حال و روز كارگران افغانى در ايران چگونه است؟
دنيای اقتصاد:اميرهادی انواری:زمستان برای همه، شب چله، شب عيد است و برای
بچهها برفبازي؛ اما آغاز دی ماه، برف و باران، هوای سرد برای کارگران
ساختمانی معنايی ديگر دارد. روزها کوتاهتر شدند زمينها خيس هستند.
کارگر فصلي، در اين فصل ديگر کاری ندارد. استادکارها که کاشی کار و گچکار
و ... هستند در زمستان نازک کاری ساختمانها را انجام ميدهند. اما کار
برای کارگر ساده ديگر نيست، يا اگر باشد خيلی کم است. اکثر کارفرمايان در
زمستان پروژههای خود را متوقف ميکنند و به انتظار پايان زمستان
مينشينند.
حالا صف بلند کارگران فصلي، ميدان بوستان فرحزاد، ميدان صادقيه، ميدان
انقلاب،هاشمى و.. صبح زود ساعت 7 ديدن کارگران تيشه و کمچه به دست در اين
مراکز چيز غريبی نيست. مهاجرانی از شهرستان به اميد کار به تهران آمدند.
چند روزی که از اول دی بگذرد و تا ساعت 12 ظهر منتظر کار بمانند، خودشان
منصرف ميشوند و ميروند. کافی است جلوتر از يکی از محلهای تجمع اين
کارگران يک خودرو توقف کند، به سرعت به سمت خودرو هجوم ميآورند، حالا برگ
برنده دست کارفرما است. کارگری که در تابستان با 10هزار تومان هم کار
نميکرد، حالا با روزی 6هزار تومان هم راضی شده. صرفنظر از پروژههای
بزرگ ساختماني، در پروژههای کوچک و تعميرات منازل قديمي كه در واقع کارگر
از هيچگونه بيمه و تضمينی برخوردار نيست.
جنگ ايرانی و افغانی
اگر به صفهای کارگران ساختمانی دقت کنيد، کمتر کارگر افغانی در بينشان
خواهيد ديد. کارگر افغانی که کارت داشته باشد، اکثرا کار ساختمانی انجام
نميدهد، اما کارگر افغانی بدون کارت، چون خارجی غير قانونی به حساب
ميآيد، مجبور است فقط در پروژههای ساختمانی به عنوان کارگر ساده کار کند،
يا برخی خدمات شهرداری را که توسط پيمانکاران اجرا ميشود، انجام دهد.
در واقع کاری که کارگران افغانی انجام ميدهند هيچ کارگر ايرانی حاضر به
انجام آن نيست. کارفرما هم به خوبی از اين موضوع مطلع است. اگر برای يک
کارگر ايرانی اتفاقی در محل کار بيافتد، خود کارگر و خانواده وی ميتوانند
از طريق قانونی عليه کارفرما اقدام کنند.
تنها ظرف يک ماه گذشته چهار کارگر افغانی در تهران مردند، دو کارگر افغانی
که به طرز مشکوکی در يک کارگاه ساختمانی نيمه کاره واقع در خيابان ابوسعيد
سوختند.
حادثه ديگر 15 آبان ماه در بلوار فردوس اتفاق افتاد، دو كارگر مشغول حفارى
چاهى در خيابان ابراهيمى ـ بلوار فردوس شرقى ـ بودند كه ناگهان ديواره چاه
شكاف برداشت و فاضلاب انبار چاه قديمى و مجاور آن به داخل چاه در حال احداث
وارد شد و همين موضوع باعث شد تا كارگران زير آوارها محبوس شوند.
در صورت بروز چنين حوادثی کارگر ايرانی يا خانواده او به راحتی ميتوانند
مدعی حقوق خود از کارفرما باشند. اما کارگر افغانی که کيلومترها از خانواده
خود دور است، در صورت شکايت از کارفرما، خود متهم است. بنابرين برگ برنده
هميشه در دست کارفرما است، اگر کارگر شانس داشته باشد و کارفرمای خوبی
نصيبش شود، ممکن است بنا به حس انسان دوستی يا ترحم مشکلات او را در نظر
بگيرد و اگر نه او از هيچگونه حقوق قانونی در برابر کارفرما برخوردار
نيست.
بنابراين کارفرما ترجيح ميدهد از کارگر افغانی کم دردسر استفاده کند، اکثر
کارفرمايان اعتقاد دارند کارگر افغانی خوب کار ميکند، اما کارگر ايران
برای کار بهانه تراشی ميکند.
ولی کارگران ايرانی هم راه مقابله با اين دستهای افغانی را که در بازارشان
آمده به خوبی بلدند، حالا يک کارگر افغانی هم جرات حضور در بين کارگران
ايرانی را ندارد و به سرعت و شدت از جمع کارگران ايرانی طرد ميشود.
کارگران ساختمانی افغان اکثرا کارهای ساختمانی سخت، نظير حمل مصالح
ساختماني، حفر چاه و تخريب را انجام ميدهند. کارفرماها و استاد کارها
ترجيح ميدهند آنها را در ردههای استادکاری مثل کاشيکاری و گچکاری و
قالب بندی وارد نکنند. دستمزد يک روز کار
8 ساعته يک کارگر ايرانی در حال حاضر بايد حدود 12هزار تومان باشد. اما
با توجه به فصل زمستان کمتر از اين پرداخت ميشود. اما دستمزد کارگر افغانی
هميشه روزی 8هزار تومان بوده حالا با آمدن زمستان آن 8 هزار تومان خيلى
پايينتر آمده است. دستمزد حفر هر متر چاه هم برای کارگر افغانی از 5 تا
8هزار تومان متغير است.
خانه کارگری
آنها که کارفرمايشان در کانکس جايشان داده، وضع خيلی خوبی دارند. در
کنار پروژههای ساختمانی حتما اتاقکهای کوچکی را ديديد، اين اتاقکها محل
اسکان کارگران است که با حداقل امکانات و بهداشت ساخته شدند.
وارد يکی از اين خانهها ميشويم. کل اتاق کمتر از 12 متر مساحت دارد و 6
نفر در آن نشستهاند. در واقعی ندارد، يک تکه ايرانيت که بهطور قائم روی
درگاه ورودى قرار ميدهند، در اتاقشان است. غروب است و کار تمام شده و
کارگران افغانی در حال درست کردن شام هستند. يک پاچه گاو را در يک ديگ
آلومينيومى روی يک پيک نيک بار گذاشتهاند. پاچهها مانده هستند که
قصابها آنها را به قيمت پايينتر به افغانيها ميفروشند. 5 قرص نان و اين
پاچه شام اين 6 نفر کارگر افغانی است.
با همه فقرشان، يک استکان چای ميهمانتان ميکنند، البته اگر ايراني، کمى از
غرور خود بکاهد و استکان چای رنگ و رو رفته و کمرنگ را بنوشد.
يک سماور و قوری سوخته هم ابزار چای آنها است و يک راديو قديمي وسيله
تفريحشان. لباسهای دست دوم سربازی پوشيدهاند و پاهايشان از شدت عرق در
کفش سفيد شده. پنجرههای اتاقک را با چند تکه نايلکس و گچ درست کردهاند و
مشخص است که در زمستان و سوز سرما چه وضعی خواهند داشت. در سرمای سخت
زمستان ظروف خود را در هوای آزاد و با آب سرد ميشويند و تنها وسيله
بهداشتيشان يک ظرف مايع ظرفشويی و يک بسته پودر لباس شويی است. که هم
دستهايشان و هم ظروفشان را با آنها ميشويند. بهترين تفريح آنها ديدن
هموطنانشان است و گپ و صحبت کردن به زبان خودشان، لحظهای آرامش به دور از
عتاب کارفرما و خشم کارگر ايرانی.
کار سخت
بخش عمدهای از افغانيهاى مهاجر به کشور ما در شهرداری مشغول به کار
ميشوند. آنها کاری ميکنند که هيچ کارگر ايرانی حاضر به انجام آن نيست.
مرد افغانی در لولههای فاضلاب که نهايتا يک متر قطر دارند، ميخزد و آنها
را لايروبی ميکند و خطر خفه شدن و دچار شدن به سرنوشت چندين افغانی که در
اين لولهها جان سپردند را به جان ميخرد؛ اما خيلی که خوششانس باشند،
مامور جمعآوری زباله ميشوند.
محمد داوود 18 ساله و 8 کلاس در افغانستان درس خوانده است. يک سال و شش ماه
است که از ولايت بدخشان افغانستان به تهران آمده. ماهی 110هزار تومان درآمد
دارد. هر شب هم حدود 15کيلو (کيلويی 200تومان) ضايعات جمع ميکند و
ميفروشد يعنی هر شب حدود 3هزار تومان. در مرکز اسکان تجريش زندگی ميکند.
شبی يک پاچه گاو بار ميگذارند و با دوستان ميخورند! بقيه درآمدش را برای
خانوادهاش ميفرستد.
عزيز هم، همولايتی محمد داوود است. 19 سالش است و يک سال و نيم است به
تهران آمده.
حقوق او هم مثل محمد داوود است، اما او بيسواد است. هر دو برج، برای
خانوادهاش 400هزار تومان ميفرستد.
خانوادهاش 6 نفر هستند. ميگويد لات و لوتهای سر خيابانها اذيتمان
ميکنند. دستشان مياندازند. ميگويد هفته قبل يک سری لات و لوت با محمد
داوود دورهشان کردهاند و دستشان انداختند. يک بار هم اوايل وقتی به ايران
آمده بود، يک سری از همين لات و لوتها پولهايشان را از دستشان گرفتهاند.
وقتی از آنها ميپرسيم که چرا شکايت نکردند از بيکارت بودنشان ميگويند.
کارت نداشتن برای تبعه افغانستان در ايران بهانه خوبی است تا حقوق آنها را
پايمال کنند.
پيمانکار پولشان را نميدهد، به کجا شکايت کنند، وزارت کار که به افغانستان
باز گرداندشان؟ وقتی با زورگيری پولشان را از چنگشان در ميآورند هم به
جايی نميتوانند شکايت کنند.
نزديک صبح شده، رانندههای ايرانی ماشينهای حمل زباله، زبالههايشان را در
مرکز مکانيزه خالی کرده و ميروند تا فردا شب استراحت کنند؛ اما محمد داوود
و عزيز منتظرند مشتری بيايد و ضايعاتشان را بخرد، دو سه ساعتی استراحت کنند
و باز بروند سر کار، باغبان يک برج هم هستند.
عکس ها از آلبوم احمد
زاهدی
http://amadeo.blog.com/repository/1078876/2664194.jpg |