نویدنو:20/04/1388                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

کارشناسان آن سوی آب ها در تار عنکبوت عدالت

نقدی بر مقاله " امپریالیست ها جنبش های انقلابی حقیقی را در آغوش نمی گیرند"*

اعتراضات ایران

سیاست های مشکوک[1] پیگیری شده از طرف سایت عدالت از مدت ها پیش برای ما در نوید نو روشن بود و ما به نوبه خود بارها جانبداری آن ها را از مسئولان دولت احمدی نژاد افشا کرده بودیم. انتخابات نهم فرصتی شد که درستی این افشاگری ها که برخی از دوستان ما را به خاطر آن به ملامت می نمودند و وحدت شکنی در صفوف چپ ارزیابی می کردند، به اثبات برسد. ما هم فاتحه ای برایشان خواندیم و پشت سرشان گذاشتیم. البته بسیاری از پیروان چنین طرز تفکر بیمارگونه ای به موقع مسیر خود را کج کردند و عملا از این جریان رسوا فاصله گرفتند. هنوز هم هستند اما کسانی که ترجیح می دهند همین خط را با چراغ های خاموش طی کنند.

علت اینکه ما هنوز هم مجبوریم به مطالب غیر مسئولانه مندرج در این سایت اگرچه به صورت برگردان مقالاتی از نویسنده های بی اطلاع از امور ایران در آن سوی آب ها پاسخ دهیم، تاثیر گذاری آن بر جنبش اعتراضی نیست. کسی این روزها وقعی به چنین مطالبی نمی گذارد. دلیل آن بدنام کردن چپ توسط این موضعگیری ها و مقالات در نزد جوانان است. به نظر می رسد نباید اجازه داد چپ در دید این مبارزان جوان هیولایی دیده شود که از کشتار آن ها خوشحال و خرسند است. به همین دلیل این پرت و پلاگویی ها را تاب نیاوردیم و به نقد مقاله ی برگزیده فوق پرداخته ایم.

 فاز اول – قبل از برگزاری رای گیری

مقاله در ابتدا به اثبات ضمنی پیروزی احمدی نژاد پرداخته می نویسد:

از انتخابات رياست جمهوری 12 ژوئن چشمهای جهان بر ايران متمرکز شده است. با حضور 42 ميليون نفر يا 85 درصد رأی دهندگان در پای صندوق های رأی، مشارکت بطور فوق العاده ای بالا بود. احمدی نژاد رئيس جمهور فعلی با 63 درصد آراء پيروز اعلام شد. ميرحسين موسوی رقيب اصلی احمدی نژاد خود را برنده و نتايج را تقلبی اعلام کرد. از آنموقع، ايران صحنه تظاهرات روزانه بوده است. پيروزی بزرگ احمدی نژاد غيرمحتمل نبود. (همه جا تاکید از نویدنو)

کن بالن Ken Ballen و پاتريک دوهرتی Patrick Doherty در نوشته ای که منعکس کننده نظر تحريريه «واشنگتن پست» است، در شماره 15 ژوئن آن روزنامه می گويد نتايج انتخابات نظرسنجی های قبل از انتخابات را تأييد می کند.* بالن و دوهرتی اظهار می دارند که «يک نظر سنجی کشوری از افکار عمومی که سه هفته قبل از رای گيری انجام گرفت نشان داد احمدی نژاد با تفاوت 2 به 1، بزرگتر از تفاوت واقعی پيروزی در انتخابات جمعه، جلوتر بود

نظرسنجی از 1001 پاسخ دهنده که بين 11 و 20 ماه مه ازطريق تلفن انجام گرفت، از احتمال خطای 3.1 درصد برخوردار بود. بودجه تحقيق از طرف «صندوق برادران راکفلر» تأمين شده بود. نه «صندوق برادران راکفلر» و نه «واشنگتن پست» را نمی توان به داشتن پيشداوری هواداری از احمدی نژاد متهم کرد.

بیائید ببینیم فاصله زمانی 11 تا 20 می میلادی (21تا 30اردیبهشت 1388)برای نظر سنجی چه زمانی ست؟ این تاریخ یعنی تنها یک هفته پس از آنکه خاتمی شال سبز را در مراسم انتخاباتی برج میلاد برگردن میر حسین موسوی انداخت و کمپین انتخاباتی واقعی میر حسین موسوی کلید خورد.

اگر کسی مبارزات انتخاباتی نهمین دوره ریاست جمهوری را از نزدیک دنبال کرده باشد، به خوبی متوجه است که کاندیدای اصلی پیش بینی شده ی اصلاح طلبان خاتمی بود و تمام تدارکات اصلی اصلاح طلبان حول حضوراو در انتخابات برنامه ریزی شده بود. وادار کردن تهدیدآمیز خاتمی به کناره گیری از انتخابات، بعد از استقبال غیر منتظره مردم در شیراز، یاسوج و بوشهر از خاتمی آن هم قبل از تعطیلات طولانی سال نو بحرانی را بوجود آوردکه تا اردیبهشت ماه ادامه یافت. در این زمان هنوز  چرخش ستادهای انتخاباتی اصلاح طلبان به طرفداری از موسوی کامل نشده بود. این زمانی ست که هنوز تیزر های انتخاباتی پخش نشده بود، مناظره های تلویزیونی برگزار نشده بود و جشن ها و نمایش های خیابانی و حضور واقعی و تاثیر گذار مردم در صحنه شکل نگرفته بود.

اگر دقت کنیم می بینیم که هدف حاکمیت از اعمال فشار برای کناره گیری خاتمی و در عین حال پذیرش کاندیداتوری میرحسین موسوی با برآوردی مشابه با "صندوق راکفلر" صورت گرفته است، و گر نه او هم به شکلی از همان ابتدا رد صلاحیت می شد، و گسترش غیر قابل تصور جنبش طرفداری از موسوی اساسا شکل نمی گرفت .اگر توجه کنیم که این جنبش عملا در طی همان هفته های بعد از نظر سنجی مورد ادعا اوج گرفت ، به روشنی عیارسفسطه انجام شده و استناد مضحک به نظر سنجی انجام شده -که اساسا مربوط به تاریخی نامربوط در روند شکل گیری جنبش انتخاباتی است - بر ملا می شود. به همین دلیل نسبت رای اعلام شده در نظر سنجی چه درست و چه غلط  نمی تواند هیچ گونه ربطی به روز رای گیری داشته باشد.

این شیوه استدلال دو معیاری که برای آشنایی خوانندگان مجبور به بازتاب نقل قولی طولانی از آن مقاله شده ایم، در سراسر مقاله تکرار می شود. اگر نمی شود «صندوق برادران راکفلر» را به هواداری از احمدی نژاد متهم نمود، آیا می توان انتشار چنین گزارشی را آن هم پس ازتقلب و اعتراضات وسیع خیابانی ، به معنی هواداری "صندوق" از میر حسین موسوی نامید؟! پس چرا نویسنده به طور ضمنی این کار را می کند؟

نویسنده مقاله می گوید :

"اگر ادعاهای آپوزيسيون درست باشد، اين می بايد تقلب انتخاباتی در يک مقياس بزرگ و گسترده بوده باشد. جالب اين است که آپوزيسيون تنها خواهان ابطال انتخابات است و نه بازشماری آراء مورد اختلاف... ما در موقعیتی نیستیم که بدانیم تقلب انتخاباتی و به چه میزانی صورت گرفته است".

سئوال اینجاست که اگر نتوانیم علیرغم تایید هر سه کاندیدای دیگر مبنی بر وجود تقلب گسترده، بپذیریم که تقلبی صورت گرفته، چگونه می توانیم مضمون اعتراضات بعدی را درک کنیم؟ اگر اطلاعات و مشاهدات شما – مقاله نشان می دهد سخت بی راه است - هم همچون ما حاکی از آن بود که در انتخابات تقلب وسیعی صورت گرفته است ،آیا باز هم از این کودتای انتخاباتی بعنوان یک کودتای سرخ و انقلابی حمایت می کردید؟ این نشان دهنده اوج بی اطلاعی و بی مسئولیتی– اگر نه گوئیم سوء نیت - نویسنده ی مقاله است.

باز در بخش دیگری گفته می شود :

صف نيروهای طبقاتی که پشت سر کانديداها قرار گرفتند بمراتب مهمتر از جزييات انتخاباتی است. پايگاه اجتماعی موسوی در درجه اول در ميان عناصر طبقات بالا و متوسط، روشنفکران، دارندگان تحصيلات عالی و دانشجويان است. پايگاه اجتماعی احمدی نژاد، از طرف ديگر، در درجه اول در ميان بخش های پايين طبقه متوسط، محرومين شهری و اکثريت اعضای تمام طبقات در استانها و مناطق روستايی است. نگاهی گذرا به عکسهای تظاهرکنندگان در دو طرف، اين ترکيب طبقاتی را تأييد می کند.

نمی توان فهمید چگونه می توان برای آرای دو کاندیدا یعنی موسوی و احمدی نژاد از آن سوی آب با چنین صراحتی ماهیتی طبقاتی قائل شد. آیا می توان با "نگاهی گذرا به عکس ها" به چنین ادعای گزافی رسید؟ باید پرسید کدام عکس ها. آیا عکس هایی که در سایت های پر از "جیغ و داد" طرفدار حکومتیان قرار گرفته است؟ آیا چنین شیوه ی استدلالی از طرف یک تحلیلگر خردگرا – حالا نمی گوئیم چپ – می تواند قابل قبول باشد؟ این صحیح است که در مناطق روستایی بسیاری استان ها (نه همه استان ها) رای احمدی نژاد بیشتر بوده (روستائیان 30% جمعیت کشور را تشکیل می دهند وجالب آن که نزدیک به 30درصد مشارکت افزونتر را دراین انتخابات شاهد بوده ایم)، ولی ظاهرا همین رای در میان کارگران صنعتی و نیروهای کار در شهر های بزرگ به شدت پائین تر بوده است. تازه باید متوجه بود که در مناطق دور افتاده روستایی علاوه بر پخش غیر قانونی پول قبل از انتخابات، به علت وجود خفقان شدید، امکان فعالیت سیاسی تبلیغاتی نه تنها در تمام طول این چهار سال حتی در دوران رسمی تبلیغات نامزدها نیزبرای کاندیداهای رقیب عملا وجود نداشته است. آیا نویسنده مقاله می داند که ایران کشوری ست که حتی همین روزنامه های تحت سانسور دولتی وخودسانسوری هم اجازه ورود به بسیاری شهرستان ها را ندارد. آیا اوج بی خبری در روستاها تاثیری در این رای بالاتر احمدی نژاد در بعضی از مناطق رای گیری نداشته است؟ چرا همین رای به احمدی نژاد در شهرهای بزرگ موجود نیست. آیا همه مردم در شهرهای بزرگ مرفه و سرمایه دارند؟ آیا اگر ادعا کنیم روستائیان بیشتر به احمدی نزاد رای داده اند، نباید از خود بپرسیم چرا همین کار از طرف طبقه ی کارگر صورت نگرفته است ؟ واگر گرفته است شواهد ما کدام است؟

مقاله در ادامه به مقایسه ی بسیار سرسری برنامه اقتصادی موسوی و احمدی نژاد بدون توجه واستناد به بحران اقتصادی داخلی قبل از آغاز بحران جهانی و به تعطیلی کشیده شدن بخش بزرگی از صنایع و بیکاری عظیم ناشی از این سیاست ها می پردازد و برباد رفتن صدها میلیارد درآمد کشور را ،که هدفمندانه برای خرید رای از آحاد مردم صرف شده ، عملا نشانه ی حمایت دولت از مردم زحمتکش روستا می نامد. این بخش آنقدر نا روشن است که من تنها با طرح یک سئوال آن را رها می کنم. آیا مجموعه پرداختی های صورت گرفته، چنددرصدصدها میلیارددرآمد های عظیم نفتی تصادفی در دوره زمامداری دولت احمدی نژاد است؟ اگر درصد بسیار اندکی است و سهم اصلی از این درآمد در جیب تاجران و بوروکرات های متحد دولت نظیر عسگراولادی ها و محصولی ها رفته که اتفاقا عکسشان نشان دهنده ثروتشان نیست و می تواند آدم را به اشتباه بیندازد، آیا چنین نتیجه گیری ای درست است؟ آیا بهتر نیست آن را همان "صدقه" ای بنامیم که به شکلی هدفمند برای فریب مردم پرداخت شده است. [2]

در زمینه سیاست خارجی نیز مقاله پایه و اساس درستی ندارد و  نقد افراط گری های صورت گرفته توسط این دولت را نادیده گرفته و به شکلی اعجاب انگیز اشاره به سیاست خارجی میرحسین موسوی را مکتوم می گذارد. آیا اگر فرض بگیریم یک طرف رقابت یعنی کاندیدای به "اصطلاح سازش ناپذیر" مورد توجه نویسنده  - محمود احمدی نژاد – سیاستی انقلابی داشته باشد که ندارد، آیا می شود نتیجه گرفت طرف دیگر غرب گرا و مثلا نوکر امپریالیسم است؟ آیا نویسنده ی مقاله نمی داند و نمی خواند که سیاست ها ی احمدی نژاد حداقل دوبار کشور را تا آستانه یک جنگ خانمانسوز  و مرگبار پیش برده است؟ آیا حمایت از این انقلابی گری های صدام حسینی و طالبانی قابل تامل نیست؟

در مقاله آمده :

"احمدی نژاد مطمئناً نماينده طبقه کارگر نيست. يک سمتگيری سوسياليستی، حرکت بسمت محو مالکيت خوصی طبقه سرمايه دار بر ابزار توليد، تنها سمتگيری حقيقی طبقه کارگر است. اما در چارچوب روابط سرمايه داری، خط سياسی احمدی نژاد درآمد و مزايای بيشتر برای محرومين را نمايندگی می کند."

انسان از خود می پرسد این دیگر چگونه تحلیل طبقاتی ای ست؟ اگر بخواهیم از این سیاست ها حمایت کنیم، باید بتوانیم نتیجه بگیریم که پیگیری سیاست های اعمال شده توسط آقای احمدی نژاد به ایرانی توسعه یافته تر، دمکراتیک تر و  برخوردار از عدالت اجتماعی بیشتر می انجامد؟ این الگوی توسعه چیست؟این شعارهای نیمه کاره ی بی پشتوانه نظری به چه معناست؟ آیا نویسنده به آمار شکاف های طبقاتی در طی این سال ها نگاهی انداخته؟ آیا می داند چه پول هنکفتی توسط ثروتمندان جامعه به یغما برده شده است؟ آیاهمین سیاست ها از طرف صدام حسین اجرا نمی شد و به جای سیب زمینی، پول و کیسه های آرد اهدایی صدام به خانه ی عراقی ها داده نمی شد؟

فاز دوم – اعتراضات به کودتای انتخاباتی


بخش دیگری از این مقاله به بحث پیرامون اعتراضات مردم و بازتاب آن در رسانه های خارجی و موضعگیری دولت های امپریالیستی آمریکایی و اروپایی اختصاص داردکه با استنادبه اخباربسیار تحریف شده رادیو تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی، نشان از بی اطلاعی عمیق نویسنده از سیر رویدادهای پس از انتخابات، درست همانند قبل از انتخابات، دارد. برای رسوا کردن مبانی این تحلیل ابتدا به چند استناد غلط آن اشاره می کنم و سپس به عیار چپ بودن دیدگاه نویسنده اش می پردازم. نویسنده مدعی ست :

"در روز 19 ژوئن، رهبر محوری، آيت الله خامنه ای، در نماز جمعه که با شرکت صدها هزار هوادار برگزار شد" .... "روز بعد، تظاهرکنندگان ضد-دولتی سعی کردند در مرکز تهران اجتماع کنند. منابع غربی تعداد آنها را 3000 نفر گزارش دادند." ... " در روز نگارش اين نوشتار، 21 ژوئن، هيچ گزارشی از تظاهرات مهم در تهران يا جاهای ديگر وجود نداشت."

این گزارشی از خیزش عظیم میلیونی مردم ما در تهران و شهرستان ها در طی دو هفته به روایت نویسنده است. از آنجا که همه ی ما درک عینی تری از آنچه رخ داده داریم، شاید این بهترین فرازی باشد که میزان وفاداری نویسنده به واقعیت ها را به ارزیابی بگذاریم. توجه داشته باشیم که او تعداد شرکت کنندگان در تظاهرات روز شنبه از انقلاب تا میدان ازادی را 3000 نفر اعلام می کند. طبعا اگر فرض شود تنها چند هزار نفری در اعتراض به تقلب انتخاباتی شرکت کرده اند، باید نتیجه گرفت آن تصاویر زنده پخش شده از طرف رسانه هایی نظیر بی بی سی یا وی او آ  در استودیوهای هالیوود ضبط شده و چنین کاری طبعا مداخله جویانه و محکوم است. اما جالب تر از این گزارش مختصر آن است که نویسنده عدم حمایت مردم از میتینگ های بعد از انتخابات احمدی نژاد 24 میلیون رایی را  عامدا نادیده می گیرد.

دفاع از پخش پارازیت توسط جمهوری اسلامی روی امواج تلویزیونی هم جالب توجه است که تا کنون آشکارا شاهد آن نبوده ایم که یک روشنفکر آمریکایی بزرگ شده در یک دمکراسی بورژوایی رشد یافته مدافع آن باشد. باید گفت در دوران ما این روش ها جدا از به شدت غیر اخلاقی بودنشان، کارایی زیادی هم به علت گسترش دنیای مجازی و رسانه های وابسته به آن ندارد و  دفاع از خفقان رسانه ای در هر شکل و شمایلش ننگ آور  است.

واقعیت چیست؟ مجموعه گزارشاتی که بی بی سی و وی او آ و  از روی دست آن ها دیگران از وقایع کشور در طی این روزها نشان داده اند، چیزی جز تصاویر ارائه شده توسط شرکت کنندگان در این اعتراضات نبوده است که با همه ی گستردگی اش، تنها بخش بسیار اندکی از رویدادها را پوشش داده است. برای مثال تصویری از تظاهرات و اعتراضات در بسیاری از شهر ها و محلات بویژه پائین دست شهری به علت وحشت تماس با خارج از کشور، رویت نشد.  برای مثال حمله نیروهای ضد شورش برای جلوگیری از بستن بازار تهران، شورش در نازی آباد، اعتصاب کارگران در کارخانه های مختلف یا استان کردستان، تظاهرات در شهرهای کوچک تر نظیر زنجان یا همدان را ما در این رسانه ها ندیده ایم. دلیل آن هم این است که فیلمی از داخل به این شبکه ها ارسال نشده است.

میز گردهای این رسانه ها هم تا کنون خط و رفتار خاصی را به داخل کشور سرایت نداده است. همین دیروز  شاهد تظاهرات برای گرامیداشت سالروز 18 تیر بودیم که اساسا ریشه در وقایع 10 سال قبل داشت. در تمام تظاهرات موضعی اما گسترده در اطراف دانشگاه تهران هیچ شعاری خارج از جنبش آزادیخواهانه اخیر داده نشد و شعار یا حسین میر حسین علیرغم عدم شرکت سران اصلاح طلب در این تظاهرات بسیار برجسته بود. این در حالی ست که بسیاری از شخصیت های سیاسی غربگرای همکاری کننده با این رسانه ها به شدت علاقمند بوده اند به قول معروف عبور از موسوی را به نوعی سازمان بدهند.

تنها نتیجه واقع بینانه ای که می توان از سیر رویدادها در این زمینه گرفت آن است که این رسانه های شرکتی جهانی نیستند که برای مردم ما تکلیف تعیین کرده اند، بلکه این جوانان آگاه، خلاق و مبارز ما بوده اند که از ظرفیت های موجود این رسانه ها برای بازتاب مبارزاتشان به خوبی بهره گرفته اند.

موضعگیری های انجام شده در برابر این کودتای آشکار توسط دولت های امپریالیستی نیز بسیار کم اهمیت تر از آنی بوده که بشود نام آن را حمایت از مبارزات مردم ما گذاشت. تصور می کنیم موضعگیری جی 8  را صاف و پوست کنده چیزی جز  پذیرش و به رسمیت شناختن دولت کودتا نتوان قلمداد کرد.

گفته می شود :

در تاريخ موردی وجود ندارد که يک جنبش انقلابی حقيقی از طرف دولتهای امپرياليستی جهان پذيرفته و حمايت شده باشد. مواردی وجود دارد که در آنها دولتهای امپرياليستی موقتاً با يک جنبش کمونيستی يا مترقی يا حتا با يک دولت سوسياليستی برای مبارزه با «دشمن» مشترک وارد قرار و توافق شده باشند. نمونه هايی از اين در دو جنگ جهانی وجود دارد. موقعی که کل جهان امپرياليستی در حمايت از يک جنبش اعتراضی-که خواهان سرنگون کردن دولتی است که تا لحظه هدف «تغيير رژيم» بوده است- صف می بندند، می توان مطمئن بود که آنها می دانند که اين به اصطلاح انقلاب در واقع حرکتی به راست است.

این گزاره نیز گزاره درستی نیست. کجا این جنبش خواهان سرنگونی کل حکومت بوده؟ کجا کل جهان امپریالیستی در حمایت از این جنبش برخاسته؟ حقیقت آن است که حداقل یکی از این امپریالیست ها یعنی روسیه و یکی دیگر از قدرت ها یعنی چین خواهان سرکوب این جنبش بوده و به آن یاری رسانده است. این دو کشور با عراق صدام حسینی نیز همین کار را کردند.

سوابق تاریخی نیز حداقل در مورد خود تشکیل جمهوری اسلامی جز این است. همین امپریالیست های غربی بر اساس اسناد و شواهد، درست از هنگامی که با تزلزل غیر قابل کنترل رژیم شاه مواجه شدند، سعی در تسریع انقلاب برای گرفتن فرصت از نیروهای رادیکال انقلابی کردند و مجموعه تریبون هایی که به آیت الله خمینی در پاریس داده شد و دخالت هایی که برای دست کشیدن ارتش از شاه و پیوستن به رژیم در حال تاسیس صورت گرفت بر کسی پوشیده نیست و در اسناد منتشر شده توسط خود رژیم نیز بازتاب دارد. بعلاوه استفاده وسیع و گسترده از برهان معروف خلف و نیز اینکه یک جنبش اعتراضی را یا باید جنبش انقلابی تمام عیار زحمتکشان بشناسیم و یا مخملی نیز  هرچه باشد یک روش دیالکتیکی و مارکسیستی نیست و از مطلق گرایی های برخوردار است که انسان را به تامل وا می دارد.  

مقاله که گویا از قبل نتیجه هایش را گرفته سئوال می کند :

چگونه طبقات صاحب امتياز در يک جامعه می توانند يک جنبش «انقلابی» را که در صدد کاهش يا حذف مزايا و خدمات به محرومين و طبقه کارگر است، رهبری کنند؟ برنامه موسوی اين است! و اين برنامه در ميان طبقات صاحب امتياز که در خيابانها بوده اند، مقبوليت دارد.

اینکه چگونه تشخیص دادید طبقات صاحب امتیاز در خیابان ها بوده اند را درک نمی کنیم !– حتما این بار از روی فیلم ها. معلوم نیست نویسنده مقاله بر چه اساسی چنین سخن گزافی را می گوید. ما هیچ سرمایه دار حتی متوسط و کوچکی را نمی شناسیم که در جنبش شرکت کرده باشد، در اطراف ما همه اعتراض کنندگان از نیروهای کار اند. باور همه ی آن ها اتفاقا ضرورت سلب رانت های عظیم به یغما رفته توسط حکومتیان و شکل گیری یک دولت قانون گرا و مردمی ست. آن ها اتفاقا موسوی را درست به خاطر همین باورهایش به رهبری جنبششان پذیرفته اند و او را شخصی ملی و مردم گرا می شناسند.  هیچکس موسوی را فردی غربگرا و طرفدار سرمایه داران نمی شناسد. او از معدود افراد طراز اول جمهوری اسلامی است که دستی در رانت خواری نداشته است. او روشنفکری مترقی به نظر می رسد و در تمام مصاحبه ها و موضعگیری هایش ضرورت دفاع از منافع کشور در مقابل نیروهای غارت گر جهانی را گوشزد کرده است. او تنها کسی است که به هنگام تفسیر وارونه اصل 44 ، مجلس تشخیص مصلحت نظام را به اعتراض ترک کرد و همزمان با سیاست های خصوصی سازی مصوب آن مجلس در یک سخنرانی برای دانشجویان مخالفت کرد. این همان خصوصی سازی ای است که در زمان مورد بحث هیچ مخالفی در بالایی ها نداشت و در دوره احمدی نژاد ده ها برابر سرعت گرفت. نکته دیگر اینکه همه نیروهای چپ و تمام سازمان های سیاسی چپ شناسنامه دار در این انتخابات یا در مرحله بعد یعنی جنبش اعتراضی شرکت کرده اند. آن ها برخوردار از کدام امتیاز جز سرکوب، شکنجه، محرومیت اجتماعی و تحقیر بوده اند؟ فکر می کنیم اگر نویسنده هم از برخی امتیازات سی ساله چپ های سرکوب شده و زخمدار در جمهوری اسلامی برخوردار می شد، قطعا چنین حرف های تلخ و بدنام کننده ای را بر زبان نمی آورد.

در ادامه مقاله آمده است:

موسوی، کانديدای اصلی بازنده در انتخابات ايران، مُهره امپرياليستی نيست. همانطور که بسياری از تظاهرکنندگان و حاميان آنها آشکارا گفته اند، تظاهرات از زمان انتخابات راجع به موسوی نيست. تظاهرات به عامل متحد کننده عناصری در جامعه ايران، که عمدتاً از طبقات صاحب امتياز هستند، عليه رژيم جمهوری اسلامی و به هواداری از يک رژيم سرمايه داری طرفدار غرب تبديل شده است.

اگر تظاهرکنندگان بتوانند جمهوری اسلامی را بی ثبات و نهايتاً سرنگون کنند، نتيجه مطمئناً يک رژيم مستقل، هوادار کارگران نخواهد بود.

چرا و چگونه چنین نتیجه گیری ای انجام شده است.  آیا این بدان معنی ست که مطابق برهان های بکار رفته در مقاله، دولت احمدی نژاد و حامیانش در رهبری یک دولت مستقل هوادار کارگران است؟ اگر چنین باشد، چگونه است که تمام تشکل های کارگری زیر سرکوب موجود ، این دولت را به علت پایمال کردن حقوقشان محکوم کرده اند و حتی تشکل های کارگری رسمی یعنی خانه کارگر وشوراهای اسلامی کار نیز از موسوی حمایت کرده اند. براستی چرا بر خلاف رسم سی ساله جمهوری اسلامی تظاهرات طرفداران این دولت در سراسر کشور با شکست مواجه شد و هیچکس عملا برای دفاع از این دسته گل محمدی به خیابان نیامد تا صدای معترضین خاموش شود؟

و نکته آخر اینکه دفاع از سرکوب وحشیانه و غیر انسانی اعتراضات مسالمت آمیز و همراه با سکوت مردم ، و کشتار ده ها نفر جوانان پسر و دختر بی دفاع به ضرب گلوله مستقم و شکنجه وسیع افراد دستگیر شده، به هر بهانه ای هم که باشد، کاری غیر اخلاقی و غیر قابل قبول است. نویسنده مقاله و مترجم رسوای آن باید متوجه جنایتی باشند که با این کار خود مرتکب می شوند. بویژه که به دروغ نام چپ را بر خود گذاشته اند.



*- http://www.edalat.org/sys/content/view/3398/1/

1- آخرین مورد آن زمانی بود که نویدنو به دلیل موضع گیری عدالت در حمایت از احمدی نژاد ،فاتحه ای برای عدالت نوشت وآنها در برابر با جعل عنوان برای مقاله رفیق ما هاتف رحمانی که آن را بارها بدون هیچ نقدی در بزنگاه هایی که گیر می افتادند درج کرده بودند باز هم  باعنوان جعلی "انقلابیون مخملی" درج کردند.عدالت زمانی دست به این اقدام زد که سپاه با "طرح مبارزه با انقلاب مخملی" دو سه روز قبل از آن تاریخ هل من مبارز می طلبید این کار عدالت جز سقوط اخلاقی تا ورطه ی آدم فروشی معنای دیگری نداشت وندارد.

http://www.edalat.org/sys/content/view/3307/ 

 برای افشای برنامه های اقتصادی دولت احمدی نژاد به مقالات متعدد سایت نوید نو رجوع کنید [2]

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

                            


Free Web Counters & Statistics