نویدنو
جنبش
ودیدگاه ها -4
توضیح : نوید نو بر آن است که دیدگاه های مختلف جاری
در جنبش را برای اطلاع ، مقایسه ونقد خوانندگان در اختیار قرار دهد.
هدف اصلی از این امر ، ایجاد مجموعه ای است که بتوان از میان خطوط آن
اشتراکات، اختلافات وتفاوت ها را دید . به نقد آنها نشست ودر گامی دیگر
کاملتر واز منظری جامع تر به جنبش نگاه انداخت. امید که مورد توجه قرار
گیرد وموجبی برای حرکتی هماهنگ تر باشد .
تاملی در مبانی تئوریک جنبش سبز:
موج سبز آزادی
جنبش سبز حاصل مطالبات انباشته و برآورده نشدهی ملت مظلوم و صبور ایران در
یک قرن اخیر است. ظرف صد سال گذشته ایرانیان بارها و بارها به مناسبتهای
مختلف و با توسل به شیوههای گوناگون انقلابی و اصلاحی مطالبات خود را مطرح
کرده و در راستای برآورده شدن آن مطالبات نیز گامهایی برداشتهاند، اما یکی
از پرسشهای کلیدی این است که چرا جنبشهای مردمی یکصد ساله اخیر با ناکامی
مواجه شده و به مطلوب خود دست نیافتهاند
بیگمان پاسخگویی سنجیده به این پرسش نیازمند پژوهشهای علمی و تاریخی
فراوان است. اما گمانهزنی در این زمینه خالی از فایده نیست، به شرط اینکه
نتیجه این کار صرفاً یک فرضیه تأیید نشده تلقی شود، نه یک نظریه تأیید شده
علمی. آن چه در پی میآید یکی از این گمانهزنیهاست. دستکم یکی از علل
ناکامی جنبشهای مردمی در ایران خلاء تئوریک این جنبشها بوده است. در این
جنبشها مطالبات مردم بیشتر «سلبی» است تا «ایجابی»؛ مردم میدانند که چه
نمیخواهند، اما نمیدانند که «چرا» چیزی را که نمیخواهند، نمیخواهند و
نمیدانند به جای چیزی که نمیخواهند چه باید بخواهند. فرصتطلبان از این
خلاء تئوریک سوء استفاده میکنند و بدون ارائه برنامهای مدون و ایجابی
درباره نظام یا نظریهای که قرار است جایگزین نظام یا نظریه موجود شود، در
نفی وضع موجود با مردم همصدا میشوند.
گاه مردم نیز از فرط استیصال و درماندگی و برای خلاصی از وضع موجود از ظن
خود یار آنان میشوند و جویای اسرار درونشان نمیشوند. نتیجه این میشود که
در صورت پیروزی جنبش با چنین پیشفرضی دولتمردانی که مسئول وضع موجود
شناخته میشوند از کار برکنار میگردند، اما فرهنگ و اندیشه و نظریهای که
راهنمای عمل آنان بوده است دست نخورده باقی میماند و پس از مدتی در لباسی
تازه به صحنه باز میگردد و روز از نو و روزی از نو. امری که موجب نگرانی
است این است که به نظر میرسد ممکن است چنین سرنوشتی در انتظار جنبش سبز
نیز باشد، مگر اینکه دلسوزان و دردمندان همت کنند و تا دیر نشده این کمبود
را جبران کنند. نوشتار حاضر یک گام ابتدایی در این راه است. نگارنده
میکوشد نشان دهد که اگر جنبش سبز خواستار تغییرات برگشت ناپذیر است، باید
چه چیزهایی را بخواهد و چه اموری را به عنوان مطالبات مشخص و ایجابی خود
مطرح و تا برآورده شدن آنها بر خواست خود پافشاری کند.
در حال حاضر مهمترین خواسته جنبش سبز ابطال انتخابات است. مردم ایران بر
این باورند که در انتخابات ریاستجمهوری تقلب وسیعی صورت گرفته و آراء مردم
دزدیده شده است. بنابراین، مردم رأی خود را مطالبه میکنند. اما خوب است
بپرسیم چرا چنین شد و چرا رأی مردم مصادره شد و چه باید کرد تا چنین کاری
دوباره صورت نگیرد. پاسخ این پرسشها از این نظر اهمیت دارد که اگر حاکمیت
کنونی در برابر مردم کوتاه بیاید و رأی آنان را پس بدهد، مشکل به صورت
ریشهای حل نمیشود، چون ریشه این مشکل در نظریهای نهفته است که به شخص یا
گروهی اجازه میدهد در آراء مردم دخل و تصرف کنند.
باید دید آن نظریه چیست و نظریه رقیب و بدیل آن چیست. اگر مردم ایران
خواستار آنند که وضعیت موجود به نحوی تغییر کند که امکان بازتولید این
وضعیت برای همیشه از میان برود باید پاسخهایی روشن برای این پرسشها
بیابند و آن پاسخها را راهنمای عمل خود قرار دهند. این پاسخها در حقیقت
به ما خواهند گفت که صرف پس گرفتن رأی مردم، دردهای مزمن موجود را به نحو
ریشهای درمان نخواهد کرد و مطالبات مردمی باید تعمیق شوند و مردم هم برای
اینکه رأی خود را پس بگیرند و هم برای اینکه زمینه مصادره مجدد آراء خود در
آینده را از بین ببرند باید خواستههای دیگری را مطرح کنند و به دنبال تحقق
بخشیدن به آن خواستهها برآیند. اجمالاً میتوان ادعا کرد که دو گروه رأی
مردم را مصادره کردهاند: بخشی از روحانیان و بخشی از سپاهیان (نظامیان).
اما خوب است بپرسیم: این دو گروه چرا به خود حق چنین کاری دادهاند؟ جواب
این است که این دو گروه از نظریهای پیروی میکنند که بر اساس آن روحانیان
و سپاهیان حقی ویژه دارند و آن حق ویژه عبارت است از حق وتوی آراء مردم.
از یکطرف روحانیان و در رأس آنان ولایت مطلقه فقیه مدعی است که وظیفه او
حفظ نظام است و او شرعاً موظف است و از طرف خدا مأموریت دارد بر اساس حفظ
نظام تصمیم بگیرد و عمل کند و به نظر میرسد حتی اگر حفظ نظام مستلزم
نادیده گرفتن رأی مردم و متوقف بر تقلب در انتخابات و قتل و شکنجه و زندانی
کردن بیگناهان باشد و از طرف دیگر سپاه پاسداران مدعی است که وظیفه او،
چنانکه در اساسنامه سپاه آمده، حفاظت و حراست از انقلاب اسلامی است و این
نیرو موظف است از انقلاب اسلامی حفاظت و حراست کند، حتی اگر این حفاظت و
حراست مستلزم نادیده گرفتن رأی مردم، متوقف بر تقلب در انتخابات و ارتکاب
جنایتهای دیگر باشد. این تحلیل البته فقط ظاهری از حقیقت را پوشش میدهد و
بر این فرض خوشبینانه متکی است که روحانیان و سپاهیان کودتاگر در پذیرش این
دو نظریه و عمل بر اساس آن صداقت دارند. اما اگر بخواهیم اندکی عمیقتر به
قضیه نگاه کنیم، توجیه واقعیای که این دو گروه به سود دو نظریه یادشده
دارند یک توجیه صنفی و اقتصادی است، نه توجیه نظری و عقیدتی. یعنی پذیرش
این دو نظریه از سوی این دو گروه به خاطر این نیست که به نظرشان دلایلی
عقلانی به سود این دو نظریه وجود دارد، بلکه به خاطر این است که منافع صنفی
و اقتصادی این دو گروه اقتضا میکند که این دو نظریه را بپذیرند و بر طبق
آن عمل کنند.
به هرحال، اگر این تحلیل درست باشد، نتیجه عملی و ارزشیای که از آن باید
گرفت این است که خواست مشخص و حداقلی جنبش سبز در این مرحله باید دو چیز
باشد:
اول - استقلال نهاد سیاست (دولت، مجلس، قوه قضائیه و ...) از نهاد دین
(حوزه و ...)
دوم - استقلال نهاد سیاست از نهادهای نظامی (سپاه پاسداران و ...).
وفق تحلیل بالا، ریشه مشکل کنونی و چه بسا سایر معضلاتی که ما ایرانیان
اینک با آنها دست به گریبان هستیم عبارت است از ادغام نهاد سیاست در نهاد
حوزه از یک سو و ادغام نهاد سیاست در سپاه پاسداران از سوی دیگر. استقلال
نهاد سیاست از نهاد روحانیت بدین معناست که روحانیت حق وتو ندارد و رأی یک
روحانی با رأی سایر شهروندان از حیث ارزش و اعتبار حقوقی و سیاسی یکسان است
و استقلال نهاد سیاست از نهادهای نظامی بدین معناست که نظامیان حق وتو
ندارند و رأی یک فرمانده سپاه با رأی سایر شهروندان از حیث ارزش و اعتبار
حقوقی و سیاسی یکسان است.
این دو خواسته هم ایجابی است و هم حداقلی. اگر روحانیان به حوزه بازگردند و
به حق خود که با حقوق سایر شهروندان برابر است قانع شوند و اگر سپاهیان به
پادگانها برگردند و به حق خود که به حقوق سایر شهروندان برابر است قانع
شوند در این صورت هم رأی مردم پس گرفته خواهد شد و هم این تغییر و تحول به
صورتی برگشت ناپذیر در خواهد آمد.
اما اگر جنبش سبز فقط در صدد بازپس گرفتن رأی مردم باشد، بدون اینکه خواهان
جدایی سیاست از حوزه و سپاه باشد، روحانیان و سپاهیان ممکن است به طور موقت
در برابر این جنبش عقبنشینی کنند، اما در دازمدت و در طی یک فرایند
فرسایشی موفق شوند این جنبش را همچون جنبشهای پیشین مهار و سرکوب کنند.
تجربه جنبش اصلاحات پیشروی ماست و مؤمن کسی است که از یک سوراخ دوبار
گزیده نمیشود. خلاصه اینکه دو نظریه باید جایگزین دو نظریه دیگر شود تا
مشکل به صورت ریشهای حل شود: نظریه ادغام سیاست در سپاه یا یکی کردن
نهادهای سیاسی و نهادهای نظامی باید جای خود را به نظریه تفکیک سپاه از
سیاست و استقلال دولت و سایر نهادهای سیاسی از سپاه بدهد و نظریه ادغام
سیاست در دیانت یا یکیکردن نهادهای سیاسی با نهادهای روحانی، باید جای خود
را به نظریه تفکیک حوزه از دولت یا استقلال نهادهای سیاسی از نهادهای دینی
بدهد. در غیر این صورت هر راه حل دیگری رفوکاری موضعی خواهد بود.
این دو خواسته باید به صورت مطالبه عمومی مردم در آید تا رهبران جنبش سبز
نیز که دنباله رو مردماند در طرح این مطالبات به آنان بپیوندند. البته در
مقام عمل این تحول نظری صرفاً از سوی مردم و رهبران جنبش سبز پذیرفته خواهد
شد، اما روحانیان و سپاهیان تنها در یک صورت حاضر به عقب نشینی خواهند شد و
آن اینکه با زوری قویتر روبرو شوند و به این نقطه برسند که اگر در مقام
عمل از این دو نظریه دست برندارند همه چیزشان از میان خواهد رفت و دیگر
نهاد سیاسیای باقی نخواهد ماند تا آنان به خاطر منافع صنفی و اقتصادی خود
آن را تصاحب کنند.
هر «سبز»ی «جنبش سبز» نیست
مرتضی کاظمیان
"تشکلی با عنوان «جنبش سبز علوی» که اسامی موسسان آن مشخص نیست، دیروز (10
آبان 88) با انتشار بیانیهای اعلام موجودیت کرد. در این روزهای سخت و
ویژهی ایران، رویداد ذکر شده یکی از جالب توجهترین و البته بهترین
نمونهها برای آشکار شدن عمق و میزان هراس تمامیتخواهان از جنبش اعتراضی
مردم ایران است که خود را با رنگ سبز باز مینمایاند."
خبر آغاز به فعالیت این تشکل را قریب به اتفاق سایتها و خبرگزاریهای
وابسته به اقتدارگرایان و همسو با مخالفان دموکراسی، منتشر کردند. ایرنا،
خبرگزاری دولتی و رسمی جمهوری اسلامی نیز متن کامل بیانیهی این تشکل را بر
روی خروجی خود گذاشت و نشر داد.
در بیانیهی این تشکل، تاکید شده است که چون «رنگ مکتبی و سبز علوی به
مصادرهی دغلبازان و سیاستپیشگان مرتبط با اجانب درآمده»، از اینرو این
تشکل میکوشد «رنگ مقدس سبز را به مامن خویش بازگرداند». تشکل مزبور همچنین
از مردم ایران خواسته است: « گامی تاریخی در جهت اثبات ولایتمداری و
علویمحوری خویش بردارند» و از هر امکان و شرایط و موقعیتی برای انتشار رنگ
سبز علوی، از منظر «حفظ سیادت و قداست رنگ سبز» بهره جویند (متن کامل
بیانیهی قابل تامل این تشکل، در پینوشت، انتهای یادداشت آمده است).
آشکار است که متن کاربردی و کاملا عملیاتی این تشکل، و نیز انتشار گستردهی
آن در سایتها و خبرگزاریهای وابسته به تمامیتخواهان، کار چند جوان
علاقمند به «رنگ مقدس سبز» یا یک جمع خودجوش مردمی (آنگونه که در ادبیات
تخصصی، «سازمانهای مردم نهاد» توصیف میشوند) نیست. چنین اقدام و پروژهای
باید «تایید»های لازم را دریافت کرده باشد، و آنگاه چنین اقدامی را کلید
زده باشد. پس، دیر و دور نیست که شاهد استفادهی گسترده و چشمگیر محافل و
مجامع «راست» از رنگ سبز باشیم.
اما آیا مشکل اقتدارگرایان رنگ سبز است؟ پاسخ بیشک منفی است. دشمنان
دموکراسی، آب در هاون میکوبند و به روندی که برای ایشان حکم «باخت_باخت»
را دارد، ادامه میدهند. اقتدارگرایان بهجای حل مسئله و تامل در علل
ساختاری و بنیادین اعتراضهای موجود و تلاش برای ارائهی پاسخ قانعکننده
و منطقی به آن، میکوشند صورت مسئله را پاک نمایند یا پاسخهای خوشآیند
خویش ارائه کنند، و از همین زاویه، چنین اقداماتی را در دستور کار قرار
دادهاند. سرکوب و بازداشت و تهدید و ارعاب و توقیف و ... و اینک، بدلسازی
برای جنبش سبز!
مخدوش ساختن ظاهری صفوف و علامتها در ظاهر، شاید عکاسان و تصویربرداران و
ناظران بیرونی را در تفکیک معترضان از «خودیهای حکومت» دچار مشکل کند، اما
آیا درمان درد تمامیتخواهان (اعتراض و پرسش محسوس و واقعی بخش قابل توجهی
از مردم ایران) است؟ گیریم که از این پس و در راهپیماییها و مناسبتهای
پیش رو، نتوان جمعیت حاضر در خیابانها یا دیگر اماکن را در ظاهر، تفکیک و
تحلیل کرد؛ ولی آیا ماهیت و دلیل و کیفیت حضور ایشان را نیز میتوان
درهمآمیخت؟ صدای معترضان و شعار ایشان را چگونه میتوان مخدوش ساخت؟
اعلام موجودیت «جنبش سبز علوی» پیشنهاد و اقدام هر کسی (حقیقی یا حقوقی)
بوده، بیشک پیآمدها و نتایج وارونهای برای طراح و همفکرانش خواهد داشت؛
بهعنوان نمونه، دیگر استفاده کردن از نماد سبز، واجد هیچ واکنش تند و
احیانا تهدیدی نخواهد شد، و اگر تا دیروز برخی شهروندان بنا به ملاحظاتی از
رنگ سبز بهمثابهی نمادی سود نمیجستند، اینک با داشتن «محمل» دراختیار
گذاشته شده، «سبزمتر جلوه میکنند. بدیهی بهنظر میرسد که در جغرافیای
زمان و مکان امروز ایران، افکار عمومی به اندازهی لازم، برای رنگ سبز،
تعریف و معنا قائل است که با چنین اقداماتی (تلاش برای تحریف یک موضوع یا
بدلسازی برای یک واقعیت) مخدوش نشود.
کدام سادهانگاری باور میکند که افکار عمومی مردم ایران برای رنگ سبز
استفاده شده توسط فلان نهاد شبهنظامی با رنگ سبز ریخته شده بر روی فلان
تابلوی راهنمایی و رانندگی یا شهری، تمایز و تفاوتی قائل نشود؟ علامت
V
(نشانهی پیروزی) حک شده با رنگ سبز روی در و دیوار و گوشه و کنار این شهر
و آن شهر، سبز است، اما آیا این سبز، از رنگ سبز پیشانیبندها و پرچمها و
تراکتهای همراهان و همگامان حکومت، قابل تفکیک نیست؟ انصاف میباید که
آنچه در ایران امروز بهوقوع میپیوندد، بیش از پیش، شگفتانگیز مینماید.
چنین پیشنهاد و اقدامی (تاسیس جنبش سبز علوی، و ایجاد موج جدیدی از پراکندن
رنگ سبز در کشور) کدام گوشه از «گره» ایجاد شده در کار فروبستهی
اقتدارگرایان را میگشاید؟
همین چند سال پیش (حدود یک دهه قبل) بود که در اوج اقبال جامعه به نیروهای
ملی-مذهبی و بهطور مشخص، شخص مهندس عزتالله سحابی و نشریهای که ایشان
مدیرمسئولاش بود (ایران فردا) ناگهان جمعیتی با عنوان «ایران فردا» اعلام
موجودیت کرد! آیا جمعیت مزبور (که گویا هنوز فعال است) «جای» مهندس سحابی و
همفکراناش را گرفت؟ آیا اقبال به ملی_مذهبیها با تاسیس «جمعیت ایران
فردا» دچار لطمه شد؟ آیا علاقهمندان به تفکر ملی-مذهبی، آنقدر ساده و خام
و ناآگاه بودند که جذب دکان جدیدالتاسیس شوند و بانیان اصلی و حقیقی را
بهکنار نهند؟ چقدر باید سادهانگار بود که پاسخی جز منفی به این پرسشها
(و سئوالهایی از این دست) داد؟...
جنبش سبز امروز ایران، اصیلتر و مردمیتر و فراگیرتر از آن است که با
بازداشت چند فعال سیاسی یا روزنامهنگار یا سرکوبهای گاه و بیگاه و تهدید
و ارعاب و خشونت، و نیز با بدلسازی و تحریف حقیقت و «هو و جنجال»، محو و
خاموش و ساکت و ساکن شود. جنبش اعتراضی سبزرنگ مردم ایران را یکایک
شهروندان پیگیر حقوق اساسی خویش، بازتولید میکنند و زنده نگاه میدارند.
جنبش مدنی سبز رنگ ایرانیان هرچند در ظاهر، مخدوش یا بیصدا و بیرنگ شود،
خود را جا به جا در متن و بطن جامعه، و به اشکال گوناگون بازتولید و متبلور
خواهد ساخت. آن چند صد دانشآموزی که همین چند روز پیش در یک انتخابات
معمولی (شوراهای دانشآموزی) در مدرسهای در شرق کشور، ناگهان به «میرحسین
موسوی» رای دادند را چگونه میتوان خاموش و منفعل کرد؟
تشکل مورد اشاره (جنبش سبز علوی) آیاتی بس مهم و پرمعنا از قرآن کریم را در
صدر بیانیهی اعلام موجودیت خود درج کرده است؛ آیاتی که بیش از هر سخنی و
پیش از هر تفکر و اقدامی، متوجه همین دست رویکردها و این قبیل اقدامات
(بدلسازی و تحریف حقیقت توسط اقتدارگرایان) است؛ آیاتی که این یادداشت
بیاشاره به آن، ناتمام مینماید: «الم ترکیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبه
کشجرة طیبه اصلها ثابت و فرعها فیالسماء توتی اکلها کل حین باذن ربها و
یضربالله الامثال للناس لعلهم یتذکرون و مثل کلمة خبیثه کشجرة خبیثة اجتثت
من فوق الارض مالها من قرار یثبتالله الذین امنوا بالقول الثابت فی الحیوه
الدنیا و فیالاخره و یضلالله الظالمین و یفعلالله ما یشاء.»
«آیا ندیدی خدا چگونه مثل زده: سخن پاک مانند درختی پاک است که ریشهاش
استوار و شاخهاش در آسمان است، و هر دم به اذن پروردگارش میوه میدهد. و
خدا برای مردم مثلهایی میزند، شاید که آنان پند گیرند. و مثل سخن ناپاک،
چون درختی ناپاک است که از روی زمین کنده شده و قراری ندارد. خدا کسانی را
که ایمان آوردهاند، در زندگی دنیا و آخرت با سخن خود استوار میگرداند، و
ستمگران را بیراه میگذارد، و خدا هرچه بخواهد انجام میدهد.» (سوره
ابراهیم، آیات 24 تا 27)
این «جنبش سبز علوی» نیز گرهی از کار فروبستهی تمامیتخواهان نخواهد گشود،
چرا که هر «سبز»ی، «جنبش سبز» نیست.
*پینوشت: متن کامل اطلاعیه منتشر شده از سوی «جنبش سبز علوی » به شرح زیر
است:
بسم الله الرحمن الرحیم
"الم ترکیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبه کشجرة طیبه اصلها ثابت و فرعها
فیالسماء توتی اکلها کل حین باذن ربها و یضربالله الامثال للناس لعلهم
یتذکرون و مثل کلمة خبیثه کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار
یثبتالله الذین امنوا بالقول الثابت فی الحیوه الدنیا و فیالاخره و
یضلالله الظالمین و یفعلالله ما یشاء"
سوره مبارکه ابراهیم، آیات 27-24
مردم متدین علوی و فاطمی ایران اسلامی
دل و جان سرزمین ولایت مدار ایران اسلامی، قرنهای متمادی است که به نور
ایمان و دلدادگی به مکتب سبز علوی و سرخ حسینی روشن و منور است. افتخار
ایرانیان غیور و با شرف، پذیرایی جانانه از آیین جاودانه و راهگشای اسلام
عزیز و آغوش گشودن صمیمانه به معرفت ناب و بیپیرایه ولایت اهل بیت عصمت و
طهارت علیهمالسلام بوده است. چنانچه جای جای این خطه نورانی و سبز، مزین
به قدوم فرزندان و سلاله پاک نبوی و علوی بوده و پناهگاه جاودانه سادات و
فرزندان منزه و آراسته علوی و فاطمی بوده است.
در طول این سالیان مملو از شور و دلدادگی، رنگ غیرت آفرین ، دشمن ستیز و
مظلوم نواز "سبز " به عنوان نمادی از مکتب پرتوافکن تشیع و شاخصی در تکریم
و تعظیم مکتب آزاده پرور حضرت علی بن ابیطالب علیه و علی ابناءه المعصومین
افضل صلوات المصلین در میان مردم مشهور بوده است.
هنوز پیشگامی روحانیت و سادات جلیل القدر شیعه علوی در روند پیروزی و
راهبری انقلاب شکوهمند اسلامی از اذهان محو نشده است. اقتدای مردم ولایت
مدار ایران به زعامت مرجع عالیقدر و ولی فقیه زمان حضرت آیت الله العظمی
امام خمینی (قدس الله نفسه الزکیه) و تبعیت بیپیرایه آنان از سید و سلاله
پاک زهرای مرضیه، فرزانه دوران، حکیم صبور و فقیه بصیر زمان مقام معظم
رهبری حضرت آیت الله خامنهای (ادام الله ظله العالی) نمونهای از پیشتازی
سبز علوی و ولایت مداری سادات علوی میان امت و امام در سه دهه اخیر بوده
است.
چنانچه آذین بستن پیشانی رزمندگان علوی به سربندهای سبز "یا زهرا "، "یا
حسین شهید "، "یاعلیبن ابیطالب "، " یا قمر بنی هاشم " در دوران دفاع مقدس
ملت ایران و عطر دلانگیز پارچههای متبرک سبز ضریح علی بن موسی الرضا (ع)
در سجادههای عبادت زلال بندگان خالص پروردگار، خود حکایت ازدر هم آمیختگی
رنگ و محتوای سبز در سلوک معرفتی غیور مردان این سرزمین دارد.
امت علوی و ولایی ایران
همانگونه که مستحضرید چندی است به مدد برخی فعالیتهای سیاسی و حزبی خاص که
معالاسف مورد تعرض و بهرهبرداری دشمنان این مرز و بوم علوی و مهدوی نیز
قرار گرفته است، رنگ مکتبی و سبز علوی به مصادره دغل بازان و سیاست پیشگان
مرتبط با اجانب درآمده است.
متاسفانه دشمنان در شبیخونی نیرنگ آمیز با هتک حرمت این نماد دینی و
فرهنگی، به محتوای آن نیز جسارت روا داشته اند. برخی نیز با سوء استفاده
از این رنگ و نماد متعلق به سادات و روحانیت به بهانه بازیهای سیاسی، تقدس
آن را نشانه گرفته و حرمت آن را با مصادره به مطلوب و انحصاری ساختن آن در
فعالیتهای خویش لکهدار ساختهاند.
از این رو است که حرکت مکتبی و مردمی "جنبش سبز علوی " در خیزشی عمومی و
فراگیر علیه انحصاری ساختن این رنگ با مسمای ناب علوی و حفظ سیادت و قداست
رنگ سبز اعلام موجودیت کرده و در اولین بیانیه خویش با تبریک حلول ایام
فرخنده میلاد سبز امام رئوف و عطوف، حضرت علی بن موسیالرضا علیه آلاف
التحیه و الثناء از عموم ملت ولایی و آسمانی ایران عزیز دعوت مینماید که
به مناسبت در پیش بودن ایام مبارک عید سعید امامت و ولایت، عید الله
الاکبر، روز اکمال دین و اتمام نعمت و انتصاب شریف حضرت مولی الموحدین
امیر المومنین علی بن ابیطالب علیه الصلاة و السلام به ولایت مطلقه الهی و
عید سادات وفرزندان جلیل القدر امام علی بن ابیطالب (ع) با ترویج و استفاده
از این نماد متبرک، رنگ مقدس "سبز " را به مامن خویش بازگردانده و گامی
تاریخی در جهت اثبات ولایت مداری و علوی محوری خویش بردارند.
در این زمینه ستاد "جنبش سبز علوی " از عموم امت ایران میخواهد که:
1.جنبش سبز علوی " که متشکل از سادات، معتقدین و دل سوختگان مکتب تعالی بخش
تشیع ناب علوی است از عموم محبین و معتقدین به ولایت امیرالمومنین امام علی
بن ابیطالب علیه الاسلام میخواهد که با تمسک به "قبة الخضراء " و گنبد سبز
نبوی صلی الله علیه و آله و سلم از این پس و به خصوص در مراسم مذهبی در پیش
رو همچون عیدین سعیدین قربان و غدیر خم و نیز محرم و صفر سالار شهیدان
کربلا حضرت ابیعبدالله الحسین علیه السلام با تظاهر و بر تن کردن
لباسها، شالها و پرچمهای مزین به این نماد مقدس سبز در مجامع عمومی و
مذهبی همچون مساجد، تکایا، حسینیهها، مدارس، دانشگاهها، خیابانها،
حوزههای علمیه، مجامع کارگری و کشاورزی، صنعتی و تجاری، بازار، جشنها و
میهمانیها و محیط فعالیت ورزشی، پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، محیط
کار و کسب رزق حلال و ... حاضر شده و اوج دلدادگی و صفای خویش، ولایت
مداری، فراگیری و دلبستگی به مکتب سبز علوی خویش را به نمایش گذارند.
2. از عموم هم میهنان عزیز درخواست داریم که در ایام متبرک پیش رو به خصوص
عید بزرگ سادات علوی - عید غدیر خم - با آویختن پرچم سبز رنگ و مزین به نام
مطهر ائمه طاهرین علیهم السلام بر سر در منازل ، مغازهها و محیطهای در
اختیار خود، افتخار خویش در زنده نگاه داشتن نمادهای مذهبی و محترم و نیز
اعتراض خود به سوء استفاده ازنمادهای دینی و مکتبی در بازیهای سیاسی و
حزبی را اعلام نمایند.
3.استفاده گسترده از رنگ سبز میتواند در قالبهای گوناگون همچون چراغانی
با نور افشانهای سبز، نصب تابلوها و تراکتهای مزین به این رنگ و عکس گنبد
مطهر پیامبر اعظم (ص) و ائمه هدی علیهم السلام در تمامی نقاط شهرها،
روستاها و حتی محیطهای تفریحی سالم صورت گیرد.
4.همچنین به رسم احترام و ادب و تعظیم این ایام بزرگ، سادات جلیل القدر
علوی میتوانند هدیههایی شامل شال و سربند سبز و یا سایر اقلام سبز رنگ به
میهمانان عالیقدر خویش اهدا نمایند.
5.ستاد "جنبش سبز علوی " از تمامی دل سوختگان و پیروان و رهروان مکتب
امیرالمومنین (ع) درخواست مینماید که برای ثبت این حرکت مردمی و فراگیر
با صرف بخشی از دارایی خود در خرید اقلام تبلیغاتی سبز رنگ در جمع محبین
اهلیت علیهم السلام در هر هیئت، مجلس و مراسم در روستاها و شهرهای کشور،
زکات مال خویش را پرداخته و به پیشبرد این جنبش مکتبی یاری رسانند.
6. همچنین ستاد خودجوش و مردمی "جنبش سبز علوی " از عموم مراجع معظم تقلید
و روحانیت معظم، نخبگان، اساتید حوزه و دانشگاه، جوانان، بانوان،
ورزشکاران، هنرمندان، کسبه، کارگران، کشاورزان، صنعتگران، طلاب، دانشجویان،
دانشآموزان و سایر اقشار و صنوف کشور میخواهد که ضمن ترویج هرگونه ایده
سبز علوی به فراگیر سازی این جنبش علوی و الهی در هر کوی و برزن کشوراهتمام
ورزیده و با تشکیل ستادهای خودجوش مردمی رسالت الهی و مکتبی خویش در تبلیغ
درست مکتب نورانی بخش اسلام و تشیع را اجرایی نمایند.
7. منازل، مساجد، اتومبیلها، میادین عمومی و ورزشی، بیمارستانها، مراکز
بهزیستی و حمایتی و ... میتوانند ضمن شادی آفرینی در دل محبین اهل بیت
عصمت و طهارت و ابوالائمه امیر المومنین علی(ع) به ترویج روح عدالت گستری،
ظلم ستیزی، ولایت مداری و ستیزی علوی اهتمام ورزند.
8.ستاد "جنبش سبز علوی " همچنین با اعلام تاسیس پایگاه اطلاع رسانی "جنبش
سبز علوی " به نشانی اینترنتی
www.jsanews.comاز
تمامی فعالین مکتبی و ولایی محیطهای اینترنتی و مجازی درخواست میکند با
انتشار ایدههای سبز این جنبش و هر آنچه در این مسیر به اذهان خویش خطور
میکند به تعمیق بخشی پایههای فکری سادات و معتقدین جنبش سبز علوی کمک و
یاری رسانند.
9.حضور دسته جمعی مردم با رنگ سبز در خیابانها، میادین و جشنهای اعیاد
پیش رو به عنوان سمبلی از شروع حرکت "جنبش سبز علوی " به شمار رفته و حرکت
این جنبش به مدد الهی در محرم و صفر و ما بعد آن نیز ادامه خواهد یافت.
10."جنبش سبز علوی " معتقد است مکتب 1400 ساله تشیع به مثابه کلمه طیبه و
شجره سبز و بارور طوبی ریشه درمحکمات و سر بر آسمان دارد و با دستاندازی
بیگانگان که به مثابه شجره پلید و خبیثیاند که نه ریشهای دارند و نه بر و
ثمری ، اندک تزلزلی در ادامه مسیر سبز علوی ملت ایران و معتقدات آنان بروز
و ظهور نخواهد یافت و خداوند بر هر امری قادر و توانا است.
والسلام علی من اتبع الهدی
ستاد جنبش سبز علوی
جنبش سبز و سیــرک قضــایی
گروه تحلیلگران انقلاب سبز
چگونه میتوان گروگانها را نجات داد؟
پس از وقوع کودتای انتخاباتی، نحوه دستگیری و بازداشت فعالان سیاسی، نشان
داد که طرح و برنامه سرکوب و حذف سیاسی، پیش از انتخابات تهیه و تصویب شده
بود و حدود و شرح و وظایف دستگاه قضایی قبلا به طور کامل مشخص گردیده بود.
بنا براین، بازداشتهای اخیر، نوعا سیاسی بوده و چه از نظر شکلی و چه از نظر
محتوایی، فاقد وجاهت حقوقی است. این اقدامات با صدور احکام سنگین و تداوم
بازداشتهای بی هدف، و به خصوص بازداشت خانواده های زندانیان سیاسی، آن هم
به خاطر برگزار کردن دعای کمیل، ظاهرا شدت بیشتری یافت و به اصطلاح قرار
است سرسختی و سازش ناپذیری قوه قضائیه را نمایش دهد. اکنون جناح حاکم از یک
طرف به آدم ربایی و شکنجه فعالان حزبی و سیاسی میپردازد و از طرف دیگر به
آسیب دیدگان توصیه میکند که کانونهای اصلی کودتا و جنایات بعد از آن را
تایید کنند، تا دیگر به آنان ظلم نشود. به این ترتیب، بازی قدیمی «پلیس بد،
پلیس خوب» را تکرار میکنند تا موقعیت آسیب پذیر و بحرانی خود را انکار
کنند.
شکی نیست که در این شرایط یکی از مهم ترین اولویت های جنبش سبز و خانواده
های بازداشت شدگان این است که هر چه زودتر شاهد آزادی بی قید و شرط
زندانیان سیاسی باشند. اما این خواسته اکنون به بن بست رسیده است و خانواده
ها حتی حق دعا کردن را نیز ندارند. برای حل هر معضلی، ابتدا باید ابعاد و
ماهیت معضل را شناخت و سپس برای رفع آن دست به انتخاب زد. واقعیت تلخ این
است که بازداشتهای اخیر با اهداف سیاسی صورت گرفته است و مسائلی مانند
"مخمل"، امنیت ملی، اسلام، استقلال، دشمن و ... هیچ ماهیت حقوقی و مجرمانه
ندارند. بنابراین مسئله ای که ماهیتا حقوقی نیست، مسلما راه حل حقوقی هم
نخواهد داشت. جناح حاکم با تقلای بسیار و صرف هزینه های هنگفت اجتماعی،
تلاش میکند خود را در خصوص بازداشت شدگان "بی خیال" نشان دهد و با عدم
پاسخگویی و نقض آشکار مقررات و قواعد حقوقی و صدور احکام سنگین، موضع برتر
خود را در این بازی غیر انسانی حفظ کند. در واقع طبق طرح اولیه کودتا، قرار
بود بازداشت نامحدود فعالان ادامه یابد تا زمانی که یا بازداشت شدگان
بشکنند و علیه خود اعتراف کنند، یا این که جنبش به طور کامل مهار و سرکوب
شود. این در حالی بود که جناح حاکم برنامه جایگزینی برای شرایطی که هیچ یک
از دو هدف فوق برآورده نشوند تهیه نکرده بود. به همین دلیل، اکنون کسی که
بیشتر از همه از تدوام بازداشتها نگران است، جناح حاکم است. این نگرانی تا
جایی است که یکی از متحدان اصلی کودتا به طور تلویحی اصل "ظلم" را میپذیرد
و به قربانیان توصیه میکند که برای رهایی از این ظلم، از ظالم اصلی تقاضای
عفو و بخشش ملوکانه بنمایند.
میتوان در تخیلی ترین و محال ترین وضع ممکن، تصور کرد که این بازی حماقت
آمیز، با پیروزی کامل جناح حاکم به پایان برسد، اما اگر عواقب و تبعات این
بازی برای حاکمیت مورد ملاحظه قرار گیرد، به این نتیجه میرسیم که آن پدیده
ای که یک روز "ویرانه قضایی" نامیده میشد، امروز به یک سیرک قضایی تبدیل
شده است که مالک آن ابتدا شهروندان را منزوی میکند و می رباید و بعد آنها
را یک به یک و به نوبت از حلقه آتش عبور میدهد و با شلاق و کتک، به رقص
وادار میکند و این نمایش بدون توجه به عقاید و مرام سیاسی بازداشت شدگان
اجرا میشود. این نکته – به خصوص برای خانواده های بازداشت شدگان – واقعیت
تلخی است اما باید توجه داشت که این سیرک قضایی، گروگانها را به زودی رها
نخواهد کرد. جناح حاکم از ربودن و آزار فعالان سیاسی به دنبال یک معامله
است و طبق این طرح، بازداشت ها و فشارها به انحاء مختلف ادامه خواهند یافت
تا روزی که یا جنبش سبز به طور کامل شکست بخورد، یا این که جناح حاکم مجبور
به آزاد کردن آنها شود. گویی برای حل و رفع این معضل هیچ راه سومی وجود
ندارد: یا انفعال و ناامیدی یا تن دادن به خفت و تحقیری که عمدا تدارک دیده
شده است. باید توجه داشت که تن دادن به بازی گروگانگیران، لزوما به آزادی
گروگانها منجر نخواهد شد.
نکته مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که دو نوع نگاه به قضیه
بازداشت شدگان وجود دارد: در یک طرف قضیه، قانون، مسائل انسانی و رویه های
حقوقی مورد توجه قرار دارد و در طرف دیگر، فصل الخطاب، آبروی نظام و
باجگیری حرف اول را میزند. مسئله این است جناح حاکم مصمم است که حماقت و بی
کله بودن خود را به اثبات برساند تا بلکه به این روش حریف را از رقابت
منصرف کند. دولت کودتا وانمود میکند که هیچ پروایی هم ندارد و اهل محاسبه و
عقلانیت نیست؛ «پس به نفع خودتان است که سر راه من قرار نگیرید». چیزی شبیه
به جاهل ها و چاقو کشهای قدیم که قبل از چاقو کشی پیراهن سفید میپوشیدند و
برای این که طرف را از درگیری منصرف کنند، چند ضربه به خود میزدند و خود را
"خونی" میکردند تا طرف با خود فکر کند که بهتر است با چنین موجود بی رحمی
درگیر نشود. اما روی دیگر این نمایش این است که طرف توان و جرئت رقابت را
ندارد و میداند که از پیش باخته است و به این طریق دنبال راهی برای گریز از
رویارویی است.
اکنون جناح حاکم به دنبال ایجاد یک انحصار سیاسی و حذف همه نیروهای سیاسی
غیر خودی از عرصه است، اما در حالی که این انحصارگری با شکست کامل مواجه
شده است، نمایشی برپا کرده است تا بتواند هزینه های آن را به نوعی تقسیم
کند. این یک نمایش است، چرا که وقتی تعداد زیادی از بازداشت شدگان تن به
اعتراف ندادند و جنبش هم فروکش نکرد، آن کسی که از تداوم بازداشتها بیشتر
نگران است، همان کسی است که ترمز بریده بود؛ اکنون بازجو و زندانبان، اسیر
زندانی هستند. اکنون فقط باید بدانند که طرف مقابل جا نمیزند.
و در پایان
هرچند، حمایت از حقوق انسانی تمام بازداشت شدگان، به عنوان یک وظیفه
شهروندی و مدنی لازم و ضروری است و باید ادامه یابد، اما حقوق انسانی و
قواعد حقوقی یا قانون اساسی نقاطی نیست که با انگشت گذاشتن بر آنها و فشار
آوردن بتوان زندانیان (به عبارت بهتر گروگانها) را نجات داد. جناح کودتا از
این نقاط آسیب ناپذیر است و خود توانایی و اراده خود را برای در هم شکستن و
نادیده گرفتن این قواعد، بارها نشان داده است. در حال حاضر در نظام مقدس
کودتا، نهادها و ساختارهایی وجود دارند که اساسا برای آدم ربایی، شکنجه،
آزار و اذیت و تخریب و ترور فیزیکی و رسانه ای ایجاد شده اند. سر دواندن
خانواده ها، دادن قولهای دروغ و فریبکاری، شغل و حرفه مورد علاقه آنهاست و
آزار دادن انسانها و تماشای عجز و التماس آنها، هیچ درد و رنجی برای آنها
به دنبال ندارد؛ کودتاچیان با صراحت میگویند که یا باید به پای ما بیفتید،
یا این که با ظلم و دربه دری دست و پنجه نرم کنید. این همانجایی است که
باید بر حکم دینی گناه یکسان، هم برای ظالم و هم برای مظلوم، تاکید کرد.
کسی که بر این ظلم قیام نکند و آن را بپذیرد به اندازه ظالم گناهکار است.
بنابراین نباید از گروگانگیر تقاضای عفو و تجدید نظر کرد. گروگانگیر اگر
اهل ترحم و تجدید نظر بود که گروگانگیر نمیشد (مثل بازرس ژاور که وقتی جرم
بی اهمیت ژان والژان را نادیده گرفت، چنان هویت خود را از دست داد که دست
به خودکشی زد). گروگانگیر اگر گروگان را "عفو" کند، باید خود را مجازات
کند. نباید وقتی که حاکمیت با اصرار خود را احمق و ترمز بریده میداند، او
را عاقل نامید و انتظار رفتار عقلانی داشت، بلکه برعکس باید به حماقت او
دامن زد و کاری کرد که هزینه حماقت خود را تمام و کمال بپردازد و با کمترین
خشونت، محو شود. خانواده های بازداشت شدگان نباید از بلوف های گروه نظامی
بترسند، و فکر کنند که مثلا اگر مدارا نکنیم، شرایط زندان را سخت تر
میکنند، یا احکام سنگین صادر میکنند. درد و رنج حبس و شکنجه برای گروگانها
و تالمات روحی برای خانواده های آنها، هزینه ای است که قبلا و به ضرورت
پرداخت شده است و اکنون فقط میتوان به دستاوردهای اجتماعی آن فکر کرد؛
هشیار باشیم که امکان رهایی یا جلوگیری از این گروگانگیری ها و درد و رنج
وجود ندارد و دیگر در میانه کارزار نمیتوان به فکر کاهش هزینه هایی
بود که به هر حال پرداخت میشوند.
تاکید بر حقوق انسانی وظیفه همه انسانها با هر عقیده و مرامی است، اما
برای از بین بردن و تعطیل کردن این سیرک قضایی، اولین و مهمترین کار، خروج
از آن و تن ندادن به قواعد نادرست آن است. هر حضور در دادستانی و نگارش هر
تظلم نامه و عریضه به دادستان کل سیرک، خواسته یا ناخواسته، حکم تاییدی است
بر صحت و سلامت سیرک و قواعد آن. نمیتوان از مجموعه ای ناسالم و تروریستی
انتظار عمل درست داشت، مگر با معامله یا توافقی ناعادلانه که مطمئنا مورد
قبول گروگانها هم نیست. اول از همه باید آگاه بود که دیگر نمیتوان آزادی یا
تعیین تکلیف گروگانها را از گروگانگیر خواست. در غیر این صورت مطمئنا به
کژراهه خواهیم رفت.
بنا براین برای آزاد کردن گروگانهای جنبش سبز باید قبل از هرچیز بر نقاط
آسیب پذیر گروگانگیران فشار آورد. خوشبختان این نقاط را هم خودشان معرفی
کرده اند: فصل الخطاب، آبروی نظام و نیاز به باج.
فصل الخطاب، باید با سماجت و بدون هر گونه اغماض، به صورت هدفمند و با تکیه
بر قانون و حق حاکمیت ملت، مهار شود. باید فصل الخطاب غیر قانونی و کودتاگر
را به طور کامل فرسایش داد و هر روز و در هر عمل فردی و اجتماعی تخریبش
کرد. فقط یک فصل الخطاب وجود دارد و آن هم قانون است که طی ساز و کار معینی
از سوی ملت یا نمایندگان واقعی ملت تدوین میشود. تمام منازعه بر سر تمکین
یا عدم تمکین نسبت به قانون است و کسی که برای حاکمیت قانون مبارزه میکند،
حق ندارد بر خلاف آرمان خود حرکت کند. بی شک این امر عمل به توصیه ها و
منویات اکثر گروگانهای جنبش سبز است.
باید توجه داشت که آزادی گروگانها را نه از مقامات کودتا گر، بلکه از ملت
باید تقاضا کرد؛ به جای نامه نگاری و تقاضای تجدید نظر از سیرک، باید بر
آستان ملت عرض حال نوشت و مردم را به داوری دعوت کرد.
آبروی نظام سابقا مقدس، برای کسانی که به طور غیر قانونی از آن اخراج شده
اند، هیچ حرمتی ندارد. نظام نمیتواند از کروبی یا زندانیان و خانواده
هایشان انتظار داشته باشد که نگران آبروی متجاوزان و آدمکشان باشند. باید
توجه داشت که یکی از ترفندهای همیشگی کودتاگران این است که از تعهد و تعلق
خاطر گروگانها و خانواده هایشان به نظام سوء استفاده میکنند و به این طریق
اعمال غیرقانونی و تروریستی خود را ادامه میدهند. باید توجه داشت که هر
عملی برای هدف و آرمانی ایجاد میشود و وقتی که مشخص شد که قادر به تحقق
اهداف خود نیست یا موانعی بر سر تحقق آن وجود دارد، باید با شجاعت از بند
شکل و قالب رها شد و به روح و محتوای انقلاب 57 توجه کرد و کودتا گران و
گروگانگیران را در هر پست و مقامی که هستند با صراحت و آرامش تمام رسوا
کرد.
و در نهایت، تن دادن به هر گونه رویه حقوقی و درخواست تجدید نظر و عفو در
شرایطی که اصل بازداشتها و احکام سیاسی بوده اند، به معنی باج دادن و تایید
کل سیستم قضایی فاسد است. نباید به طمع عفو و کاهش چند ماه از محکومیت، یا
یک ملاقات ساده، تن به چنین تحقیری داد؛ در حال حاضر دیگر گروگانهای جنبش
فقط به خانواده خود تعلق ندارند، آنها سفیران مقاومت ملت ایران هستند و
آبروی هریک آبروی تک تک سبزهاست و به همین دلیل هر نوع باج دادن و تن دادن
به روندهای غیر قانونی، باجی است که از جیب کل ملت میرود. سیرک قضایی، خود
احکام سنگین صادر میکند و خودش مهرورزانه، قول میدهد که نگران نباشید، این
احکام اجرا نمیشوند، به این شرط که «شما فقط زیر این کاغذ را امضا کنید و
مسئله تمام شود». این بازی آنهاست برای باجگیری و کودتاچیان فقط با همین
باج است که میتوانند به حیات ننگین خود ادامه دهند. تعهد به حقوق انسانی،
به هیچ وجه مستلزم التماس و طلب عفو از گروگانگیران نیست و پافشاری بر
اجرای قانون و عدم تقاضای تجدید نظر به معنی بی کله بودن و سرسختی نیست،
بلکه بخشی مهم از مبارزه برای ایجاد حاکمیت قانون و پایان دادن به خودسری
های سازمان یافته است. در صورتی که خانواده ها و وکلای زندانیان سیاسی به
صورت هماهنگ و علنی از طلب عفو و درخواست تجدید نظر خودداری کنند، ادامه
بازداشت و گروگانگیری، بیشتر از زندانیان بر زندانبانها فشار خواهد آورد و
خواهیم دید که آن کسی که اصرار داشت خود را احمق و بی کله معرفی کند، چطور
وقتی قافیه را تنگ ببیند به عقلانیت و محاسبه گری روی می آورد. فراموش
نکنیم که کسی که ظلم را میپذیرد و تایید میکند، به اندازه ظالم گناهکار و
مقصر است.
آزادی گروگانها را از ملت تقاضا کنیم نه از گروگانگیران.
آیا جنبش سبز برقرار خواهد
ماند؟
محمد مالجو
1388/08/01 01:35
بسیارند کسانی در هر دو سوی مناقشهی بیستودوم خرداد که میپرسند آیا
انرژی جنبش سبز که در جریان انتخابات شکل گرفت رو به افول خواهد گذاشت یا
خیر. یکی از تحلیلگرانی که نگران چنین افولی است وقتی هنوز روز قدس نرسیده
بود نوشت: «جنبش سبز اکنون مستعد آن است که نیروهایش پراکنده شود.... [هر]
جنبشْ نخست با یک انرژی اولیهی اندک آغاز میکند، سپس انرژی آن به اوج
میرسد و سرانجام دورهی افول انرژی آن فرا میرسد تا به نقطهی میرایی
برسد.... در جنبش سبز ایران، دورهی شکلگیری جنبش و افزایش انرژی آن به
سرعت طی شد. یعنی به علت مساعدبودن شرایط اولیه، همین که همهی عوامل جنبش
پدیدار شد و دست به دست هم داد، جنبش شکل گرفت و ظرف مدت کوتاهی انرژی جنبش
به نقطهی اوج خود رسید. شاید از یکی دو هفته پیش از انتخابات تا راهپیمایی
25 خرداد را بتوان دورهای دانست که انرژی جنبش در نقطهی اوج خود بود.»
روز قدس که آمد انگار نقطهی اوج دیگری شکل گرفت. در هفتههای متعاقب روز
قدس اما دلنگرانانِ افول جنبش سبز دوباره نگران شدند، نگران از سرخوردگی
شهروندانی که جنبش سبز را شکل دادهاند.
در این یادداشت میخواهم استدلال کنم در دورهای که در پیش هست از این فراز
و فرودها احتمالاً بسیار به وقوع خواهد پیوست اما آنچه صعود یا سقوط یا
استمرار منحنی مشارکت شهروندان در جنبش سبز را تعیین میکند نه سرخوردگی
شهروندان بلکه امکانات سیاسیشان است. جنبش سبز میتواند حتی با انبوهی از
شهروندان سرخورده نیز به راه خود ادامه دهد. کلیدیترین عامل برای بقای
جنبش سبز عبارت است از امکانات سیاسیِ شهروندانِ ولو سرخورده. راز بقا یا
امحای مشارکت شهروندان در جنبش سبز را باید نه در قلمروِ روانشناسی
اجتماعی که در قلمروِ سیاست جستوجو کرد. برای ایضاح مطلب باید عامل کلیدی
در شکلگیری دگردیسی رفتار شهروندان در دورهی پس از بیستودوم خرداد را
شناسایی کرد.
مشارکت گستردهی شهروندان در جنبش سبز درواقع آینهای از نوعی دگردیسی عمیق
در رفتارشان است. بخش عمدهای از شهروندان ایرانی از پایان جنگ هشتساله
بدین سو عمدتاً خوشبختی را نه به طور دستهجمعی که غالباً به طور انفرادی،
نه از رهگذر تعقیب منافع همگانی که بیشتر از رهگذر تعقیب منافع شخصی، و نه
در چارچوب فعالیتهای سیاسی که عمدتاً در چارچوب فعالیتهای اقتصادی
جستوجو میکردند. پیشرفت تحصیلی و ارتقای شغلی و دستیابی هر چه بیشتر به
امکانات رفاهی برای خود و خانوادهی خود در صدر فهرست دغدغههای بخش
عمدهای از شهروندان ایرانی قرار داشت. اما به نظر میرسد انسان سیاسی که
از پایان جنگ هشتساله بدین سو در درون ایرانیانِ اقتصادزده خفته بود در
روزهای پس از بیستودوم خرداد بهناگاه بیدار شده باشد. ماههای پس از
بیستودوم خرداد برای بسیاری از شهروندان ایرانی انگار دورهی جستوجوی
منافع همگانی است، دورهی خلجان دغدغهی اموری چون دموکراسیخواهی و
عدالتطلبی و مشارکتجویی.
چگونه میتوان این دگردیسی در جامعهی ایرانی را توضیح داد؟ خوشبختانه
نظریهی اجتماعی در این زمینه حرفهایی برای گفتن دارد. آلبرت هیرشمن
میگوید که جوامع مدرن به نحوی از انحا در معرضِ این چرخه هستند که در یک
برههی تاریخی عمدتاً سر در پیِ منافع شخصی بگذارند اما در برههای دیگر
کاملاً دل در گروِ منافع همگانی داشته باشند، در مقطعی بر رفاه مادی خویش و
خانوادهی خویش تمرکز کنند و در مقطعی دیگر بر مشارکت سیاسی. نوسان از این
قطب به آن قطب و برعکس را هیرشمن با تمرکز بر سازوکار روانشناسانهی
سرخوردگی تبیین میکند: شهروندان اقتصادزده در اثر سرخوردگی از تمرکز بر
منافع شخصی به سمت کنش دستهجمعی و جستوجوی منافع همگانی چرخش میکنند و،
برعکس، شهروندان سیاستزده نیز بهنوبهیخود در برههای دیگر در اثر
سرخوردگیهای ملازم با جستوجوی منافع همگانی به سوی تمرکز کمابیش کامل بر
رفاه شخصی خویش عقب مینشینند. عامل اصلی در شکلگیری دگردیسی مشغولیتهای
شهروندان را هیرشمن در فاکتور سرخوردگی جستوجو میکند.
بااینهمه، به نظر نمیرسد که تأکید بر سرخوردگی به توضیح رضایتبخشی از
دگردیسیِ کنش سیاسی بخش عمدهای از شهروندان ایرانی در دورهی پس از
بیستودوم خرداد بیانجامد. بیدارشدگیِ انسان سیاسی در درون بسیاری از
شهروندان اقتصادزده دال بر نوعی جابجایی در الگوی تصمیمگیری شهروندان است.
بااینحال، الگوی تصمیمگیری شهروندان «ممکن است هم در اثر دگرگونی در
رجحانهایشان تغییر کند و هم در اثر دگرگونی در امکاناتشان.» در این
میان، تبیینِ مبتنی بر سرخوردگی که عمدتاً بر قلمرو روانشناسی اجتماعی
متکی است برای توضیح چرایی خفتگیِ انسان سیاسی در درون شهروندانِ
اقتصادزدهی پیش از بیستودوم خرداد فقط بر دگرگونی در رجحانهای شهروندان
تأکید دارد اما درعینحال از حوزهی سیاست غفلت میکند و نقش دگرگونیهای
پدیدآمده در امکانات سیاسی شهروندان برای انواع فعالیت سیاسی پس از
بیستودوم خرداد را نادیده میگیرد، حالآنکه خفتگی انسان سیاسی در درون
شهروندان اقتصادزدهی پیش از بیستودوم خرداد بهنوبهیخود تا حد زیادی
معلول کمبود امکانات سیاسیشان برای انواع مشارکتهای سیاسی در حوزهی
سیاست بوده است. بنابراین، ریشهی بیدارشدگی انسان سیاسی از بطن بسیاری از
شهروندان اقتصادزدهی ایرانی پس از بیستودوم خرداد را باید در دگرگونیِ
امکانات سیاسی شهروندان برای فعالیت سیاسی جست.
دگرگونی در امکانات سیاسی شهروندان اما بهنوبهیخود بیش از هر چیز از
تفرقهی بیسابقه در طبقهی سیاسی حاکم سرچشمه میگیرد. بروز اعتراضات
مردمی پس از بیستودوم خرداد در حوزة عمومی درواقع از موقعیت خاصی حکایت
میکند که آنتاگونیسم سیاسی میان طبقهی سیاسی حاکمه ظرفیتی برای اِعمال
فشار دستهجمعی و راهیابی صدای شهروندانِ معترض به حوزة عمومی فراهم کرده
است. به عبارت دیگر، بروز اقدامات اعتراضآمیز دستهجمعی شهروندان پس از
بیستودوم خرداد عمدتاً حاصل بهرهگیری هوشمندانهای بوده از خلأ قدرتِ
منتجه از ستیزهجویی سیاسی میان طبقهی سیاسی حاکم که امکانات سیاسی لازم
برای بیان بخشی از مطالبات سابقاً مسکوت شهروندان را به حد اعلا فراهم کرده
است.
به نظر میرسد میان تفرقه در طبقهی سیاسی حاکم از سویی و بیدارشدگیِ انسان
سیاسی از بطن شهروندان ناراضی از دیگر سو نوعی رابطهی متقابلاً
تقویتکننده برقرار باشد. در شرایط فعلی به نظر میرسد جریان اقتدارگرا با
تکیه بر پروژهی امحای نهاد سیاسی انتخابات با تمام قوا به سمت
یکپایهنگهداشتنِ همیشگیِ حاکمیت به نفع بخش انتصابی در حرکت است.
درعینحال، مطالبات جنبش اعتراضیِ پس از بیستودوم خرداد عمدتاً ترکیب
سیالی است از مطالبات حداقلی سران جنبش که کماکان در طبقهی سیاسی حاکمه
قرار دارند و مطالبات گروهها و اقشار شهروندی که طیف بسیار متنوعی از
مطالبات را دربرمیگیرد. برای سران سیاسیِ جنبش اعتراضی حالا دیگر تعقیب
استراتژیِ «حاکمیت دوگانهی کارکردی» چندان محلی از اعراب ندارد اما خواسته
یا ناخواسته به تقریر مطالبات حداقلی اکتفا کردهاند تا زمینهی اخراج
نهاییشان از طبقهی سیاسی حاکم هر چه کمتر فراهم آید و امکانات سیاسی
لازمه برای بیدارماندگی انسان سیاسی در جمعِ شهروندان ناراضیِ پرشمار از
میان نرود. از سوی دیگر، بیدارشدگیِ انسان سیاسی پس از بیستودوم خرداد
گرچه در درازمدت به بسیاری از شهروندانِ دموکراسیخواه نوید تحقق آرمان
دموکراتیکِ حاکمیت یگانهی مبتنی بر جمهوریت را میدهد اما شهروندان
ناراضیِ دموکراسیخواه با تکیه بر امکانات سیاسیِ سابقاً کمیاب عجالتاً
بیشتر به هویتیابی برای خود در جنبش اعتراضی مشغول هستند. آنچه تاکنون
مایهی استمرار منحنی مشارکت شهروندان در جنبش سبز بوده احتمالاً زمینههای
بالندگی هر چه بیشترش را در ادامه نیز فراهم خواهد کرد: علیرغم تعدد و
تکثر و ناهمسویی هدفهایِ جنبشِ اعتراضی به نظر میرسد حداقلی از اجماع بر
سر مطالبات حداقلی وجود داشته باشد. مسیر آیندهی جنبش سبز چهبسا در گروِ
استمرارِ اجماع بر سر همین مطالبات حداقلی باشد چندان که هم مجال استفاده
از امکانات سیاسی فراهم باشد و هم زمینهی پروراندن بدیلها. در این فرایند
نباید از وقوع گستردهی سرخوردگی میان شهروندان به سرخوردگی دچار شد. آنچه
اهمیت دارد ممانعت از امحای امکانات سیاسی حداقلی است. حرکت به سوی اجماع
بر سر مطالبات حداقلی در جنبش سبز شاید یکی از تکنیکهای حفاظت از امکانات
سیاسی باشد.
منبع: البرز
مطلب را به بالاترین بفرستید:
|