نویدنو:04/04/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

کنکاشی دوباره در سوم تیر
انتظارات و سرخوردگی های فزاینده

هادی خانیکی

شرق
واکاوی انتخابات ریاست جمهوری در سوم تیر 84 مستقل از مرحله نخست آن در 27 خرداد از هر زاویه ای که باشد ناقص و نادرست است. در 27 خرداد به دلیل تکثر نامزدها، فشردگی رقابت ها و کم بودن فاصله ها، نقش نهایی حتی عوامل اندک و وقوع احتمال های دیگر بسیار بود و در سوم تیر به سبب شکل گیری تصویرها و کلیشه های دوگانه نتیجه انتخابات محترم به نظر می رسید. گفته می شود جامعه ایرانی در فرآیند تحولات پردامنه و پرشتاب اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، بیشتر از آنکه بر «چه بخواهد» متکی باشد به «چه نمی خواهد» رو می کند و همین مهم ترین محرکه ای است که تحت تاثیر عوامل مختلف سیاسی و جامعه شناختی گاه در گذرگاه هایی نظیر انتخابات تاثیرگذار می شود. مولفه های اساسی تغییر اجتماعی در ایران این امکان را فراهم می کند که به اعتبار برخی رهیافت های نظری و تجربی نقش کنش گران سیاسی و فرصت ها و تهدیدهای نهفته در فرهنگ سیاسی جامعه مورد بازبینی قرار گیرند. یکی از الگوهای شناخته شده در این زمینه پژوهشی درباره «گذار جوامع سنتی» است که از سوی دانیل لرنر محقق برجسته ارتباطات در شش کشور ترکیه، لبنان، اردن، مصر، سوریه و ایران به انجام رسیده است. الگویی که لرنر برای تحرک های توسعه ای ارائه می دهد الگویی مرحله ای است که با عبور از چهار مرحله مشخص «شهرنشینی»، «سوادآموزی»، «کاربرد رسانه های جمعی» و «مشارکت سیاسی و اقتصادی» شکل می گیرد. نقطه آغاز فراگرد تغییر و نوسازی از نظر او شهرنشینی است که با افزایش سطح سواد و کاربرد گسترده ارتباطات موجب بروز آخرین مرحله تحرک یعنی گسترش سطوح مشارکت مردم در نظام اجتماعی و سیاسی می شود. لرنر در ابتدا به این باور رسیده بود که جوامع در حال گذار با طی این مراحل، به تحرک روانی و اجتماعی مناسب دست خواهند یافت و با افزایش خواسته ها گام در راه نوسازی و توسعه خواهند نهاد. اما تحقیقات پسینی او نتیجه ای دیگر داشت. او در فرآیند پژوهش های بعدی خویش دریافت که تحرک روانی و داشتن خواسته های نو اگر چه لازم است، اما کافی نیست. او در ابتدا تحرک را نتیجه جست وجوی چشم اندازهای بهتر تعریف می کند اما بعدها درمی یابد که این فقط یک طرف معادله است. در سوی دیگر معادله، «دستیابی» به خواسته ها قرار دارد. اگر جامعه دستاوردهایی متناسب با انتظارهایش نداشته باشد یا به تصور عدم دستاورد برسد، سر از سرخوردگی درمی آورد. لرنر معتقد است که به خصوص رسانه های جمعی می توانند در شرایطی سطح انتظارات مردم را چنان بالا برند که امکان برآوردن آنها وجود نداشته باشد. در چنین موقعیتی اگر چه در کوتاه مدت تحرک روانی و اجتماعی رخ می دهد، اما در درازمدت میوه تلخ سرخوردگی به بار می نشیند و تحقیقات روان شناختی نیز نشان می دهد که سرخوردگی یا به «پس روی» - میل به بازگشت - یا به پرخاشگری - میل به آنارشی و هرج و مرج - می انجامد. انسان و جامعه سرخورده یا به وضعیت پیشین رو می کند و یا می کوشد با پرخاش و خشونت وضع موجود را تغییر دهد. به این ترتیب جامعه دستخوش تغییر در موقعیت های سرخورده یا از پدیده های نو روی برمی گرداند و واکنش های محافظه کارانه نشان می دهد یا با روی آوردن به شیوه های رادیکال و افراطی در پی تغییر وضع موجود برمی آید. به نظر لرنر ایفای نقش مثبت رسانه های جمعی از آنجا آغاز می شود که اگر در مرحله ای به مردم آموختند تا «چه بخواهند» در موقعیت بعدی بیاموزند که «چگونه آن خواسته ها را به دست آورند». اگر چنین نشود جامعه در چرخه ای از سرخوردگی به واکنش پنهان خویش یعنی اینکه «چه نخواهند» رو می کند و به جای گامی به پیش، گامی به پس می نهد. از الگوی لرنر می توان دو نتیجه برای واکاوی انتخابات نهم گرفت؛ نخست تعمیم نقش رسانه ها به نخبگان و کنشگران سیاسی و دوم ارزیابی نقش «بحران دستاورد» و «احساس ناکامیابی» بخش هایی از آنان در شکل گیری سرخوردگی فزاینده. در واقع جنبش اصلاحات طی هشت سال اگرچه توانست در تحرک و نوسازی جامعه ایرانی آثار گسترده ای داشته باشد، اما بی تردید در چنبره ای از «بحران دستاورد» گرفتار آمد که از دو سوی «محافظه کار» و «رادیکال» به یک نسبت دامن زده می شد. به عبارتی دیگر هر چند اصلاحات می توانست دستاوردهای بیشتر و بزرگتری از آنچه داشت، نیز داشته باشد، اما انصاف آن است که بخش مهمی از «بحران دستاورد» محصول رشد انتظارهای فزاینده ای بود که نخست از نارضایی بخش هایی از نخبگان و فعالان سیاسی برمی خاست و پس از آن سطوحی از گروه های موثر اجتماعی را دربرمی گرفت.
وقتی شدت و شتاب اصلاح گری با شدت و شتاب نقد و نفی خاتمی و دستاوردهای دولت او و مجلس ششم سنجیده شد، چگونگی دستیابی دموکراتیک به خواسته های اصلاحی جای خود را به فزایندگی انتظارها داد و همین زمینه ای موثر در شکل دهی انتخابات نهم گردید. به گفته یکی از روشنفکران محقق و واقع بین انتخابات نهم غلبه گفتمان توده گرایانه ای بود که می گفت «می توانیم و می شود» بر گفتمان منفعلانه ای که برای پیشبرد اصلاحات می گفت «نمی توانیم و نمی شود». واقعیت ها اگر آن روز به این وضوح نبود، امروز حاکی از آن است که دستاوردها و موفقیت های دولت خاتمی و جنبش اصلاحات در آن سطحی بود که بتواند چشم اندازهای نوینی در سیاست، فرهنگ و اقتصاد ایران بگشاید. اما به رغم آن این دستاوردها در اندازه های واقعی خود به تصویر درنیامدند و با درجه فزایندگی انتظارهای نخبگان و جامعه همسو نشدند. شاید دلیل عمده آن باشد که راه و روش دستیابی نخبگان و جامعه به خواسته های برآمده از این تغییرات شتابنده که اساساً فرآیندها و سازوکارهایی اصلاح طلبانه و دموکراتیک و دیرپا و درازمدت است به درستی تبیین نشد و مورد اتفاق در عمل قرار نگرفت.به هرحال وقتی کنشگری نخبگان جای خود را به نظاره گری دهد و فعالان سیاسی به جای آنکه درصدد ساختن آینده باشند، تنها به کشف آن بیندیشند و احزاب و نهادهای مدنی در برابر گروه های ذی نفوذ و نهادهای قدرتمند آسیب پذیر باشند، «پدیده توقعات فزاینده» و در پی آن «پدیده سرخوردگی های فزاینده» حداقل از رقم زنندگان موثر سرنوشت سیاسی یک جامعه خواهد بود، چنان که در برابر جنبش اصلاحات در 27 خرداد و 3 تیر چنین شد.
البته امروز جامعه متحول ایران از آن رخداد درس هایی نیز آموخته است. اصلاحات خود مایه امیدها، اعتمادها و آگاهی هایی در گستره وسیع ملی شده است. اینها همه دستمایه ارزیابی ها و واکاوی هایی جدی از دولت بعد از اصلاحات اند، پس بهتر آنکه صاحبان قدرت از این نقدها بهتر عیار گیرند.

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics