نویدنو - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها -  -دیدگاه نظری - ویژه نامه
نگاهی به شرايط پيش رو

نویدنو:25/8/1385

توضیح نویدنو: در چها رچوب بازتابانیدن تفکرات حاکم بر طیف های گوناگون جنبش مدنی ایران،وفراگیر کردن امکان دسترسی به این تفکرات، در راستای تعمیق گفتمان موجودوکشاندن امر ذهنی به عرصه تقابل عینی وعملی بااین تفکرات برای رهیافتی همه گیر ، نوید نو اقدام به انتشار این نظریات می نماید. ضمن تاکید بر این که در این گفتارها هم از امور موهوم وبدون تعریفی چون چپ رادیکال ، چپ سنتی ، چپ پوپولیست وغیره  که تاکنون مدعیان آن هیچ توضیح وتفسیر روشنگری از آن ارائه نکرده اند، بسیار سخن گفته می شود. نویدنو امیدواراست نسبت به تعریف یا باز تعریف علمی اصطلاحاتی از این دست از جانب طراحان آن اقدام روشنی انجام گیرد تا بتوان در فروغ روشنایی تعاریف مشخص از پوشتک واروی مدعیان دروغین جلو گیری وماهیت آن را افشا کرد. نویدنو ضمن امادگی برای درج این گفتارها ، علاقمندان را به گفتگو در این زمینه دعوت می نماید.

 

نگاهی به شرايط پيش رو
بهروز کريمی زاده

دانشجوی اقتصاد دانشگاه تهران

 
بيش از يک سال و نيم از انتخابات رياست جمهوری در سال 1384 نمی گذرد که با تحولات بسياری در سياست داخلی و خارجی نظام روبه رو هستيم.
به گونه ای خلاصه سعی می کنيم نگاهی به اين تحولات در سطح سياست داخلی و خارجی داشته باشيم تا به يافتن راهی برای چگونگی عمل جنبش های اجتماعی نزديک
تر گرديم. جمهوری اسلامی از ابتدا بر دو بن متفاوت اجتماعی - سياسی قرار گرفت. بُن اسلام سياسی و پايه بورژوايی حکومت که ضرورت های جامعه سرمايه داری ايران را به جمهوری اسلامی تحميل می کرد.
جمهوری اسلامی از ابتدا به صورت يک دولت نامتعارف سرمايه ظهور کرد و از همان ابتدای شکل گيری آن معضل بخشی از حاکميت، بورژوازی ايران و نظام جهانی سرمايه تبديل آن به يک حکومت متعارف سرمايه بوده است. ( رجوع کنيد به مقاله آقای شاهو رستگاری در همين شماره)
اما اکنون صورت مساله دوره حاضر چيست؟ هر دو جناح به ضرورت تبديل جمهوری اسلامی به يک حکومت سرمايه داری متعارف و برقراری رابطه ای خوب با نظام بين الملل پی برده
اند، اما مساله بر سر حفظ شکل بندی سياسی حکومت و حفظ حاکمين در جريان اين تحول است.
جناح اصلاح طلب و نزديک به بورژوازی ايران تز تعامل و همکاری با نظام بين الملل و استحاله تدريجی در داخل را در سر می پروراند و جناح معروف به اصول گرا مبتنی بر ,بُن اسلام سياسی, تز تحميل خود به نظام جهانی را برای حفظ نظام منطقی می دانست. پيروزی طرفداران اين تز يعنی "تحميل نظام به فضای بين
المللی" پس از به قدرت رسيدن احمدی نژاد از طريق کشمکش بر سر مسائل هسته ای خود را به نمايش گذاشت.
در موقعيت فعلی می توان سياست خارجی جمهوری اسلامی را در تامين منافع نظام نسبتاً موفقيت آميز دانست. آمريکا در تشکيل جبهه واحدی عليه جمهوری اسلامی ناموفق بوده، نيروهای نظامی آمريکا در عراق و افغانستان کاملاً زمين گير شده اند و در دو ماه اخير بيشترين تلفات را در دو کشور ياد شده داشته
اند. جنگ لبنان که با پيروزی نسبی اسلام سياسی به نمايندگی حزب الله به پايان رسيد و در نهايت تحريم های اقتصادی ايران نيز با توجه به مقاومت روسيه و چين به نظر بسيار ضعيف تر از آن می آيد که فشاری بر جمهوری اسلامی به حساب آيد. (هر چند در صورت طولانی شدن بازی منتظر نتايج ديگری بايد باشيم)
سياست خارجی دولت نهم بسيار کارآمدتر از آن چيزی است که مفسرين و تحليل گران بيان می نمودند. (البته بايد ذکر کرد اين کارآمدی بيش از هر چيز راستای تامين منافع حاکميت قابل تعريف می باشد. نه منافع مردم.)
سياست داخلی دولت نهم در داخل کشور بر دو پايه استوار بود. در مرحله اول بستن فضا، جلوگيری از هر گونه تحرک مخالفين و اپوزيسيون در داخل کشور و سرکوب هر نوع حرکت يا جنبش اجتماعی. (از جنبش کارگری گرفته تا جنبش زنان وجنبش دانشجويی)
پايه دوم اين سياست مبتنی بر از بين بردن زمينه
های نارضايتی با اهرم های اقتصادی بود. امکانی که افزايش قيمت نفت درخدمت دولت قرار داده بود.
سياستهای اقتصادی دولت نهم نه نابودی طبقه متوسط را هدف قرار داده بود و نه چيز ديگری را، بلکه دو هدف افزايش رفاه اجتماعی و آمادگی مقابله با تحريم
های بين المللی را در دستور داشت. اين سياست ها موقتاً منجر به اخلال در منافع بورژوازی ايران خواهد شد، اما در اصل نه تنها هيچ سمت و سوی ضد بورژوايی يا ضد سرمايه داری ندارد، بلکه در طولانی مدت نتيجه آن ابقای نظم بورژوايی کنونی و سرکوب جنبش طبقه کارگری است (که بار ديگر در حال سر بر داشتن از زمين خون آلودی است که با همکاری ليبرال ها و مکتبی ها دو دهه پيش در آن به خاک سپرده شده بود.) در تاييد اين تحليل به "ابلاغ سياستهاى كلى اصل 44 قانون اساسى" توسط عاليترين مقام کشور و صدها نمونه ديگر می توان اشاره نمود.
اين سياست ها عملاً در هدف افزايش رفاه اجتماعی به شدت ناکارآمد از آب در آمدند و سياست داخلی احمدی نژاد را به شدت با خطر مواجه ساخته است. نارضايتی وسيع طبقه کارگر و ديگر طبقات محروم، اعتصابات وسيع در کارخانجات، رشد وسيع تشکل های کارگری مستقل در تهران و شهرستان ها، همه نشانگر گسست بيش از پيش دولت نهم و طبقه کارگر و جلو آمدن اين طبقه به عنوان عامل اصلی تحولات آتی ايران می باشد.
در اين ميان بورژوازی ايران و متحدانش در حال از دست دادن وزن خود در توازن طبقاتی فعلی به نفع طبقه کارگر و متحدانش هستند. اين مسئله بورژوازی و نمايندگان سياسی اش را روز به روز از لحاظ سياسی نيز کاملاً به آمريکا و توان نظامی اش وابسته نموده. بورژوازی و اپوزيسيون راست (ليبرال) از هر پراتيکی در شرايط امروز ايران خود را ناتوان می بينند و در عين نفرت از راديکاليسم، (حضور مردم در سياست می تواند به معنای ناقوس مرگ بورژوازی و نيروهای ليبرال در صحنه سياسی ايران باشد). مشی حرکت خود را سکوت در مقابل سرکوب ها، استقبال از مرگ جنبش های اجتماعي، زدن رقيب سياسی و طبقاتی خود (يعنی چپ) قرار داده اند تا به خيال خودشان تا رسيدن تانک های آمريکايی و بر پايی دموکراسی توسط آمريکا بتوانند اندکی زمان از جمهوری اسلامی بخرند.
اين ميان بايد راهی در مقابل طبقه کارگر، زنان، دانشجويان و ديگر انسان
های آزادی خواه و ستمديده ای که جنگ و سرکوب وسيع، خفقان و... بر زندگی اشان سايه افکنده نشان داد. آيا می توان به دولت و ارتش آمريکا اميدوار بود؟ آيا به شاهزاده رضا پهلوی ها می توان اميدوار بود؟ آيا در انتخابات بعدی بايد به آغوش رفسنجانی و مشارکتی ها بازگرديم؟
راه برون رفت از اين شرايط ايجاد خط سومی است در مقابل استبداد و سرکوب از سويی و از سوی ديگر در برابر آمريکا و اپوزيسيون راست ايران، جبهه ای که مخالفت با فضای جنگی و مقابله با تحميل اين فضا به جامعه از اهداف و شعارهای استراتژيک آن است.
جنبش های اجتماعی طبقه کارگر، زنان، دانشجويان و ديگر جنبش ها يا نيروهای آزادی خواه پايه های اصلی تشکيل اين خط را شکل مي
دهند. اين نيروها در عين احتراز از هر گونه ائتلاف يا نزديکی با نيروهای آمريکايی و استبداد حاکم، با تاسيس تشکل های صنفي، اجتماعي، سياسی (و هر آن چيز ديگر که همچون يک سنگر از اعضای خود در مقابل هجوم نيروهای سياه، بتواند حفاظت نمايد) اقدام ميکنند.
اين شيوه عمل محتاج کنارگذاشتن ديدگاه
های ,نخبه گرايانه, و ,تغييراز بالا, می باشد. (که ليبرال ها و دوم خردادی ها در اين سالها به اين گونه ترويج و عمل کرده اند.) به عبارتی ديگر همه جنبش های اجتماعی در بطن يک کشمکش طبقاتي وسيعتر و عميق تر قرار دارند که بايد در بين هژمونی هر يک از اين طبقات بر خود يکی را انتخاب نمايند. بورژوازی ايران در جريان اصلاحات بی کفايتی و خيانت پيشگی اش را بار ديگر در پيشگاه تاريخ به همگان ثابت کرد و اين بار طبقه کارگر است که با گسست از چپ سنتی و پوپوليست گذشته بايد سعی نمايد با رهبری درستی اين جنبش ها را به مقصود برساند.
مبارزه برای تحقق خواست های دموکراتيکی چون ,آزادی تشکل
ها,، ,آزادی بيان و لغو سانسور,، ,به رسميت شناختن حق اعتصاب و اعتراض, و... در ليست مطالبات اصلی اين جبهه است که اتفاقاً توسط نيروهای اين جبهه به هيچ روی تحت عناوينی چون تغيير نقطه ثقل تعيين سرنوشت از عرصه داخلی به عرصه بين الملل مورد معامله قرار نمی گيرد. کسانی که چنين عناوينی را مطرح ميکنند، خواسته يا ناخواسته سرنوشت مردم را با دست خود به نيروهای نظامي، ارتجاعي، سياه و... می سپرند. در حالی که اساسيترين هدف در دوره حاضر آماده کردن مردم برای دخالت در تعيين سرنوشتشان و در دست گرفتن آن است.
به عبارتی پاسخ منفی به حمله نظامی يا هرگونه دخالت خارجی و مقاومت در مقابل استبداد و سرکوب داخلی دو وجه استراتژی واحدی است که در آن پيگيری مستمر خواسته ها و مطالبات مردم به صورتی مستقل و بر پايه نيرو های مردمی پيگيری ميشود.
در حاشيه(ليبرال ها هم بخوانند!):
اخيراً حملات وسيعی از طريق تريبون ها و شخصيت های مختلف (از عالی ترين مقام مملکت تا دون پايه های دور و بر تحکيم و سلطنت طلبان و مدعيان ليبراليسم وطنی) به چپ و به خصوص مواضع چپ راديکال صورت گرفته است که اين امر بيش از هر چيز نشانگر واقعيت چپ راديکال در جامعه امروز ايران است که با توجه به مواضع آزادی خواهانه و برابری طلبانه آن خطر فراگير شدن آن يا همين توان بالفعل محدود کنونی اش هم ديگران را به شدت مضطرب نموده است.
اين حملات از جانب نيروهای راست بيش از هر چيزی (اميدوار بوديم اين حملات بيشتر ناشی از دغدغه ای جهت رشد و تعالی جنبش دانشجويی از لحاظ نظری باشد) عصبيت بورژوازی ايران بر اثر ناتوانی ذهنی و عملی اش در مواجه با نمايندگان تحميلی اش را نشان می داد. عقيمی جريان راست در ايران چه از لحاظ نظری و چه به لحاظ عملی امری است که ريشه در خاستگاه طبقاتی اين ديدگاه دارد و در اين ميان تنها عملی که می توانند حول آن ديدگاه و عمل خود را منسجم کنند، حمله به دشمن طبقاتی اشان يعنی پرولتاريا و نمايندگان سياسی آن يعنی چپ راديکال می باشد.
در اين جا تنها به چند توهين و مهمل صادره از آن جنابان پاسخی در خور داده خواهد شد تا اندکی از توهمات اين افراد بکاهيم و در ادامه نيز مباحث نظری فارغ از شيرين کاری های آقايان! بر روال سابق در اين شماره و شماره های آتی پی گرفته خواهد شد.
1-در باب پرداخت هزينه : اين مسئله که چپ ها در تاريخ ايران يا در دوره مشخصی به طور مثال در حوادث خرداد ماه گذشته هزينه کمتری از جريانات راست پرداخته اند بيشتر به يک شوخی شبيه است يا به وقاحت غريبی در وارونه جلوه دادن حقايق نياز دارد. به نظر ما مسئله بسيار روشن است، آقايان دست پيش را گرفته اند تا پس نيفتند. در رابطه با احکام کميته انضياطی با همه به صورت يکسان برخورد شد و نيروهای چپ نيز هزينه خود را پرداخته اند و جالب است که بعضی از دانشجويان بازداشتی در خرداد ماه امسال نيز به اين طيف تعلق داشتند. يادآوری تعلقات زندانيان سياسی اخير نيز بعيد می دانم لازم به يادآوری داشته باشد. طرفداران حقوق بشر عزيز نيز که ظاهراً نسبت به دهه 60 دچار آلزايمر شده اند. متاسفانه اتهامات ديگری مبنی بر نزديکی بعضی افراد به حاکميت يا مشکوک بودن بعضی ديگر صورت می گيرد که اين مباحث به قدری سخيف است و از زبان افرادی بيان می گردد که احتياج به سخنی در اين زمينه نيست.(هر چند در اين زمينه نيز گفتنی ها بسيار است!)
2- در باب دموکراسی خواهی!: از ديدگاه ما مسئله بسيار روشن است. چپ راديکال به مطالبات دموکراتيک و آزاديخواهانه متعهد است و اين مطالبات در چارچوب مبارزات طبقه کارگر و يک استراتژی سوسياليستی پيگيری می نمايد. اما خود را مفتخر می داند که حاضر به عضويت و همکاری در هيچ جبهه مشترکی با سلطنت طلبان و نيروهای آمريکايی يا نيروهايی که از هر گونه دخالت خارجی در ايران حمايت می نمايند (اين دخالت از تحريم تا دخالت نظامی را شامل می شود) نمی باشد. چپ راديکال چنين نيروهايی را زمينه ساز عراقيزه کردن ايران و تبديل ايران به زمين بازی گانگسترهای قومي، مذهبی و نظامی می داند.
چپ راديکال مطالبات آزادی خواهانه و دموکراتيک را در چارچوب چوب جنبش های اجتماعی و پروسه دخالتگری مردم در سرنوشتشان را قابل پيگيری و تحقق می داند و تحقق نهايی آن را در برقراری سوسياليسم می يابد.
اگر تنها تعبير رئال و واقعی از آزادی خواهی و دموکراسی تعبير بوش و نئوکنسرواتيسم کنونی است که اين بيشتر تقويت موضع بن لادن از آب در خواهد آمد!
نه خير آقايان! اين دو قطبی کاذب را که يا بايد نظم تحميلی آمريکا را با جنگ افروزی ها و نابودی بنيادهای مدنيت جامعه پذيرفت و يا بايد تروريست های اسلامی و بمب و ترور آنها را، ميليون ها انسان آزادی خواه و برابری طلب به يمن حضور و قدرت طبقه کارگر و نمايندگان سياسی آن نخواهند پذيرفت.
آری! دنيای ديگری ممکن است.
در پايان يادآور می شويم برای آنکه اعتراف شود عده ای شرايط کنونی را نه می توانند تحليل کنند و نه می توانند برای آن راه حلی پيدا کنند ، اين همه احتياج به معلق های تئوريک و فحاشی به ديگران ندارد! اضمحلال و پوچی ليبراليسم و بورژوازی ايران را به شيوه ای بهتر از آن چيزی که خود به نمايش می گذارند، نمی توان بيان کرد.

به اميد دنيايی انسانی

منبع : روشنگری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics