، وظيفه دفاع از حقوق کارگران فلسطين در شرايط مبارزه برای استقلال ملی را در برابر خود قرار داده است و به همين دليل تحت فشار همه جانبه نيروهای اشغالگر اسرائیلی قرار دارد.
تازه ترين مورد از حمله مستقيم به
PGFTU در 4 ژوئيه سال جاری اتفاق افتاد. در آن روز ارتش اسرائيل در ساعات بامدادی به دفترPGFTU حمله کرد و کامپيوتر، و قفسه ها و ديگر تجهيزات آن را تخريب نمود. مقامات اسرائيلی ضمن تاييد حمله به مرکز کارگری فلسطين ادعا کردند آن حمله برای «حفاظت از جان شهروندان اسرائيل صورت گرفت.»
«شاهر ساعد» دبيرکل
PGFTU می گويد رهبران کارگری فلسطين نمی توانند به مناطق مختلف ميهن خود سفر کنند، اسرائيلی ها مانع سفر اعضای کنفدراسيون او به خارج و شرکت آنها در کنفرانس های بين المللی می شوند.
عوامفريبی ديپلوماسی کارگری آمريکا بوضوح در فلسطين بچشم می خورد. کجاست اعلاميه ها و بيانيه های
ICFTU، ITF، AFL-CIO و مراکز مشابه آنها در همبستگی با کارگران فلسطين؟ روشن است که در شرايط اشغال و مبارزه سراسری برای رهايی ملی موضوعاتی مانند حقوق کارگران، مسائل زنان و حتی موضوعات طبقاتی تحت الشعاع مبارزه برای رهايی ملی قرار می گيرد و PGFTU بخاطر مواضع روشن آن در اين عرصه مورد بی مهری و حتی تحريم قرار می گيرد.15

البته، در اکتبر 2006،
ICFTU وITF در اعتراض به حمله افراد مسلح فلسطينی به دفتر PGFTU اعلاميه ای خطاب به محمود عباس صادر کردند ولی تاکنون از جانب رهبری آن دو مرکز هيچ اعلاميه ای در اعتراض به حملات اشغالگران اسرائيلی به دفاتر PGFTU و تجاوز به حقوق کارگران فلسطين صادر نشده است.

6- ديپلوماسی کارگری امپرياليسم در آمريکای لاتين – کاراييب: عملکرد ديپلوماسی کارگری امپرياليسم در آمريکای لاتين و کاراييب با حمايت مستقيم از رژيم های کودتاگر نظامی ( در شيلی، برزيل، آرژانتين، هاييتی، ونزوئلا...) همراه بوده است. با توجه به اينکه در اينمورد مقالات مستندی به فارسی در دسترس علاقمندان قرار دارد، در اينجا از تکرار آن فاکت ها خود داری می کنيم.16

7- ديپلوماسی کارگری امپرياليسم در يوگسلاوی سابق: عملکرد ديپلوماسی کارگری امپرياليسم در يوگسلاوی برای طبقه کارگر ايران درس های آموزنده بسياری در بر دارد. آن ديپلوماسی در يوگسلاوی چهره کريه و ارتباط عضوی (ارگانيک) خود با ناتو، صندوق بين المللی پول و بانک جهانی را بطور عريان نشان داد. در يوگسلاوی پراگماتيسم «چپ نو» و سوسيال دمکراتها، با مباحث «کارگری» و «ملی» تلفيق شد و معجون مسمومی را بوجود آورد که حاصل آن گسترش نفرت قومی، نسل کشی، تجزيه کشور، نابودی ساختار اقتصاد مستقل و بالنده آن، سلطه نئوليبراليسم امپرياليستی و تفرقه و پراکندگی بي سابقه و فلج کننده طبقه کارگر و آماده کردن کامل شرايط برای حضور امپرياليسم سلطه گر بود.17 بررسی جوانب مختلف اين تجربه گرانبها و سنگين نوشته جداگانه ای را می طلبد. در اينجا برای نشان دادن نقش مخرب
ICFTU در پيشبرد ديپلوماسی کارگری امپرياليسم در شبه جزيره بالکان، به ذکر سند زيرين بسنده می کنيم:

مخالفت
ICFTU با تصويب اعتبار نامه هيأت سنديکايی يوگسلاوی در کنفرانس سازمان بين المللی کار

ژنو، 11 ژوئن 2001 (
ICFTU آنلاين):
«کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های کارگری آزاد» امروز از کنفرانس بين المللی کار خواست اعتبارنامه های هيأت کارگری از يوگسلاوی را رد نمايد. هيأت کارگری يوگسلاوی در کنفرانس بين المللی کار که از 5 تا 21 ژوئن در ژنو برگزار می شود، و کار عمومی آن امروز در ژنو شروع شد، شرکت می کند.
«کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های کارگری آزاد» طی نامه ای به «خوان سوماويا» مديرکل سازمان بين المللی کار که بعنوان دبير کل کنفرانس عمل می کند، دولت يوگسلاوی را بخاطر قصور در گنجاندن نمايندگی ترين سازمان کارگری بعنوان بخشی از هيأت سه جانبه اش به ژنو، به «عمل خارج از تعهداتش» متهم نموده است. براساس مقررات سازمان بين المللی کار، هيأت اعزامی به کنفرانس بايد شامل نمايندگان نمايندگی ترين سازمان های کارفرمايی و کارگری کشور و همچنين نمايندگان دولت باشد.
هيأت کارگری منصوب دولت از کوچکترين اتحاديه کارگری که گفته می شود به «دراگان ميلووانويچ» وزيرکار يوگسلاوی نزديک است، تشکيل شده است.

«ميلووانويچ» در واقع رييس سابق اين اتحاديه کارگری است. «نزاويسنوست»(
Nezavisnost، بزرگترين اتحاديه کارگری يوگسلاوی که 600 هزار عضو دارد در تشکيل اين هيأت مورد مشورت قرار نگرفته است و بعلاوه اين هيأت، نمايندگان «کنفدراسيون اتحاديه های کارگری مستقل مونته نگرو» را نيز در بر نمی گيرد. «برانيسلاو کاناک»(Branislav Canak) رييس «نزاويسنوست» که بعنوان بخشی از هيأت نمايندگی ICFTU در کنفرانس سازمان بين المللی کار شرکت می کند، به صدها رهبر سنديکايی که گروه کارگران کنفرانس را تشکيل می دهند گفت از زمان پيوستن دوباره يوگسلاوی به سازمان بين المللی کار در نوامبر گذشته، برغم توصيه ها و نصايح نهاد کارگری سازمان ملل، اکثر مقررات ضد سنديکايی به ارث رسيده از رژيم ميلوسويچ باقی مانده اند.

بعنوان مثال، «کاناک» خاطر نشان ساخت مقررات وزيران هنوز هم از مديران بنگاه ها می خواهند فرم های ثبت نام هر سنديکا را تاييد و امضاء نمايند، و اينکه از طرف دولت جديد موانع بيشتری بر سر تشکل آزاد ايجاد شده است.
«نزاويسنوست» از مخالفان سرسخت حکومت ميلوسوويچ بوده است و «برانيسلاو کاناک» از سال 1994 حملات به اتحاديه های کارگری مستقل را در هر يک از کنفرانس های کارگری بين المللی محکوم کرده و هميشه بخشی از هيأت نمايندگی
ICFTU بوده است.
«بيل برت» (
Bill Brett) مسئول گروه کارگری کنفرانس، علناً سمپاتی خود با شکايات «نزاويسنوست» را اعلام نموده و قول داده است از چالش ها عليه هيأت نمايندگی يوگسلاوی حمايت نمايد. مخالفت ICFTU اين هفته از طرف کميته اعتبارنامه های کنفرانس مورد بررسی قرار خواهد گرفت.18 [پايان]

سند فوق به تنهايی از ماهيت، اهداف و مکانيسم های حمايتی مراکز کارگری زرد بين المللی در رابطه با جنبش سنديکايی کشورهای جنوب پرده بر می دارد. نقش
Nezavisnost در صربستان همان نقشی بود که اتحاديه همبستگی در لهستان بازی کرده بود، با اين تفاوت بزرگ که Nezavisnost ريشه ای در ميان کارگران صربستان نداشت و کاملاً دست پروردۀ «کنفدراسيون سنديکايی اروپا»(European Trade Union Confederation) بود- که اين خود يک گروه متشکل از اتحاديه های سوسيال دموکرات اروپای غربی است. در آن زمان در سايت ETUC دهها بيانيه مطبوعاتی Nezavisnost وجود داشت که در يکی از آنها با برگزاری تظاهرات عليه بمباران کارخانه ها و کارگران صربستان از طرف ناتو اعتراض شده بود.

از بزم سیه دستان هرگز قدحی مستان --- زهر است اگر آبی در کام چکانندت

چنانکه اجمالاً نشان داده شد، ديپلوماسی کارگری امپرياليسم يک واقعيت است، بخشی از محيط کار و پيکار ماست، بخشی از موانعی است که جنبش کارگری کشور ما بر سر راه خود دارد و بايد آگاهانه و هشيارانه به آن برخورد شود.
برخی می گويند فعلاً نبايد در اين باره حرف زد و نوشت، رژيم جمهوری اسلامی از آن سوء استفاده می کند و اين به امر مبارزات صنفی و طبقاتی طبقه کارگر لطمه وارد می سازد!!! ما با اين استدلال که شرمگينانه در سمت توطئه گران ايستاده است، موافق نيستيم. چرا؟
ايران کشوری است کثيرالملله. مسئله ملی يک واقعيت است. امپرياليسم برای استفاده از اين مشکل بسود اهداف خود برنامه ريزی و سرمايه گذاری کرده است. برخی از فعالين سياسی مليت های مختلف نيز ضمن دعوت از مداخله امپرياليسم برای حل مسئله ملی می گويند مردم مليت های مختلف ايران با ساز و دهل و گلاب و باقلوا از متجاوزين استقبال خواهند کرد. رژيم نيز ممکن است برای سرکوب آزادی ها از اين افراط گرايی غير دموکراتيک و ضد ملی در حل مسئله ملی سوء استفاده نمايد.

پديده انقلاب های مخملی يک واقعيت است. امپرياليسم در نقاط مختلف جهان برای تغيير رژيم بسود خود از آن استفاده کرده است، و طرح های مشخصی برای استفاده از آن در ايران دارد. رژيم جمهوری اسلامی نيز ممکن است برای سرکوب آزادی ها، هر نوع جنبش اصيل اجتماعی و مردمی را به انقلاب های مخملی نسبت بدهد.
کارگران ميهن ما در گير مبارزات صنفی و طبقاتی هستند و امپرياليسم هم سعی دارد اين مبارزات را بسمت مورد نظر خود سوق دهد. از طرف ديگر رژيم جمهوری اسلامی نيز ممکن است در راستای منافع خود، مبارزات صنفی و طبقاتی کارگران را به بيگانگان نسبت دهد.

چه بايد کرد؟ اعتقاد و باور ما اين است که می توان و بايد همه توطئه ها و ژست های «ملی»، «دموکراتيک» و «کارگری» امپرياليسم و
وابستگان آشکار و پنهان آن را افشاء کرد. از اين طريق است که توده های مردم دوستان و دشمنان خود را خواهند شناخت، و برای خنثی کردن هر نوع توطئه داخلی و خارجی عليه منافع خود به آگاهی لازم برای پيکار اجتماعی- سياسی مجهز خواهند شد.

با اين باور است که ما بر حسب ضروريات مبارزاتی، به اطلاع رسانی خود پيرامون ديپلوماسی کارگری امپرياليسم ادامه خواهيم داد و ايمان راسخ داريم که اين اطلاعات به فعالين و رهبران کارگری بالقوه و بالفعل در انتخاب راه درست دفاع از منافع مردم و زحمتکشان ايران کمک خواهد کرد، و زحمتکشان کشور ما با رای خود و براساس اطلاعات و داده های موجود تصميم خواهند گرفت.


پی نويس ها:
1- نگاه کنيد به:
http://www.omied.net/bs/Deshneh%20bar%20poshte%20jonbeshe%20kargari.htm

http://www.omied.net/bs/WFTU_Khaneh_Kargar.htm

2- نگاه کنيد به «مارکسيسم- لنينيسم و اتحاديه های کارگری»
http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/etehadieh.html

و «رابطه حزب و سنديکا در انقلاب ملی- دمکراتيک»
http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/hezbvasandika.html

3- «استقلال اتحاديه کارگری» سرمقاله «گاردين» 27 ژوئن 2007:
http://www.cpa.org.au/garchve07/1325edit.html

4- مارکس و انگلس، منتخب آثار، جلد 1، مسکو، 1962، صفحه 363.
5- لنين، «چه بايد کرد؟»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1901/witbd/iii.htm

6- همانجا
7- «آيا انقلابيون بايد در اتحاديه های ارتجاعی فعاليت کنند؟»:
http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/hezbvasendika.html

8- نگاه کنيد به کتاب «کارگران جهان متفرق شويد» نوشته بت سيمس
Beth Sims, Workers of the World Undermined: Workers of the World Undermined, South End Press, 1992.
9- متن نامه:
http://www.hartford-hwp.com/archives/61/076.html

جهت اطلاع بيشتر از اعتراضات جهانب نسبت به واکنش و موضع گيری رهبری
ITF نگاه کنيد به:
http://www.labournet.net/docks2/9708/caw.htm

10- جهت اطلاع از مواضع رسمی
ITF در باره اين موضوع نگاه کنيد به سايت آن:
http://www.itfglobal.org/flags-convenience/index.cfm

11-آنتونی کاريو، «کميته اتحاديه کارگری آزاد و سازمان جاسوسی آمريکا»:
http://findarticles.com/p/articles/mi_m0348/is_n1_v39/ai_20641656/pg_1

12- قوام نکرومه، «مکانيسم های نو استعمار»:
http://www.marxists.org/subject/africa/nkrumah/neo-colonialism/ch01.htm

13- «تايم»، «اتحاد مقدس» 24 فوريه 1992:
http://www.mosquitonet.com/~prewett/holyalliance2of2.html

14- «ضميمه شماره 10 گزارش کميته ورابط خارجی مجلس عوام انگليس»:
http://www.publications.parliament.uk/pa/cm199899/cmselect/cmfaff/349/349ap15.htm

15- در اين مورد «کنگره کارگری کانادا» استثناست. اين مرکز کارگری با صدور اعلاميه ضمن حمايت از مردم فلسيطن و حقوق ملی آنها، از جنگ اسرائيل عليه لبنان و فلسطين نيز انتقاد کرده است. جهت اطلاع بيشتر به سايت آن مراجعه نماييد:
http://canadianlabour.ca/index.php/international

16- نگاه کنيد به «آشنايي با جنبش سنديکايی ونزوئلا»
http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/ashnaiebasandika.html

«چالش های رو در روی سنديکاليسم جهانی»:
http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/sandikalism.html

«همبستگی ورشکسته: عملکرد
ICFTU, AFL-CIO, ILO, ORIT در هائيتی»:
http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/hamabategivarshekasteh.html

17- برای اطلاع بيشتر از نقش ديپلوماسی کارگری امپرياليسم در تجزيه يوگسلاوی نگاه کنيد به مجموعه مقالات زير:
http://www.hartford-hwp.com/archives/62/index-od.html

18- «گروه سنديکایی جهانی اعتبار نامه های هيأت يوگسلاوی را چالش می کند»:
http://www.hartford-hwp.com/archives/62/345.html

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics